جهانآرا- قسمت نهم
واکنش جبهه فرهنگی انقلاب به فتنه 88
قسمت نهم برنامه «جهانآرا» شب گذشته (12 دی) بهصورت زنده روی آنتن شبکه افق سیما رفت.
روابط عمومی شبکه افق گزارش داد: قسمت نهم برنامه جهانآرا با موضوع واکنش جبهه فرهنگی انقلاب به فتنه 88 با حضور رحیم مخدومی نویسنده و پژوهشگر و مدیرمسئول مؤسسه فرهنگی رسول آفتاب، محمدمهدی خالقی، مستندساز و همچنین ارتباط تلفنی با علی فردوسی یکی از شاعران انقلابی برگزار شد. محمدحسین بدری نیز بهعنوان مجری- کارشناس این برنامه بود.
پخش گزیدهای از مستندهای ساختهشده در باره فتنه از دیگر بخشهای این قسمت از برنامه «جهانآرا» بود.
رحیم مخدومی در بخشی از صحبتهای خود با اشاره به این مطلب که «اعلام موضع در دنیای هنر احتیاج به تریبون دارد» با بیان اینکه در همان سال 88 مؤسسه رسول آفتاب را راهاندازی کردیم در باره اهداف خود از راهاندازی این مؤسسه گفت: رسالت ما با افتتاح این اینگونه شروع شد که راجع به فتنه 88 اولاً مرزبندی و اعلام موضع کنیم و دوم اینکه تریبون ایجاد کنیم برای خیلی از نویسندگانی که حرف در سینه داشتند، اما نه مطبوعات از آنها استقبال میکردند و نه امکانی برای تبدیل به کتاب و فیلم داشتند.
همچنین محمدمهدی خالقی در باره ایده ساخت مستند خود با عنوان «پایان فراموشی» با بیان اینکه هرچه از انقلاب جلوتر میرویم مردمی که در طی فقرشان نسبت به نظام و انقلاب وفادارتر میشوند افزود: خیلی خوشحال هستم کسی سراغ این سوژه بسیار تلخ رفت که نسبت به نظام و ارزشهای انقلاب احساس وفاداری میکرد و توانست با یک زاویه نگاهی متفاوت همه واقعیتها را نشان بدهد.
در ادامه متن کامل قسمت نهم از برنامه جهانآرا را از نظر میگذرانید:
تصویر واقعی فرهنگ و هنر فقط آن چیزی نیست که دیکتاتورهای فرهنگی میگویند
محمدحسین بدری: آقای رحیممخدومی نویسنده تأثیرگذار سالهای جوانی ما هستند. بیشتر از هرچیزی ما ایشان را با کتاب «جنگ پابرهنه» میشناسیم. داستانهای بسیار تأثیرگذار در موقعیکه آن حرفها کمی خلافآمد هم بهحساب میآمد. موضوع بحث ما با اینکه در باره «جنگ پابرهنه» و «نرگس» و «فرمانده من» نیست، اما اسم آوردم تا کسانیکه میخواهند در باره کارهای آقای مخدومی مطالعه کنند، بتوانند نمونههای آن را پیدا کنند.
موضوع امشب را این گذاشتیم تا بگوییم که تصویر واقعی فرهنگ و هنر فقط آن چیزی نیست که دیکتاتورهای فرهنگی با رسانههای پولدار آنطرف مرز و گاهی اینطرف مرز میگویند. اتفاق بزرگی در سال 88 افتاده که باعث قوت جدید و احیای فرهنگ انقلابی پس از انقلاب اسلامی شده است.
در باره این موضوع با آقای مخدومی صحبت میکنیم که چرا هنرمندان و نویسندگان و اهل فرهنگ انقلاب اسلامی در سالهای 88 به اینطرف به آنچه که از رسانههای آنطرف مرز و بعضی آدمهای اینطرف مرز خیلی پشت سرهم تکرار میشد واکنش نشان دادند. سال 1388 چه اتفاقی افتاده بود که اهل فرهنگ به آن واکنش نشان دادند؟
به فراخور قدرت انقلاب فتنهها پیچیدهتر و مخفیتر میشود
رحیم مخدومی: انقلاب در سیر صعودی خود با فراز و نشیبهایی همراه بود و هرچه به رشد و بالندگی میرسید قدرت انقلاب میطلبید که دشمن را هم بیدارتر کند. تاریخ صدر اسلام را که نگاه میکنیم همین اتفاق میافتد. زمانیکه هنوز اسلام قدرت نگرفته سعی میکنند با تطمیع یا تهدیدهای کوچک و یا مواردی مثل شعب ابیطالب که علنی است و پیچیده نیست برخورد کنند. هرچه بالندگی اسلام بیشتر و اسلام قدرت و پروبال میگیرد نیاز به فتنهها از سوی دشمن پیدا میشود. جنگهای صدر اسلام را هم که نگاه کنیم این موضوع رفتهرفته پیچیده میشود. جنگ بدر خیلی ساده است. در جنگ اُحد مسلمانان فریب میخورند، چون گرفتار فتنه میشوند یا تجمیع احزاب برای اینکه قدرت اسلام را جدی گرفتند در جنگ خندق رخ میدهد. در دوران حکومت حضرت علی(ع) با پیچیدگیهایی مواجه هستیم که بسیاری از خواص فریب میخورند.
