محمد عبدالهی: این سطحی نگری محض است که تصور کنیم قالیباف با ابداع یک واژه سیاسی نو همچون "نواصولگرایی" قصدی حداقلی در حد یک موج ساده رسانه ای را مد نظر داشته و دامنه اشتهای او منحصر به ایجاد یک تکانه موقت خبری در رسانه ها بوده است؛ آن هم از جنس آن تکانه های بی مصرف و خنثایی که  خصوصا این روزها از نخبگان جناح رقیب شاهد آن بوده و هستیم. قالیباف فی الواقع فراتر از یک نامه ی سرگشاده ی خنثی را به جریان انداخته و  بدون شک قصد فتح بابی گسترده در یک وادی بکر و خطیر را داشته است. او با احساس خطری مضاعف پروژه عظیم "انقلاب در نیروهای انقلابی" را کلید زده است. نامه قالیباف بیش از آنکه یک اعلام برائت از اصولگرایان غش دار بوده باشد ، گام نخستی بر مهندسی جدید اردوگاه انقلابی ها تعبیر می شود، و واژه به واژه اش خبر از مصمم بودن او در غربالگری قاطعانه در این مسیر می دهد.

دیگر فرصت انتخاباتی به پایان رسیده است  و قالیباف همه تعارفات مرسوم را کنار گذاشته است که «نظام اسلامی» و بقای آن جایی برای تعارف و نان قرض دادن های مرسوم نیست. کما اینکه در رقابت های انتخاباتی هم ثابت کرد که هرگز در غربالگری منظورش از 96 درصدی ها، نود و شش درصدِ صرفا اصولگرا نبوده است و هرگز اصولگرایان 4 درصدی را از آن 4 درصدی های اشرافی مدنظرش مستثنی نکرد. او در رقابت های انتخاباتی، برای اولین بار شجاعانه از اصولگرایان غش دار سخن گفت. چنانکه به زعم بسیاری از کارشناسان بیطرف، حذف ناگهانی قالیباف از رقابت های انتخاباتی با لابی و فشار همین دسته از اصولگرایان 4 درصدی در دقیقه نود رقم خورده است، آن هم درست در همان بازه زمانی که قالیباف علیه اصولگرایان لیبرال لب به افشا گشوده بود. قالیباف توسط  همان جماعتی از اصولگرا حذف شد که آوازه ی بادنجان دورقاب چینی شان مثنوی صد من کاغذ است. جماعتی بی ریشه که باد به هر طرفی بوزد تا کمر به آن سو خم می شوند و در بازار مکاره شان، اصول و اصولگرایی  صرفا برای آنها حکم کالایی را برای ارتزاق خودشان، فرزندانشان و نوداگانش را بازی می کند ولاغیر. 

قالیباف در نامه نواصولگرایی، پروژه ای خطیر را کلید زده است که حاشیه امن خان های اصولگراپندار را برهم خواهد زد. او قصد زدودن گریم از چهره هنرپیشگانی کارآزموده در اردوگاه انقلاب دارد و یک حرکت جهادی سیاسی، کاری چیزی جز این نمی تواند باشد.

قالیباف چگونه رساتر از این می توانست فریاد بزند که آهای جماعت انقلابی، چگونه هر کس که فقط به زبان گفت "اصولگرایم" را اصولگرا پنداشتید؟! مگر نه اینکه حضرت حق هم در آزمون ایمان یک آمنوا دیگر پشت آمنوا اول را تضمین قرار می دهد پس چه شد که انبوهی از اصولگرایان تک آمنوا را به پیش فرستادیم و زعامتشان را این همه سال پذیرفتیم، پس طبیعی است که بعد از اینهمه سال اصولگرای لیبرال هم درو کنیم یا به محصول آفت زده ای به اسم اصولگرای نفوذی در این مزرعه بر بخوریم که فرمان واضح آتش به اختیار رهبر را به خودسری های خونین تعبیر کند یا در مقابل تفحص گران حاج احمد متوسلیان بایستند و در خوشبینانه ترین وضع جماعاتی از اصولگرایان پیر و خسته را حفظ کرسی کنیم که از در برانیم از پنجره بر می گردند.

او بعنوان یک نیروی انقلابی و جهادی در اردوگاه انقلابی ها احساس خطر کرده، احساس خطر از کسانی که لباس دوست به تن کرده اند و در حال از ریشه کندن اصول و نردبان بالا آمدن لیبرال ها هستند. او اول از همه میخواهد از این جماعت اعلام برائت کند.

