در گفتوگو با دکتر محمدحسن قدیری ابیانه مطرح شد؛
ناگفتههایی از هاشمی رفسنجانی
آقای هاشمی چند جایی مطرح کرده؛ که من اگر نظرم با رهبری متفاوت باشد میروم با ایشان صحبت میکنم یا من ایشان را قانع میکنم که حل میشود یا ایشان من را قانع میکنند که حل میشود. یا نه من میتوانم ایشان را قانع کنم نه ایشان من را؛ آنوقت حجت بر من تمام است چون ایشان رهبر است باید اطاعت کنم.
به گزارش پ ارس به نقل از باشگاه خبرنگاران، دکتر محمد حسن قدیری ابیانه مؤسس انجمن نخبگان جهان اسلام، سفیرسابق جمهوری اسلامی ایران در مکزیک، گواتمالا، بلیز و استرالیا و کارشناس عالی امور استراتژیک وزارت امور خارجه است. وی در سال ۱۳۳۲ در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. در سن ۱۸ سالگی برای تحصیل در رشته معماری عازم فلورانس ایتالیا شد. ۵ سال قبل از انقلاب در سن ۲۰ سالگی نخستین انجمن اسلامی دانشجویی را در ایتالیا بنیانگذاری کرد که به بزرگ ترین تشکل دانشجویی تبدیل شد.
با سفر حضرت امام خمینی (ره) به نوفل لوشاتو در فرانسه به امام پیوست. سپس به ایتالیا بازگشت تا مبارزات را در ایتالیا هدایت کند. در دهه مبارکه فجر ۵۷ توانست به تنهایی سفارت ایران را از عوامل سلطنت طلب و وابسته به حکومت پهلوی آزاد کند. در شهریور ۱۳۵۸ به عنوان نخستین دیپلمات و رایزن مطبوعاتی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در ایتالیا مشغول به کار شد.
در این دوره بود که چند نفر به دست وی به تشیع گرویدند که از جمله آنها شخصیت شناخته شده در ایران یعنی ادواردو آنیلی فرزند صاحب کارخانجات فیات و باشگاه یوونتوس بود. فیلم مستندی از زندگی این شخصیت که بعدها به شهادت رسید در سیما پخش شد.
وی مدتی در سمت رئیس کل روابط عمومی ریاست جمهوری در دوره رفسنجانی و سپس به عنوان معاون ارتباطات و تبلیغات دولت و دفتر رئیس جمهور در سال های ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۶فعالیت کرد. قدیری ابیانه ازجمله افراد ثبت نام کننده برای نامزدی انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ است که ثبت نام وی در وزارت کشور با حاشیه هایی نیز همراه بود. با توجه به شناخت وی از رفسنجانی به واسطه سال ها اشتغال در دفتر وی و به مناسبت نامزدی هاشمی رفسنجانی در انتخابات اخیر روزنامه وطن امروز با او به گفت وگو نشسته است که می خوانید.
شما در روزآخر ثبت نام ریاست جمهوری برای این دوره ثبت نام کردید چه شد که این تصمیم را گرفتید؟
بنده سال هاست شاهد اشتباهات دولت ها در سیاست های فرهنگی و اقتصادی و بین المللی هستم و فکر می کنم یک دلیل این اشتباهات این است که اشراف به مسائل کلان کشور ندارند و راه های درست را نمی شناسند. البته من همیشه سعی کرده ام راه حل های پیشنهادی را برای مسؤولان ارائه بدهم و سعی کنم آنها را قانع کنم.
هر جا هم که این پیشنهاد ها ارائه شده تا به حال مورد تایید قرار گرفته؛ منتها یا عمل کردند ولی خوب عمل نکردند یا اساسا عملیاتی نشدند و معتقدم ما زیان زیادی بابت ادامه این اشتباهات می پردازیم.
فکر می کنید شورای نگهبان شما را به عنوان رجل سیاسی تایید خواهد کرد؟
تایید صلاحیت نسبی است ولی بنده فکر می کنم شرایط را دارم.
و اگر تایید نکردند؟
اگر تایید نکردند قطعا خوشحال نخواهم شد اما این حق شورای نگهبان است که با مبانی خودشان احراز صلاحیت کنند و بنده نیز با افتخار نظر قانونی شورای نگهبان را خواهم پذیرفت. به هر حال قانون اساسی ما این وظیفه را به شورای نگهبان سپرده و نه قوه قضائیه، نه مجلس، نه دولت و نه شخص رئیس جمهور هیچ حقی برای دخالت در این امور ندارند و این هم تصمیم درستی است و بنده نه تنها تمکین می کنم به تصمیم شورای نگهبان حتی اگر صلاحیت بنده را احراز نکنند هم بنده از این حق شورای نگهبان حمایت می کنم.
