خرازی: عدم امنیت در یک جامعه میتواند بر جوامع دیگر نیز تاثیر بگذارد
کمال خرازی روز یکشنبه در مجمع صلح جهانی در پکن سخنرانی کرد.
متن سخنان رییس شورای راهبردی روابط خارجی تحت عنوان "امنیت بینالمللی و روند ضدجهانی شدن" به شرح زیر است:
جناب آقای رئیس
خانمها، آقایان؛
بسیار خوشحالم فرصتی فراهم شد تا از این تریبون مهم که در ارتباط با مسائل مربوط به امنیت بینالمللی است، با شما صحبت نمایم. لازم است از مسئولین برگزارکننده و میهمان نوازی آنها سپاسگزاری نمایم.
مایلم به عنوان مقدمه به سه پدیده تأثیرگذار بر امنیت بینالمللی در دهههای پس از جنگ جهانی دوم اشاره کنم:
1- استقلال کشورهای مستعمره و روی کار آمدن دولتهای دیکتاتوری در این سرزمینها که از حمایت غرب برخوردار بودند. علاوه بر آن تقسیم کشورهای بزرگ به کشورهای کوچکتر با مرزهای ساختگی، انسانهای بسیاری را از موطن اصلی خود آواره و از تاریخ، فرهنگ و هویت اصلی خود جدا ساخت. این رویداد همچون آتشی زیر خاکستر، امکان درگیریهای قومی و بیثباتی دائمی را در این کشورها فراهم ساخت که بعضاً به درگیریهایی منطقهای و بینالمللی کشیده شد که حتی تا امروز استمرار یافته است.
2- فروپاشی نظم دو قطبی جهان. پس از فروپاشی شوروی آمریکا در صدد تشکیل جهان تک قطبی برآمد که موفق نشد و به جای آن مجموعهای از قدرتهای منطقهای ظهور یافتند که مستقل از ابرقدرت آمریکا هرکدام از قدرت و نفوذ بالایی در منطقه خود برخوردار بودند. این شرایط جدید، یعنی وجود قدرتهای بزرگ و منطقهای، پارادایم جدیدی را به نام جهانی شدن میطلبید تا همه قدرتهای بزرگ و منطقهای در آن مشارکت داشته باشند.
3- ظهور پدیده جهانی شدن که در چند دهه اخیر با توسعه فناوری اطلاعات و ارتباطات به شدت شتاب گرفت. در واقع جهانی شدن را میتوان فرصتی برای مشارکت همه دولت- ملتها در پیشبرد امور جهانی دانست، به طوری که موجب همافزایی و برخورداری همه از مواهب آن گردد. جهانی شدن همچنین میتواند موجب تغییرات فراملی و ملی گردد و بر ابعاد فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و امنیتی کشورها تاثیر بگذارد. بدین ترتیب، جهانی شدن میتوانست نظام مطلوب و آزمون شده دموکراسی در سطوح دولت- ملتها را به الگویی کارآمد برای نظام جهانی پسا دوقطبی مبدل سازد.
البته، متأسفانه گرچه در عالم نظری، جهانی شدن امیدهای بزرگی را در بین ملتها آفرید، ولی در عمل به ابزار زیاده خواهی و نفوذ فرهنگی قدرتهای بزرگ تبدیل شد و نارضایتی و ناامیدی کشورهای کوچک را فراهم ساخت. در واقع جهانی شدن به نوعی به استعمار فرانو انجامید که در آن صاحبان قدرت، ثروت و علم و فناوری منابع بیشتری را به خود اختصاص دادند و کشورهای کوچک همچنان در فقر و عقبماندگی فروماندند. جدال بین نظر و عمل در پدیده جهانی شدن همچنان ادامه یافت به طوری که عملاً آنچه پیشبینی میشد تحقق نیافت.
از سوی دیگر، با توسعه فناوریهای اطلاعات و ارتباطات و شبکههای اجتماعی، تلاشهای قدرتهای بزرگ برای نفوذ فرهنگی در کشورهای دیگر از جمله کشورهای اسلامی و همسانسازی خرده- جوامع اسلامی در اروپا و تحقیر آنها گسترش یافت و موجبات ناخرسندی آنها را فراهم ساخت. این نارضایتی فضایی را فراهم ساخت تا گروههای افراطی- تکفیری بتوانند نظر جوانان این جوامع را به خود جلب کنند و آنها را متقاعد سازند که جهانی شدن به معنای از دست رفتن ارزشها، اصالت و هویت جوامع دیگر در اثر نفوذ فرهنگی قدرتهاست. مشکلات اقتصادی و بیکاری جوانان نیز از عواملی بود که شرایط را برای شکلگیری و نیروگیری گروههای افراطی آسانتر ساخت.
