الهه قاسمی؛ اگرچه تاریخ در گذر است اما سیر تاریخ تکرار می‌شود و به‌واقع داستان همان داستان کوچه بنی‌هاشم و داستان بیعت شکنانی است که اگرچه در ابتدا به پذیرش خلافت اصرار می‌کنند اما در انتها پیشمان شده و از رأی خود بازمی‌گردند و این به‌مثابه آزمونی است که برای رسیدن به آن آخرین فرستاده باید در آن شرکت کنیم.

صبح امروز در حالی صفحه فیلتر شده تلگرام را باز کردم که انبوهی از اخبار به انتشار بخشی از جلسه خبرگان رهبری مورخ خردادماه 68 اختصاص داشت؛ فیلمی که اگرچه مشخص نیست با چه هدفی انتشاریافته است اما روایت فروتنی را از رهبری وارسته نقل می‌کند که در عین شکسته‌نفسی اعلام می‌کند که این بار سنگین را از دوش وی بردارند چراکه در صورت انتخاب وی ممکن است همین افرادی که به وی برای قبول این مسئولیت اصرار می‌کنند، از پذیرش حرف او اجتناب کنند.

نمی‌دانم چرا اما بی‌اختیار به یاد خطبه 91 نهج‌البلاغه افتادم که مردم با اصرار از امیرالمونین خواستند تا خلافت را قبول کند اما در کنار آن پس از کارشکنی‌هایی را انجام دادند که در تاریخ بی‌سابقه است.

به شرح تاریخ‌نگاران دوره سوم خلافت، پس از قریب به سیزده سال حکومت عثمان با کشته شدن وی به پایان رسید. درصورتی‌که براثر سیاست‌های غلط، جامعه اسلامی دچار آشوب و هرج‌ومرج بود و در آن جوّ آشفته، گرچه عدّه‌ای مانند طلحه، زبیر و معاویه، به خلافت چشم دوخته بودند؛ ولی تنها نامزد خلافت که موردقبول مهاجران و انصار و انقلابیان قرار داشت، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) بود. از همین رو، مردم از هر سو پیرامون علی علیه‌السلام جمع شدند و با پافشاری از او تقاضا کردند که خلافت مسلمانان را بپذیرد، هرچند که دیر به این نتیجه رسیدند و کج‌روی‌ها و انحرافات، اثر سوء خود را گذارده بود، برخی سنّت‌ها دگرگون‌شده و برخی احکام اسلامی اجرا نمی‌شد.

هواهای نفسانی و هوس‌های شیطانی، مردم را شدیداً به دنیا وابسته کرده بود و با ظلم و تعدّی و مال‌اندوزی خو گرفته بودند و برگرداندن بسیاری از آنان به خوی انسانی و اسلامی زمان رسول خدا کاری بس دشوار، بلکه غیرممکن بود. امّا شرایط موجود، قدرت انقلابیان و همراهی افکار عمومی، زمینه‌ای را به وجود آورد تا صحابیان رسول خدا و حتی تعدادی که خود در پی منصب خلافت بودند، به همراه مردم به درِ خانه علی علیه‌السلام بروند و از او تقاضا کنند که خلافت را بپذیرد. سیل خروشان امّت، از هر سو برای بیعت، آهنگ خانه علی علیه‌السلام را داشت.

امام، ورود جمعیت به‌سوی منزل خود را این‌گونه در نهج‌البلاغه توصیف کرده است: «ناگهان دیدم مردم از هر سو به من روی آوردند، زنجیروار به‌سوی من هجوم آوردند و بر سرم ریختند تا جایی که حسن و حسین، زیردست و پا افتادند و دو طرف جامه من پاره شد.»

بی‌شک امیرالمؤمنین در اندیشه سلطه بر مردم نبود؛ بلکه امام، به حکومت، چون ابزاری برای استواری حق و گسترش عدل و اقامه قسط می‌نگریست و می‌اندیشید که شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن دوران، برای دست یافتن به چنین اهدافی از حکومت، مناسب است؟ و بدون شک بر این هم استوار بود و می‌دانست که آب‌رفته را به جوی بازگردان، همان و پیدایش فتنه‌ها، همان. گزاردن حق، همان و سر برکشیدن باطل مداران حق‌ستیز، همان. ازاین‌رو از پذیرش خلافت، خودداری می‌کرد تا مگر در آینده، حجّتی باشد در برابر سرکشی‌ها.