آرایش نیروهای حاضر در انتخابات را چگونه ارزیابی می کنید؟ به نظر شما آقای مشایی و هاشمی تایید صلاحیت خواهند شد؟
بنده معتقدم آقای مشایی صلاحیت اینکه رئیس یک اداره هم بشود را ندارد چه برسد به اینکه بخواهد رئیس جمهور بشود! کسی که می گوید عصر اسلامگرایی گذشته همانطور که عصر اسب سواری گذشته؛ اسب هست ولی دوره اسب سواری نیست.
اسلام هست ولی دوره اسلامگرایی نیست؛ از مکتب ایرانی به جای مکتب اسلامی صحبت می کند و شعار زنده باد بهار به جای زنده باد اسلام می دهد یا کسی که از این همه آثار تاریخی در ایران مجسمه های برهنه را به عنوان نماد فرهنگ ایران به خارج می برد و معرفی می کند و مکتب ایرانی را به جای مکتب اسلام ناب محمدی (ص) معرفی می کند، این طبیعتا نمی تواند رجل سیاسی باشد.
او یک سخنرانی می کند بعد باید مدت ها وقت بگذارد و بگوید منظورم این بود، منظورم آن بود. کسی که اینطور است فردا بخواهد رئیس جمهور بشود همه دستگاه های کشور باید دنبال این باشند که خرابکاری های او را اصلاح کنند؛ این هم در صورتی است که خوشبینانه بگوییم منظورش آن چیزی که گفته نبوده است.
تحلیل شما از علت حضور آقای هاشمی در عرصه انتخابات چیست؟
آقای هاشمی می توانیم بگوییم الان تبدیل شده به نماد کارگزاران و اصلاح طلبان و متاسفانه امید زیادی را در مخالفان نظام ایجاد کرده. دشمنان با مشاهده وضعیت دختر ایشان فائزه و پسرشان مهدی و اظهارات همسرشان و حتی رفتار شخص خود آقای هاشمی، امیدشان این است آقای هاشمی در جهت تضعیف ولایت عمل خواهد کرد و همین امر است که موجب این حمایت های گسترده شده البته آقای هاشمی چنین چیزی را صراحتا بیان نمی کند اما عملکردشان این را به وضوح نشان می دهد و وضعیت خانواده ایشان نشان می دهد آنها ضد ولایت عمل می کنند.
حضرت امام در روزهای پایانی عمرشان در دیداری که آقای هاشمی با ایشان داشتند دست آقای هاشمی را می گیرند و مجددا به ایشان سفارش می کنند همیشه با رهبر باشند. من امیدوارم آقای هاشمی این وصیت را فراموش نکنند و از خود بپرسند چرا امام دست ایشان را گرفت و به ایشان تذکر داد.
فکر می کنید انگیزه ایشان از ورود به انتخابات بیشتر مسائل و مشکلات کشور باشد یا به علت شدت علاقه به خانواده الان می خواهند بیایند که از برخوردهایی که در آینده به احتمال قوی دستگاه قضایی مجبور است با فرزندان ایشان داشته باشد، بکاهند؟
یکی می تواند این باشد ولی نمی توانیم بگوییم فقط این هست. خب! مهدی الان جرمش خیلی سنگین است و متاسفانه آقای هاشمی نسبت به فرزندانشان خیلی حساس هستند. البته ما حتی در سطح پیامبران هم داشتیم که فرزندان نابابی داشتند اما آنها از فرزندانشان برائت جستند.
در خیلی از مقامات کشور بودند که فرزندانشان، بستگانشان، برادرشان، دامادشان یا… به روش های ضد انقلابی روی آوردند ولی برائت جستند از آنها. ما ندیدیم و نشنیدیم آقای هاشمی از عملکرد فرزندانشان برائت بجویند بلکه برخی نقل قول ها هم شده که البته من صرف نقل قول را ملاک قرار نمی دهم چون ممکن است تحریف شده باشد بعضی نقل قول ها شده که ایشان گفتند فرزندان من همانگونه هستند که من می خواهم.
یعنی به نوعی تاییدشان هم کردند. به نظر می آید عملکرد فرزندانشان مورد تایید ایشان باشد من نمی پذیرم مهدی از تقسیم کار صحبت کند و این تقسیم کار بدون هماهنگی آقای هاشمی انجام شده باشد.
