پشت پرده برکناری مرسی؛
کودتای نظامی، تظاهرات، آتشسوزی، قتل و کشتار، نافرمانی، سرکشی، ناامنی و بیثباتی، اتفاقاتی است که امروز پنجه بر جسم و جان ملت مصر و به تبع آن همه مسلمانان منطقه و جهان میکشد و اقتدار و هیمنه این کشور و تمدن عظیم آن را همچون آتشی مهیب میبلعد.
به گزارش پارس به نقل از فارس، آتشی که مصر را فرا گرفته به محدوده جغرافیایی این کشور محدود نشده و منافع کل ملتهای منطقه را به خطر خواهد انداخت. اما در ورای این حوادث و بحرانها و خونریزی و خونخواهی ها و غبار فتنه ای که تشخیص حق از باطل را مشکل می سازد چه دستهایی نهفته است و چه اهدافی را دنبال می کند؟ نویسندگان و تحلیلگران بنا به اطلاعات و قرائت های مختلفی که از تاریخ تحولات مصر و گرایش های سیاسی آن و نقش و عملکرد آنها قبل و پس از انقلاب ۲۵ ژانویه مصر دارند، تحلیل های مختلفی ارائه کرده و بیشتر بر اساس جبهه گیری ها و دسته بندی های رسانه ای اوضاع را رصد می کنند، اما این تحلیل ها غالباً در مصدر خود نیز از مصادر غیر صادق و رسانه هایی که در مدیریت جبهه نرم دشمن قرار دارند برداشت می شود و خواه و ناخواه ملت ما را به اشتباه انداخته و یا ما را در اتخاذ تاکتیک و موضع گیری و خواندن طرح و نقشه دشمن به خطا انداخته و دچار اشتباهات محاسبه ای می سازد.
زندگی در کنار ملت مصر و رصد حوادث و تحولات جاری آن و دنبال کردن خطوط رسانه ای و جنگ نرم دشمن و حضور میدانی در وقایع و لمس حقایق از نزدیک شاید این امکان را برای نگارنده به وجود آورده تا حقایق را از کف میدان برای ملت عزیزم روایت کنم، باشد که این روایت بیش از دیگر روایات مجازی یا راویان بعضاً مغرض به حال سیاستمداران اصحاب رسانه و ملت ایران که تجربیات زیادی برای مواجهه با چنین توطئه هایی داشته اند مفید واقع شود:
تجربه دوران دیکتاتوری سیاه حکومت مبارک و فضای مخوف و اسفناکی که بر ملت مصر از سوی نظامیان آمریکایی تحمیل شده بود چنان سنگین گردید که پس از جرقه بیداری اسلامی در تونس بارقه امیدی را به دلهای مأیوس و ناامید ملت مصر تاباند و دولت چکمه پوش مبارک را در یک غافلگیری بزرگ به زیر کشید، اما این تمام ماجرا نبود.
اگرچه مصریان با تصور اینکه زمان دیکتاتورها به پایان رسیده و دیگر نگرانی از بازگشت آنها وجود ندارد تحولات و تحرکات بعدی باند معزول را دنبال نکردند و با خوشبینی افراطی به آینده از دستهای دشمن غافل شدند، اما در مقابل، پنجه های پنهان در بدنه سیستم سیاسی احزاب و گروه ها و رسانه های وابسته در هماهنگی کامل با سرویس های اطلاعاتی آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان دست به یک بازسازی گسترده و جنگ نرم سازماندهی شده علیه ملت زد تا در نقشه ای کاملاً حساب شده دستاوردهای آنان را به دست خودشان نابود سازد.
پس از پیروزی انقلاب ۲۵ ژانویه، ملت مصر با روی آوردن به مدل اسلامی حکومت که سالها آرزوی آن را داشتند، سعی کردند تا فاصله خود را با کشورهایی دیگر کم کرده و ابهت به تاراج رفته خود از سوی دیکتاتوری آمریکایی همچون مبارک که تحقیری سنگین را در طول سالها حکومت ننگین خود بر آنها تحمیل کرده بود با برگزاری انتخاباتهای آزاد کم کنند، اما با برگزاری اولین انتخابات و انتخاب نمایندگان خود برای تشکیل مجلسی مستقل و آزاد و سپس انتخاب رئیس جمهوری اسلامگرا با توطئه های همه جانبه ای مواجه شدند که سرنوشت آنها را به محاق برد.
در ابتدا ملت نمایندگانی را برای مجلس خود انتخاب کرد که اغلب آنان را اسلام گرایان تشکیل می دادند، اما قوه قضائیه که هنوز در انحصار طرفداران مبارک بود پس از مدتی از تشکیل این مجلس، حکم به انحلال آن داده و عملاً خط بطلان بر رای مردم کشید. پس از آن، انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد که با رقابت سنگینی که بین دو کاندیدای اصلی یعنی محمد مرسی اسلام گرا و ژنرال احمد شفیق که یار غار مبارک بود با پیروزی مرسی صفحه جدیدی از توطئه ها برای شکست رئیس جمهور منتخب را کلید زد.
