میرسلیم: مقابل گزینه اصلح «غُدی» نمیکنم
رئیس شورای مرکزی موتلفه با اشاره به احتمال معرفی گزینه واحد از سوی جبهه مردمی نیروهای انقلاب گفت: اگر کسی دید که فردی بهتر از خود وارد شده و در عین حال بخواهد غدی کند، کار شیطانی کرده است.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مسئولیت های مختلفی از جمله تصدی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت دوم مرحوم هاشمی رفسنجانی ایفای نقش کرد.
میرسلیم در جریان فعالیت های حزبی و تشکیلاتی عضویت در حزب جمهوری اسلامی را نیز تجربه کرد و به پیشنهاد بنی صدر به عنوان نخست وزیر دولت اول معرفی شد اما مجلس شورای اسلامی با نخست وزیری او موافقت نکرد.
این چهره سیاسی که اکنون رئیس شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی است، تقریبا پیش از همه نامزدها برای ورود به عرصه رقابت های انتخاباتی اعلام آمادگی کرده و از سوی حزب موتلفه هم حمایت می شود اما در جریان گفتگو بر کناره گیری خود در برابر گزینه اصلح جریان اصولگرایی تاکید کرد و گفت: اگر گزینه اصلح براساس شاخص های انقلابی معرفی شود و اجماع عمومی نسبت به آن شکل نگرفته یا کسی در برابر آن غدی کند شیطنت محسوب می شود.
مشروح گفتگوی تفصیلی با سیدمصطفی میرسلیم از نظرتان می گذرد:
عملکرد دولت در سه سال گذشته در حوزه های مختلف را چگونه ارزیابی می کنید؟
این دولت از ابتدا برای خودش اهدافی در نظر گرفته بود، برنامه ها و کوشش هایی داشت که قابل اعتنا است. دولت به تمام اهدافی که فکر می کرد، نرسیده چرا که در زمینه مذاکرات هسته ای با اینکه توفیق خوبی از این نظر که حقانیت و مظلومیت جمهوری اسلامی روشن شد، داشت اما آن چه که دولت با توجه به اجرایی شدن مفاد توافقنامه برجام توقع داشت به دست نیامد.
مذاکرات دو سال به طول انجامید تا به نتیجه برسد و دولت تصور نمی کرد که این زمان صرف شود. دولت تصور می کرد که زودتر به نتیجه برسد و آن را به شکل عادی در بیاورد. استنباط من از شکل عادی این است که روال اداره کشور به شکلی که متکی بر درآمدهای نفتی باشد، انجام بگیرد اما چون درآمدهای نفتی محقق نشد، دولت قهرا ناگزیر شد تا راهکار خود را تغییر دهد و این برای دولت بسیار سخت بود چراکه نه از لحاظ ساختار برنامه ای با این بینش سازگاری داشت و نه تمایل اولیه شان این بود.
برداشت من این است که دولت اداره کشور را به شکل آسانتر نسبت به راه حل سخت تری که اقتصاد مقاومتی است، در نظر گرفته بود. راه حل اقتصاد مقاومتی به خوداتکایی، خودکفایی و استقلال نزدیکتر است اما زحمت بیشتری را هم طلب می کند. ابلاغیه اقتصاد مقاومتی در سال ۹۲، صادر نشده بود اما مصوبات دیگری که مجمع تشخیص مصلحت نظام داشت و دولت نیز از آن مطلع بود، به شکل ابلاغیه مقام معظم رهبری درآمد که از لحاظ اقتصادی بسیار اهمیت داشت.
یکی از آن مصوبات، اجرایی کردن سیاست های اصل ۴۴ قانون اساسی بود که تقریبا می توانیم بگوییم جز ۵ درصد، محقق نشد و خصوصی سازی آن بنگاه هایی که در اختیار دولت بود و دارای قابلیت رقابت نبود، محقق نشد. همچنین برای هدفمندی یارانه ها و اصلاح الگوی مصرف، قانونی تدوین شد اما اجرایی نشد. این مصوبات عمدتا دارای ابعاد اقتصادی است اما تبعات اجتماعی و فرهنگی هم دارد. در مسأله برجام، مردم دنیا متوجه شدند که در این صحنه به جمهوری اسلامی اجحاف شده است و این حق ایران تثبیت شد و دست کسانی که در این زمینه، زحمت کشیدند درد نکند.