می شود بیشتر توضیح بدهید؟
مهدی در صحبتی که با عنصر ضد انقلاب خارجی داشت و نواری که از آن پخش شد گفته بود ما تقسیم کار کردیم که عملا سهم مهدی ارتباط با ضد انقلاب و جوسازی علیه رهبری بود و سهم فائزه هاشمی هم که مشخص است. فائزه دعوت کننده افراد به شورش حتی در روز عاشورا بود. آیا آقای هاشمی از این تقسیم کار بی اطلاع بود؟ آیا فرزندان ایشان بدون اذن و اجازه ایشان یک همچین تقسیم کاری کرده بودند؟ آیا همسر ایشان که در سال ۸۸ می گوید اگر موسوی رای نیاورد « بریزید تو خیابونا» ، حرفش بدون هماهنگی بود؟
پس به نظر شما بخشی از این تقسیم کار هم بازمی گردد به خود آقای هاشمی؟
من این سوال برایم باقی است. البته یک جمله ای در اسناد ویکی لیکس بود که این جمله از نظر من ویژگی خیلی مهمی دارد. در اسناد آمده بود که آقای هاشمی به سفیر اتریش گفته است شما منظورش غربی ها بود روی ۲ مساله تاکید کنید؛ یکی نقض حقوق بشر در ایران و یکی تقلب در انتخابات. البته دفتر آقای هاشمی این را تکذیب کرده اما این سند سندی است که سفیر اتریش به طور سری برای مقامات خودشان فرستاده و گزارش ماوقع را شرح داده.
من خیلی دلم می خواهد که تکذیب آقای هاشمی را باور کنم اما بیان چنین مطالبی ضمن اینکه با عملکرد خانواده منطبق است اگر صحت داشته باشد که من دعا می کنم صحت نداشته باشد نشان دهنده سقوط آقای هاشمی از مواضع انقلاب به طور کامل است. یعنی اینکه آقای هاشمی با آن سابقه در زندان، با آن نقش انقلابی در جنگ، در مقابله با ترور ها، در مقابله با غرب، به جایی برسد که بخواهد از کشورهای غربی که شما علیه ایران در زمینه تقلب و حقوق بشر تاکید کنید.
گزارشات مقامات خارجی هم ۲ نوع است؛ یکی گزارش جلسه است یکی هم تحلیل. در تحلیل هایشان معمولا اشتباه زیاد می کنند اما معمولا نقل قول ها و در گزارشاتشان سعی می کنند منطبق بر واقعیت باشد. من امیدوارم مترجم در ترجمه اشتباه کرده باشد ولی این مساله برای من سنگین تر از تمام عملکرد آقای هاشمی بود.
به نظر شما چه چیزی آقای هاشمی را به این نقطه کشانده؟ با آن همه سوابقی که داشتند؟ چون خود شما هم زمانی تا قبل از سال ۸۴ جزو مهم ترین حامیان آقای هاشمی در سطح رسانه ها بودید.
من معتقدم مسؤولان کشور باید از رهبری حمایت کنند و نگذارند تیر های دشمن به او اصابت کند. وقتی من چنین انتظاری از آقای هاشمی و دیگران داشتم و دارم من هم باید سینه ام را سپر کنم و نگذارم تیر به رده های بعدی اصابت کند. من چون آقای هاشمی را پشتیبان ولایت می دیدم از او حمایت می کردم.
هرگز آقای هاشمی و هیچ کس دیگری را در تقابل با رهبری قبول ندارم؛ هیچ کسی را قبول ندارم. تا زمانی که افراد در امتداد ولایت هستند خب! مورد حمایتند و برای در امتداد بودن لازم نیست همفکر باشند و یک گونه بیندیشند، چون افراد نمی توانند یک گونه بیندیشند، چون سابقه ذهنیت و توانایی ذهنی همه متفاوت است مهم این است که خیرخواه باشند و در یک مسیر عمل کنند.
مثل پدر و مادر که هر دو خیر فرزند را می خواهند اما ممکن است دیدگاهشان درباره اینکه خیر فرزند چه چیزی باشد متفاوت باشد. در خانواده سرپرست پدر است و در مملکت هم سرپرست ولی فقیه است. یعنی بنده فکر نمی کنم اگر کسی متفاوت از رهبری اندیشید او ضد ولایت فقیه است. معتقدم اگر اطاعت نکرد و در آن مسیر حرکت نکرد ضد ولایت فقیه است.
