تحولخواهی اصلاحگرایانه
چرا که انقلاب به معنای تخریب پاردایم حاکم – در اینجا اصولگرایی- و بنا کردن ساختمانی نو با اصول و قواعد جدید است.
نواصولگرایی چیست؟این شاید نخستین سوال برای کسانی باشد که این اصطلاح را می شنوند و سپس درباره ضرورت ها و چرایی شروع این جریان کنجکاو می شوند. نواصولگرایی را نمی توان انقلاب درون گفتمانی نامید؛ چرا که انقلاب به معنای تخریب پاردایم حاکم – در اینجا اصولگرایی- و بنا کردن ساختمانی نو با اصول و قواعد جدید است. نواصولگرایی هیچگاه چنین ادعایی را نکرده است. در پاره ای از گفتارها درباره نواصولگرایی با عبارت «رنسانس در اصولگرایی» روبه رو می شویم. رنسانس به معنای نوزایی و تولد دوباره است که یادآور دوران نوزایی در اروپای قرن پانزدهم و به دنبال زایش دوباره فرهنگ یونان و روم برای پیشرفت های سترگ در عصر جدید بود. اومانیزم، فلسفه و اصلاح دینی نقاط کانونی نوزایی اروپایی محسوب می شدند. از این رو شاید بتوان رنسانس در اصولگرایی را تاکید و بازگشت بر اصول اولیه دانست اما ذهنیتی که درباره دوران رنسانس در اروپا وجود دارد، می تواند انحراف ذهنی و برداشتی از واقعیت نواصولگرایی ایجاد کند. هرچند نباید تلاش برای تولد دوباره و پویای ارزش ها، آرمان ها و اهداف اصول اولیه انقلاب اسلامی را در نواصولگرایی کتمان کرد.
در کنار این موارد، اصلاح اصولگرایی دیگر برداشتی است که می تواند از نواصولگرایی به ذهن متبادر شود. اصلاح به معنای مرمت کردن، بسامان کردن کارها، جامه کهنه را وصله کردن، بهتر کردن و بهبود بخشیدن و پیراستن است. اصلاح پاردایم، گفتمان، ساختار و نظام سیاسی برای بهبود بخشیدن و تعمیرات جدید باهدف شتاب گرفتن سیستم در فضایی نو صورت بندی هایی است که می توان در نظر گرفت.
با چنین رویکردی در گفتمان اصولگرایی منطبق با کارکرد نواصولگرایی، به کار بردن واژه اصلاح صحیح می نماید. اما از این منظر اصلاحات در اصولگرایی را باید با چارچوب دیگر در هم آمیخت تا نواصولگرایی به صورت جامع تری سایر تغییرات مدنظر طراحان آن را در برگیرد. بر این اساس به نظر می رسد «تحول» دیگر کلید واژه و اصطلاحی است که می تواند در جامعیت تعریف نواصولگرایی به کار آید.
«تحول» در معنای لغوی از جایی به جایی دیگر شدن است اما می توان تحول را در اصولگرایی نه معنای لغوی آن بلکه دگرگونی رو به کمال و برطرف کردن نقص ها و پرکردن خلأ ها و عرضه نوآوری های جدید و به کارگیری روش های نوین و تاثیرگذار دانست. تحولی که منتهی به تحول مطلوب شود. تحول گرایی یا تحول خواهی در اصولگرایی می تواند بخشی از هدف گذاری نواصولگرایی را پاسخ دهد. «تحول گرایی یا تحول خواهی اصلاح گرایانه» در اصولگرایی، اصطلاحات جامعی برای تعریف نواصولگرایی خواهند بود و با توجه به گرایش برای تغییرات اساسی در اصولگرایی که منتهی به تحول معطوف به مطلوبیت و در نهایت کمال در این جریان می شود، بتوان مصادیقی که در ماه های اخیر برای نواصولگرایی بیان شده را با چنین تعریفی منطبق ساخت.