در چنین فضایی مقوله همکاریهای بینالمللی و منطقهای نیز دست خوش تحول گردید. ائتلافهای منطقهای که میتوانست در خدمت توسعه جهانی باشد، به ابزاری در جهت منافع قدرتهای بزرگ تبدیل گردید. این روند تا انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریکا ادامه داشت، به طوری که هر یک از قدرتهای بزرگ تلاش میکردند منافع حداکثری خود را دنبال کنند. رقابت حاصله بین قدرتهای بزرگ اقتصادی در عمل به سود یک طرف و زیان طرف دیگر انجامید، به طوری که در چنین مصافی ابرقدرتی همچون آمریکا خود را بازنده یافت و این موجب ظهور رئیسجمهور جدیدی در آمریکا شد که ضد جهانی شدن بود.
در این میان انفجار انقلابهای عربی در منطقه شمال آفریقا و خاورمیانه و پیامدهای آن از جمله دخالت برخی از کشورهای منطقه همچون عربستان سعودی، امارات، قطر در کشورهای این منطقه، همچون سوریه، یمن و بحرین و حمایت آنها از گروههای افراطی مذهبی منجر به تشکیل گروههای تروریستی- تکفیری بزرگی همچون القاعده و داعش در این مناطق گردید و آنها را با معضل بزرگی روبرو ساخت که میرفت تا موجب سرنگونی حکومتهای منطقه و تشکیل دولتی تکفیری و ضدبشری در سرزمینهای عراق، سوریه و لبنان گردد.
از سوی دیگر، فعالیتهای تروریستی و نیروگیری آنها از کشورهای مختلف از جمله کشورهای اروپایی و بازگشت برخی از نیروهای آموزش دیده توسط آن گروهها برای انجام عملیات تروریستی در آن جوامع موجی از مخالفت با جهانی شدن در آن کشورها را در پی داشت و منجر به ظهور ملیگرایی افراطی و رشد تفکر پاپولیستی در آنها گردید که نمونه شاخص آن را میتوان در انتخابات اخیر آمریکا مشاهده کرد.
آنچه در اینجا به عنوان یک واقعیت باید مورد تاکید قرار گیرد نقش قدرتهای فرامنطقهای در حمایت یا سکوت در برابر شکلگیری این گروههای تروریستی در منطقه خاورمیانه بود. کشورهای اروپایی و آمریکا در برابر این پدیده از کشورهایی حمایت کردند که پدیدآورندگان آن گروهها بودند و حتی اطلاعات، سلاح، آموزش و امکانات در اختیار آنها قرار دادند تا دولتهای قانونی عراق و سوریه را سرنگون سازند. ایران به دعوت دولتهای قانونی عراق و سوریه به کمک آنها شتافت و از سرنگونی دولتهای مزبور جلوگیری به عمل آورد. البته که ایران امنیت ملی خود را نیز در نظر داشت و با کمک به دولتهای مزبور توانست تروریسم را از مرزهای خود دور سازد.
بدین ترتیب، جهانی شدن به ضد خود یعنی ضد جهانی شدن تبدیل شد و گسترش بیکاری، تروریسم، عدم امنیت در فضای واقعی و فضای سایبری را در پی داشت که امروزه به یک پدیده فراملی بسیار پیچیده تبدیل شده است. برخلاف دولتها که محدود به مرزهای خود هستند، جهان به صورت فزایندهای فراملی شده است به طوری که ردیابی، رصد و ارزیابی تهدیدات امنیتی غیرممکن گردیده است و به دلیل وابستگیهای متقابل کشورها در عصر جهانی شدن، عدم امنیت در یک جامعه میتواند بر جوامع دیگر نیز تاثیر بگذارد. در این میان آنچه بیش از همه کار را برای کشورها جهت مبارزه با تروریسم مشکل میسازد عدم همکاری جمعی است، به ویژه آنکه عدم همکاری کشورها و احیاناً اختلاف بین آنها میتواند فضای بیشتری را برای تروریسم فراهم سازد.
متأسفانه امروزه شاهد آن هستیم که بعضی کشورها به خاطر منافع اقتصادی خود حتی امنیت ملی خود را نیز نادیده میگیرند. به طور مثال بعد از حادثه 11 سپتامبر 2001 کنگره آمریکا با همکاری دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا در یک گزارش 28 صفحهای محرمانه، دخالت شهروندان عربستان سعودی را در این حادثه هولناک مورد تأیید قرار داد، ولی تاکنون به علت منافع اقتصادی آمریکا و یا باجهای مالی ارائه شده از سوی کشور مزبور روند پیگیری و مجازات کشور خاطی معطل مانده است. شاید بتوان گفت که حمله به برجهای دو قلو و پنتاگون که اولی نماد تجارت جهانی و دومی نماد قدرت سیاسی و نظامی ابرقدرت آمریکاست مخالفت با جهانی شدن را آشکار ساخت.
متأسفانه چنین رفتار محافظهکارانهای از سوی برخی کشورهای اروپایی نیز دیده میشود. آنها با وجود آنکه میدانند منشأ تروریسم تکفیری وهابیت و خاستگاه آن عربستان سعودی است و این کشور در ایجاد و حمایت از تروریستهای مزبور نقش اساسی داشته و دارد، به دلیل منافع مادی خود سکوت اختیار کرده و به رغم صدماتی که از گروههای تروریستی دیده اند عکس العمل جدی در برابر آن کشور نشان نمیدهند.