اتفاقا اگر کسی نظر رهبری را نپسندد اما به آن عمل کند این بیش از دیگران پایبند به ولایت است. حتی من یک حدیثی دیده بودم، یک روایتی که از امام معصوم می پرسند شیعیان واقعی شما چه کسانی هستند و ایشان می فرمایند کسانی که حتی اگر نظر ما را نپسندند به آن عمل کنند. نمی گویند که کسی که نظر ما را نپسندید او شیعه ما نیست.
آقای هاشمی چند جایی مطرح کرده؛ مثلا یک بار گفته که من اگر نظرم با رهبری متفاوت باشد می روم با ایشان صحبت می کنم یا من ایشان را قانع می کنم که حل می شود یا ایشان من را قانع می کنند که حل می شود. یا نه من می توانم ایشان را قانع کنم نه ایشان من را؛ آن وقت حجت بر من تمام است چون ایشان رهبر است باید اطاعت کنم.
اگر این باشد این عین پیروی از ولایت فقیه است به شرطی که عملی شود، چون بعضی ها فکر می کنند نگاه متفاوت دلیل بر ضدیت با ولایت فقیه است؛ نه! پدر و مادر که متفاوت راجع به خیر فرزندشان می اندیشند ضد فرزندشان نیستند. در ایران خیلی ها متاسفانه فکر می کنند که اگر یک نفر متفاوت بیندیشد ضد ولایت فقیه است؛ ابدا اینطور نیست.
مثلا بنده خودم دوست داشتم که موسوی بلافاصله دستگیر و محاکمه شود به خاطر خیانت هایی که کرده اما این کاری که به تدبیر مقام معظم رهبری انجام شد، بعد از گذشتن زمان می بینیم چقدر بهتر شد که اینگونه عمل شد. خب! ایشان با آن اشرافی که بر مسائل اسلامی دارند با آن سابقه ای که در حکومت دارند با آن مجموعه تجارب و مجموعه اطلاعاتی که دارند و امکاناتی که در اختیارشان هست خب!
مسلم است که ایشان بهتر از بنده می توانند مسائل را نگاه و نتیجه گیری کنند و مسلم است بنده نمی توانم به اندازه ایشان همه جانبه نگاه کنم، به هزار دلیل؛ یکی این است که من آن اطلاعات را در اختیار ندارم و من آن امکانات را در اختیار ندارم، علاوه بر آنکه آن تجربیات هم نیست. لذا اینکه کسی راه حل هایش برای مسائل مملکت عین راه حل های رهبری نباشد من این را یک امر طبیعی می بینم؛ می تواند اینطور نباشد اما در مقام عمل باید حتما مطیع باشد البته این مشکل فرهنگی را ما کلا در این کشور داریم که مدیر قوی را کسی می دانند که حرف مافوقش را نخواند، اقتدار را در این می بینند.
یا حتی در هر رده مدیریتی اطاعت از مافوق را چاپلوسی می دانند و ضعف تلقی می کنند. این از ضعف فرهنگ مدیریتی در کشور است، چون همه جای دنیا اطاعت از مافوق شرط کار گروهی است.
شما یک جا گفته بودید ناگفته های زیادی درباره خانواده آقای هاشمی دارید، فکر نمی کنید وقت آن رسیده باشد که این ناگفته ها را مطرح کنید؟
فکر نمی کنم طرح این مسائل هنوز به مصلحت کشور باشد و امیدوارم هیچگاه مجبور به چنین کاری نشوم مگر اینکه احساس کنم جایی برای ادامه سکوت باقی نمانده است و لازم باشد مردم در جریان قرار بگیرند.
پس از اتفاقات سال ۸۴ مصاحبه ای داشتید که انعکاس وسیعی پیدا کرد و در آن توضیح دادید که چطور اطرافیان آقای هاشمی سعی می کنند برای ایشان وانمود کنند که ایشان پیروز است و برخی از این مناسباتی که انجام شده بود را اشاره کردید که در مجموع باعث می شد ایشان رانده شود به سمتی که دچار تردید شود در نتایج انتخابات. به نظرشما اگر این دوره شورای نگهبان صلاحیتشان را تایید کند ایشان نتایج را خواهد پذیرفت یا دوباره بر همان روال سال ۸۴ خواهد ماند؟
خب! حالا ببینید من آن موقع مشاور ایشان بودم و به نفع ایشان هم تبلیغ می کردم جدا از مساله مشاورتم. می گفتم مثلا آقای ولایتی، لاریجانی، احمدی نژاد و رضایی؛ اینها آدم های صالحی هستند اما آقای هاشمی اصلح است، معصوم نیست اصلح است. این تبلیغاتی بود که من می کردم یعنی بر خلاف اعضای ستاد ایشان که دنبال تخریب نامزدها بودند من نامزد های دیگر را هم تایید می کردم و می گفتم اگر آقای هاشمی کاندیدا نبود من به یکی از همین اصولگرایان رای می دادم و نکات مثبتشان را هم می گفتم.