این دو سال از دست رفت چراکه در طول این دوسال، کارهای زیادی در این کشور می توانست انجام شود. معطل نگه داشتن برنامه های پیشرفت کشور با توجه به انتظار برای تحقق برجام، باعث از دست رفتن فرصت ها شد. دو سال برای دولتی که چهار سال سرکار است، بسیار مهم است.
فعالیت دولت در زمینه اقتصاد داخلی به این سمت حرکت کرد که تورمی که به رقم ۳۵ الی ۴۰ درصد رسیده بود و یک بیماری اقتصادی فاجعه انگیز محسوب می شد را مهار کند. دولت سعی کرد که اصالت را به مهار تورم بدهد. از لحاظ آمار و ارقام هم به موفقیت هایی دست یافتیم چون شیوه هایی برای مهار تورم به کار برده شد که با کاهش قدرت خرید مردم و اشتهای مصرف همراه بود و در نتیجه مجموعا در این ۳۵۰ قلمی که بررسی تورم را نشان می دهد، یک کاهش شدت تورم را شاهد هستیم که امروز دولت ادعا می کند که شدت تورم تک رقمی شده است اما عمدتا به قیمت رکود و سخت شدن معیشت مردم بوده است. به ویژه گروه هایی که دارای درآمد متوسط هستند، این مسئله را احساس می کنند. گروه های ضعیف نیز طبیعتاً در شرایط سختی قرار دارند و تا حدود زیادی به یارانه ای که در اختیارشان قرار می گیرد، وابسته شده اند و این بسیار تاسف بار است.
رکود دارای عواقب مهلکی برای کشور است. دولت در زمینه مهار رکود اصلا ًموفق نبود لذا بسیاری از کارگاه های ما تعطیل شد و دولت موفق نشد بدهی خود را به پیمانکاران بپردازد و بسیاری از این پیمانکاران ورشکست شدند و کارکنانشان مجبور به رهایی کار شدند و این باعث افزایش نرخ بیکاری شد.
دولت موفق به ورود به عرصه اقدامات عمرانی عمده نشد. روشی که دولت در پیاده کردن قانون هدفمندی یارانه ها اتخاذ کرد، منجر به افزایش اشتهای مصرف در عین کاهش رغبت به تولید میشد. شما اگر به طور صریح امکانات مادی را در اختیار افراد قرار دهید، عقل حکم می کند که زحمت کمتری برای گذران معیشت خود بکشید؛ یعنی تولید تضعیف می شود که شد. از آن طرف امکانات مادی در اختیار مردم قرار گرفت و این به نوبه خود به افزایش قیمت ها دامن زد.
در قانون پیش بینی شده بود که از درآمدهای هدفمندی یارانه ها باید برای بهبود تولید که منجر به رشد اشتغال می شود، استفاده می شد البته نه در دولت قبل و نه در این دولت، در این مسیر گام برداشته نشد لذا امروز در شرایط رکود قرار داریم و این یک معضل اقتصادی صرف محسوب نمی شود .وقتی که گروه های فعال اجتماعی بیکار باشند، ناگزیر دست به اقداماتی می زنند که بیشتر حالت واسطه ای دارد که خود آنها مسیر سلامتی اقتصاد در جامعه را با مشکل مواجه می کنند و این اتفاق امروز افتاده است. از طرف دیگر، جوانانی که پس از تحصیلات دانشگاهی شان، وارد بازار کار می شوند، برایشان شغلی تعریف نشده است. وقتی اشتغال وجود ندارد، کانون خانوادگی تشکیل نمی شود. اگر این کانون تشکیل نشود به مشکل دیگری برخورد می کنیم که آن به نرخ رشد جمعیت باز می گردد و دارای تبعات اقتصادی و اجتماعی است. جوانی که موفق به تشکیل کانون خانواده نشود، خلاف فطرت غریزه اش رفتار کرده است و در پی این، در جامعه مسائل فرهنگی پدید خواهد آمد.
به نظر شما آیا آقای روحانی در انتخابات سال آینده با توجه به اینکه در دوره گذشته ریاست جمهوری با کسب ۵۰/۷ درصد آرا به پیروزی رسید، اقبالی در میان مردم دارد؟
مجموعه دستاوردهای دولت موجب شده است که پایگاه دولت و رئیس آن افت کند. یعنی آن ۵۱ درصدی که شما به آن اشاره کردید، کاهش پیدا کرده و شاید به نصف آن رسیده است. نظرسنجی هایی در این زمینه انجام شده و دستاوردهایی هم داشته است. این یک واقعیت است و نمی توان آن را کتمان کرد. از لحاظ شگردهای انتخاباتی، محاسباتی برای جلب آرای مردم صورت می گیرد که ما اسم آن را «مهندسی آرا» گذاشته ایم.