این توطئه ها در فضای مدیریت میدانی بر عهده احزاب و شخصیت ها و نخبگان سیاسی بود که از وابستگان به نظام سابق مرتبط با آمریکا و اسرائیل و غرب یا چهره های لیبرال قدیمی و یا چهره های جدیدی همچون جوانان فیس بوکی و فعال در عرصه مجازی بودند که گرایشهای سکولار داشتند و یا کسانی که در عرصه رقابتهای انتخاباتی شکست خورده بودند.
با رشد قارچ گونه رسانه ها و شبکه های خصوصی تلویزیونی داخلی همراه با لشگر کشی رسانه های بین المللی این شبکه ها تریبون لازم را در اختیار این چهره ها قرار می دادند تا به صورت شبانه روزی و با استفاده از همه شیوه های تخصصی و غیر تخصصی، حتی با زبان طنز و هجو و هزل، بمباران خود را علیه دولت مردمی و تمامی عملکردها و دستاوردهای آن و خصوصاً شخص مرسی و تمامی افعال و اقوال او ساماندهی کنند و نکته جالبتر در همراهی صدا و سیمای مصر بود که بر ضد دولت منتخب موضع گیری می کرد و هنوز نیز در اختیار طیفی است که از زمان مبارک اهداف آمریکا را در شبکه های ملی مصر دنبال می کنند.
به جرات می توان گفت اخوان المسلمین که یکی از پر طرفدار ترین طیف های اسلامی معتدل در مصر هستند که اکثریت آنان را چهره های تحصیل کرده و اصیل و میهن دوست و زجر کشیده تشکیل می دهند، به علت ورود زود هنگام به عرصه مدیریت اجرایی و گرفتار آمدن در گرداب مشکلات گسترده و ویرانه به ارث مانده از نظام مبارک و دخالت های پنهان و آشکار کشورهای خارجی خصوصاً کشورهای عربی که نگران بازگشت هیمنه مصر و افول قدرت خود در رقابتهای منطقه ای بودند و همچنین وابستگی شدید اقتصادی مصر به کمک های بین المللی و نابودی کامل زیر ساخت های اقتصادی در دوران مبارک و مطالبات انباشته شده ملت و ساماندهی و لشگر کشی رسانه ای مهیب و سنگین مخالفان اسلام حکومتی و سیاسی و شکست خوردگان صندوقهای رای، در مصر گرفتار آمد و گروه دیگر اسلام گرا یعنی سلفی های عربستانی که با محاسبه گرایش مردم و اطمینان از رای آوری اخوان با آنان متحد شده بود و به دنبال امتیاز گیری در تقسیمات حکومتی بودند به آنان خیانت کرده و در سر بزنگاه به جبهه مخالفان اخوان پیوستند.
مجموعه این عوامل هنگامی شتاب گرفت و فضا را برای سرنگونی دولت قانونی مصر فراهم کرد که مصر فاصله خود با ایران را به مرور کمتر کرد و با نزدیک شدن بیشتر مصر به ایران حرکت ضد مرسی نیز شدت گرفت و نگرانی از گرایش اخوان به ایران که با سفر گروههایی از علماء و نخبگان و اصحاب رسانه و دانشگاهیان و طیف های مختلف مردمی آغاز شده بود و با حضور محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران به مصر برای اولین بار پس از انقلاب اسلامی در ایران شکل رسمی به خود گرفت و از سر گیری جهانگردی بین دو کشور و لغو ویزا برای مصریان، شوک بزرگی به جبهه مخالفان قدرت گیری اسلام حکومتی در مصر وارد کرد و شکسته شدن سد روابط بین ایران و مصر به عنوان خط قرمز غرب از سوی حکومت مرسی زیر پا گذاشته شد.
حملات رسانه ای و سیاسی عملاً پس از این نزدیکی سیاسی بین دو کشور از بهمن ماه گذشته شدت یافت و جبهه مخالفان مرسی در دو بعد سلفیان با به راه انداختن فتنه شیعه و سنی در مصر قویاً بر ضد تقارب به ایران با مرسی وارد چالش شدند و با قتل ۴ شیعه در نیمه شعبان تنفر جهانی شیعیان از مرسی را رقم زدند و از سوی دیگر نیز لیبرالها و آمریکائیها در این جنگ نرم کمپین ضد مرسی با عنوان جنبش" تمرد" یا عصیان و طغیان مدنی را کلید زدند و با چاپ برگه هایی و ارائه آنها به مردم و تبلیغات گسترده رسانه ای و اعلام آمارهای مجعول از تعداد امضا کنندگان این برگه ها بر ضد مرسی، زمینه تحرک ارتش و انجام کودتایی تمام عیار را رقم زدند تا بدین وسیله ضرب کودتا را گرفته و آن را آنگونه که عنوان می کنند حرکتی در پاسخ به خواست مردم قلمداد کنند.