بدری: مثل ماجرای جمل.
فتنه مهر تأییدی بر رشد و بالندگی و قدرت انقلاب است
مخدومی: بهواسطه خواص، عده کثیری از عوام هم فریب میخورند. ما فتنه را از این بعد باید بپذیریم که مُهر تأییدی بر رشد و بالندگی و قدرت انقلاب است و از طرف دیگر دشمن را هم باید جدی بگیریم. فتنه سال 78 توانست عده کمی را درگیر کند، ولی دشمن را بیدارتر کرد. بهطوری که اسناد نشان میدهد بلافاصله بعد از فتنه 78 اینها کلید فتنه 88 را میزنند. حالا بعضی عوامانه نگاه میکنند و میگویند این یک اختلاف داخلی و جناحی و صرفاً بحث انتخاباتی بوده است، اما اسناد این را نشان نمیدهد. الان خبرگزاریها 111 کلیدواژه و کد از دخالت آمریکا و انگلیس در فتنه سال 88 دادند. با توجه به جدی گرفتن دشمن و بسیج همهجانبه آن برای اینکه این انقلاب را زمین بزند، بالطبع وظیفه ما خطیرتر و سنگینتر میشود. ما غالباً این وظیفه را از خواص انتظار داریم. چون عوام یک نقش روشنی دارند؛ حضور در میدان و لبیک گفتن به ندای ولی خودشان که بهنحو احسن این را ایفا کردند.
بدری: این خواص چه کسانی هستند؟
وظیفه خواص رصد و کشف پیچیدگیهای جامعه و تبدیل آن به زبان روز برای مردم است
مخدومی: خواص نخبگان جامعه هستند. کسانی هستند که وظیفه دارند رصد کنند، پیچیدگیها را کشف کنند و به زبان روز جامعه تبدیل و مردم را بیدار کنند. حالا اینها یا وعاظ و علما هستند یا نویسندگان و شعرا و هنرمندان و سینماگران. کسانیکه خوراک فرهنگی برای جامعه ارائه میدهند، حتماً باید لوازم آن را داشته باشند و لوازم آن این است که باید یک سر و گردن نسبت به جامعه بالاتر باشند و زودتر ببینند و زودتر تشخیص دهند و زبان تبدیل این پیچیدگی به زبان رسا برای مردم را باید داشته باشند. در فتنه 88 احساس کردیم که خواص از عوام جامعه خیلی عقب ماندند و نقش خود را بهخوبی ایفا نکردند. بهگونهای که ما در بیانات مقام معظم رهبری داریم که بهصراحت میفرمایند خواص جامعه باید مرزبندی و موضع خودشان را مشخص کنند. جشنواره رسول آفتاب در لبیک به ندای رهبری اتفاق افتاد. خواص جامعه در فتنه 88 مرزبندی و موضع خودشان را باید اعلام کنند. اعلام موضع در دنیای هنر احتیاج به تریبون دارد. یک سینماگر نیاز به ابزار و سرمایه دارد. ما که کارمان قلم و نویسندگی بود، اتفاقاً در همان سال 88 مؤسسه رسول آفتاب را راهاندازی کردیم. نمیدانم تقدیر چگونه رقم خورد که اولین واجبی که سر راه ما قرار میگیرد، فتنه 88 بود. قبل از آن، کار انفرادی در خصوص سیره شهدا انجام میدادم. رسالت ما با افتتاح مؤسسه رسول آفتاب اینگونه شروع شد که راجع به فتنه 88 اولاً مرزبندی و اعلام موضع کنیم و دوم اینکه تریبون ایجاد کنیم برای خیلی از نویسندگانی که حرف در سینه داشتند، اما نه مطبوعات از آنها استقبال میکردند و نه امکانی برای تبدیل به کتاب و فیلم داشتند. روی این حساب با احداث این تریبون توانستیم این جماعت قابل توجه نویسنده و هنرمندی که دنبال جایگاهی برای ارائه این اتفاق بودند را دور خود جمع کنیم و آثاری را گردآوری کنیم که تبدیل به کتاب شود.