انتخابات ریاست جمهوری در کشور ما، مستقیم است و مردم به طور مستقیم به رئیس جمهور رأی می دهند. مردم برای تصمیم گیری خود باید نسبت به اینکه عملکرد دولت موفق بوده و می تواند برای آینده روی آن حساب کنند، قانع شوند یا اینکه به جایی رسیده اند که احساس می کنند باید تغییری صورت بگیرد. نامزدهای مختلف انتخاباتی از طیف های متفاوت، روی این دو موضوع کار می کنند. آنهایی که الان سر کار هستند، سعی دارند اثبات کنند که فعالیتشان در دوره آینده به شکوفایی خواهد رسید چون این دوره به شکوفایی نرسیده است اما می گویند که ما مقدماتی را با وجود مشکلات و موانع فراهم کرده ایم و امروز می دانیم که راه را باید چگونه طی کنیم ودر دوره آینده موفقیت هایی حاصل خواهد شد.
این مسئله مستلزم اعتماد مردم به دولت است. طیف دیگری که در مقابل آن قرار گرفته، می گوید شرایطی که کشور در آن قرار دارد با دورخیزی که این دولت از ابتدا داشته، متناسب با هدف و آرمان های جمهوری اسلامی نیست، چون بخشی از این دورخیز و نحوه برخورد، روشن است.
یکی از افتخارات دولت این است که ما توانستیم با تعمیر تأسیسات، استخراج، تولید و انتقال، تولید نفت را افزایش دهیم که امیدواریم این افزایش تولید، صیانتی انجام شده باشد یعنی به مخازن ما آسیبی وارد نشده باشد چراکه آن چیزی که ما به عنوان سیاست پذیرفتیم، این بوده که اگر افزایشی در زمینه استخراج نفت صورت می گیرد، باید صیانتی باشد نه اینکه با چنان شدتی از یک مخزن نفت استخراج صورت بگیرد که مقدار زیادی از نفت در تله مخزن باقی مانده و قابل استفاده نباشد.
تلاش هایی صورت گرفته وافزایش تولید نفت انجام شده اما بحث سر این است که آیا ما تولید نفت را برای خام فروشی افزایش داده ایم؟ معنی خام فروشی مشخص است یعنی اینکه ما نفت خود را به دنیا عرضه کنیم و این نفت در پالایشگاه های آنجا فراوری شده و استفاده شود. «شبه خام فروشی» یعنی اینکه مقدمات برای افزایش ۵، ۴ درصدی قیمت نفت و پس از آن صادرات، انجام شود. مورد دوم بهتر از اولی است اما چندان تفاوتی هم ندارد چراکه این فرآوری به افزایش اشتغال در کشور کمکی نمی کند. ما در کشورمان کمتر از ۱۰ درصد نفت را برای مصارف غیرسوختی به کار بردیم. در حالی که نفت اصلاً سوخت نیست. نفت منبع و کالایی است برای تولید کالاهای واسطه ای و بادوام. خام فروشی به امید اینکه از دل آن درآمدی حاصل شده و آن درآمد بتواند مشکلاتی را که براثر عدم واردات با آن مواجه هستیم را حل کند، ادامه همان طرز فکری است که در زمان طاغوت وجود داشت. این راه حل مفید نیست. رشد اقتصادی که مبتنی بر فروش نفت باشد، رشد حساب نمی شود. هر یک درصد رشد اقتصادی به مفهوم ایجاد ۱۰۰ هزار شغل است.
آقای روحانی ادعا دارد که رشد اقتصادی ۷/۲ درصد بوده است؟
البته این را دولت ادعا می کند. آقای روحانی بنده خدا، خودش رئیس جمهور است و این آمارها را وزیر به او می دهد. آن وزیری که این نرخ را می برد و در عین حال تفهیم نمی کند که جناب رئیس از این ۷/۲ درصد، ۵/۲ درصدش فقط برای فروش نفت خام است، مقصر است.
یعنی خود آقای روحانی از این قضیه اطلاع ندارد؟
یا اطلاع ندارد یا تظاهر می کند که هر دو مقبول نیست. چون متاسفانه دولت مسئله ای را اتخاذ کرده که من اسم آن را «آمار درمانی» گذاشته ام. این آمار درمانی، عدم صداقت با مردم است. مردم، تخصص آمار ندارند. آمار باید در خود دولت و با حضور کارشناسان مطرح شود.