این حرکت چند جانبه موعدی برای انجام کودتا معین کرده بودند که مقارن با یک سالگی دولت منتخب مرسی در روز ۳۰ ژوئن یعنی یکشنبه ۹تیر ماه بود، اما برای زمینه سازی از یک هفته قبل درگیری ها و نا آرامی های خیابانی شکل گرفته بود. تابلو و ویترین این حرکت هم جوانانی بودند که جنبش تمرد را در ظاهر رهبری می کردند و با استفاده از احساسات جوانان و جنگ روانی که با ترویج شایعات به غبار آلوده کردن فضا می پرداخت جامعه را به سمت خشونت می کشاند.
ارتش ظاهراً به عنوان قدرت برتر نقش میانجی را بازی می کرد و خود را بی طرف نشان می داد اما از مدتها قبل خود را برای کودتا آماده کرده بود و دستهای نظام سابق و ژنرالهایی که ارتش را در قبضه خود داشتند آماده پیاده کردن" نقشه راه" بودند.
۳۰ ژوئن اولین سالروز حکومت مرسی در حالی آغاز شد که عده ای از مردمی که ناراضی از مشکلات اقتصادی و مطالباتی که در طول این یک سال بیش از قدرت یک حکومت ۳۰ساله مطالبه می شد و خسته از جنگهای روانی تحمیلی که به واقع همچون توپخانه ای همچون روزنامه های زنجیره ای کذایی خودمان به صورت کاملاً هماهنگ در موضوعات و تحلیل ها روح و روان ملت را هدف گرفته بود تا آنان را متقاعد کند که در انتخاب مدل حکومت اسلامی اشتباه کرده اند و باید به حکومت مدنی با مدل غربی روی آورند را در قاهره بر ضد مرسی به خیابانها آورد.
البته این عده که مخالفان مرسی آنها را میلیونها نفر می نامیدند و رسانه ها خصوصا بی بی سی با بزرگ نمایی این تعداد، آن را بزرگترین تظاهرات تاریخ بشریت نامید به جرأت می توان گفت با توجه به یک محاسبه سر انگشتی و در نظر گرفتن عرض خیابانهای مسیر راهپیمایی که نگارنده آنها را محاسبه کرده است بسیار کمتر از آن چیزی بود که آنان ادعا می کردند. در مقابل اخبار حضور موافقان مرسی نیز که با سانسور بی رحمانه ای مواجه شده بود، چراغ سبز را به ارتش نشان داد و مرحله بعدی عملیات کلید خورد.
همان شب فرمانده ارتش در تلویزیون ظاهر شد و طی بیانیه ای ۴۸ساعت به همه طرفها مهلت داد تا به توافق برسند از همان شب حجم ۹۹درصدی شبکه های تلویزیونی مصر که همه بر ضد اخوان هستند ساعت ثانیه شمار در کنار صفحات خود قرار دادند که نزدیک شدن به پایان زمان ضرب الاجل ارتش و سقوط مرسی را نشان می داد در این بین فقط یک شبکه تلویزیونی به نام" مصر ۲۵" بود که از مرسی دفاع می کرد.
این ۴۸ ساعت مملو از درگیری و تظاهرات خیابانی از سوی دو طرف بود. اخوان غافلگیر شده بود و تصور نمی کرد جنگ روانی شدیدی که در طول این یکسال علیه مرسی به راه افتاده به نتیجه برسد و همه قدرتهای خارجی و منطقه ای و دنباله های داخلی آنان علیه او متحد شوند. پس از بیانیه جانبدارانه ارتش که بیشتر کفه آن به نفع مخالفان مرسی سنگینی می کرد حمله به دفاتر اخوان و به آتش کشیدن آنها و سرقت اسناد موجود در آن از همان شب و در حرکتی هماهنگ آغاز شد و صبح روز بعد دفتر و مرکز اصلی اخوان در قاهره و در منطقه" مقطم" از سوی افراد ناشناس به آتش کشیده شد و پلیس هیچ دخالتی نکرد، مرسی عملاً با خیانت دیگری این بار از سوی وزیر کشور خود مواجه شد که در تماس تلفنی مرسی به او با مرسی به مشاجره پرداخت و رسما اعلام کرد که از او تبعیت نمی کند و همراه با همه نیروهایش به جبهه مخالفان رئیس جمهور پیوست. عملاً نیز تعدادی از اعضای پلیس با لباس رسمی در تظاهرات ضد مرسی شرکت کردند. پس از این بود که برخی دیگر از وزراء نیز استعفا دادند و پایه های حکومت قانونی مصر را به شدت تکان دادند. پایان ضرب الاجل نزدیک می شد و تکه های بهم پیوسته دولت مرسی که بدنه آنان هنوز به شدت به مزدوران مبارک آلوده بود یکی یکی جدا می شدند.
مرسی در بد مخمصه ای گرفتار آمده بود، اما همچنان مقاومت می کرد و امیدوار بود که بتواند این بحران را نیز مانند همه بحران هایی که در طول این یکسال پشت سر گذاشته به سلامت طی کند، اما او غافل بود که پایه های حکومت او از سوی دست های داخلی و خارجی چنان سست شده که ایستادن او بر روی آن را غیر ممکن ساخته است.
