روایتی خواندنی از مبارزان شرمگین
وقتی از مبارزان شرمگین یاد می شود، ناخودآگاه نام «یاسر عرفات» به ذهن ها خطور می کند. او که زمانی انقلابی و مبارزی تمام عیار بود، بعد ها دست بیوه اسحاق رابین را می بوسد.
سرویس سیاسی پارس- در شکل گیری و وقوع جریاناتی که با مبداء دوم خرداد ۷۶ آن را می شناسیم، زمینه های اندیشه ای و وقایع سیاسی و اجتماعی گوناگونی نقش داشتند که از مناظر گوناگون می توان به آن نگریست.
در این مقال، در قسم مربوط به زمینه های سیاسی، در نگاهی اجمالی به جریانات تشکیل حزب کارگزاران به عنوان نمود جریان آقای هاشمی رفسنجانی برای ادامه تاثیر گذاری عمده بر مسائل کشور، پس از اتمام دوره ریاست جمهوری ایشان (که منتهی به دوم خرداد شد) خواهیم پرداخت. و در قسم دوم، زمینه های اندیشه ای برخی اداره کنندگان جریان دوم خرداد بررسی می شود.
دوم خرداد، ادامه راه دولت سازندگی
پس از ارتحال جانگداز حضرت امام (ره) و پایان یافتن جنگ تحمیلی، لزوم بازسازی خرابی های ناشی از جنگ تحمیلی و ساخت زیربنایی کشور، به عنوان یک راهکار برای دهه دوم انقلاب مورد توجه قرار گرفت و گفتمان سازندگی با ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی در کشور تسری یافته و پیشرفت های خوبی نیز حاصل شد. اما علی رغم توسعه و بازسازی، نکته حائز اهمیتی که می توان از آن به عنوان ضعف تامل برانگیز این گفتمان برشمرد، تکیه صرف بر توسعه اقتصادی و عدم توجه به عدالت و به حاشیه راندن فرهنگ و آزادی بود. این در حالی بود که مقام معظم رهبری در دوران سازندگی بر عدالت اجتماعی و اقتصادی، ساده زیستی مسئولان و مقابله با تهاجم فرهنگی دشمن تاکید ویژه ای داشتند. اما همواره این مسئله مهم و بسیار اساسی لابلای چرخ های بزرگ سازندگی گم می شد و گاه به مسابقه تجمل و اشرافیت میان برخی مسئولان و کارگزاران سیاسی نظام می انجامید. این امر باعث شد که بسیاری از کارشناسان، رای مردم به خاتمی را در حقیقت یک « نه » بزرگ به دولت هاشمی بدانند؛ « دولتی که آرمان عدالت را فدای توسعه اقتصادی کرد و تجمل گرایی را رواج داد. » پس از پایان مدت هشت ساله ریاست جمهوری که هاشمی رفسنجانی سردار سازندگی نیز لقب گرفت، تلاش هایی انجام شد تا با تغییر مختصری در قانون اساسی مدت ریاست جمهوری برای یکنفر از هشت سال به دوازده سال ارتقاء یابد و بدین ترتیب زمینه ای فراهم شود تا امکان رئیس جمهور شدن هاشمی رفسنجانی برای چهار سال دیگر مهیا گردد. اگرچه این خواسته در عمل تحقق نیافت، اما زمینه نفوذ و تاثیر گذاری هاشمی، به گونه ای دیگر با حضور و یا شاید ظهور در جریان چپ، از طریق کارگزاران فراهم شد.
حزب کارگزاران سازندگی
تشکیل حزب کارگزاران سازندگی در سال ۷۴ نقطه پایان قرار گرفتن کل نیروهای زیر مجموعه هاشمی در اردوگاه راست بود. آنگاه که راست سنتی حاضر نشد نامزدهای مورد نظر هاشمی رفسنجانی را در لیست انتخابات مجلس پنجم در تهران قرار دهد، کارگزاران به راهی رفت که از ابتدا هم به آن بیشتر تمایل داشت. پیوستن به ائتلاف گروه های خط امام که با محوریت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شکل گرفته بود و قرار دادن مدیران محذوف چپگرا چون عبدالله نوری و مصطفی معین در صدر لیست انتخاباتی مشترک دو طیف، جرقه حرکتی بود که در نهایت به برآمدن سومین مدیر محذوف دولت اول هاشمی یعنی « سید محمد خاتمی » منجر شد.