معتقدید که آمارهای آقای روحانی مردم را اقناع نمی کند؟
اصلا مردم چه احساسی از آمارها دارند .شما بگویید نرخ رشد ۸ درصد است، مردم که سر سفره شان چیزی نمی بینند؛ وقتی می بینند که نسبت به سال گذشته بیچارگی هایشان کمتر هم نشده است. حالا شما بگو رشد ۱۰ تا ۲۰ درصد شده است. چه فرقی می کند؟
رئیس جمهور مدام در سخنرانی های مختلف، صحبت از آمار و ارقام دارد. به نظر شما آقای روحانی برای جلب نظر مردم باید با چه زبانی صحبت کند؟
یک شخصیت سیاسی برای قانع کردن مردم نباید از آمار که مورد استفاده اش در جلسات کارشناسی است، استفاده کند. آقای روحانی در سخنرانی در بانک مرکزی گفت که «اگر نرخ ارز تغییر کرد به دلیل اربعین حسینی بوده است که من متقاعد نشدم.» آنچه مردم می بینند این است که نرخ ارز ۳۲۰۰ تومان بود و به ۴هزار تومان هم نزدیک شد. این بحث های تخصصی که رئیس جمهور و مدیران مطرح می کنند، به خودشان مربوط است. از این آمار برای نتیجه گیری، تصمیم و اصلاح امور استفاده کنید؛ این آمارها که به درد مردم نمی خورد. ارائه این آمارها به دو دلیل است یکی درمان کردن بیماری هایی که در سطح جامعه وجود دارد که البته درمانی هم محقق نمی شود و دوم دست آویز قرار دادن آمارها برای فرار از واقعیت. شأن یک وزیر این نیست که بیاید و بگوید چهار کیلومتر راه افتتاح کرده ایم یا مثلاً رئیس جمهور بیاید بگوید که از این اسکناس رونمایی کرده ام. این نوع اقدامات، «تبلیغات سخیف» محسوب می شود. در ضمن چنین اقداماتی در نزدیکی انتخابات، صحیح نیست. اینها باید صادقانه طوری برخورد کنند که متهم به استفاده از امکانات عمومی نشوند.
اخیرا موضوع حضور گزینه پوششی در کنار آقای روحانی برای انتخابات سال آینده از سوی برخی اصلاح طلبان مطرح شده است. دلیل طرح چنین موضوعاتی را چه می دانید؟
ما صحنه هایی را مانند مناظره ها داریم که توجه مردم بیشتر به آن سمت است. ما برای اینکه احساسات مردم را بتوانیم متوجه خود کنیم، می خواهیم از این صحنه ها استفاده کنیم بنابراین باید گروهی با خود داشته باشیم که یک دست جلو بیایند و از یک نوع استدلال دفاع کنند و مهندسی آرا همانطور که آن ها می خواهند را شکل دهند وگرنه فکر نمی کنم اصلاح طلبان در جبهه خود، فردی را داشته باشند که در سطح آقای روحانی باشد.
مفهومی در سال ۹۲ به وجود آمده به نام اعتدال، البته قبل تر در سالهای پس از ۷۶، این مفهوم از سوی مرحوم هاشمی و اطرافیان وی مطرح شد. ما اگر به روسای جمهور قبلی مانند آقایان احمدی نژاد یا رئیس دولت اصلاحات نگاه کنیم، می بینیم که آنها هر کدام نماینده قشر خاصی از جامعه بوده اند. این در حالی است که آقای روحانی تاکنون موفق نشده، قشر خاصی از جامعه را نمایندگی کند. به نظر شما آیا توانایی این کار را نداشته یا اساساً نخواسته به این سمت حرکت کند؟
این دولت دارای برنامه مدون برای حضور در صحنه از ابتدا نبوده است و بنابراین طبیعی است شعاری که انتخاب کردند بیشتر جنبه تبلیغات انتخاباتی داشته باشد تا جنبه آرمانی و عملیاتی. همچنان که اصلاح طلبی هم این چنین بود. هنگامی که بحث اصلاح طلبی آغاز شد، مفهومش تجدیدنظرطلبی بود منتها این مساله نمی توانست جا بیفتد. بنابراین آمدند و با رودربایستی اصلاح طلبی را مطرح کردند.