ساعت ۷ عصر و بعد از به پایان رسیدن ضرب الاجل فرمانده ارتش به نزد مرسی رفت و از او خواست که خودش کناره گیری کند. مرسی با او مخالفت کرده و گفت: که من قانوناً رئیس جمهور هستم و اگر می خواهید مرا ساقط کنید باید از روی جنازه من رد شوید. اما مرسی دستگیر می شود و هیچ کدام از افسران گارد ریاست جمهوری نیز ممانعتی نمی کنند. فرمانده ارتش از قبل با گارد ریاست جمهوری و پلیس کاملاً هماهنگ کرده بود.
بیش از ۵ساعت از ضرب الاجل ارتش گذشته بود مصر در آتش التهاب و بحران می سوخت. موافقان و مخالفان حکومت منتظر بودند تا حرکت بعدی ارتش را مشاهده کنند. همه با هیجان و خشم فریاد می زدند عده ای به نفع مرسی و عده ای بر علیه او، اما ارتش با زور و قدرت اسلحه خود فصل الخطاب شده بود و هیچ حرفی از قانون و تصمیمات و مراجع قانونی در کار نبود.
ارتش حَکم قرار گرفته بود اما حَکم نه با توافق طرفین بلکه با زور و تمایل یک طرف به هر حال انتظار به پایان رسید. ساعت بیست دقیقه از ده شب گذشته بود که" عبدالفتاح السیسی" فرمانده ارتش در تلویزیون ظاهر شد در حالی که شیخ احمد الطیب شیخ الازهر و پاپ تواضروس رهبر مسیحیان مصر و البرادعی رهبر لیبرالها و غربگرایان و جنبش تمرد و نافرمانی مدنی و رئیس حزب نور سلفی یونس مخیون و دبیرکل حزب جلال مرة را به عنوان قطب های بزرگ مصر بر روی سن در کنار خود نشانده بود و طی نطقی برکناری مرسی را اعلام کرده و" عدلی منصور" را به عنوان رئیس جمهور موقت معرفی کرد. پس از او هر یک از آنها نیز پشت میکروفن رفته همراهی خود با ارتش را اعلام کردند. صدای فغان طرفداران مرسی از این بی قانونی به آسمان رسید اما این صدا در صدای شادی مخالفان مرسی که با وسایل آتش بازی میدان تحریر را هر لحظه به رنگی در می آوردند گم شد.
از همان شب دستگیری رهبران اخوان آغاز شد. خیرت شاطر یکی از چهره های کلیدی اخوان بود و مهدی عاکف رهبر سابق اخوان و بسیاری دیگر به لیست دستگیری ها اضافه شدند، از طرف دیگر حازم ابواسماعیل که از طیف سلفی ها بود اما با رهبران حزب نور سلفی دچار اختلاف بود نیز حکم دستگیری اش اعلام شد.
بلافاصله با تمام شدن نطق سیسی کانال" مصر۲۵" که تنها کانال تلویزیونی اخوان بود قطع شد و چند کانال دینی دیگر نیز قطع شدند و تلویزیون تصویر اشغال دفتر این کانالها و دستگیری عواملشان را نشان داد تا رعب و وحشتی در دل مخالفان ارتش ایجاد کند سپس دفتر کانال الجزیره در قاهره که آخرین پیام مرسی را که بعد از شنیدن حکم دستگیری اش از سوی ارتش برای ملت می فرستد و آنها را به مقاومت دعوت می کند پخش کرد نیز با حمله ماموران امنیتی اشغال و پخش آن قطع شد. نکته جالب در اینجا بود که چند لحظه قبل از آن سیسی در نطق خود از دفاع از آزادی بیان و عدم سانسور و میثاق شرف رسانه ای صحبت کرد، اما خود بلافاصله برخلاف آن عمل کرده بود.
بخش مهم این کودتا اما پس از این اقدام خشونت بار و غیر قابل قبول از سوی همه قوانین بین المللی تازه آغاز شده بود و به همین دلیل برنامه بر خلاف محاسبه ارتش و برنامه ریزان پشت پرده آن و متحدانش به گونه ای دیگر رقم خورد.
ارتش تصور می کرد با چنین کودتایی می تواند همه را ساکت کرده و با ابزار رسانه برای خود و همدستانش مشروعیت ایجاد کند اما آنها طرفداران مرسی را دست کم گرفته بودند. کسانی که برای اولین بار در تاریخ چند هزار ساله مصر در انتخاباتی آزاد شرکت کرده و خود سرنوشتشان را تعیین کرده بودند اما حال به چشم خود می دیدند که انقلابشان به سرقت رفته و با زور اسلحه و تزویر ارتش مصالح آنان را به نفع عده ای مصادره کرده و رئیس جمهورشان به مکان نامعلومی برده شده است.
