اختصاصی پارس؛
جاسوس «سیا» و «Mi6» در منطقه آزاد مسئولیت گرفت؟/«م.ز» کیست؟؛ ماموریت ویژه از سوی ضدانقلاب+ فیلم
به نظر می رسد با توجه به برنامه گسترده دشمن برای ضربه زدن به امنیت خوزستان حضور «م.ز» فرد مورد اعتماد سرویس های جاسوسی در منطقه آزاد که در اقتصاد استان خوزستان نقش بسزایی دارد می تواند در آینده تهدیدی برای مردم خرمشهر و آبادان باشد.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- «م.ز» که پیش از این همکاری گسترده ای با سرویس جاسوسی آمریکا و انگلیس داشته است صبح امروز حکم انتصاب سرپرستی معاونت اقتصادی منطقه آزاد اروند را از برادرش «الف.ز» گرفت.
«م.ز» همزمان با انتصاب برادرش در سمت مدیرعاملی یکی از مناطق آزاد در بدنه مدیریتی و تصمیم ساز این سازمان نفوذ کرد و تاکنون چندین سفرخارجی تحت عناوین جذب سرمایه گذار و رایزنی اقتصادی برای منطقه آزاد اروند داشته است.
مستند مثلث گوشه ای از اعترافات «م.ز» درباره گستردگی ارتباطش با سرویس های جاسوسی غرب است که از شبکه های «اول» و«دوم» سیما پخش شده است.
به نظر می رسد با توجه به برنامه گسترده دشمن برای ضربه زدن به امنیت خوزستان حضور «م.ز» فرد مورد اعتماد سرویس های جاسوسی در منطقه آزاد که در اقتصاد استان خوزستان نقش بسزایی دارد می تواند در آینده تهدیدی برای مردم خرمشهر و آبادان باشد.
«م.ز» کیست؟/ ماموریت ویژه از سوی ضدانقلاب
«من «م.ز» در خرمشهر، در یک خانواده سیاسی و مذهبی متولد و بزرگ شدم؛ من الان در داخل ایران، تهران هستم و دقیقاً در همون اتاق {اتاقی که پیش از این "مدحی" و "دنیادیده شیران" در آن مصاحبه انجام داده بودند} هستم».
مختصات این فرد همانطور که خودش می گوید متفاوت از افشاکنندگان قبلی است؛ او خود را در میان مثلثی میبیند که 3 ضلع دارد و او با هر 3 ضلع رابطهای عمیق و دوستانه دارد...
«دقیقاً من وسط یک مثلثی بودم که 3 راس داشت؛ من عنصر مورد اعتماد همزمان 3 گروه بودم؛ "سرویسهای اطلاعاتی غرب شامل آمریکا و انگلیس"، "اپوزوسیون و ضدانقلاب خارج از کشور" و همچنین "جریان داخلی که مربوط به فتنه سال 88 میشد" و با مسئولین و سران این جریان در تماس بودم.»
رابطه این فرد آنچنان با عناصر مشهور ضدانقلاب درمیآمیزد که "امیرحسین جهانشاهی" از لیدرهای ضدانقلاب درشاخه وابسته به اسرائیل از او به عنوان مشاوری امین یاد میکند...
«اینها دیگه ارتباطشون رو با من خیلی سفتتر و محکمتر و نزدیکتر کردند».
اما چگونگی ورود این فرد به حیاط خلوت ضدانقلاب شاید مهمترین نکتهای باشد که در ابتدای این مستند مطرح میشود و «م.ز» آن را اینگونه بازگو میکند:
«به خاطر سوابق کاری خانوادگی در زمینه نفت، نمایندگی چندین شرکت نفتی رو تو زمینه تجهیزات و حفاری نفت داشتم و با شرکتهای فرانسوی و انگلیسی در زمینه تولیدات تجهیزات نفت کار میکردم».
«در همین سفرهای تجاریم که به لندن داشتم، با یکی از دوستانم که عرب بود و قبلاً هم مدتی ایران زندگی کرده بود، آشنا شدم و ایشون منو به آقای نوریزاده در لندن معرفی کرد. یک جلسهای در دفتر لندن، همون دفتر مرکز ایران و عراق که آقای نوریزاده مدیرش هستند، در لندن برگزار شد که یه تعدادی از آقایون اونجا شرکت داشتند، از جمله خود آقای نوریزاده، آقای خوانساری، اکثراً از اپوزیسیون خارج از کشور و از اعضای که به اصطلاح در لندن زندگی می کردند.