مثلا فرض کنید که آقای رضایی فرمانده سپاه بوده، آقای هاشمی فرمانده کل بوده است. آقای لاریجانی آدم فرهنگی بود. در حالی که آقای هاشمی امام جمعه است. احمدی نژاد در استانی که استاندار بود سازندگی کرده، آقای هاشمی در سطح کشور این کار را انجام داده. آقای ولایتی در سیاست خارجی تبحر دارد آقای هاشمی یک شخصیت بین المللی است. همه ویژگی های آنها را و مجموعه اش را دارد. تبلیغشان را می کردم، فکر می کردم مناسب باشند منتها هنوز وضعیت خانواده به این صورت مشهود نبود.
ای کاش ایشان تدبیر بیشتری می کردند که این محاسنی که داشتند در خدمت نظام قرار می گرفت. ای کاش ایشان با آن همه تجربه ای که داشت واقعا تحت تاثیر خانواده و اطرافیان قرار نمی گرفتند و آن مسیر را ادامه می دادند آن وقت یک اسطوره باقی می ماندند در کشور. آقای احمدی نژاد هم همینطور اگر در دولت دوم هم مانند دولت اول عمل می کرد و تحت تاثیر فرقه انحراف قرار نمی گرفت، می شد یک شهید رجایی زنده.
این ظرفیت را داشت که بگوییم این شهید رجایی است که به شهادت نرسیده. در این ۸ سال او هم تبدیل می شد به یک اسطوره. خدا ان شاءالله عاقبت همه ما را ختم به خیرکند! همه باید متوجه باشیم که این انحرافاتی که در افراد با آن همه سابقه مثل آقای منتظری که در فقه مثلا جزو سران باشد یا در شکنجه هایی که شده در مبارزه یار امام بود و خیلی چیزهای دیگر، سقوط می کند.
انسان ویژگی اش این است که در هر مرحله ای از زندگی اش در حال امتحان دادن است. بعضی ها ویژگی های منفی دارند در وجودشان اما این ویژگی ها محلی از بروز پیدا نمی کند اما در یک سمتی که قرار می گیرد جای بروز پیدا می کند، این ضعف نمایان می شود.
مثلا فرض کنید که یک نفر تا به حال دزدی نکرده چون تا به حال به او پیشنهاد میلیاردی نداده اند اما اگر شد رئیس جمهور یا رئیس دفتر رئیس جمهور ممکن است به او پیشنهاد میلیاردی بدهند آن وقت او در مقابل ضعف نشان بدهد یعنی هرچه مقام بالاتر می رود و موقعیت ها بالاتر می رود این امتحانات سخت تر می شود.
این تا روز قیامت هست یعنی حتی در زمان ظهور حضرت هم این ویژگی از انسان گرفته نمی شود همانطور که در زمان حکومت حضرت علی (ع) دیدیم خیلی ها ساقط شدند، کسانی مثل طلحه و زبیر که از زبان پیامبر گرامی اسلام (ص) لقب طلحه الخیر و سیف الاسلام یعنی شمشیر اسلام را می گیرند بعد روبه روی امام علی می ایستند و در جنگ با او کشته می شوند اما می بینیم حضرت علی (ع) بر جنازه های آنها گریه می کند.
چرا اینها با این ویژگی ها اینطور ساقط شدند؟ من فکر می کنم که همه ما باید گریه کنیم بر کسانی که ساقط شدند. حیف شد. ای کاش نمی شدند و هم اینکه مراقب خودمان باشیم و فکر نکنیم ما مصونیت داریم.
با توجه به تجربه ۳۵ ساله شما در نظام جمهوری اسلامی چه توصیه ای برای کسانی که در مسند قرار می گیرند دارید؟
من فکر می کنم یکی ویژگی های فردی است که فرض کنید اگر نماز و دعا می خواند، در دوران مسؤولیت باید بیشتر اهتمام کند به این قضیه. مراقب باشد غرور او را نگیرد. یک راهکار دیگر هم این است که از همکارانی استفاده کند که اینها در خداترسی و در ولایت پذیری شان امتحان پس داده باشند و محکم باشند که آنها جلوی خطا را بگیرند.