این افراد با جرأت به میدانها آمده و به هیچ نحوی حاضر به دست کشیدن از حقوق خود نیستند و اعلام کرده اند برای احقاق حقوقشان و بازگرداندن مرسی به جایگاه قانونی خود حاضرند جان خود را فدا کنند. آنها حتی از هلی کوپتر های جنگی آپاچی که با ارتفاع کم و به همراه تیربارها و موشک هایی که در زیرشان بسته شده و دائماً بر بالای سرشان پرواز می کند ترسی ندارند. از طرف دیگر ارتش در تکمیل جنگ روانی و انبوه رسانه های طرفدارش و با به صحنه آوردن همه امکانات آنان می کوشد تا اخوان المسلمین را مسئول همه حرکت های تروریستی مجهول الهویه در مصر قلمداد کند.
اما پس از گام اول بود که اختلافات شدید در بین گروههای همپیمان با ارتش بر سر انتخاب البرادعی برای نخست وزیری به وجود آمد و سلفی ها به هرکسی غیر از البرادعی راضی بودند و لیبرالها نیز فقط البرادعی را قبول داشتند و اختلافات در میانشان شدت گرفته بود و نشان از رقابت عربستانی ها و آمریکایی ها برای ایفای نقش اساسی در نقشه راه ارتش داشت. اما این اختلافات پس از جنایت فجیع ارتش در مقابل گارد ریاست جمهوری شکل تازه ای به خود گرفت.
این جنایت که می توان آن را به جنایت شاه در جمعه خونین ۱۷شهریور تشبیه کرد، باقی مانده ابهت ارتش را فرو ریخت اگرچه ارتش و پلیس در کنفرانسی مطبوعاتی سعی کردند، توجیهی برای این عملکرد غلط ایجاد کنند اما پس لرزه های این جنایت فجیع گروههای هم پیمان ضد مرسی را بشدت به جان هم انداخت.
قتل ۵۲ نفر و زخمی شدن بیش از هزار نفر و دستگیری نزدیک به هفتصد تن از زنان و مردان و کودکان شوک بزرگی به جامعه مصر وارد کرد. ابتدا حزب سلفی نور خود را از ارتش و کودتا گران جدا کرد و در پی آن دیگر اسلامگرایانی که همراه ارتش بودند نیز همچون عبدالمنعم ابوالفتوح جدایی خود را از ارتش اعلام کرده و به رئیس جمهور موقت نیز پیشنهاد استعفا دادند.
از طرف دیگر شیخ احمد الطیب شیخ الازهر نیز که از سوی افکار عمومی مصر تحت فشار بود اعلام اعتکاف در خانه و جدایی از" نقشه راه" ارتش را اعلام کرد و خواستار آزادی تمامی زندانیان اخوانی شد، همچنین بدنه اجتماعی طرفدار ارتش نیز به یکباره برضد این حرکت ارتش موضع گرفته و از اینکه اعتصاب کنندگانی که در میان آنها زنان و کودکان بودند را با قطع برق خیابان و در تاریکی و هنگام نماز صبح به رگبار گلوله بسته و حتی امکان انتقال شهدا و مجروحان را به آمبولانس ها نداده و مردم به مداوای آنان در مسجد رابعه العدویه و بدون هیچ امکاناتی پرداختند و بسیاری از آنان را بدون اینکه نام آنها در دفاتر بیمارستان ثبت شود به مکانهای نامعلومی بردند، را محکوم کردند.
مشکل دیگر ارتش و هم پیمانانش درگیری ها و سهم خواهی های افراد برای دستیابی به پست های حکومتی است. هم اکنون اختلافات عمیقی بین جوانان جنبش تمرد و افراد قدیمی تر و احزاب و گروهای شرکت کننده در سقوط مرسی در گرفته است.
جوانان جنبش تمرد جویای مناصب مهم حکومتی هستند و در مقابل چهره های حزبی نیز کاندیداهای خود را حمایت می کنند و آنان را خام و بی تجربه می دانند. بهرحال درگیری داخلی سنگینی بر سر تعیین پست هاست و هر گروهی می کوشد تا تکه بزرگتری به چنگ آورد، در حالی که هیچ گروهی دیگری را قبول نداشته و فصل الخطابی نیز برای میانجیگری وجود ندارد.
از سوی دیگر قانون اساسی و تغییرات آن به یکی از موضوعات چالش برانگیز تبدیل شده، رئیس جمهور به سرعت، بندی را به قانون اساسی اضافه کرد که رئیس جمهور بتواند بند های مورد خواست خود را در مشورت با کابینه به قانون اساسی اضافه کند تا بدین وسیله راه قانونی برای هر خواسته ای در مقابلش گشوده شود. این در حالی است که جنبش ۶ آوریل که یکی از گروههای سهیم در سقوط مرسی است این حرکت را محکوم کرده و با آن به مخالفت برخاسته است.
