بهمن سال 93 که حکمرانان جدید سعودی سر کار آمدند تا به الآن، عملکرد آن‌ها را که انسان نگاه می‌کند، می‌بیند ساختار سیاسی متعارفی که در دیگر کشورها وجود دارد، در آنجا حکومت نمی‌کند.

زمانی که آقای ملک سلمان بر سر کار آمد، به‌دلیل رو به کاهش رفتن قیمت نفت و به وجود آمدن مشکلات اقتصادی برای آن‌ها، تصور این بود که مداخلات هزینه‌بر خود را کاهش می‌دهند و اموری مثل خرید سلاح را متوقف می‌کنند، اما بالعکس، حوزه‌های هزینه‌بر خارجی را گسترش دادند؛ هم وارد جنگی شدند که هزینه‌ی اقتصادی بسیاری برایشان داشته است و هم محموله‌های جدید سلاح از آمریکا، انگلیس و فرانسه خریده‌اند که در تاریخشان در این مقطع، کم‌سابقه بوده است.

سیاست نامعقول دیگری که داشتند، وعده‌هایی بود که دادند که هیچ‌کدام هم محقق نشد. ابتدا ائتلاف ده‌کشوری علیه یمن را مطرح کردند که محقق نشد. از ائتلاف کشورهای اسلامی علیه ایران و قطع رابطه صحبت کردند که چنین اتفاقی هم رخ نداد. ائتلاف نظامی با 37 کشور اسلامی را پیش کشیدند که آن‌هم به یک مضحکه‌ی خفت‌بار برایشان تبدیل شد و مقامات آن کشورها گفتند ما چنین چیزی را از اخبار شنیدیم.

برای مثال وزارت خارجه لبنان در بیانیه‌ای اعلام کرد: ما نه از نزدیک و نه از دور هیچ چیزی درباره‌ی موضوع تشکیل ائتلاف اسلامی ضدتروریسم نشنیدیم و هیچ پاسخی هم ندادیم. هیچ مشورت و گفت‌وگویی هم درباره‌ی این موضوع صورت نگرفته است. همان روزها بود که قائم مقام وزارت امورخارجه‌ی پاکستان گفت که از دیدن نام این کشور در فهرست ائتلاف موسوم به مبارزه با تروریسم عربستان، شگفت زده شده است.

شاید عده‌ای بگویند که سیاست دولت سعودی در راستای منافع ملی آن‌ها بوده است. باید گفت حتی در این عرصه نیز ناموفق بوده‌اند. در عرصه‌ی سیاست‌های نفتی و بالا بردن قیمت نفت، بدترین سیاست را در حفاظت از منافع ملی خود داشتند.

با توجه به اهرم‌هایی که در اختیارشان بود، باید با اپک همکاری می‌کردند که قیمت نفت بالا برود. برعکس، سیاست‌هایی را به کار بردند که قیمت نفت خیلی بالا نرود. این‌هم عجیب بود و موجب شدت یافتن اختلافشان با کشورهای همسایه شد.

دولت سعودی حتی منافع شهروندان خویش را برای دشمنی با ایران تحت‌الشعاع قرار داده است. برای مثال نشریه فوربز در یادداشتی اشاره داشته که عربستان در جنگ نفتی که علیه ایران به راه انداخته است مبلغ 50 میلیارد دلار هزینه داده است.

در کودتای مصر، اگر دوازده میلیارد دلار عربستان نبود، کودتا شکل نمی‌گرفت. کمااینکه همین الآن دولت کودتای مصر در خطر سقوط است و منتظر دلارهای سعودی هستند. کشورهای اروپایی قادر به تأمین این هزینه‌ها نیستند و عربستان در این فاصله‌ی دوسه‌ساله، سی میلیارد به مصر کمک کرده است. یکی از دلایل مهم به‌کارگیری عربستان توسط آمریکا و غرب، همین است.

همیشگی آمریکا در منطقه

از دیگر سو، آمریکایی‌ها همیشه در منطقه به‌دنبال این هستند که دو قطب را پیدا کنند و در مقابل هم قرار دهند تا حضور خودشان در منطقه را توجیه کنند. این یک فرمول کلی است. آمریکایی‌ها می‌گویند ما در جهان اسلام، در دوران مصون‌سازی هستیم. می‌گویند در جهان اسلام، با موجودات خطرناکی روبه‌روییم و در ده پانزده سال آینده نمی‌توانیم حکومت‌هایی متحد و همسو را در این کشورها بر سر کار بیاوریم. لذا باید در این مدت، اتفاقات این کشورها را جهت‌دهی کنیم.