نامه ای راهبردی را که قالیباف به جریان انداخت با خطاب قرار دادن جوانان و ارائه کلیدواژه حساس "نواصولگرایی"، پروژه بازگشت عقلانیت و واقع نگری به جبهه اصولگرا را کلید زده است. در "نواصولگراییِ" قالیباف نکاتِ درخشانی مستتر است که به برخی از آن در این یادداشت اشاره می کنیم:

۱- اینکه جریان اصولگرا پس از شکست های سریالی خود به این نقطه برسد که نیاز به نقد درونی دارد، خود اولین گام برای خروج از فضای شکست های متوالی است که قالیباف با نامه شجاعانه خود، برداشتن این گام را برای نخبگان اصولگرا آسانتر کرده است. اصولگرایان تا نپذیرند و درک نکنند که یکی از علتهای رویگردانی اکثریت از آنها، ضعف، رخوت، بسته و انحصارطلب بودن این جریان است، هرگز نخواهند توانست حضور حداکثری در عرصه سیاسی کشور داشته باشند و چه بسا با تداوم و عمیقتر شدن این نقطه ضعفها، به کلی و برای همیشه قدرت را با دستان خود و دودستی تقدیم اصلاح طلبان نمایند. نامه قالیباف، زنگ بیدار باشی است که به جبهه انقلاب بگوید: "اصولگرایی پایان یافته است"  و برای بقای سیاسی، مجبورید و باید متحول شوید.

۲- در گام دوم اصولگرایان، باید به راه حل تغییر خود بیندیشند. آنها باید بپذیرند، یک گفتمان جدید و یک جوانه زدن دوباره از یک درخت کهن، تنها راه نجات اصولگرایان از بن بست است. قالیباف در نامه خود، کار آنها را در این مرحله هم آسانتر کرده است. او با طرح واژه "نواصولگرایی" هم نگاهی به ریشه های این تغییر افکنده و هم به نوشدگی و نوسازی نظر داشته. ممکن است در آینده نواصولگرایی با واژگان دیگر و پرجاذبه تری جایگزین شود، اما عمق این اصطلاح، راهبرد اصلی اصولگرایان برای بازسازی و نوسازی خود خواهد بود.

۳- بسیاری پس از این نامه سوال میکنند، اصول چیست که نواصول گرایی چه باشد؟ آیا مقصود از نواصولگرایی، استحاله و عدول از اصول انقلاب است و یا تغییر پدرخوانده های اصولگرا و..

این البته از کم کاری های اصولگرایان است که حتی مولفه های اصلی گفتمانی خود را به جامعه معرفی نکرده اند. درست مثل اصلاحات که برخی فعالانش از قبل میگفتند ما نمیدانیم اصلاحات با کدام صاد شناخته میشود. اما آنها با شعار «آزادی» در افواه عمومی خود را معرفی و قبولانده اند. اصولگرایان اما در افواه عمومی گاه با "انقلابیگری"، گاه با "خشکه مقدس بازی"، گاه با "افراط"، گاه با "بگیر و ببند" و.. شناخته شده اند. این هم از ضعف تبلیغاتی خود آنهاست و هم از قوت تبلیغاتی رقیب.

نواصولگرایی قطعا به معنای استحاله اصول نیست. بلکه به معنی تغییر و تحول در ساختارها، رویکردها، شیوه های سیاست ورزی و چهره هاست. جوان سازی جریان اصولگرا تفسیر دیگری از نواصولگرایی است. نخبگان اصولگرا، باید بپذیرند قواعد سنتی سیاسی دگرگون شده و پدرخوانده های ناآشنا با قواعد جدید سیاسی اگر به نقد خطاهای خود نپردازند، ناچار باید از راس تصمیم سازی برای کل جبهه انقلاب، به کنار گذاشته شوند.

از طرفی نامه قالیباف و جریان نواصولگرایی قطعا بر جریان لیبرال گران آمده، و تلاش خواهند کرد با القای سوءبرداشت های اعوجاجی و به وسوسه انداختن اصولگرایان بازنشسته، تور تفرقه و انشقاق در جبهه انقلاب بیفکنند. تنها هنر این جریان، جنگ روانی و فریب افکار است و این هنر دلسوزان جبهه انقلاب است که نه تنها اجازه چنین کاری را به جریان لیبرال ندهند بلکه نواصولگرایی را ورای حب و بغض های شخصی، به عنوان محملی برای وحدت و هم افزایی و بازسازی جریان اصولگرا قرار دهند. جبهه انقلاب برای این هدف البته باید لیبرالهای داعیه دار اصولگرایی که از قضا همیشه نردبان پیروزی لیبرالها بوده اند و بر موج احساسات یا غفلت برخی جوانان انقلابی سوار شده اند، پالایش کند.

۴-  نواصولگرایان چه رسالتی بر دوش دارند؟!

الف- تصویرسازی صحیح از گفتمان جدید

نواصولگرایی باید مانیفست شفاف و روشنی از خود ارائه کند. این اصول، بیش از آنکه همچون "اصولگرایی" سلبی و واکنشی به اصلاحات باشد باید وجه ایجابی و اثباتی داشته باشد.

 

بازگشت به اصول اولیه انقلاب و پالایش انقلاب از نااهلان، جوان گرایی، سیاست خارجی عزتمدانه و عاقلانه توامان، عدالت و رفاه برای مردم ایران و.. میتواند بخشی از تعاریف آنها از خود در مقابل «دیگری» باشد. اصولگرایان نیاز دارند اصول و ممشای خود را در جامعه باورپذیر کنند و تا افکار عمومی نسبت به مولفه های گفتمانی ما اقناع فکری نشود، تغییر ممکن نیست.