در رابطه با مهمترین و استراتژیک ترین بخش مصر یعنی صحرای سینا نیز خبرهای خوبی به گوش نمی رسد. هم اکنون چند روزی است ارتش مرز رفح را به روی فلسطینیان بسته و به سرعت در حال نابودی کانالهای زیر زمینی بین غزه و مصر است که در مواقع بحرانی هجوم اسرائیل، کور سوی امیدی برای فلسطینیان به حساب می آمد و نقطه امیدی که با روی کار آمدن مرسی راه رسیدن مواد حیاتی را به روی آنان گشوده بود، مسدود ساخته است اگرچه در زمان مرسی نیز بخشی از این کانالها بسته شد اما پس از سقوط مرسی این کانالها کاملا بسته شده و امروزه اهالی غزه را بشدت دچار مشکلات عدیده ساخته است.
عربستان نیز از تامین نیروی انسانی برای آتش افروزی در سوریه از سوی مصر ناامید شده بود زیرا مرسی فقط به موضع گیری های رسانه ای و تبلیغی بسنده کرد و از فرستادن نیرو و اسلحه سر باز می زد. از سوی دیگر پیشنهاد و اصرار مصر برای ورود ایران به گروه مذاکره کننده برای حل بحران سوریه نیز عربستان را بشدت عصبانی کرده بود و از همه مهمتر مرسی با عدم جبهه گیری های شدید علیه ایران و شیعیان، با فرستادن وزیر جهانگردی اش به ایران راه را برای ورود ایرانیان در مصر باز کرد و عربستانی ها را از رام شدن مرسی در مقابل خواسته هایشان مأیوس ساخت.
پس از سقوط مرسی با هماهنگی عربستان ورود القاعده و استقرار آنها در منطقه استراتژیک سینا شدت گرفته و دستان پنهان ایمن الظواهری می کوشد تا این نقطه ثقل منطقه را نا امن کرده و با استقرار در سینا امنیت اسرائیل را تأمین کند و عوامل و گروههای تروریستی را بر علیه حماس در این منطقه پرورش دهد تا در مواقع لازم به نفع اسرائیل و برای تضعیف و کنترل حماس از آنها بهره ببرد.
نحوه ظاهر شدن نقش آمریکا، اسرائیل و عربستان نیز در این کودتای نرم قابل توجه بود. آمریکا که سردمدار اصلی سقوط امنیت و استقرار حکومت ملی در مصر بود در ظاهر و ژست رسانه ای خود سعی می کرد تا خود را مخالف جریان کودتا نشان دهد اما حضور چهره آمریکایی همچون البرادعی و دیگر لیبرالها در هدایت جنبش تمرد یا عصیان مدنی به سردمداری ارتش که وابسته به نظام آمریکاست و حضور پاپ مسیحیان در این ائتلاف که آنها نیز وابستگی به غرب دارند به همراه حضور شیخ الازهر و چهره های سلفی که مطیع عربستان بوده و اهداف آن را در مصر دنبال می کنند و منتفع شدن اسرائیل از درگیری داخلی در مصر با عدم وجود حکومت مقتدر و مشروع و قانونی، گردانندگان پشت پرده این کودتا را آشکار می کند اگرچه برخی ناشیانه روابط اخوان با آمریکا یا موضع گیری های دوپهلو اوباما را به گونه ای مطلوب خود تفسیر کنند و مخالفان مرسی همچون موافقان او بر علیه آمریکا و اوباما و سفیر آمریکا در قاهره شعار می دهند و آمریکا و اسرائیل را مدافع مرسی می دانند، اما این فریبی بیش نیست که نمونه آن در ابتدای فتنه سوریه تکرار شد و همین رویه تبلیغی، بر ضد بشار اسد وجود داشت و او را حامی اسرائیل و آمریکا معرفی می کردند اما به مرور زمان حقایق پشت پرده بر همگان آشکار گردید.
در تحلیل این حقیقت که چشم انداز و جهت حرکت مصر به کدام سو است و حامیان و مخالفان این کودتا چه کسانی هستند، چند نکته حائز اهمیت است:
۱_ارتش مصر: کودتای نظامی ارتش مصر توطئه ای بود که یکی از بزرگترین ارتشهای منطقه را هدف قرار داد تا با شکستن ابهت ارتش و جهت گیری سیاسی به بی طرفی او لطمه جبران ناپذیری وارد کند و در ادامه با اجرای توطئه ای سنگین تر و با آلوده شدن دست ارتش به خون ملت، موافقان مرسی را که در درون ارتش نیز تعداد آنها کم نیست به انشقاق تشویق کرده و ملت را نیز به انتقام جویی از ارتش وادار کند و ملت را در مقابل ارتش قرار دهد گو اینکه امروز موافقان مرسی احزاب و گروهها و حرکات سیاسی را در مقابل خود نمی دانند بلکه تمام خشم خود را بر سر ارتش و السیسی فریاد میزنند و او را به کشتنش وعده می دهند.
۲_جمعی که به همراه ارتش و همپیمان او در کودتا بودند نیز قابل اهمیت است.
الف) _شیخ احمد الطیب، شیخ الازهر که مصریان او را امام اکبر می خوانند: شیخ طیب بزرگترین شخصیت اهل سنت در رأس همه این افراد قرار دارد که معمولا مرجع حل اختلافات ملی به حساب می آمد و برای همه قابل احترام بود اگرچه او با نظام مبارک همسو بود اما هرگز تاکنون چنین بی پروا در کنار نظامیان ننشسته بود تا لغزیدن او در دام کودتا یکی از خسارتهای بزرگ را به مصر وارد کند به صورتی که امروزه اهانت های بزرگی علیه او بر در و دیوار قاهره خود نمایی می کند که او را تهدید به قتل می کنند.