اعتدال به نوعی می خواهد بگوید که من در مقابل تندروی هستم یعنی اینکه قبلی ها را به تندروی متهم و خود را به عنوان معتدل معرفی می کند. اعتدال به قضیه عدالت بازنمی گردد چون اگر بحث عدالت به معنای رسیدگی به محرومان مطرح باشد، اتفاق نیفتاد و بدتر هم شد. یعنی در طول این چهار سال، ضریب جینی و تبعیض بدتر شده است. کاخ نشینی و کوخ نشینی در بسیاری از جاها مشاهده می شود.
اعتدال می خواهد بگوید من در مقابل تندروی هستم و اگر بخواهیم این تندروی را معنی کنیم، می بینیم که این ها خودشان می گویند قبلی ها هیچ کاری نکردند و این ما هستیم که وارد صحنه شده و در جهت رفاه مردم و پیشرفت کشور قدم برمی داریم و دیگران در جهت ذلیل کردن مردم گام برداشته بودند؛ این حرف به نوبه خود بسیار تندروانه است.
اگر فردی این حرف را بزند، تندروی کرده است. متهم کردن گذشتگان بعد از چهار سال، دیگر جایگاهی ندارد. بالاخره تمام امکانات کشور که شما به آن واقف بودید در اختیار شما قرار گرفت و امروز نمی توانید ادعا کنید که از آن اطلاع نداشته اید. چطور چیزی که اطلاع نداشتید، ادعا کردید که می توانید اصلاحش کنید. قطعا خبر داشتید و در صحنه گام برداشتید و امروز هم نمی توانید ادعا کنید که ما اگر به اهداف مان نرسیده ایم به اشکالاتی که از قبل وجود داشته، بازمی گردد.
هر فردی می تواند این ادعا را مطرح کند مگر دولت های قبل از شما این حرف ها را نزده اند؟ دولت قبل و این دولت چه جهت گیری داشته و دارند؟ آیا جهت گیری هایی که در دولت کنونی اتخاذ شد، همان هایی بود که برای اصلاح کشور در زمینه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، انتظارش را داشتیم؟ ضمن اینکه در بعضی موارد، گام های موثر و مفیدی هم بوده که برداشته شده و اگر به طور مطلق اقدامات دولت را نفی کنیم، نامش همان تندروی می شود. من معتقد نیستم که نه دولت قبل و نه دولت های قبل تر از آن، هیچ کدام شان هیچ کاری نکردند و تنها خیانت کردند؛ این حرف غلط است. همه نیت خیر داشته اند و به اندازه بضاعت خود، فعالیت و کوشش داشته اند.
شکل های تبلیغاتی امروز دولت مثلا کلنگ زنی، این کارهای سبُکی است که انجام می شود، معنی اینها که اعتدال نیست. اعتدالی که شما از آن حرف می زنید، چه بود و چه از آن بیرون آمد؟ سه، چهار سال فرصت ها از دست رفت، کوشش ها باید به گونه ای می بود که می توانستیم از این فرصت ها استفاده کنیم. مگر در انتهای دولت وقت کلنگ زنی است؟
مرحوم هاشمی در سال ۹۲ نخ تسبیح دو جریان اصلاح طلب و اعتدال گرا و یکی از حامیان بزرگ آقای روحانی بود. به اذعان بسیاری از تحلیل گران اگر حمایت مرحوم هاشمی از روحانی نبود، آن رای ناپلئونی برای وی حاصل نمی شد. فوت آقای هاشمی چه تاثیری روی سبد رای آقای روحانی خواهد داشت؟
مردم شناخت خوبی نسبت به مرحوم هاشمی به عنوان یک عنصر انقلابی چه قبل از انقلاب و چه مسئولیت هایی که بعد از انقلاب به عهده داشتند، دارند. نمی توانیم منکر شویم که آقای هاشمی در صحنه سیاسی کشور بی تاثیر بوده است. از جمله تاثیراتی که آقای هاشمی داشت در انتخابات ریاست جمهوری بود؛ گاهی مثبت و گاهی منفی.
اثر مرحوم هاشمی برای انتخابات بعد از خودش منفی بود. به گونه ای که در سال ۷۶ رئیس دولت اصلاحات آمد و رئیس جمهور شد. نظر مرحوم هاشمی در آن انتخابات روی آقای ناطق بود اما وی رای نیاورد. پس از رئیس دولت اصلاحات نیز اثر مرحوم هاشمی منفی بود و آقای احمدی نژاد آمد و رئیس جمهور شد. پس از احمدی نژاد، نظر آقای هاشمی درباره آقای روحانی توانست موثر واقع شود و موفقیت آقای روحانی هم نسبی و در حد ۵۱ درصد بود. اکنون آقای هاشمی در صحنه سیاسی کشور حضور ندارد بنابراین آن اثر را دیگر شاهد نخواهیم بود. آقای هاشمی به تاریخ انقلاب پیوست. کسی امروز دیگر نمی تواند به اتکای آقای هاشمی وارد صحنه شود و رای مردم را به سمت خود جلب کند.