بدری: این اتفاق سیاسی چه ربطی به فرهنگ دارد؟ چون ما میتوانیم بگوییم به کارمان برسیم. مثلاً کار شما ادبیات است که کتاب مینویسید. کتابهای مطرحی هم بوده است و اسم آن سر زبانها افتاده است. ما چکار داریم به دعوایی که متعلق به اهل سیاست است یا اهل سیاست آن را راه انداختند؟
شأن هنرمند و نویسنده، شأن پیامبری در عصر خودش است/ به موضوع فتنه نباید جناحی نگاه کرد
مخدومی: ما شأن هنرمند و نویسنده و یک شخصیت فرهنگی را شأن پیامبری در جامعه در عصر خودش میبینیم. تعبیر زیبای معلمی شغل انبیاست را زیاد شنیدیم. کار معلم چیست؟ سر کلاس میرود و مثلاً با 30 دانشآموز سرکار دارد. یک سینماگر با چه تعداد از مخاطب سر کار دارد؟ یک نویسنده با چه مخاطبی سر کار دارد؟ گاهی اوقات میبینیم که گستره مخاطب هنرمند بسیار فراتر از شخصیت یک معلم است. بههمین نسبت مسئولیت ما بالاست. کسی که به خود اجازه روی این منبر بایستد و با جامعه خودش حرف بزند این انتظار را داریم که فهم و درک و قدرت تحلیلش نسبت به جامعه خیلی بالاتر باشد. موضوع فتنه، جناحی نیست و امنیتی است و جزو آرمانهای انقلاب است که اگر ما این را اینگونه قلمداد کنیم به هیچ دولتی این اجازه را نمیدهیم که انتقام مسائل و دعواهای جناحی را از آرمانهای انقلاب بگیرد. آرمانهای انقلاب اصلاً قابل معامله نیست. بر فرض مثال، تحریم، حمله به آرمانهای انقلاب است یا جنگ تحمیلی حمله به آرمانهاست. در جنگ تحمیلی نه چپ میشناسند نه راست، نه تندرو و نه کندرو، نه مدعی اصلاحات و نه اصولگرا. هواپیمای مسافربری که زده میشود نگاه نمیکنند چه کسانی در آن نشستند. موضوع فتنه با آن شعارهایی که داده شد اصل نظام و اصل ولایت فقیه را نشانه رفته بودکه جزو آرمانهای ماست. اشتباهی که صورت گرفت این بود که عدهای این موضوع را جناحی و انتخاباتی کردند. بههمین دلیل عدهای اینطرف میدان ایستادند و عدهای آنطرف. یکعدهای گروه مقابل را کاسب فتنه معرفی کردند، در حالیکه فتنه برابر با بیدارگری است. معمولاً فتنه با خوابکردن ملت اتفاق میافتد. وقتی کسی را خواب کنید، میتوانید جیب آن را بزنید. در بیداری کاسبی وجود ندارد. در واقع جشنواره فتنه، طبلی بود بر فتنه که ملت را بیدار کند و مراقب فتنههای بعدی باشند که ما اکنون هم گرفتار آن هستیم. نویسنده، هنرمند و شاعر اگر شأن خود را اینگونه نبیند چگونه به خود اجازه میدهد مخاطب گستردهای را بنشاند که من میخواهم با شما حرف بزنم! یعنی ما اینقدر افق دیدمان کوتاه باشد؟! مثل سوژههایی که بعضاً در سینمای ما رخ میدهد، سوژههای بسیار سخیف که گاهی اوقات حتی از شأن یک خانواده پایینتر است...
بدری: این را کمی بیشتر توضیح دهید.
نباید دغدغههای گروه خاص از اشراف و مرفهمین را به کل جامعه تعمیم داد/ کسانی که فتنه را جناحی کردند و دنبال ذائقهسازی خاص خودشان بودند به انقلاب و مردم خیانت کردند
مخدومی: دغدغههایی که در این منبر رفیع بهعنوان دغدغه نظام جمهوری اسلامی مطرح میشود، قدوقواره و حدواندازه آن شاید از یک طایفه و گروه هم کمتر باشد. یعنی دغدغه یک قشر مرفه اشرافی است که بهخاطر سبک زندگیشان خودشان را گرفتار آلودگیهایی کردند. اینها خودشان باید حل کنند. ما نباید این موارد را به 80 میلیون نفر تعمیم دهیم و اگر آنها بهاشتباه چنین عملی را مرتکب شدند از نظام جمهوری اسلامی و متولیان فرهنگی بخواهیم که این را بهعنوان نمونه دغدغه این ملت قهرمان در سطح جهانی ارائه ندهند و در جشنوارههای خارجی نفرستد که این دغدغه ملت ایران است. این جفا به ملت و انقلاب است. بحث ما این است کسانی که موضوع فتنه را جناحی کردند و بهتبع این دنبال سوژههایی آمدند که بسیار اختصاصی و منحصربهفردی برای افراد خاص بود و آن را به جامعه تعمیم دادند هم در حق انقلاب خیانت کردند و هم در حق ملت. کسانیکه زمام امور فرهنگی و بودجه بیتالمال در دست دارند ذائقهسازی میکنند، یعنی ذائقه این ملت قهرمان را کوچک و حقیر میکنند و چون از رسانه برخوردار هستند این رسانه تأثیرگذار است. شأن هنرمند را پایین میآورند.