ب) _پاپ تواضروس که به تازگی پس از مرگ پاپ شنوده متولی منصب رهبری مسیحیان مصر که بخش بزرگی از جامعه مصر را تشکیل می دهند شده است. پاپ شنوده به جانشینان خود وصیت کرده بود که از ورود به مسائل سیاسی بر حذر باشند اما برخلاف وصیت پاپ شنوده پاپ تواضروس در کنار ارتش کودتا جای گرفت و جایگاه او نیز بشدت حتی در میان مسیحیان نیز دچار خدشه شد و او نیز یکی از کسانی شده که شعارهای زیادی خشم مردم علیه او را به تصویر می کشد. ضمن آنکه مشارکت او در کودتا اختلاف بین مسیحی _مسلمان را در مصر بیشتر خواهد کرد.
ج) _حزب نور سلفی: حزب نور سلفی به ریاست یونس مخیون و دبیر کلی جلال مَرهّ تحت امر عربستان و همسو با آنها سیاست های خود را تنظیم می کند. این حزب با منش اسلام گرایی اما با تعریفی بسیار متفاوت از اسلام معتدل سیاسی اخوانی و با تندروی های معروف و معمول سلفی ها نیز از جمله شرکت کنندگان در این کودتا بودند اگرچه ذاتا بدنه اجتماعی سلفی ها خصوصا بخشی از آنان که حازم ابواسماعیل رهبر آنان است با اخوان ماندند و حازم امروز به جرم همراهی با اخوان در زندان به سر می برد اما رهبران آنان در وارد کردن ضربه به حکومت قانونی مصر مشارکت کردند. البته پس از دوشنبه خونین قاهره آنان خود را از حکومت کودتا کنار کشیدند چون تبعات شوم آن را به خوبی پیش بینی می کردند اما این قدرت نیز یکی از متهمان این کودتا به نمایندگی از عربستان است گو اینکه ملک عبدالله اولین کسی بود که سقوط مرسی را تبریک گفته و دولت کودتا را به رسمیت شناخت. اما این همراهی نیز به قیمت شکستن صفوف اسلامگرایان برای تشکیل حکومتی اسلامی تمام شد و ابهت جبهه متحد اسلامی در مصر را شکست.
د) _البرادعی: محمد البرادعی چهره معروف آمریکایی در جامعه مصر است که بیشتر عمر خود را در خارج از مصر و کشورهای غربی گذرانده است. او حامی اصلی کودتای نرم و جنبش تمرد و کمپین جمع آوری امضاء ضد مرسی بود و هماهنگی او با سفارتخانه های غربی بر کسی پوشیده نیست او در ادعایی گزاف بیان میدارد که ۳۳میلیون مصری این برگه ها را امضاء کرده اند ادعایی که واقعیت آن قابل تحقیق نیست. ایجاد مشروعیت و مقبولیت کودتا بر عهده او و گروهش قرار داشت تا با به راه انداختن فشار از پائین قدرت چانه زنی در بالا و در عرصه سیاسی برای سقوط مرسی و سلب اعتماد گروههای سیاسی و جریانات رسانه ای داخلی و خارجی را فراهم آورد این بخش با تبلیغات رسانه ای گسترده خود را اکثریت جامعه مصر معرفی کرده و بستر مناسب را برای سقوط مصر در قالب کودتایی خونین فراهم کردند.
این بخش از کودتا بیشترین سهم خواهی را در حکومت موقت جدید دارند و بیشترین اختلاف را با سلفی ها داشته و آنها را متهم می کنند که بزرگان سلفی در پشت میز با ما هستند، اما طرفداران آنها در جمع موافقان مرسی در خیابانها به نفع او شعار می دهند، از طرفی عنوان می کردند برای اینکه ما به دنیا نشان دهیم که سقوط مرسی یک کودتای نظامی نبوده به چهره ای مدنی و بین المللی نیاز داریم تا از خود چهره ای مدنی به جهان معرفی کنیم و بر نخست وزیری البرادعی اصرار داشتند اما سلفی ها هم در مقابل عنوان می کردند که البرادعی حتی نمی تواند به درستی عربی صحبت کند و به هر طریق ممکن از نخست وزیر شدن او علی رغم اصرار شدید جریان تمرد جلوگیری کردند.