پیدایش جریان کارگزاران با انتسابشان به آقای هاشمی در شرایط خلاء ناشی از عدم حضور مجمع روحانیون توانست زمینه رقابت در انتخابات پنجم را فراهم آورد. و در نگاه نیروهای سیاسی به عنوان نقطه تعادل سیاسی برآورد میشد و موجب اعتماد به نفس جریان چپ گردید. جدایی هاشمی از جریان راست تبعات زیادی داشت و تاثیر مهمی در تحولات آینده گذاشت. این جدا سازی موجب شد حضور جامعه روحانیت در جریانات سیاسی و نقش لیدری و محوری آن در جریان راست کم رنگ و کم رنگتر شود و انگیزه تحرک از آن ها گرفته شد. حجت الاسلام و المسلمین ناطق نوری در بخشی از خاطرات خود که در مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شد می گوید: « … وقتی کارگزاران وارد شدند، با هجمه عظیمی از تبلیغات، جامعه روحانیت را بایکوت کردند. دوستان ما می گفتند: « شما چطور تبلیغات ندارید» . می گفتیم: « داریم ولی اینقدر تبلیغات آن طرف زیاد است که نمی توانیم خود را نشان دهیم» . با این کیفیت، در انتخابات مجلس پنجم، خانم فائزه هاشمی وارد صحنه شدند که رای بالایی هم آورد. البته حرف های خود او هم رای آور بود، در مجلس پنجم رای اول تهران از من بود، اما بعضی ها قائل به آن بودند که رای اول برای خانم فائزه هاشمی بوده است. گاهی خود آقای هاشمی پیگیری می کرد و گاهی فرزندان او می رفتند در وزارت کشور و پای دستگاه کامپیوتر می خوابیدند و می خواستندببینند این رای ها چه شده است. در این جریان به آقای بشارتی و تابش که مسئولیت انتخابات را داشتند، خیلی جفا شد، آن ها واقعا سالم عمل کرده بودند. »
به مرور زمان با از دست رفتن مرجعیت و محوریت جامعه روحانیت در فعالیت های سیاسی، زمینه انشعاب در درون جریان راست ایجاد شد و دیری نپایید که استحکام و انسجام جریان قدرتمند راست رو به سستی و ضعف گذاشت و زمینه برای پیدایش دوم خرداد ۷۶ فراهم آمد.
فشارهای اقتصادی که بر قشر ضعیف جامعه به سبب رشد اشرافیت و تجمل پرستی وارد آمده بود و همچنین فضای بسته و (یا به زعم برخی) خفقان آور آن دوره را باید عوامل محرکی برای فرار مردم از این وضعیت و گریز به هر پناهگاهی دانست. و لذا در آن دوره، طیف چپ که بعد ها به اسم اصلاح طلبی قد علم کرده بود، تنها مفر از این وضعیت می نمود.
از طرف دیگر جریان مربوط به آقای هاشمی که میدید دیگر به شکل سنتی قادر به ادامه حرکت نیست و چهره خود را مخدوش و غیر قابل پذیرش برای مردم میدید، این بار در قالب و پوششی نو به عرصه آمد و با حزب دولت ساخته کارگزاران، در شکل گیری جریان دوم خرداد ایفای نقش کرد. به همین سبب کارشناسان، جریان اصلاح طلبی دوم خرداد را ادامه همان جریان سازندگی می دانند. فائزه هاشمی در این باره می گوید: « یادم است در خرداد ۷۶ به هر استانی یا سخنرانی یا دانشگاه یا مسجدی که می رفتم به این نکته تاکید داشتم که مردم کسی را انتخاب کنند که ادامه راه دوره سازندگی باشد. »
مبارزان شرمگین
« … وقتی از مبارزان شرمگین یاد می شود، ناخودآگاه نام « یاسر عرفات» به ذهن ها خطور می کند. او که زمانی انقلابی و مبارزی تمام عیار بود، بعد ها دست بیوه اسحاق رابین را می بوسد. به راستی آیا عرفات از روز اول همین گونه بوده و به یک باره از اوج مبارزه و حماسه آفرینی و جهاد و جنگ به حضیض ذلت، دستبوسی و زبونی افتاد؟ عرفات اول سر میز نشست، دیالوگ برقرار کرد و گفتمان داشت. بعد اسلحه را از کمرش باز کرد. پرچم اسرائیل را آتش نزد و در نهایت به مذاکره با اسرائیل فکر کرد… » (برگرفته از کتاب آسیب شناسی حزب مشارکت ایران اسلامی، نوشته سلمان علوی نیک)
گردانندگان جریان دوم خرداد که سابقا چهره های انقلابی و مبارز و از مخالفان سلطه لیبرالیسم بودند و برخی از آن ها نقش عمده ای در تسخیر سفارت آمریکا داشتند؛ در مواضع سیاسی و فکری دست در دستان گروه های لیبرال گذاشتند و با چرخشی عمده نسبت به دیدگاه های سابقشان، به نوعی مفتون لیبرال دمکراسی غرب گشته و از مبارزات گذشته خود پشیمان شدند. روشن است که چنین تغییری در مواضع و دیدگاه ها یک شبه صورت نگرفته، بلکه نتیجه اشتغال در محافل و مراکزی است که در طول سال ها به عنوان کارگاه استحاله فکری آن ها عمل کرده و اندیشه هایی را به آن ها القاء کرده که به ناگاه در شکل گیری جریان دوم خرداد، تبلور عملی افکار این گروه از افراد را شاهد هستیم. در این جا برخی از مهمترین محافلی که زمینه ساز شکل گیری چنین اندیشه هایی در این گروه شد را اجمالا از نظر می گذرانیم.