در همین‌جا بود که امیرالمؤمنین به مردم می‌گوید: «مرا واگذارید و دیگری را بجویید که ما به استقبال کاری می‌رویم که چهره‌ها و رنگ‌های گوناگونی دارد و دل‌ها در برابر آن‌ها نایستد و خِردها در برابر آن‌ها پایدار نماند. افق‌های روشن را ابرها گرفته و راه، گم‌شده است و این را بدانید که اگر من به دعوت شما پاسخ دهم [و خلافت را بپذیرم]، آنچه را خودم می‌دانم، انجام خواهم داد و به سخن گوینده شما و سرزنش کننده، گوش نخواهم داد [و هر چه را بر طبق علم و فهم خود تشخیص دادم، بدان عمل خواهم کرد] و اگر مرا وا‌گذارید، همچون یکی از شما هستم و برای کسی که کار خود را به او می‌سپارید، بهتر از دیگران فرمان‌بردار و شنوایم. من اگر وزیر شما باشم، بهتر است تا امیر شما باشم»

امیرالمؤمنین به‌خوبی می‌دانست که اجرای عدالت علوی و آموزه‌های نبوی، مخالفانی چون ناکثین، قاسطین و مارقین به وجود خواهد آورد. بااین‌حال، مردم از ظلم و بی‌عدالتی به تنگ آمده، خواهان بیعت با آن حضرت بودند. علی علیه‌السلام می‌فرماید: «دستم را گشودند، بازش داشتم. آن را کشیدند، نگاهش داشتم. سپس بر من هجوم آوردند، همچون اشتران تشنه که روز آب خوردن به آبگیرهای خود درآیند، چندان‌که بند کفشم پاره شد و عبا از دوشم افتاد و ناتوان]، در اثر ازدحام پایمال گردید و خشنودی مردم در بیعت من بدان جا رسید که خُردسال شادمان شد و پیر و سالخورده برای بیعت آمد».

پس از پافشاری مردم و اکراه علی علیه‌السلام در پذیرش خلافت، حاضران گفتند: تو را رها نمی‌کنیم تا با تو بیعت کنیم؛ بنابراین، علی علیه‌السلام فرمود: «بیعت باید در مسجد صورت گیرد؛ زیرا که بیعت با من نباید پنهانی باشد و بدون رضایت توده مردم نیز نمی‌پذیرم».

بعدازآن، امام به‌سوی مسجد رفت و مردم در آنجا با وی بیعت کردند. نوشته‌اند اولین کسانی که با علی علیه‌السلام بیعت کردند، ابتدا طلحه و سپس زبیر بودند. مردی از حاضران به نام حبیب پسر ذؤیب، بیعت کردن طلحه را که دستش فلج بود، به فال بد گرفت و گفت: خدا عاقبت این بیعت را به خیر کند! نخستین دستی که با علی علیه‌السلام بیعت کرد، معیوب بود.

همواره مخالفین و معاندین رهبری در این سال‌ها تلاش کرده‌اند تا جایگاه رهبری خدشه وارد کنند و این شبهه را جا بیندازد که اتفاقات دهه شصت آن‌گونه نیست که تاکنون مطرح‌شده است اما ازآنجا دست خدا بالای همه دست‌هاست، فیلم تقطیع شده از جلسه خبرگان رهبری بیش از آن شبهه را در ولایت رهبری ایجاد کند به‌عکس فروتنی و تواضع رهبری را در پذیرش چنین مسئولیتی به نمایش گذاشت.

مرور داستان فشارها و اصرارها به پذیرش خلافت از سوی امیرالمؤمنین و کارشکنی حضور طلحه و زبیرها در عین اصرار امیرالمؤمنین به خلافت مرا به یاد روزهایی انداخت که نامه‌های بدون سلام و نامه‌های جام زهر از سوی آنان که به پذیرش رهبری از سوی آیت‌الله خامنه‌ای اصرار داشتند به وی نوشته شد و کارشکنی‌هایی کردند که پیش از آن خود منکر آن بودند.

گویی تاریخ قرار نیست اتفاق تازه‌ای را تجربه کند که همه وقایع پیش‌ازاین تکرار شده است و همه دوران تکراری است بر آن دوران تا ما جمع جاماندگان از قافله عشق را بیازمایند. آری تاریخ صحنه آزمون‌وخطاست و تو، ای آن‌که در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت، پای به سیاره زمین نهاده‌ای به هوش باش که باید ایمان خود را به ولایت در این برهه بیازمایی و آن‌کس که در این آزمون پیروز شود بی‌گمان از یاران مهدوی ولی امر زمان نیز خواهد بود.