بدری: اتفاقهایی که در سال 88 افتاده چقدر ظرفیتهای پرداخت فرهنگی و هنری بخصوص در حوزه داستان داشت؟
هنوز تمام زوایای پنهان فتنه 88 آشکار نشده است
مخدومی: ابتدا یک اعترافی کنیم که هنوز زوایای پنهان فتنه 88 باز نشده است، یعنی ما هرچه جلوتر میرویم رفتهرفته بعضی از زوایا آشکار میشود. بههمان شکل که اشاره کردم از موضوع دعوای جناحی آغاز شد و رفتهرفته رد پای بیگانگان و قدمت و استمراری که این موضوع داشت همه جزو زوایای پنهانی است که باید آشکار شود. این را از این لحاظ گفتم که فتنه 88 هنوز بسیار جای کار دارد. چون ملت ما را بیدار و آماده میکند برای فتنههای آینده.
بدری: سئوال من این است که اینها چقدر ظرفیت آماده برای داستاننویسی و درامنویسی دارد؟
«رسول آفتاب» محلی برای گردآوری آثار خوبی که برای فتنه ساخته شده است
مخدومی: در همان جشنواره اولی که برگزار کردیم، آثار زیادی ارائه شد. «چت مقدس»، «عاشورای اغتشاش»، «دختران فیروزهای» که مجموعه آثار یکی از نویسندهها بنام آقای محمدحسن ابوحمزه بود. آثار آقای محمدرضا شهبازی هم که کار مطبوعاتی انجام میداد را بهصورت مستقل در کتاب «آقازاده عزیز» چاپ کردیم. یکسری کتاب خاطره هم با عنوان «خاطرات دانشجو، جنبش یا کرنش»، «خرابکار اجارهای» که به خاطرات کف خیابان میپردازد هم منتشر شد. البته اینها در آن فرصت کم و ضربالاجلی تهیه شد، یعنی این امکان نبود که ما به همه مطالب بپردازیم. همراه اینها بعضی دوستان چند رمان برای ما فرستادند. مؤسسه رسول آفتاب نوپا و اوایل حرکتش بود، این توان را نداشت که بخواهد کتاب چاپ کند. بعضی از اینها هم با تأخیر اتفاق افتاد. رفتهرفته دامنه پرداخت به فتنه برای رسول آفتاب گسترده شد. به فرض مثال فتنه در 15 قرن تاریخ اسلام را مطرح کردیم. یا بخش بینالملل رسول آفتاب که راهاندازی شد موضوعهای بینالمللی فتنه، مثل «تشیع انگلیسی»، «اسلام تکفیری» و فتنه «منا» و «صهیونیسیم جهانی» را گسترده کردیم و در سطح بینالمللی فراخوان دادیم. آثار بسیار خوبی که قابلیت دراماتیک و تبدیل به مستند و داستانی و سینمایی داشت استخراج شد. منتهی همانگونه که همیشه خود بچههای انقلاب در انزوا بودند و معمولاً به اینها میدان داده نشده، آثار اینها هم در انزوا است. یعنی آثاری که باید بعد از گذشت هفت سال تبدیل به داستان میشد و در سطح جامعه توزیع میشد، باید وزرا وسط میآمدند و دانشجویان کتاب جنبش یا کرنش دانشجویی را میخواندند، یا آثاری را که میتوانست بچههای دبیرستانی را بیدار کند و باید به دستشان میرسید تا اینها روشن میشدند، معمولاً این اتفاق در این انزوا سپری شده و نیفتاده است. و الا بعضی دوستان که با کمک این آثار به دنبال این بودند کار هنری انجام دهند آثار خیلی خوبی را استخراج کردند، کمااینکه بسیاری از این آثار فرصت چاپ را پیدا نکردند.
بدری: داستانهایی که در این مجموعه چاپ کردید، واقعاً بهلحاظ ادبیات محکم و درجه یک است؟ یکوقت است میگوییم این واکنشها نسبت به آن اتفاق است و تمام، ولی بهعنوان فردی که داستان و ادبیات را میشناسید برای ما که بخشی از عمر خود را روی این چیزها گذاشتیم و دورهای را با سینما و داستان گذراندیم و همچنان میگذرانیم واقعاً اینقدر محکم است؟ یعنی میتوانید اینها را با اطمینان به من بگویید که برو اینها را بخوان.