اینکه اصلاح طلبان ادعا می کنند، راه هاشمی ادامه دارد را چقدر با واقعیت منطبق می دانید؟
اثر آقای هاشمی در انتخابات گاهی مثبت و گاهی منفی بوده است. خب اینکه اسمش راه نمی شود. راه، خطی است که در یک جهت ثابت حرکت کند چطور این راه اینقدر پستی و بلندی داشته است؟!
یعنی معقتد هستید که پتانسیل مرحوم هاشمی، دیگر در سبد آقای روحانی تاثیرگذار نیست؟
بله، این مساله دیگر تمام شد. آقای روحانی اگر بار دیگر می خواهد وارد عرصه شود، باید خودش بنشیند و تجزیه و تحلیل کند و باید روی خودش حساب کند. دیگر مفهومی ندارد که روحانی بخواهد روی مرحوم هاشمی حساب باز کند. اصلا از کجا معلوم اگر آقای هاشمی دارفانی را ترک نمی گفت، همان روش سابق را پیش می گرفت چون خود آقای هاشمی به مسائل واقف بود. برداشت های آقای هاشمی در مجمع بیانگر راضی نبودن وی از اوضاع بود.
به نظر شما آیا روحانی این کاریزما را دارد که بتواند خودش به تنهایی کار را پیش ببرد؟
ای کاش روحانی برخی از روش هایی که تحقیری و طنزی بود را به کار نمی برد.
این ادبیات تحقیر و طنز در سخنرانی های اخیر وی به فور استفاده شده است.
بله، این ادبیات برازنده رئیس جمهور نیست و اصلا این مساله کمکی به سبد رای وی نخواهد کرد.
شاید چون به ایام انتخابات نزدیک می شویم، آقای روحانی سعی دارد با چنین مطایبه گری هایی، خود را به ادبیات توده ها نزدیک کرده و نظر آن ها را جلب کند.
ممکن است اینگونه باشد. عده ای در صحنه کشور از همین راه نان می خورند یعنی با مشکلات به شیوه طنز برخورد می کنند اما برای ریاست جمهوری حیف است که از این روش استفاده کند. روش نقد سازنده وارد تحقیر و طنز نمی شود؛ این مسائل رتبه ای دارد که باید حفظ شود.
فرمودید که آقای هاشمی برداشت هایی در مجمع تشخیص داشت که بیانگر راضی نبودن وی از شرایط موجود بود. آیا آقای هاشمی نقدی نسبت به آقای روحانی و دولت وی به طور مشخص داشت؟
آقای هاشمی معتقد بود که یکی از دلایل حل نشدن مشکلات در کشور به اختلاف در بینش در سطح سران بازمی گردد. این اختلاف در نوع سخنرانی های مسئولان دولت کنونی و به ویژه شخص رئیس جمهور به وضوح دیده می شود که تفاوت هایی وجود دارد و این مساله اجازه نمی دهد تا اقدامات موثر در جهت ترسیم شده پیش برود.
آقای بادامچیان در خاطره ای عنوان کرد که مرحوم هاشمی در کمیسیون زیربنایی مجمع تشخیص گفته که در انتخابات آینده به کسی رای بدهید که ولایتپذیرتر باشد. درست است؟
بله، این حرف به نقل از من زده شد. این مساله داستان سرایی نیست. در جلسه آخری که با آقای هاشمی داشتیم، بحث سر انرژی بود. بعد از دو ساعت بحث تخصصی که وزیر نیرو و اعضای کمیسیون زیربنایی مجمع هم در آن حضور داشتند، آقای هاشمی به این نتیجه رسید که ما برای حل معضلات کشور چاره ای نداریم جز اینکه همان حالتی که در دوران ریاست جمهوری خودش بود یعنی اتفاق نظر بین رئیس جمهور، رهبری، سپاه و صدا و سیما، برقرار شود که مفهوم مخالفش این است که این حالت امروز وجود ندارد. آقای هاشمی این مساله را به صراحت بیان کرد. این مساله باید در آینده لحاظ شود وگرنه تمامی زحمات هدر می رود.