۱-حلقه کیان
حلقه کیان که معروفترین محفل تجدید نظر طلبان دانسته می شود، در ابتدا به توصیه شهید حسن شاهچراغی برای ایجاد کانونی فکری و دینی تشکیل شده بود و پیشینه آن به کانون فرهنگی نهضت اسلامی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی می رسد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این افراد به دعوت شاهچراغی در موسسه کیهان دور هم جمع شدند و به انتشار کیهان فرهنگی تا سال ۱۳۶۹ پرداختند. (البته لازم به ذکر است در مورد نحوه شهادت حسن شاهچراغی و اینکه چه کسانی اطلاعات مربوط به پروازی که ایشان در آن بوده را به دشمن داده، هنوز ابهامات و ناگفته هایی وجود دارد. )
افراد حلقه کیان در آغاز تماما دارای یک گرایش خاص نبودند. برخی از آن ها همچون حجاریان، علوی تبار، گنجی و باقی در دوره های معینی مرتبط و وابسته به نهاد های جمهوری اسلامی بودند. اعضای حلقه کیان، که ترکیبی از لیبرال ها و چپگرایان بودند، هر هفته چهار شنبه ها در منزل یکی از اعضاء دور هم جمع شده و به بحث های معرفت شناختی و فلسفی می پرداختند. این افراد با بازاندیشی افکار خود، غرب پژوهی را استراتژی مطالعاتی خود قرار داده بودند و به این نتیجه رسیده بودند که تلفیقی از تجربیات مثبت تمدن غالب بشری (غرب) و درونی کردن آن ها با ارزش های بومی و محلی، بهترین راهکار است و در همین راستا به تلفیق سه شکاف ملی، اسلامی و غربی تاکید می ورزند.
ترجمه و انتقال مفاهیم غربی با رنگ و لعاب اشعار مولوی و تفکر غزالی کاری بود که عبدالکریم سروش به خوبی از عهده آن بر می آمد و به عنوان استاد و مراد و یا پدر خوانده این محفل لقب گرفت. تبحر کلامی خاص سروش به همراه تلفیق افکار و نظریات مدرن غربی با تفکرات اسلامی سبب دگرگونی زیر بنای اندیشه های برخی سازمان دهندگان اصلی جریان سیاسی دوم مخرداد که در این حلقه بودند گشت. حلقه کیان افکار و عقاید خود را در کیهان فرهنگی، جریده مخصوص این حلفه، به چاپ می رساندند. بعد از بسته شدن کیهان فرهنگی و استعفای سید محمد خاتمی از موسسه کیهان، طرفداران سروش و منتقدان نظام جمهوری اسلامی هم دسته جمعی از کیهان استعفا داده و مجله کیان را از اواخر سال ۱۳۶۹ راه اندازی کردند.