به هر حال، مخالفت با جهانی شدن در انتخابات ریاست جمهوری اخیر آمریکا به خوبی به منصه ظهور رسید، به طوری که ترامپ به عنوان یک کاندیدای ضدساختار توانست برنده انتخابات گردد. سرزنش خارجیها، جلوگیری از سفر اتباع کشورهای اسلامی به آمریکا، کشیدن دیوار بین آمریکا و مکزیک برای جلوگیری از مهاجرتهای غیرقانونی، تهدید دیگر کشورها به دلیل صادرات اجناس رقابتی خود به آمریکا، و در نتیجه بیکاری روزافزون کارگران و رشد ناچیز اقتصادی آمریکا از مواردی بود که مورد تأکید کاندیدای مزبور قرار داشت که همه را ناشی از جهانی شدن میدانست.
عقبماندگی اقتصادی آمریکا نسبت به رقبای جدید خود چون چین که رشد دو رقمی را تجربه میکرد، به صورت کاهش صادرات آمریکا و کاهش سهم آن در تولید جهانی تجلی یافت و نارضایتی وسیعی را در آمریکا پدید آورد، به طوری که آمریکا خود را در مصاف جهانی شدن بازنده یافت و به اردوگاه ضد جهانی شدن پیوست تا آنجا که مخالفت ترامپ با جهانی شدن او را در برابر رقبای خود به پیروزی رساند. او در شعارهای دوران انتخابات خود از خروج از پیمانهای منطقه ای و بینالمللی چون پیمان اقلیمی پاریس که نماد جهانی شدن بود سخن گفت و به وعده خود نیز پس از پیروزی در انتخابات عمل کرد.
بدین ترتیب، جهانی شدن از یکسو موجب ظهور افراطگرایی و مشکلات امنیتی در جوامع دیگر گردید و از سوی دیگر برای قدرتهای اقتصادی از جمله آمریکا عقبماندگی اقتصادی و رشد ملیگرایی افراطی را در پی داشت. برخی از سیاستمداران اروپایی نیز در مبارزات انتخاباتی خود از گسترش اقدامات تروریستی در کشورشان و نگرانیهای مردم در زمینه بیکاری، امنیت و مهاجرت در جهت مخالفت با جهانی شدن بهرهبرداری کرده، به تقویت موج ملی گرایی کمک کردند. مهاجرت پناهجویان و نیز جویندگان کار از اروپای شرقی به انگلستان موجی در آن کشور ایجاد کرد که منجر به رفراندوم و تصمیم خروج این کشور از اتحادیه اروپایی گردید. بنابراین میتوان گفت که جنبش ضدجهانی شدن ریشه در گسترش افراط گرایی و تروریسم، هراسهای امنیتی، وضعیت اقتصادی کشورها، بیکاری جوانان و مهاجرت پناهجویان دارد.
نتیجه آنکه ویژگی امنیت بینالملل در قرن بیست و یکم ارتباط تنگاتنگ جهانی شدن با کاهش رشد اقتصادی، رشد تروریسم و ملیگرایی افراطی است. جهانی شدن از طریق گسترش شبکههای اجتماعی، مالی و رسانهای، به گروهها و سازمانهای تروریستی قدرت بخشیده است و کاهش همکاریهای بینالملل در زمینه جهانی شدن به ناامنی بینالمللی کمک کرده است.
در پایان لازم است بر موارد زیر تأکید کنم:
جهانی شدن چنانچه مبتنی بر عدالت و مشارکت همه کشورها در اداره جهان باشد و از زیاده خواهی و اعمال نفوذ قدرتهای بزرگ جلوگیری به عمل آید میتواند به رشد و شکوفایی همگان بیانجامد. ایران از چنین دنیای چند قطبی که مبتنی بر اصول دموکراسی اداره شود استقبال میکند.
برعکس، پدیده ضدجهانی شدن که خود محصول زیاده خواهی و نفوذ فرهنگی قدرتهای بزرگ غربی است موجب گسترش بیکاری، نارضایتی جوانان و ظهور افراطگرایی مذهبی و ملیگرایی شده، آبشخوری برای پدیده شوم تروریسم فراهم ساخته است که میرود دنیا را با آشوب روبهرو سازد.
غرب به دلیل منافع مادی خود نباید در برابر تروریسم تکفیری که ریشه در عقاید افراطی وهابیت دارد مسامحه کند، زیرا جوانان غربی که اینک در سوریه و عراق عضو گروههای تروریستی تکفیری هستند سرانجام به کشورهای خود باز خواهند گشت و دست به اقدامات تروریستی خواهند زد.
جمهوری اسلامی ایران که خود قربانی تروریسم است و اخیراً نیز هدف تروریستهای تکفیری داعش قرار گرفت در مبارزه با تروریسم جدی است و آماده همکاری میباشد.
از صبر و حوصله شما سپاسگزارم.
ارسال نظر