و چنگ زدن به ریسمان ولایت، من این مساله چنگ زدن به ریسمان ولایت را تشبیه می کنم به کوهنوردها که معمولا یکی از این خبره ترین ها جلوتر می رود و طناب را می کوبد، بقیه به این طناب متصلند و این طناب باعث می شود اگر پایشان لیز خورد به ته دره نروند. اگر یک نفر پایبند به ولایت باشد و برخودش فرض بداند و واجب بداند اطاعت از رهبری را، او اگر پایش لغزید سقوط نمی کند.
معمولا کسانی که به طناب متصلند می توانند به چپ یا به راست حرکت داشته باشند یا کندتر بروند ولی به طناب وصل هستند. من این تمسک به ریسمان ولایت را نه تنها یک وظیفه بلکه یک امتیاز می دانم. مثل این است که به فردی بگویند تو حق نداری خودت را از این طناب جدا کنی. بله این وظیفه او است اما امتیازش هم هست؛ جانش را حفظ می کند.
لذا من تمسک به ریسمان ولایت را در این زمینه موثر می دانم. راجع به قضیه آن سال هم سال ۸۴ آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود و من در آن مصاحبه ای که کردم گفتم که یکی از مراکز نظرسنجی که بشدت هم مخالف آقای احمدی نژاد بود و طرفدار آقای هاشمی، به من اطلاع داد نظرسنجی ها نشان می دهد آقای هاشمی انتخابات را باخته و ۷-۶ میلیون رای کم دارد و می خواست این گزارش را به دست آقای هاشمی برساند. این روز چهارشنبه قبل از انتخابات بود. یعنی سه شنبه نظرسنجی کرده بودند در سطح گسترده در سراسر کشور؛ شب چهارشنبه آخرین مصاحبه آقای هاشمی بود.
پنجشنبه ممنوعیت تبلیغات بود و جمعه هم انتخابات بود. نگران بودند این گزارش به دست آقای هاشمی نرسد و خواستند من برسانم. من این گزارش را بردم دفتر ایشان در حالی که ایشان با اعضای ستادشان جلسه داشتند و آماده می شدند برای آخرین مصاحبه شان که همان شب بود. مهدی از جلسه آمد بیرون و من به او گفتم یک همچین گزارشی آمده که می گوید آقای هاشمی انتخابات را باخته است. این گزارش را به آقای هاشمی بدهید بخواند. مهدی گفت من این گزارش را قبول ندارم بابا برنده است و حاضر نشد این گزارش را بدهد به آقای هاشمی.
من خودم نشستم نامه ای نوشتم به آقای هاشمی و به او گفتم شما این انتخابات را باخته اید. این نظرسنجی هم علمی است. هم توسط مخالفان آقای احمدی نژاد و طرفداران شما تهیه شده و شما امکان ندارد انتخابات را پیروز شوید. از جلسه امشب برای ترمیم قضیه استفاده کنید و زمینه سازی کنید برای اینکه این شکست تلخی نباشد. امکان ندارد بتوانید تا آخر امشب چند میلیون رای کسب کنید. من تا به حال نشنیدم که آقای هاشمی بگوید در سال ۸۴ تقلب شده.
از تخلف گفتند ولی از تقلب نشنیدم. خانواده ایشان گفتند ولی خودشان نگفتند. من فکر می کنم آن گزارشی که من دادم به آقای هاشمی در این قضیه موثر بوده یعنی اگر من این گزارش را نداده بودم چه بسا می توانستند پدرشان را قانع کنند که تقلب شده.
یعنی من این وجهش را پیش بینی نکرده بودم. شرعا وظیفه خودم دانسته بودم این را حتی اگر فرزندش حاضر نیست به او بدهد من این کار را بکنم و ایشان در جریان باشند و فکر می کنم این کاری که من کردم خیلی به نفع آقای هاشمی شد و به نفع مملکت هم شد، از این جهت که آقای هاشمی متوجه شد که انتخابات را باخته. ادعای تقلب من ندیدم بکنند اما ادعای تخلف بود و تخلف هم بود. تخلف صورت گرفت.