در همین راستا، سعی می‌کنند با اقداماتشان کاری کنند که مردم دیگر از کلماتی مثل انقلاب، اسلام، قیام، حرکت ضداستعماری و ضدصهیونیستی نفرت پیدا کنند.

وضعیت موجود نتیجه‌ی اشتباه محاسباتی آمریکا و متعاقب آن، سعودی‌هاست. اگر اراده‌ی عربستان را صد در نظر بگیریم، فقط سی درصد آن در اختیار خود عربستان است. آمریکا و دنیای غرب نگران از پیروزی جبهه‌ی مقاومت هستند و دلیل اینکه با داعش وارد درگیری شدند، این بود که در صورت پیروزی ایران و جبهه‌ی مقاومت، بگویند ما بودیم که آن‌ها را زدیم. ما جنگ علیه داعش را شروع کردیم و بعد این‌ها آمدند.

در سوی دیگر، کارشناسان آمریکایی و بعضی از نظامیان، در مقالاتی که می‌نویسند، می‌گویند ما دیگر قدرت اول منطقه نیستیم و اگر مردم بفهمند که این‌ها قدرتمند نیستند و همه‌ی این هژمون براساس دروغ ساخته شده است، کارشان تمام می‌شود. برای مثال استفان والت، نظریه‌پرداز نظریه‌ی واقع‌گرایی، اخیراً یادداشتی را در «فارن پالیسی» نوشته و در آن به یکی از واقعیات روابط بین‌الملل فعلی اشاره کرده است، از جمله آنکه که گفته روزهایی که در آن آمریکا هم‌زمان می‌توانست قسمت اعظم جهان را مدیریت کند، تمام شده است.

الآن یکی از نگرانی‌های غربی‌ها، عربستان و رژیم صهیونیستی، پیروزی نیروهای مقاومت است. اگر بشار اسد پیروز شود، برای عربستان و اسرائیل بسیار خطرناک خواهد بود. در این صورت، ایران و حزب‌الله نیز بسیار قدرتمند خواهند شد. در روزهای اول فکر می‌کردند می‌توانند تأثیرگذار باشند، اما بعد که شرایط تغییر کرد، به انفعال دچار شدند. الآن هم به این خاطر پرونده‌ها را مفتوح گذاشته‌اند که از شکست می‌ترسند.

برای مثال، اگر الآن از یمن بیرون بیایند، دو اتفاق رخ می‌دهد. یکی اینکه طرف مقابل بر طبل پیروزی می‌زند و دیگری اینکه در داخل، شکست برایشان خطرآفرین می‌شود. آن‌ها سال‌ها در کشورشان تبلیغات کردند که باید بشار برود، اما بشار تثبیت شده است. در یمن دخالت کردند و شکست خوردند. پس نمی‌توانند حرفی برای داخل داشته باشند. ارتش شکست‌خورده و شعارهای ناکام می‌تواند در کشور یک انقلاب ایجاد کند.

بنابراین پرونده‌ی این مسائل را مفتوح گذاشته‌اند، چون نمی‌توانند بدون نتیجه برگردند. برگشت برایشان شکست است و آن‌ها را با بحران مشروعیت مواجه خواهد کرد. همچنین با بازگشت بدون نتیجه، با ایران قدرتمندشده مواجه خواهند شد، درحالی‌که تمام تلاش‌شان بر این بود که ایران در منطقه قدرتمند نشود.

اینکه عربستان در منطقه آشوب به پا می‌کند، به این دلیل است که قدرت برتر را در اختیار ندارد. کسی بازی را به هم می‌زند که دارد شکست می‌خورد. کسی که در حال برد است، نیازی به بر هم زدن بازی ندارد. وقتی در عراق، یمن یا سوریه آشوب می‌کند، در واقع دارد اعتراف می‌کند که من قدرت برتر نیستم. این آشوب‌ها اعتراف عملی است به این نکته که آن‌ها برخلاف ادعای نفوذی که دارند، قدرت برتر نیستند.