البرادعی با به راه انداختن جریان تمرد و جمع کردن بسیاری از چهره های مطرح سیاسی مصر همچون حمدین صباحی و عبدالمنعم ابوالفتوح و بسیاری از ظرفیت های سیاسی و اجتماعی مصر و هزینه کردن آنها در جریان کودتای نظامی که همچون کودکی نامشروع هویت او برای همیشه زیر سئوال قرار دارد، انشقاق بزرگی در بین سیاسیون مصری به وجود آورد و عملا ابهت حرکت بر اساس قانون اساسی و تصمیم گیری بر اساس صندوق های رأی و آزادی بیان و احترام به نتیجه صندوق رای که منعکس کننده آراء کل ملت در تمامی شهرها و استانها و نه تنها بخشی از ساکنان قاهره است را به زیر سئوال برد. از این پس انقلاب بر نتایج صندوق با لشگرکشی های خیابانی و هرج مرج و بی قانونی هیچ دور از انتظار نیست. در واقع این جریان فصل الخطاب بودن قانون را زیر پا گذاشته و زور و سر نیزه و گلوله و تانک را نماد حق و حکومت تعریف کردند.
ه) _قشر خاکستری جامعه که تحت تاثیر تبلیغات آراء آنان به سرعت تغییر می کند گو اینکه روز یکشنبه علی رغم فراخوان دوباره همه گروهها یک سوم جمعیت ۳۰ژوئن نیز به میدان نیامد و بعد از کشتار ارتش و بروز اختلاف در بین سران کودتا این نیروها در حال ریزش است.
۳_موافقان مرسی:
این گروه را بخش بزرگی از هواداران اخوان تشکیل می دهند کسانی که پیرو اسلام سیاسی معتدل بوده و به شدت با اسرائیل خصومت دارند امروزه پیروان اخوان را اقشار متدین و غالبا فقیر جامعه تشکیل می دهند. بخش زیادی از اخوانی ها در طول تاریخ شکل گیری این جماعت از حدود۸۰ سال پیش تا کنون نسل اندر نسل به عنوان بخش مزاحم جامعه و تهدیدی برای حکومت های انگلیسی و سوسیالیستی و آمریکایی در طول تارخ فعالیتشان به حساب آمده و اکثر آنها از ابتدا تاکنون زندانهای مخوف ملک فاروق و جمال عبدالناصر و سادات و مبارک را تجربه کرده و تحصیلکرده های آنها عموما طرد شده های از مصر بودند که در کشور های دیگر اقامت اجباری داشتند و در جریان انقلاب یا از زندان آزاد شدند و یا به مصر بازگشتند.
این بخش کسانی بودند که با انتخاب ملت به ریاست و نمایندگی مجلس و سپس ریاست جمهوری رسیدند اما با کودتای نظامی دوباره به شرایط سیاه و زندانهای مخوف مصر بازگشتند و بخشی نیز در خیابانها مقاومت کرده و می کوشند تا مانع از دست دادن همه دستاوردهای انقلاب شوند. بخش دیگری از این موافقان از اسلامگراها و سلفی ها و متدینین و مردم عادی و فقیر جامعه مصر و محرومان و مستضعفان تشکیل می شوند. کسانی که بیشترین خسارت را از دوران سیاه مبارک دیده بودند کسانی که همواره مورد تحقیر قرار گرفته و جز عدد و رقمی بر روی جدول آمار در محاسبات دیگر به حساب نمی آمدند. متدینین مسجدی که به جای مبارک فاسد و شرابخوار هر جمعه رئیس جمهورشان با آنان نماز جمعه را قامت می بست و نخست وزیرشان هر روز برای اقامه نماز صبح پیاده و بدون محافظ به همراه سرایدار ساختمان به مسجد نزدیک خانه اش که در یکی از محله های متوسط قاهره بود می رفت و نماز صبح را با اهل محل می خواند و به درد دل آنها گوش میداد. مردمی که فقط بابت رد شدن از کنار کاخ رئیس جمهور نیست و ناپدید نمی شدند و برای گفتن یک جمله به او که" خدا را در کارهایت در نظر بگیر" سالهای سال زندانها و شکنجه های مخوف را به جان نمی خریدند. مردمی که در طول این یکسال هر چه می خواستند گفتند و هرچه خواستند بر در و دیوار کاخ ریاست جمهوری نوشتند و هیچ وقت همچون گذشته ساعت ها برای عبور رئیس جمهور پشت ترافیک خیابانها به انتظار کاروان رئیس جمهور تلف نشدند.
همه آنهایی که با عشق رایشان را به صندوق های رای انداختند و ساعت ها به امید حکومت قانون و احترام به نظرشان تازه طعم حق داشتن و به حساب آمدن را چشیده بودند، اینها همه مخالفان کودتا هستند کسانی که صبح دوشنبه سیاه مصر وقتی سلام نماز صبحشان را دادند در آن تاریکی به اسم تروریست همگی به رگبار گلوله بسته شدند تا طعم خون تازه به آنها یادآوری کند که مرزشان با اسرائیل نزدیکتر از آن است که حق آزادی داشته باشند و هنوز که هنوز است دستان خون آلود مبارک بر روی ماشه ارتش فشرده می شود.
اگرچه مرسی نیز اشتباهاتی داشت که از جمله آنها عدم اتخاذ موضع قاطع درباره پیمان کمپ دیوید و نیز بستن برخی گذرگاه های زیر زمینی در مرز رفح بود.
ارسال نظر