هم علیه آقای احمدی نژاد هم آقای هاشمی. یکی از چیزهایی که من می توانم برای نخستین بار بگویم این است که یکی از اعضای مهم ستاد ایشان از من دعوت کرد به یک کمیته ویژه ستاد بپیوندم برای تخریب احمدی نژاد و شایعه سازی ولی من حاضر نشدم. من همین الان مثلا آمدم اینجا برخورد کردم با آقای مشایی و از آن طرف هم موضع گرفتم راجع به جریانی که حامی فتنه بودند. هر دو جناح بنا را گذاشتند بر اینکه شخصیت بنده را خرد کنند.
اطلاعات دقیق داریم که در هر دو ستاد راجع به این مساله بحث شده که چطور منتقدان را و شخص بنده را تخریب کنند. بنا را بر این گذاشتند و شروع هم کردند ولی من با علم به این موضوع وارد قضیه شدم. یکی از اعضایی که در این جلسه بوده زنگ زد و حلالیت طلبید. یعنی اینطوری نیست که من بی گدار به آب زده باشم. می دانستم که اگر وارد شوم و با فرقه انحرافی یا با آنها برخورد کنم برای تخریب من اقدام خواهند کرد اما معتقدم همانطور که ما برای پیروزی انقلاب هزینه دادیم برای حفظ آن هم باید هزینه بدهیم و یکی از هزینه ها می تواند آبرو باشد.
در مجموع با شناختی که از مشکلات کشور و توانمندی نامزد ها دارید اگر شورای نگهبان شما را به عنوان رجل سیاسی معرفی نکند توصیه شما به فرد خاصی هست؟
در چنین صورتی بنده هم موظفم بگردم بین این نامزد ها و ببینم کدام اصلح است، هم به او رای بدهم و هم او را به دیگران توصیه کنم.
پس فعلا به جمع بندی نرسیده اید؟
هنوز نه! بعضی ها می گویند نامزد ها باید ولایتمدار و اصولگرا باشند من می گویم ولایتمداری و اصولگرایی کف قضیه است. ده ها میلیون ایرانی ولایتمدار و اصولگرا هستند. من معتقدم شخص مهم است اما مهم تر از آن برنامه هاست. من برنامه هایی را نوشتم که در ۳ کتاب منتشر شده و برنامه های دیگری هم دارم. ترجیح می دهم اگر صلاحیت من به عنوان رجل سیاسی و مذهبی احراز نشد و جزو نامزد های نهایی نبودم، از کسی حمایت کنم که این برنامه ها را قبول داشته باشد و نوعی تضمین اجرا برای شان بدهد.
قبول داشته باشد و قول بدهد به اجرایشان، چون معتقدم در کشورمان اکثر قریب به اتفاق مردم و شاید همه نامزدها درباره مسائل اقتصادی و توان کشور و توان خودشان دچار توهم هستند. تمام مباحث کشور چه توسط مردم چه توسط نامزدها در توزیع عادلانه ثروت یا اختصاص بهینه بودجه خلاصه می شود؛ با این تصور که با این روش می شود همه مسائل را حل کرد.
درحالی که من معتقدم اگر به جای این نامزد ها حضرت علی (ع) می آمد و نامزد می شد و با صددرصد آرا در راس قرار می گرفت ولی مردم به وظیفه خودشان عمل نمی کردند به نتیجه مطلوب نمی رسید کما اینکه نهج البلاغه پر است از گلایه از مردم زمان خودشان. من از این مشکلات اقتصادی ۱۰ تا ۲۰ درصدش را در نهایت نتیجه تحریم ها می بینم.
۱۰ الی ۲۰ درصدش را نتیجه مدیریت های غلط و ضعف در اجرا و بقیه اش را تقصیر مردم می بینم. فرهنگ کاری ما خیلی ضعیف است. وجدان کاری ما خیلی پایین است. تعطیلات ما خیلی زیاد است. ساعت مفید کاری ۲۲ دقیقه در روز است. اسراف در کشور بیداد می کند. سال حماسه سیاسی و اقتصادی را با ۲۰ روز تعطیلی شروع کردیم. یعنی تولید در حداقل ممکن و مصرف در حد اکثر ممکن. نتیجه چنین رفتاری تورم است، گرانی است.