در طول ۲۰ سال در مجمع تشخیص با حضور روسای سه قوه و نمایندگان کمیسیون های مجلس، سیاست هایی تدوین شد که متاسفانه هیچ کدام از آنها در هیچ دولتی اجرایی نشد. با گرایش هایی که یک سو نیست، نمی توانیم به موفقیت دست پیدا کنیم. باید گرایش ها یک سو باشد. امیدوارم که مردم این بار به این مساله دقت کنند. امیدواریم که انتخابات، نتیجه بدهد و این همسویی به طور کامل حاصل شود. چشم انداز توسعه به هیچ وجه محقق نشد بلکه در جهت عکس هم حرکت کردیم. بعید است که در هشت سال باقی مانده تا ۱۴۰۴، بتوانیم آن ۱۲ سالی که در جهت خلاف حرکت کردیم را جبران کنیم.
به موضوع جبهه مردمی نیروهای انقلاب بپردازیم. رسانه های اصلاح طلب در حال تزریق این ادعا هستند که حزب موتلفه اسلامی مشغول حرکت خلاف جهت حرکت جبهه مردمی است. آیا چنین است؟
حزب موتلفه ذاتا در جهت ائتلاف بین نیروهای انقلاب حرکت می کند و نمی تواند خلاف آن حرکت کند چرا که این اقدام خلاف اساسنامه و مرامش است. کارهایی که حزب موتلفه از ابتدای انقلاب انجام داده، همه در جهت ائتلاف بوده است. اقدامی که دوستان مان با علاقه وارد صحنه شده و آغاز کرده اند که اتحاد میان نیروهای انقلاب است، توام با یک کم تجربگی در زمینه تشکل دادن به فعالیت های سیاسی بود. تشکل سیاسی یک مقوله تخصصی است.
ما وقتی حزب جمهوری اسلامی را راه انداختیم، بعد از دو، سه ماه ۱۰۰ هزار نفر عضو پیدا کردیم. اداره کردن این تعداد عضو و گزینش آنها، کار طاقت فرسایی بود. ما یک تجربه تشکیلاتی آن زمان به دست آوردیم که نمی شود بی گدار به آب زد. شاید یکی از موارد ضعف حزب جمهوری اسلامی این بود که نتوانست به طور صحیح در جهت جذب نیروهای علاقه مند کار کند. حزب جمهوری اسلامی با نفراتی که در مرکزیت خود داشت، خدمات ارزنده ای ارائه کرد اما یک سال گذشت تا موفق شدیم مجمع عمومی خود را تشکیل دهیم. هیات موسس، شورای مرکزی را تشکیل داد.
در مجمع عمومی بار دیگر رای گیری کردیم و به شورای مرکزی با رای اعضا رسمیت دادیم. این مساله به طور تشکیلاتی زمان بر است دوستان ما در جبهه مردمی کار را آغاز کرده و سعی کرده اند ظرف مدت کوتاهی به جماعت دو، سه هزار نفری برسند. همه این دو، سه هزار نفر شخصیت های خوبی هستند اما به لحاظ تشکیلاتی می خواهم بگویم که اعتبار مهم است که چگونه این کار شکل بگیرد تا از دل آن شورای مرکزی، بیرون بیاید.
اگر من امروز تشکیلاتی را راه بیندازم و عده ای را مامور کنم، این تشکیلاتِ خودساخته می شود اما اگر بیایم اساسنامه ای را مطرح کنم و بگویم علاقه مندانی که آن را قبول دارند، بیایند و ثبت نام کنند تا با هم کار کنیم. ما گفتیم شما می خواهید نیروهای انقلاب را جمع کنید، نیروهای انقلاب چه کسانی هستند؟ احزابی که در جبهه پیروان حضور دارند که تکلیف شان مشخص است اما ورای آن شما می خواهید چه کار کنید؟ این را کنار بگذارید و یک جبهه جدید وارد صحنه شود؟
اسم آن را جبهه گذاشتند، خب جبهه به لحاظ قانونی تعریفش این است که احزاب دور هم جمع می شوند تا ائتلاف و اتحادی با هم داشته باشند. وقتی ما می گوییم جبهه مردمی نیروهای انقلاب یعنی برخاسته از مردم داوطلب است نه نشان شده. وقتی قید نیروهای انقلاب را هم می آورید، می توانید بگویید که حزب موتلفه جزو نیروهای انقلاب نیست؟ وقتی موتلفه از ابتدا در چنین جبهه ای حضور ندارد، نشان می دهد که نقص دارد.