"آقای مایک" مسئول امور ایرانیان، مسئول میز ایرانیان در سفارت آمریکا در لندن در اون جلسه حضور داشت؛ در اون جلسه من پیشبینیهایی در رابطه با انتخابات سال 84 کردم که اون پیشبینیهای من درست از آب در اومد، برای همین، اونها بعد از اون قضیه که پیشبینی من درست دراومد ارتباطات بیشتری مرتب با من گرفتند».
«در قضایای سال 88 من به عنوان رابط "آقای کروبی"؛ و آقای اردشیر امیرارجمند به عنوان نماینده "آقای موسوی" به عنوان رابط با خارج از کشور و اپوزیسیون خارج از کشور در ارتباط بودیم؛ من در داخل مرتب با آقای کروبی ملاقات میکردم و نظرات اپوزوسیون خارج از کشور را به ایشون منتقل میکردم و همچنین نظرات ایشون رو به اونها؛ ملاقاتهای من با آقای کروبی کاملاً در یک فضای خصوصی برگزار میشد و ایشون اجازه نمیداد که کس دیگهای در جلسات ما حضور داشته باشد و مطالبی داشتیم که باید باهم چک میکردم ومن نظرات ایشون رو به خارج منتقل میکردم».
«آقای نوریزاده باز یک روز زنگ زد در دوبی، به من گفت که من میخواهم شما رو با یک شخصی آشنا بکنم؛ با هزینه خودشون منو دعوت کردن لندن، اومد فرودگاه دنبال من و با ماشین خودش رفتیم منزل و دفتر کار شخصی به نام آقای امیرحسین جهانشاهی که اونجا منو معرفی کرد به آقای جهانشاهی و ما یه جلسه با آقای جهانشاهی در حضور آقای نوریزاده جلسه داشتیم».
البته بی اعتمادی بین این افراد همچنان موج می زند...
«تقریباً یک ماه بعدش منو خواست؛ تنها رفتم، اتفاقاً به من گفت که به آقای نوریزاده اطلاع ندم».
جهانشاهی پس از انجام تستهای امنیتی خود «م.ز» را وارد تیم نزدیکان میکند و او را در جریان طرح محرمانه دولت در تبعید قرار میدهد...
«آقای جهانشاهی یک منشوری داشت، 12 صفحه، یک کپی شو به من داد؛ میخواست این منشور در ایران پخش بشه. میگفت 50 هزار نسخه ازش چاپ کردند و میخواهیم در ایران توزیع بشه.
یه نسخهاش رو به من داد که من اون نسخه رو در اختیار آقای کروبی قرار دادم. ایشون طرحی رو نشون من داد که ارکان به اصطلاح موقت حکومت در آینده و سایهای که اونها برای ایران پیشبینی و طراحی کرده بودند رو با من چک کرد؛ تقریباً این حکومت موقت 7 رکن داشت، رکن اصلیش شورای عالی کشور بود که ریاستش را داده بودند به رئیس جمهور، دوم هیات دولت که به ریاست نخست وزیر بود.»
جهانشاهی آنقدر با «م.ز» احساس نزدیکی می کند که او را در جریان خودروی مشکوک مقابل منزل و دفتر کارش هم قرار می دهد و با او کلی درد و دل می کند...
«من در آخرین ملاقاتی که فروردین سال 90 با آقای امیرحسین جهانشاهی در منزلش در لندن، در "والتون پلس" داشتم ایشون یک نگرانی عجیبی داشت و گفت به من، هم {موقع} اومدن و هم رفتن کاملاً سر و صورتم را بپوشانم، چون یک ون از صبح تا حالا در خونهاش مستقر شده و احتمال میداد مربوط به سیستم امنیتی ایران باشه که داره منزلش رو چک میکنه، رفت و آمدهای منزلش رو کنترل می کنه؛ کاملاً در چهرهاش این استرس مشهود بود و برای همین هم سعی میکرد آخرین ملاقات ما زودتر تمام بشه و ما قرار ملاقاتی در یک کشور ثالثی داشته باشیم، با اون تیم امنیتیاش».
در ارتباط دو سویه «م.ز» میان کروبی و ضد انقلاب خارج نشین خواستههایی هم مطرح میشود که وی این پیامها را منتقل میکند...