سطح داستاننویسی در رسول آفتاب سیری صعودی داشته است
مخدومی: اجازه بدهید دو نکته اشاره کنم. اول اینکه سطح داستاننویسی مملکت ما در چه پایهای قرار دارد و دوم اینکه جشنواره رسول آفتاب در چه جایگاهی قرار دارد. سطح قصهنویسی ما در حد متوسط است و نباید اغراقآمیز صحبت کرد. این را از جشنوارههایی که برگزار میشود میگویم و میدانم سطح بعضی از جشنوارههای داستان کوتاهنویسی که بنده بهعنوان داور بودم چگونه است. نه از زبان خودم، بلکه از زبان داورهای خوبی که انتخاب کردیم میگویم، جناب آقای احمد شاکری، جناب آقای جهانگیر خسروشاهی، سرکار خانم راضیه تجار یا آقای محمدرضا شرفی، غالباً در ادوار مختلف داوران ما بودند. حالا اگر بعضی از دوستان را از قلم انداختم عذرخواهی میکنم.
بدری: یعنی میگویید رأی این افراد در باره آن جشنوارهای که شما میفرمایید پاییندست است؟
بهزعم خیلی از داوران مطرح کشور در عرصه کتاب سطح رسول آفتاب از خیلی از جشنوارههای مشابه بالاتر است
مخدومی: ادعای این دوستان این بود که سطح جشنوارههایی مثل رسول آفتاب از آن جشنوارههایی که یکسری ارگان پشت سر آن قرار دارد و سابقه طولانی دارند بالاتر است. بنده هم باتوجه به اینکه در جشنوارهها دستی بر آتش دارم، سیری صعودی برای آن میبینم. جشنواره ما از آن پایههای ضعیف شروع شد، چونکه سوژههای ناب دست نویسنده نرسیده بود، خیلی ضربالاجل برگزار کردیم. سالهای بعد افراد با فرصتی که داشتند کارهای بهتری ارائه دادند.
بدری: نویسندگان هم جوان بودند؟
یکی از برکات جشنواره رسول آفتاب شناسایی نویسندههای مستعد در سراسر کشور است/ در عرصه بینالمللی 1000 نویسنده را شناسایی کردیم
مخدومی: غالباً جوان هستند. یک امتیاز دیگر این جشنواره توجه ویژه شهرستانیها به آن است. معمولاً شهرستانیها دیده نمیشوند. برای شهرستانیها ظلم بزرگی است که البته در همه حوزهها هم وجود دارد و در حوزه فرهنگ هم الیماشاءالله! منتهی یکی از برکات جشنواره شناسایی این نویسندگان در سطح کشور بود. یعنی ما تیمی تشکیل دادیم از نویسندگان مختلف که از ادوار مختلف شناسایی میشدند و این روند در سطح بینالملل هم رخ داد حدود 1000 نفر از کشورهای مختلف شناسایی کردیم. چه نویسندههای جهان اسلام و گاهی اوقات از مسیحیها، باتوجه به موضوعهایی که ما اعلام میکردیم، نیاز به یک وجدان آزاده داشت و نیازی نبود حتماً مسلمان باشد. اتفاق خوب دیگری که افتاد بعضی افراد آثار خود را به جشنواره رسول آفتاب اهدا کردند.
بدری: آقای محمدمهدی خالقی به جمع ما اضافه شدند. ایشان مستندساز هستند و تقریباً اولین فیلمهایی که در واکنش به اتفاقها و حمله سال 1388 ساخته شد را بههمراه آقای دهشیری ساختند، مثل «پایان فراموشی»، «دختر لر» و «ایران سبز» که بعضی از این آثار مستقیم برای خود آقای دهشیری است. انشاءالله در زمان دیگری با ایشان هم حرف میزنیم. البته آقای خالقی اخیراً فیلمهای دیگری ساختند که فکر کنم در جشنواره عمار قابل دسترسی است. بخصوص فیلمی بنام «آهنگر» که از حیث سوژه و پرداخت بسیار فیلمی تماشایی است.
آقای خالقی! شما به چه منظور دنبال سوژههایی رفتید که تصویری خلاف تصاویر رسانههای گردنکلفت دنیا نشان دهد؟
خالقی: اگر بخواهم قصهگونه بگویم وقتی اتفاقات روزهای بعد از انتخابات افتاد، هنوز به فکر ساخت مستند نیفتاده بودم. ما در حوزه مجازی فعال بودیم و وبلاگ مینوشتیم و هنوز تلگرام و نرمافزارهای مثل آن نبود. بالاخره یک علاقه و شوری ایجاد شده بود که باید کاری انجام داد. مدتی وبلاگنویسی انجام شد. البته آقای دهشیری جزو السابقون در این عرصه هستند.