یعنی از حزب موتلفه برای حضور در جبهه مردمی دعوت نشد؟
در ابتدای کار دعوتی انجام نشد و پس از آن هم از شخص دبیر کل دعوت شد. هیچ کدام از افرادی که در جبهه مردمی هستند، دشمن مان که نیستند؛ همه دوست ما هستند اما بحث من روی تجربه تشکیلاتی است.
حزب موتلفه تجربه پنجاه و چند ساله کار تشکیلاتی دارد و یک بار هم در حزب جمهوری اسلامی ادغام شده است. دوستان جبهه مردمی باید از این تجربه استفاده می کردند اما استفاده نکردند.
از طرف دیگر این جبهه می خواهد بگوید که من مردمی هستم و اتکائی به احزاب ندارم. اینجا یک اشکال دیگر پدید می آید؛ چراکه قانونا نمی تواند جبهه باشد مگر آنکه اتکا به احزاب داشته باشد، یک بام و دو هوا امکان پذیر نیست. این دوستان برای به ثبت رساندن خود در وزارت کشور یا باید بگویند که ما حزبی هستیم که البته اسم خود را جبهه گذاشته ایم که اشکالی هم ندارد، اما اینها می گویند که ما جبهه هستیم و آن وقت وزارت کشور خواهد گفت که جبهه مجموعه ای از احزاب است و اینها هم می گویند که ما نمی خواهیم به احزاب تکیه داشته باشیم. این تناقض چگونه قابل حل است؟
اگر جبهه مردمی به گزینه واحد برسد، آیا حاضر خواهید بود به نفع آن کناره گیری کنید؟
گزینه اصلح؟ اینکه مسئله واضحی است. اگر کسی مشاهده کرد که فردی بهتر از خود وارد صحنه شده و در عین حال بخواهد غُدی کند، این اسمش کار شیطانی است. اگر افراد دیگری بر اساس شاخص های معتبری که همه آن را قبول دارند، ارجح باشند، چنانچه موتلفه بخواهد تعصب بورزد، همان کار شیطان را کرده است.
شاید معیار اصلح بودن جبهه مردمی با معیار شما متفاوت باشد، آن وقت چه می شود؟
جبهه یعنی چه؟ یعنی اینکه باید بنشینیم و معیارها و مصداق ها را با هم بسنجیم و به توافق برسیم.
ضریب نفوذ حزب موتلفه که شما را به عنوان نامزد خود معرفی کرده است، در جامعه چگونه ارزیابی می کنید؟
همین رئیس جمهور کنونی مگر چقدر ضریب نفوذ داشت؟ انتخابات ریاست جمهوری در کشور ما در آن دو سه هفته انتهایی، شکل خود را می گیرد چراکه بر مبنای احساسات است. مردم باید احساس کنند که این فرد قادر است، جواب منویات آنها را بدهد. یک حزب باید با تمام سابقه، آبرو و حیثیت خود وارد صحنه شود و مردم دیگر به اعتبار یک نفر رأی ندهند بلکه به اعتبار آن حزب رأی بدهند.
در آینده جمهوری اسلامی باید به این نتیجه برسیم که احزاب وارد میدان شوند، نه افراد. نفر بدون پشتوانه حزبی دچار خودکامگی می شود اما حزب می تواند جلوی این خودکامگی را بگیرد.
آیا با حضور در عرصه انتخابات موفق به جلب نظر شورای نگهبان برای احراز صلاحیت خواهید شد؟
نمی دانم. شورای نگهبان برای خود ضوابط و معیارهایی دارد و بر اساس آن صلاحیت ها را احراز می کند. حزب موتلفه تشخیص داده که مصداق خوبی انتخاب کرده است.
خود را رجل سیاسی می دانید؟
اگر رجل سیاسی به این معنی است که فردی در صحنه سیاسی کشور بوده، معلوم است که من از ابتدای انقلاب هر جا که لازم بوده در صحنه سیاسی حضور داشته ام. در این شکی وجود ندارد اما بحث تقوا و مذهبی بودن مسائلی است که خود شورای نگهبان باید بررسی کند تا به احراز برسد. البته اینها کافی نیست و باید شرایط دیگری نیز مورد بررسی قرار بگیرد. شورای نگهبان با فردی رودروایستی ندارد. مشاهده کردید که شورای نگهبان در انتخابات گذشته برخی از شخصیت های بزرگ ما را نه به لحاظ اینکه انسان بدی بودند بلکه به لحاظ عدم تناسب به پاسخگویی به اصل از قانون اساسی، رد کردند.
ارسال نظر