آنها باید با یک شعار و برند کلیدی همچون "تولید و کار"، "مبارزه با اشرافی گری مسئولان"، "منافع مردم و نه جناح ها"، "پیشرفت و شادی"، "رفاه و شادمانی" و.. خود را بازتعریف و تصویرسازی کنند. این گفتمان باید با فعالیت های گسترده رسانه ای و تبلیغاتی فراگیر و سراسری شود. افزون بر آن، نواصولگرایی در ترسیم دگر خود برای افکار عمومی، روشمند و دقیق عمل کند. آنها باید دگر خود را جریان لیبرال داخلی بخوانند و با تلاش رسانه ای، عواقب قدرت گرفتن لیبرالها بر سرنوشت ایران را روشنگری نمایند.

ب-  سرمایه گذاری اصلی برای جذب طیف خاکستری جامعه

پایگاه ثابت اصولگرایی "حزب اللهی ها" هستند و پایگاه ثابت اصلاحات، "سکولارها و بی قیدها". و پایگاه سیال، اکثریت خاکستری جامعه با طیفی از اعتقادات، دغدغه ها و گرایشهای سیاسی متنوع. اصلاح طلبان در چندانتخابات پی در پی با سیاست ورزی و جنگ روانی توانسته اند به خوبی آرای خاکستری را به سوی خود بچرخانند و از همین نقطه به اصولگرایان، ضربات کاری وارد کنند. نخبگان اصولگرا اما با بسنده کردن به مطالبات پایگاه ثابت رای خود، در حلقه بسته طیف خاصی از جامعه فرو کاسته شده اند و برای خروج از شکست باید از این حلقه بسته خارج شوند، راه های ارتباطی با طیف خاکستری و اکثریت جامعه را بیابند و بدون فرو کاستن از اصول، این طیف را با خود همراه سازند. استفاده از پتانسیل فوق العاده تاثیرگذار سلبریتی ها و چهره های هنری و ورزشی و.. بایستی از انحصار اصلاح طلبان خارج شود و نواصولگرایان با چهره باز از تنوع سلایق فرهنگی و اعتقادی یاران خود استقبال کنند. 

ج-  تغییر سبک زندگی عمومی

 

نواصولگرایان علاوه بر آنکه، باید اقتضائات جدید جامعه ایران را شناسایی کنند، اهداف بلندمدتی برای خود متصور شوند. اگر امروز جریان اصلاح طلب در کشور بر سر قدرت است، هرگز کار یک شب و دو شب نبوده. تغییر سبک زندگی بخشی از مردم و ذائقه سازی برای اکثریت، فرآیندی درازمدت و دستکم 20 ساله (اگر ریشه های قبل از انقلاب آن را فاکتور بگیریم) بوده است. بدون تغییر حقیقی افکار و قلبها، هیچ جریانی نمیتواند بر مردم حکومت کند و استحاله فرهنگی هر چه بیشتر جامعه از طریق ماهواره ها و فضای مجازی و.. رمز گسترده تر شدن پایگاه رای اصلاح طلبان است و بالعکس، فعالیت های رسانه ای در ترویج سبک زندگی اسلامی، رمز عمق بخشی به پایگاه سیاسی جبهه انقلاب است. ما به حجم وسیعی از اقدامات فرهنگی برای اصلاح سبک زندگی جامعه نیاز داریم. این باید راهبرد درازمدت و نه مقطعی و موقت آنها باشد.

د-  افزایش سواد رسانه ای جامعه

علاوه بر آن، جامعه به آمادگی فکری و سواد رسانه ای برای جلوگیری از فریب ها و تاکتیک های جنگ روانی نیاز دارد. چرا که بجز ضعف اصولگرایان، بال دیگر پیروزی جریان لیبرال، استفاده مکرر از انواع تکنیک های جنگ روانی در رسانه هاست. ایجاد ترس مصنوعی از رقیب، دوپهلو سخن گفتن، فرافکنی و.. به نهضت روشنگری گسترده ای نیازمند است.

۵. نقش قالیباف در نواصولگرایی چیست؟

 

قالیباف با ایثار مثال زدنی خود در کناره گیری از انتخابات 96 به نفع نامزد دیگر اصولگرا، مهمترین چهره ای است که برادری خود و دلسوزی وصف ناپذیرش برای پیروزی جبهه انقلاب را اثبات کرده است. او علیرغم محبوبیت بیشتر در بین طیف های خاکستری جامعه، از انتخابات به کنار گذاشته شد و خیل عظیم هوادارانش همچنان بغض ناشی از انصراف او را در گلو دارند. قالیباف با قوی ترین کارنامه اجرایی در عرصه سیاسی کشور، شاید بیشتر از هر فرد دیگری پس از انقلاب، میتواند به عنوان رهبر جریان نواصولگرا، جوانان جهادی و انقلابی را حول خود گرد آورد. به عنوان یک گام مهم، ایشان میتواند با حرکت فعالانه در انتخابات مجلس آتی و ارائه لیست های قوی از جوانان متخصص و کارآمد معبری برای بازگشت چهره های انقلابی و ورود نواصولگرایان به عرصه سیاسی کشور بزند.