۲-حلقه آیین
سید محمد خاتمی پس از استعفا از وزارت ارشاد، در خواست مجوز نشریه ای به نام « آیین » کرد تا از آن به عنوان تریبون برای بیان افکار خود و همفکرانش استفاده کند. در آن زمان برخی از افراد حلقه کیان همراه با محمد خاتمی گروه کوچک تر « آیین » را شکل دادند. در حلقه ی آیین چهره هایی چون هادی خانیکی، سعید حجاریان، مصطفی تاجزاده، محسن امین زاده، عباس عبدی، محسن کدیورو محمد رضا خاتمی حضور داشتند. هدف اولیه ی آن ها براساس ایده ی شخص محمد خاتمی و برخی دوستان او این بود که نشریه ای به راه اندازند تا مفاهیمی تازه و جدید و آنچه برای تحول اجتماعی ضروری می دانستند، ارائه کنند. تجربه کیان نشان داده بود که نشریه هایی این چنینی تا چه میزان می تواند ذهنیت اصحاب اندیشه و طبقه تحصیل کرده را تحت تاثیر قرار دهد. مفاهیمی مثل « جامعه مدنی» ، « مردم سالاری دینی » ، « حقوق بشر» و… در این حلقه مورد بحث و بررسی قرار می گرفت. شخصیت محوری در این محفل، خود محمد خاتمی بود و آنجه بعدها به « گفتمان دوم خرداد» معروف شد، در این محفل سروسامان یافت.
۳-دانشجویان اعزام شده به غرب
حلقه دیگر را باید آن ۲۵۰۰ دانشجویی دانست که در دوران هاشمی رفسنجانی برای تحصیل در دوره ی دکترا به کشورهای انگلستان، کانادا، استرالیا و فرانسه اعزام شده بودند. برخی از این دانشجویان در پاره ای از انجمن های اسلامی به صورت کانون فکری – سیاسی فعال بودند. حمید رضا جلایی پور که در آن جمع حضور داشته و به عنوان دبیر انجمن های اسلامی انگلستان، « سروش» را به آنجا دعوت می کنند. عبدالکریم سروش به مدت شش ماه برای دانشجویان بورسیه ای جلسات مختلف بحث و گفتگو داشت.
۴-دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
زمینه فکری تجدید نظر طلبان، علاوه بر موارد یاد شده، از تحصیل در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران نیز تاثیر زیادی پذیرفت. آنجا که مهندسین و فنی خوانده های تجدید نظر طلب تلاش کردند تا سیاست را از زاویه نظری نیز تجربه کنند، در این دانشکده به دور اساتیدی همچون حسین بشیریه گرد آمدند. فردی که از آن به عنوان تئوریسین فنی یا در سایه دومن خرداد یاد می شود. حجاریان می گوید: « با حضور رئیس دانشکده حقوق و علوم سیاسی، آقای دکتر حبیبی و آقایان دکتر بشیریه، یسید جواد طباطبایی و نقی زاده، در در این دانشکده یک گروه فکری تشکیل داده و تا زمان کاندیداتوری خاتمی در جهت برنده شدن وی به ارائه ی برنامه و کمک فکری می پرداخته است» .
با نگاهی کوتاه به آنچه درباره برخی محافل مهم اندیشه ای تجدید نظر طلبان گفته شد می توان دریافت که مواد خام تغذیه ای اندیشه آن ها از تفکرات اندیشمندان غربی سرچشمه گرفته و آن ها سعی کردند پس از دوم خرداد، عین آن تجربیات و اندیشه ها را در ایران پیاده کنند؛ تجربه ای که پس از گذشت چند سال شکست خورد و با برجای گذاشتن هزینه های مادی و معنوی فراوان برای مردم، به ضرورت بومی بودن و دینی بودن اندیشه ها و راهکارها در ایران اعتراف کرد. محافل مطالعاتی ذکر شده زمینه چرخش فکری این افراد را به گونه ای فراهم کرده بود که نه تنها دیگران، بلکه خود آن ها هم چندان متوجه این تغییر موضع خود نبودند. بحث و اعترافات سعید حجاریان در مورد دیدگاهش نسبت به حکومت پاتریمونیال، بر اساس آنچه از اندیشه های « ماکس وبر» در ذهن داشت خود شاهدی بر این مدعاست. شاید به ذهن هیچ کس خطور نمی کرد، کسانی که روزگاری خود را پرچمدار انحصاری دفاع از خط امام (ره) ، مبارزه با آمریکا و حمایت از مستضعفین می دانستند و تمام رقبای سیاسی و سلیقه ای خود را با برچسب « اسلام آمریکایی» از صحنه به در می کردند؛ طی چند سال، دچار آن چنان دگردیسی شوند که در نقطه ی مقابل دیگاه ها ی انقلابی سابق خود صف آرایی کنند.
ارسال نظر