بدری: ایران سبز اولین مستند ایشان بود؟
خالقی: اولین فیلمی که ساختند در همان روزهای اول بود که بسیار سریع ساخته شد و نام آن «هولوکاست سبز» بود. فکر کنم اولین مستندی است که برای فتنه ساخته شد. بعد از یک مدتی ایران سبز را ساختند و بعد هم دختر لر و بعد پایان فراموشی را من ساختم. یک کاری هم آقای حسین شمقدری بنام «یزدان تفنگ ندارد» ساختند. سوژهای را در همان روزهای اول ساختم. اخبار انتخابات که از تلویزیون پخش میشد، آمار استانی آرا نمایش داده میشد. همانطور که رد میشد دیدم آمار استان کرمان چقدر جالب است، آقای احمدینژاد بالاترین درصد رأی استانی کشور را در استان کرمان آورده است. این برای من عجیب بود. آرای استان کرمان براساس پیشفرضهای ما و بحثهای سیاسی و جناحی باید معکوس میشد. آن ایده یک خطی از اینجا شروع شد و بعد شروع به تحقیق کردم. یکمقدار هم برای تصویربرداری دیر شروع کردم، ولی خدا لطف کرد و جلو رفتیم. شیوه مستند هم کاملاً مشاهدهگر بود. به عمد بهخاطر اینکه مستند کاری ضعیف نشود، سعی کردم تا آنجا که امکان دارد از بازسازی و کارهای تکنیکی که در مستند انجام میدهیم تا بعد قصه تقویت شود، پرهیز کنم. یک دوربین جستجوگر که کاملاً در پی کشف است.
بدری: آقای خالقی! به شما چه ربطی داشت که در باره این ماجرا مستند بسازید؟!
خالقی: بالاخره سابقه مستندسازی داشتم و قبل از این کلی کار ساخته بودم. یک مستندساز که در پی پیداکردن پاسخ سئوالاتش است، وقتی با یک سئوال به این بزرگی مواجه میشود، بهدنبال آن میرود. من هم دنبال این سئوال رفتم. هرچه جلوتر میرفتم با یک تبعیض پلکانی در رسانهها مواجه میشدم. میدیدم هرچه جلوتر میرویم این مردمی که فقیر بودند فقیرتر میشوند و در طی فقرشان نسبت به نظام و انقلاب وفادارتر میشوند. در کپرهای جنوب استان کرمان که میرفتیم، تصویر آقا را میدیدیم. این تبعیض پلکانی خیلی گزنده بود. خیلی خوشحال هستم کسی سراغ این سوژه بسیار تلخ رفت که نسبت به نظام و ارزشهای انقلاب احساس وفاداری میکرد و توانست با یک زاویه نگاهی همه واقعیتها را نشان بدهد. اگر قسمتی از تصاویر این مستند بهصورت منفرد استفاده کنید، کمااینکه در بعضی از شبکههای خارجی این کار را انجام داده بودند، ممکن است ماهیت کار عوض شود، ولی این یک بسته است و باید آن را کامل دید.
بدری: جوانی در بین ما بود که خیلی فرصت همنشینی با ایشان را نداشتیم و متأسفانه در جوانی از بین رفت. آقای «حسین احمدیسخا» که گرافیست بود و با یک ایده شخصی شروع کرده بود به نشان دادن تواناییهای فنی و علمی ایران. کاملاً هم شخصی. بدون اینکه کسی به او گفته باشد این کار مهم است
ظاهراً از نظر پزشکی یک اتفاق نادری برای ایشان پیش آمده بود که خیلی کم بین آدمها اتفاق میافتد که منجر به فوت ایشان شد. خیلی از کارهای ایشان مربوط به تواناییهای علمی کشور ما بوده است، بهعنوان یک آدم ایرانی که به این افتخار میکند که ما کارهای بزرگی میتوانیم انجام دهیم. نقلی از برادر ایشان بگویم، میگفتند ایشان خیلی نگران و ناراحت بود که مثلاً ما در فلان حوزه جزو هشت کشور اول دنیا هستیم ولی به مردم نگفتیم. خود ایشان در یکی از مصاحبهها میگوید من برای اینکه بفهمم چه اتفاقی افتاده که برای آن طرح گرافیکی تهیه کنم یک نفر باید برای من توضیح میداد، یا فکر و مطالعه میکردم که مثلاً این دستاورد علمی چیست و چگونه میتوان آن را برای مردم توضیح داد. اینقدر که کسی برای آن موضوع حرفی نزده است. یعنی ارتباط آن فرایند مهم علمی با هنرمندان قطع است، بلکه خیلی از مسئولان اسمدار هم از آن دستاوردها بیخبر هستند و وقتی در باره آن حرف زده میشود فکر میکنند ما هنوز در دوره قاجار بهسر میبریم و دستمان به چیزی نمیرسد و این بار ظاهراً بعد از ایشان هم خیلی برداشته نشده و موج بزرگ و هنرمندان زیادی که به داشتههای این نظام و انقلاب اهمیت میدهند مشغول کارهای دیگری که خیلی هم مهم هستند میشوند. دوست دارم آن کارها را ببینیم و بعد با خود بگوییم الان داریم چکار میکنیم، در باره کسی که از سربازان گهوارهای دوران «توهم توسعه» است، یعنی دورهای که میگفتند ما چیزی نداریم و چیزی نمیشویم و همه چیز را از آنطرف بیاوریم، آدمی بهدنیا میآید که در گهواره است و باری را بردوش میکشد که اگر آثار ایشان را با این حرفهایی که عرض شد ببینید فکر کنم با این حرفها موافق میشوید. جای ایشان خالی است و انشاءالله میهمان سفره امیرالمؤمنین(ع) باشند.