«حرفشون این بود که به اصطلاح پیام برسونم به آقای کروبی که با هماهنگی اونها مردم را دعوت کنند به خیابونها. در ملاقاتهایی که با آقای کروبی داشتم ایشون دوبار تقاضای درخواست پول برای کمک به سیستم و دفترش داشت و میگفت که این کمک را صرفاً من از شما میخواهم؛ من همین تقاضا را راستش از آقای امیرحسین جهانشاهی کردم و به ایشون منتقل کردم و ایشون گفت اگر آقای کروبی شخصاً کسی را معرفی کنه به من، من حاضر به هرگونه پشتیبانی و پرداخت مالی هستم.»
«مهرماه 89 بود که آقای نوریزاده در دوبی با من تماس گرفت و گفت ما برای امسال حج تمتع سال 89 برنامه وسیعی در عربستان داریم و حدوداً 100 نفر از اعضای اپوزیسیون و سران اپوزیسیون و ضدانقلاب داخل و خارج {را} میخواهیم به مکه دعوت کنیم، سمیناری داشته باشیم؛ یک رابطی اومد در دوبی پاس {گذرنامه} منو گرفت و رفت همون روز ویزای حج تمتع را از سفارت عربستان در دوبی برای من در پاسم زد و یک بلیت "بیزنس کلاس" با پرواز صعودی.
در هتل قصر جده آقای نوریزاده را ملاقات کردم ایشون گفت که متاسفانه برنامه لو رفته و ما او سمینار رو نخواهیم داشت، چون یه تعداد از سرانی که از داخل و خارج قرار بود بیان امسال مکه نتونستند بیایند و عربستان سعودی با برگزاری این سمینار مخالفت کرده. دولت عربستان که متوجه شده بود این پروژه لو رفته به خاطر هزینههای سنگین سیاسی که در آینده براش داشت کل پروژه رو کنسل کرد».
البته پروژه حج 89 در سال 90 هم تکرار میشود ولی راهی جز شکست نمییابد...
«آقای نوریزاده با توجه به اینکه سال 89 پروژه لو رفته بود سعی میکرد که سال 90 یا 91 اجرا کنه اونیکه در آخرین مذاکراتی که من همین دو هفته پیش در دوبی با ایشون داشتم ایشون گفت که متاسفانه پروژه 90 و 91 توسط تیم امنیتی جمهوری اسلامی ایران لو رفته ولی خودش به جده رفته بود و در ایام حج در جده مستقر بود».
البته حج 89 و 90 تنها پروژه های ضد انقلاب نیستند که با کمترین هزینه و همکاری روشنگرانه رسانهای خنثی میشوند...
«شما میگید لندن نمیگید، میگید بریم عربستان چون قرار بود من و اقای سازگارا الان با اسکورت MI6 وارد عربستان شدیم چون اینجا خبر نوشته دیگه.»
سناریوی بزرگتری هم برای 22 خرداد 89 کلید میخورد که اینبار از پشتوانه سرویسهای امنیتی با محوریت انگلیس – امریکا برخوردند...
«میخواهیم یک تیم هم شما تشکیل بدین به استعداد 250 نفر که حداقل 50 نفرشون استعداد کار با اسلحههای سبک رو داشته باشن. پروژه این بود که برای 22 خرداد سال 90 از طریق رسانههای خارجی، سایتها، اطلاعیه بدهند و مردم رو دعوت بکنن برای سالگرد به قول خودشون کودتا و مردم بکشونن به خیابون و از طرفی اعلام بکنن که یک بخشی از نیروهای انتظامی سپاه و بسیج به مردم پیوستن و همزمان خودشون گروههای مسلحی داشتن که میخواستن از دو طرف کشته بگیرن واین قضیه آشوبهای خیابونی رو ادامه بدهند».
«آقای نوریزاده عامل معرفی من به سیستم اطلاعاتی آمریکائیها بود. بعد از اونکه دیگه هر جلسهای من وارد دوبی میشدم برای کار تجاریم سیستم های اطلاعاتی آمریکا با من تماس میگرفتن و میخواستن که باهاشون جلسهای داشته باشم. اون موقع آقای رامین عسگرد و خانم کالین مسئول میز ایران در دوبی بودن که آقای رامین عسگرد از عراق اومده بود و خانم کالین از افغانستان و در طول بیش از 2 سال شاید بالغ بر 15 جلسه هر ماهی تقریباً یک جلسه. هر باری که من میرفتم 10 تا 15 جلسه من با آقای رامین عسگرد و خانم کالین در دوبی داشتم؛ در واقع اینها افسران اطلاعاتی "سی.آی.ای" بودن».