کاهش ارزش پول ملی است. ایرانی ها پس از اعراب بالاترین رتبه تنبلی اجتماعی را در جهان دارند. این را ما باید درست کنیم. خیلی از پیشنهادهایی که توسط جناح های مختلف صورت می گیرد، هزینه کردن بودجه جاری و درآمد های جاری کشور برای کارهای جاری و رفاهی است در حالی که من معتقدم درآمد های نفتی و سایر درآمدهای طبیعی ما نباید به عنوان بنزین حرکت ماشین به سمت پیشرفت استفاده شود بلکه باید به عنوان باتری از آنها استفاده کنیم که استارت را بزنیم. بنزین حرکت، کار و تلاش مردم است. همه باید کار کنند
و الا اگر ما رئیس جمهورمان معصوم باشد، امام علی (ع) باشد، برای انتخاب سایر اعضای کابینه از بقیه معصومین و برای سایر مدیریت ها هم از ۱۲۴۰۰۰ پیامبر استفاده کنیم ولی مردم وظیفه خودشان را عمل نکنند به نتیجه نخواهیم رسید، کما اینکه در قرآن آمده که سرنوشت اقوام به عملکرد خودشان بستگی دارد.
ما در ایران فکر می کنیم سرنوشت مملکت به مدیریت ها بستگی دارد. اینطور نیست. مدیریت خیلی مهم است. به نحو که اگر برای تشکیل حکومت صالح و حکومت اسلامی کس کشته شود شهید است. حمایت از اصلح برای حاکم شدن واجب است اما کافی نیست. اگر کافی بود نباید حکومت امام علی (ع) ساقط می شد.
نباید حکومت امام حسن (ع) کمتر از ۶ ماه دوام می آورد. در ایران هم نقش مردم را نادیده می گیرند. من مصاحبه هم کرده ام و گفته ام. گفته اند که اگر شما رئیس جمهور بشوید چه قولی به مردم می دهید؟
گفته ام اینکه به میل مردم رفتار نکنم و مطابق مصلحت مردم رفتار کنم، چون خیلی مواقع میل مردم با مصلحتشان یکسان نیست. مثل یک پزشک که اگر کسی به او مراجعه کرد نمی تواند بگوید چه نسخه ای دوست داری من برایت بنویسم و همان را به تو بدهم. باید ببیند او چه چیزی نیاز دارد حتی اگر داروی تلخی باشد.
لذا من فکر می کنم باید برویم به سمت توهم زدایی. اگر این توهم زدایی راجع به درآمد های نفتی کشور صورت بگیرد خیلی مسائل با آن حل می شود. دولت هم اگر بخواهد دولت متوهم باشد وقت را از دست خواهد داد.
ان شاءالله که به برکت حضور مردم و حماسه سیاسی شان، حماسه اقتصادی هم شکل بگیرد و محقق شود. حماسه گسترده سیاسی مردم یعنی مشارکت گسترده مردم در انتخابات و انتخاب یک فرد اصولگرا و ولایتمدار موجب آغاز عقب نشینی دشمن از تحریم ها، سقوط شدید دلار و یک پیروزی بزرگ برای جمهوری اسلامی و کل ملت ایران خواهد بود.
اگر آقای هاشمی تایید شود و بر فرض رای بیاورد و رئیس جمهور شود، چه اتفاقی می افتد؟
من معتقدم ما به سمت انتخابات زودرس ریاست جمهوری خواهیم رفت، چون ایشان با این سن عملا توان اداره کشور را نخواهد داشت. سنی است که ایشان باید استراحت کند. سنی است که باید مراقبت کنند از ایشان. باید به ایشان برسند و این مسؤولیت فشار سنگینی به ایشان وارد خواهد کرد و سلامت ایشان را به خطر خواهد انداخت و کشور را هم دچار بحران خواهد کرد. الان وضعی نیست که آقای هاشمی بخواهد بیاید و سردمدار امور اجرایی کشور شود.
حتی اگر کاملا در خط ولایت باشد. چون سنشان اقتضا نمی کند. الان زمانی است که به جای اینکه ایشان بیاید و به اقتصاد مملکت برسد باید به خود ایشان رسیدگی شود به خاطر کهولت سن و معتقدم خیلی زود استعفا خواهند کرد، چون عملا توان اجرایی نخواهند داشت. بخشی از افسارگسیختگی خانواده ایشان هم مال همین کهولت سن است، وضعیت کشور که مشخص است. من معتقدم اگر فرضا خود آیت الله جنتی نامزد می شد با وجود همه صلاحیت ها به علت کهولت سن، نه دیگران احراز صلاحیت می کردند، نه خودشان خودشان را تایید می کردند.
سن ۸۰ سالگی به نظر من برای ریاست مجمع تشخیص یا برای عضویت مجلس خبرگان رهبری یک مانع نیست اما برای پست ریاست جمهوری یک مانع است. همانطور که در فوتبال سن ۳۰ سالگی سن پیری محسوب می شود. هر مسؤولیتی یک سنی دارد.
ارسال نظر