«دختر لر» روایتی از سطح بالای فهم سیاسی و اجتماعی زنان روستایی
بدری: از یک جهتی مستند دختر لر یک نکتهای داشت. آن سال بعد از انتخابات مرزهای منطق جابهجا شده بود! یعنی جملههایی میشنیدیم که از زمان شاهان قاجار به این طرف کسی از این حرفها نزده بود، یعنی کسی میگفت طبیعی است که فلان کاندیدا باید از این منطقه رأی بیاورد، چون داماد این منطقه است. یکجایی در مستند هست وقتی از فردی می پرسند چرا به فلان کاندیدا رأی دادی، آیا بهخاطر اینکه داماد این منطقه است؟ میگوید ما را مسخره نکنید و دست نیاندازید، این چه حرفی است میزنید! باور نمیکردند یک آدمی که مثلاً سرش به تنش بیارزد چنین جملهای را بهعنوان استدلال منطقی بیان کند. جای آقای دهشیری خالی است. از آقای خالقی در باره دختر لر میپرسیم.
ماجرای مستندی که در واکنش به نظریه مترقی! داماد لرستان ساخته شد
خالقی: دختر لر یک ایده بسیار جالب است. وقتی آقای دهشیری قبل از ساخت ایده را طرح میکرد واقعاً به هیجان آمدم. ایده بسیار خوبی به ذهنش رسیده بود و کار خوبی تولید کرد. این مستند در واکنش به آن نظریه مترقی داماد لرستان ساخته شد. مستند هم خیلی جذاب از آب در آمد. اینکه زنان لرستانی که خود را معرفی میکنند و در طول فیلم دیدیم اینقدر میفهمند و از نظر سطح فکر بالا هستند. مطالبی در انتخابات مطرح میشد که اصلاً چرا رأی بالاشهرنشینان، ثروتمندان و فرهیختگان اسمی با رأی یک پابرهنه جنوب کشور مساوی باشد. اینها را رسماً در فضای مجازی میگفتند که باید در انتخابات بازخوانی صورت بگیرد و یا رأی ما مساوی با 1000 رأی یک فرد در سیستان و بلوچستان است، ولی واقعاً این اثر، جواب خیلی خوب رسانهای به این حرفها بود که یک نفر که خودش را فرهیخته میداند و میگوید ما در آن استان قوم و خویش هستیم و مردم به دامادشان رأی میدهند و کاندیدای مورد نظرشان رأی نیاورده پس تقلب شده است. در صورتیکه وقتی به همان استان میرویم و با زنهایی بهظاهر پایینتر از نظر رتبه اجتماعی مواجه میشویم، آنها را از نظر فکر خیلی بالاتر میبینیم که اصلاً این مسائل برای آنها حل شده است. پایانبندی این مستند را یکی از بهترینها در بین مستندهایی که دیدم میدانم، نمای کوههای سرافراز لرستان و خانمهایی که خودشان را بهعنوان دختر لر معرفی میکنند.