در مانیفست نواصولگرایی «تغییر اساسی» در گفتمان، رویکرد، ساختار و عملکرد، ویژگی اصلی این بنا محسوب میشوند که ذیل آن شاخصهای نواصولگرایی تعریف میشوند که سه شاخص اصلی آن «مردمباوری»، «اسلام ناب» و «نوگرایی» است. به بیان دیگر نواصولگرایی شاخص های اصلی مدنظر خود را متکی بر تغییرات اساسی در بستر فکری و عملی اصولگرایی قرار داده است. تغییرات اساسی که در نهایت در صورت موفقیت منتهی به تحول مطلوب کنش سیاسی در جامعه می شود. دکتر محمدباقر قالیباف در نامه ای که درباره نواصولگرایی منتشر ساخته بود، «تغییرِ اساسی در نحوه کنشِ جریانِ اصولگرایی» را مطالبه جوانان انقلابی دانسته بود که اصولگرایی باید با حفظِ مبانی و ارزشهایِ انقلابیِ جمهوریِ اسلامی، در نگرش و شیوه سیاستورزی خود «متحوّل شود» و با گفتمان و چهرههایی نو، حرکت در راستایِ «نواصولگرایی» را هرچه زودتر آغاز کند. بر اساس آنچه تبیین شده و گفته شد، تحولات واقعی در عرصه کنشگری اصولگرایان در گفتمان نواصولگرایی قابلیت اجرایی دارند. در ابتدا « خودانتقادی» در اصولگرایی را برای ایجاد جنبش تحول خواهی یا تحول گرایی پذیرفته و آن را لازمه تحرک اولیه برای تغییرات اساسی می داند. خودانتقادی
به زعم قالیباف ضرورت انکارناپذیر برای جلوگیری از سوءاستفاده جریان دیگر در رقیب هراسی است:« یکی از کارهای بزرگ جسارتِ «خودانتقادی» و متحوّل کردن اصولگرایی، بدونِ تضعیفِ این جریان در مقابل رقیبی است که اصلیترینِ هنر آنْ تزریقِ ترسِ مصنوعی به جامعه، بهقصدِ فراموش کردنِ وعدهها و ناکارآمدیهایش است.»
تحول دیگر در اصولگرایی، اعتماد به جوانان و سپردن امور اصلی
به آنهاست. در این قالب نواصولگرایی یعنی فرصت به جوانان:« باید امروز به جوانان اعتماد کنیم و اجازه بدهیم آنها بر کشور مدیریت کنند و به آنها فرصت دهیم. جوانان امروز می توانند بهتر از من و شما تصمیم بگیرند و عمل کنند. میدان را برای شان باز بگذاریم. همان طور که امام راحل به من و شما اعتماد کرد.»
نواصولگرایی یکی از مهم ترین نقص ها در اصولگرایی را عدم باور جدی به مردم می داند. مردم باوری به معنای واقعی یعنی باز کردن عرصه های مختلف برای نقش آفرینی واقعی جامعه:« یکی از ضعف ها در عرصه مدیریتی کشور این است که مردم را از عرصه اقتصاد خارج کردیم. در دوره جنگ مردم و جوانان جنگ را اداره می کردند.»
دیگر تحولات و تغییرات هدف گذاری شده نواصولگرایی را می توان در باور به اسلام ناب و نوگرایی در نظر گرفت. اسلام نابی که برگرفته از اصول و ارزش های انقلاب اسلامی و اندیشه های امام راحل در استقلال، آزادی و جمهوریت و اسلامیت نظام ریشه دارد. اسلام ناب به معنای نسخه حکومت دینی و رویکردی کمال گرا برای سعادت دنیوی و اخروی جامعه است. این باور در اصولگرایی در نقطه کانونی قرار دارد ولی جریان اصولگرا برای عینیت بخشیدن به این حقیقت با چالش ناکارآمدی روبه رو شده است. ناکارآمدی که پس از دوره دفاع مقدس در دولت های مختلف با گرایش های
متفاوت تکرار شده و عینی ترین نمونه آن در حوزه اقتصادی و معیشتی کشور است. پاسخ به این چالش دقیقا یکی از نقاط کانونی تحول خواهی نواصولگرایی است که «کارآمدی» را از اصلی ترین محورهای مردم باوری درنظر گرفته است. کارآمدی که با کار جهادی و تلاش برای رفع مشکلات اساسی مردم حاصل می شود.
در پایان نیز باید به تحول گرایی یا تحول خواهی در اصولگرایی در نگاه به حاکمیت و تغییرات سبک زندگی در حوزه های فرهنگی و اجتماعی اشاره کرد. این موضوعات شاید یکی از چالشی ترین محورهای نواصولگرایی برای عملیاتی کردن ایده ها و اهداف باشد. در همین زمینه نواصولگرایی یک گام به جلو گذاشته و نقد عملکردها در سایر حوزه های حاکمیتی و حکومتی را از وظایف اصلی خود در نظر گرفته است. از سوی دیگر پذیرش تحولات جامعه در عرصه های مختلف خود برای جریانی که مدعای تحول خواهی و تحول گرایی را دارد، در بطن کنشگری آن قرار گرفته است. با توجه به آنچه گفته شد، نواصولگرایی فرآیندی است که مدتی است آغاز شده و در این روند موتور محرکه و شتاب دهنده برای ایجاد تغییرات اساسی در اصولگرایی را باید در تحول گرایی یا تحول خواهی اصلاح گرایانه در بنای اصلی دید.
ارسال نظر