"رامین عسگرد" امریکائی ایرانی تباری که مسئول وقت امور ایران در سیا بود...
"کتلی مک گوآن" ؛ کارشناس امنیتی سیا و "ولی نصر" مشاور ژنرال هال بوروک از جمله کسانی هستند که گزارشها و تحلیلهای میدانی «م.ز» را از داخل ایران دریافت و به ستاد مرکزی خود برای تصمیم گیری بعدی ارسال می کند...
«{از سوی}خانم کلینتون یک کمیته 12 نفره در وزارت امور خارجه برای پیگیری مسائل ایران و به عنوان کمیته راهبردی مسئله ایران تشکیل شد؛ که دو نفر از مسئولین اصلی وزارت امور خارجه از جمله "دنیس راس" و "ویلیام برس" عضو اصلیش بودن و 12 تا عضو داشت، دو تا از کارشناسای وزارت دفاع بودن و 2 نفر از کارشناسای سازمان اطلاعاتی آمریکا سیا. دو تا از ایرانیایی که اونجا به اصطلاح جزو کمیته اصلی 12 نفره بودن آقای "رامین عسگرد" بود و آقای "ولی نصر".
آقای رامین عسگرد ارتباطاتش رو با من داشت و گفت شما یکی از مشاورین ما در این کمیته هستید در رابطه با مسائل ایران و مرتب مسائل ایران رو رصد میکرد.
بعد از آقای رامین عسگرد آقای "آلن ایر" از عراق منتقل شد به دوبی ایشون از افسران ارشد سازمان سیا بود که مسئولیت آقای رامین عسگرد را در دوبی برعهده داشت و چندین ملاقات هم ایشون با من داشت و تا همین اواخر هم با ایشون ملاقات داشتم؛ ایشون الان رسماً سخنگوی فارسی وزارت امور خارجه امریکا در امریکا هستند».
ارتباط «م.ز» با ضلع سوم مثلث یعنی ستاد داخلی فتنه باعث میشود تا او به یکی از سرپلهای ارتباطی میان داخل و خارج تبدیل شود و درخواستهای داخلی به خارج منتقل شود...
«مهدی کروبی یکی از لیدرهای مخالفان ایران در نامه 22 فوریه خود از ما برای برگزاری یک رفراندوم ملی بدون دخالت شورای نگهبان کمک خواست».
البته علاوه بر «م.ز» سفارت انگلیس در تهران هم نقش مکمل و مهمی را ایفا میکند...
«سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس خیلی با هم جویند {مرتبط} کار میکردند، علتش هم این بود که آمریکاییها میگفتن چون ما خودمون مستقیماً سفارتخانهای در ایران نداریم از طریق سفارت انگلیس در تهران، یکسری از اطلاعات مربوط به داخل ایران رو جمع آوری میکنیم».
سالگرد انتخابات در راه است 22 خرداد 89 باید نقطه عطفی برای سه ضلع مثلث باشد؛ انگلیسیها هم از قائله جانماندهاند و یکی از بلندپایهترین مسئولان MI6 که نماینده عالی نخست وزیر در امور ایران است را به میدان میفرستند...
«رفتیم دفتر آقای "آندور کاست". آقای آندرو کاست نماینده نخست وزیر انگلیس و بالاترین مقام انگلیسی در امور ایران بود که کل مسائل ایران را در منطقه رصد میکرد و پیگیری میکرد».
و حالا «م.ز» باید در خیابان دائونینگ استریت و چند ساختمان آنطرف تر از مقر "گوردون براون" نخست وزیر وقت با اندرو کاست دیدار کند...
«محل ملاقات من در لندن با آقای آندرو کاست ساختمانهای اداری جنب دفتر نخست وزیر انگلیس برگزار شد».
همزمان با نزدیک شدن به خرداد 89 اعضای شورای ضد ایرانی موسوم به دولت در تبعید با برنامهریزی و هماهنگی ضدانقلاب خارجنشین عناصر داخلی فتنه و سرویسهای جاسوسی تصمیمات خود را اتخاذ و تقسیم وظایف خود را انجام میدهند...