بدری: ارتباطی با آقای علی فردوسی شاعر خوبی اصفهانی داریم. آقای فردوسی! از شما چند شعر خیلی مهم و تأثیرگذار در باره وقایع سال 88 سراغ داریم. میخواهم سئوالی را که از آقای خالقی و مخدومی پرسیدم از شما هم بپرسم. آدم شاعر باشد و به اتفاقهای نرم و ملایم بپردازد بهتر نیست تا به اتفاقهای سیاسی واکنش نشان دهد؟
هیچ انسانی نمیتواند در موضعگیریها بیطرف باشد
فردوسی: فکر میکنم مثل این میماند که به یک آدم بگویید بهتر نیست شما در خانه بنشینید و از آن بیرون نیایید! بله، قطعاً کم دردسرتر هستند، دافعه کمتری هم دارد و همه هم از تو راضی هستند و همه هم تو را بهعنوان یک انسان آرام خواهند شناخت، ولی من فکر میکنم هر انسانی در زندگی خودش نمیتواند دافعه و جاذبه نداشته باشد. این وظیفه ما است که نسبت به محیط پیرامون خود واکنش نشان دهیم و جناحبندی کنیم و طرف بگیریم. انسان نمیتواند بیطرف باشد. یکانسان ماهوی وظیفه دارد به اتفاقهایی که در اطرافش میافتد واکنش نشان دهد و حق و باطل را تشخیص دهد. اگر خداوند به انسان قدرت تشخیص داده که حق را از باطل تمییز دهد وظیفه دارد این کار را انجام دهد. حالا یک انسان با بین خود، یکی دیگر با نقاشی و دیگری هم با سینما و شعر. شعرا هم قطعاً چنین وظیفهای دارند و نمیتوانند ساکت بنشینند. فکر کنم وظیفه ذاتی هنرمندان است.
بدری: آقای مخدومی در باره داستان و سینما گفتند که باید از این منبر استفاده کنیم. بهنظر ما خیلی عجیب بهنظر میرسد. آقای مخدومی! واقعاً شما اینگونه فکر میکنید؟
دین سنگینی روی دوش هنرمندان است/ احساس میکنم اگر وقت خواننده را به بطالت بگذرانم عوامفریبی کردم/ وقتی الگویی مثل شهید دیالمه هست، حیف است به موضوعات سخیف بپردازیم/ زیباترین و مقدسترین اسمی که برای این قله رفیع هنر و هنرمندی میتوان گذاشت منبر است
مخدومی: آثار این را نشان میدهد. حدود 30 سال معلمی کردم و در همین حد هم کار فرهنگی در حوزه کتاب انجام دادم. نگاه من این بوده است. آثاری که تا بهحال خلق کردم این بوده است. در واقع احساس میکنم دین سنگینی دارم که اگر وقت خواننده را به بطالت بگذرانم، نوعی ظلم و عوامفریبی کردم. اینکه به سیره شهدا بهعنوان الگوی برتر جامعه میپردازیم -یادی کنم از شهید بصیرت یعنی شهید دیالمه که این روزها بالاخره از آن انزوای چند دهساله خارج شد- این اسوهها پرچمدار جامعه بودند. خیلی جا دارد دانشجویان زندگی این شهید را بهعنوان الگو برای ایجاد یک تشکل سالم مطالعه کنند. تشکل خیلی درست میشود، ولی غالباً نمیشود به آنها اعتماد کرد. وقتیکه جا دارد اینها بهعنوان پرچمداران فرهنگی و سیاسی جامعه معرفی شوند، واقعاً حیف نیست که هنرمند و نویسنده به مسائل سخیف بپردازد و وقت مردم را بگیرد؟ روی این حساب شاید زیباترین و مقدسترین اسمی که برای این قله رفیع هنر و هنرمندی میتوان گذاشت منبر است.
بدری: آقای فردوسی! با این روش نگاه شما و آقای مخدومی و آقای خالقی به آدم سخت میگذرد، چون ما فکر میکنیم اهل فرهنگ هستیم، بنابراین فیلم میبینیم و کتاب میخوانیم و به ما خوش میگذرد. ممنون هستم از اینکه از این خوشیها میگذرید و زحمت میکشید.
خالقی: من فقط یادی کنم از یکی از دوستان که در پشت پرده سه مستندی که در باره فتنه ساخته شده حضور داشته و کارهای تدوین این مستند را انجام داده است؛ آقای مهدی حجتپناه عزیز که نقش مهمی در این کارها داشته است.
فردوسی: من میخواهم اشارهای به بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با شعرا داشته باشم. ایشان فرمودند وظیفه یک شاعر این است که سعی کند به خلوت یک مخاطب راه پیدا کند و این خلوت را پر کند و درست پر کند. اینکه یک شاعر بتواند یک شعر موضعمند خلق کند و این هنر را وارد فضای مخاطب کند بهترین کاری است که یک هنرمند باید انجام دهد و وظیفه همه هنرمندان است. من و همه هنرمندانی که در این عرصه فعالیت داشتیم، تلاش داشتیم بتوانیم در حد وسع خودمان انجام وظیفه کنیم. انشاءالله مورد مقبول مخاطبان قرار گرفته باشد.
مخدومی: من در تأیید صحبت این دو بزرگوار عرض میکنم همانطور که یک رزمنده دفاع مقدس برای جهاد فی سبیلالله و جانبازی و اسارت و شهادت سرش درد میکرد و برای او لذتبخش بود، قطع و یقین یک هنرمند انقلابی و نویسنده هم این را جهاد میبیند و ناملایمات و صدمات بر سر راهش را شیرین میبیند.
ارسال نظر