میگفتند ما میخواهیم قضیه رو مدیریت کنیم و این بار با هماهنگی ما مردم بیایند بیرون و از اونها حمایت حتی نظامی و تشکیلاتی کنیم؛ ما تیمهایی اماده کردیم، تیمهای نظامی و امنیتی که اگر لازم باشه اگر به مردم حمله کنند درگیر بشوند. برنامههاشون این بود که توی به اصطلاح اعلان عمومی که مردم بیایند بیرون، اینها چند نفر را به بهانه درگیری با نیروی انتظامی توی درگیریهای وسط بکشند و این ادامه پیدا بکنه».
لیدرهای داخلی فتنه از چند ماه قبل به هر بهانهای بیانیه میدهند؛ آشوبها باید به کف خیابانهای پایتخت کشیده شود و پیاده نظامها وظایف خود را انجام دهند؛ سرویس های غربی هم از هیچ کمک رسانهای و لجستیکی دریغ نخواهند کرد.
اما با همه این تمهیدات عملیاتهای پیچیده نفوذ و استفاده بهنگام از حفرههای اطلاعاتی توسط دستگاه امنیتی کشورمان باعث میشود که نه تنها دشمن ملت مبهوت و سرخورده شود بلکه این توطئههای بزرگ در نطفه خفه میشود و میاندار و یکی از بازیگران اصلی این مثلث در تهران گوشههایی از این واقعیات را رونمایی میکند.
اما ارتباطهایی که بعد از پخش این مستند انکار خواهد شد تا چند روز پیش هم ادامه داشته و اطلاعات ارزشمندی را در اختیار دستگاه امنیتی قرار داده که گزیدهای از آنها در این مجال میگنجد...
«در این سفر آخر که 14 دسامبر داشتم به دوبی و با آقای نوریزاده تماس گرفتم و همچنین پیرو اون با اقای دکتر خونساری قرار شد که ارتباطشون رو با من حفظ کنند و در خواستشون این بود که از طریق سایت اسکایپ باهاشون مذاکره تلفنی داشته باشم نه از سیستم تلفن عادی موبایل و تلفن ثابت».
این اعتماد هنوز آنقدر وجود داشته است که نوریزاده، «م.ز» را در جریان طرح تلویزیونیاش قرار میدهد و از او کمک هم میخواهد...
«اولین بار خبر تاسیس شبکه تلویزیونی ماهواره ای آقای نوریزاده که قراره به اسم "ایران فردا" تاسیس بشه را آقای مهرداد خونساری در لندن به من گفت و بعدها خود آقای نوریزاده هم موضوع رو موضوع تاسیس شبکه را به من منتقل کرد، قراره پول و هزینه شبکه تلویزیونی "ایران فردا" را عربستان سعودی بپردازه و پشتیبانیهای فنی را اسرائیلیها انجام بدهند و از من هم خواستند که در رابطه با تامین نیروی انسانی و افراد رسانهای و محتوایی برای برنامههاشون کمک بکنم».
نوریزاده همچنین در آخرین تماسهایش «م.ز» را از یک مکانیسم ارتباطی جدید هم مطلع میکند...
«در آخرین مذاکراتی که با آقای نوریزاده داشتم ایشون گفت که طرح تماس 1 و 2 که قبلاً باهاش از {اون طریق} در تماس بودیم لو رفته و ما یک طرح بکلی سری داریم به عنوان طرح تماس 3 که کاملاً حفاظت شده است و ما میخواهیم در این زمینه به ما کمک بکنید. جزئیات بیشتری در رابطه با این طرح به من گفت که قرار شد این طرح از 22 بهمن امسال تا انتخابات سال آینده ریاست جمهوری که غربیها جریان ضد انقلاب خارج و جریان داخل اون رو هماهنگ کردند و طرح تماسشون رو با همدگیر، فعال بشه».
در نهایت باید گفت این روایت که چگونه «م.ز» از مثلث خارج میشود و روی این صندلی قرار میگیرد، داستان مفصلی دارد اما این واقعیت که نفر بعدی که در این اتاق و روی این مبلمان خواهد نشست و پروژههای دیگر ضد انقلاب را روی دایره خواهد ریخت واقعیتی است که باید از لفظ قریبالوقوع برای آن استفاده کرد.
ارسال نظر