استراتژیک عربستان

یک موضوع دیگر درخصوص عربستان این است که همه‌ی کشورها به‌دنبال ثبات و امنیت در مرزهای خودشان هستند، چون ناامنی مسری است. به‌خصوص در کشورهایی که ناامنی در آن‌ها ابعاد ایدئولوژیک دارد، این امکان شدیدتر است. عجیب است که عربستان دست به چنین اقداماتی در کشور هم‌مرز خود می‌زند.

سفیر عربستان حشد الشعبی را، به‌عنوان یک بازوی قدرتمند شیعیان در عراق، متهم به دخالت در امور سیاسی و نقض حقوق شهروندان سنی می‌کند و از سویی دیگر می‌گوید ایرانی‌ها به‌دنبال ترور من هستند. او در واقع به‌دنبال این امر است که فضای عراق را ناامن کند. می‌بینیم که عقلانیت سیاسی خاصی در این امور وجود ندارد.

یک دولت براساس ایده‌ای، مؤلفه‌های قدرت را حفظ می‌کند؛ یا در داخل پایگاه دارد یا در خارج. مؤلفه‌ی قدرت ترکیه براساس آرای مردم است، درحالی‌که در عربستان مؤلفه‌ی قدرت داخلی وجود ندارد و همه‌ی مؤلفه‌های قدرت حاکمیت، خارجی است. نه در بین مردم پایگاه دارد و نه یک ارتش ایدئولوژیک قدرتمند منظم دارد و نه گروه مذهبی خاصی که انسجام قوی داشته باشند و سیاسی باشند و بتوانند قدرت و حکومت را حفظ کنند.

طبقه‌ی اشراف هم در این کشور انسجام لازم را ندارد. لذا آمریکایی‌ها با توجه به اینکه می‌دانند اگر از این حکومت حمایت نکنند، آن‌ها قدرتشان را از دست می‌دهند، به‌خوبی از آن‌ها بهره‌کشی می‌کنند. به همین دلیل است که دونالد ترامپ نامزد جمهوری‌خواه ریاست‌جمهوری آمریکا می‌گوید آن‌ها (خطاب به عربستان) روزی یک میلیارد به جیب می‌زنند. اگر ما نبودیم، عربستان سعودی هم اینجایی که هست، نبود.

آن‌ها اصلا وجود نداشتند آن‌ها باید به ما پول بدهند. خواه ناخواه، بالاخره از عربستان سعودی حمایت شده است. به نظر من، مسئله این است که ما برای این حمایت بهای گزافی پرداخته‌ایم. اما هیچ چیزی در قبال آن دریافت نکرده‌ایم.

از دیگر سو، آمریکایی‌ها به‌خوبی می‌دانند که عربستان توانایی تبدیل شدن به ژاندارم منطقه را نیز ندارد. عربستان این توانایی را کلاً ندارد و آمریکایی‌ها این نکته را می‌دانند و از لحاظ به‌کارگیری تجهیزات و ساختارهای جدید اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، این موضوع را مطالعه کرده‌اند. هیچ طبقه‌ی نخبه‌ای در عربستان وجود ندارد که بتواند از این ساختارها استفاده کند. به‌عنوان مثال، در جنگ یمن، خلبان‌ها بیشتر خارجی هستند. آن‌ها حتی در استفاده از تجهیزات ساده‌ای مثل توپ هم ناتوان‌اند

از اعزام 150 هزار نفر نیرو به سوریه صحبت کردند که آن‌هم محقق نشد و امکانش هم نبود، چون چنین نیرویی نداشتند. در حج هم با اینکه این‌همه دوربین و سامانه‌ی نظارتی برای کنترل و هدایت جمعیت خریداری کرده‌اند و در اختیار داشتند، در به‌کارگیری آن سیستم‌ها چنان ضعیف عمل کردند که فاجعه‌ی منا رخ داد و شش هزار نفر کشته شدند.

در تحویل اجساد به خانواده‌ها هم اهمال کردند و بسیاری از اجساد به‌جای تحویل به کشورها و خانواده‌ها، در همان‌جا دفن شد. فقط ایران بود که با اصرار و پیگیری، این ابدان مطهر را به کشور خود بازگرداند. ما در این فاجعه، چیزی که نشان‌دهنده‌ی توانایی و قدرت مدیریت بحران باشد، ندیدیم. همه‌ی موضوعاتی که گفته شد، بیانگر ضعف و ناکارآمدی دولتی است که بسیاری بر این عقیده‌اند به سمت فروپاشی در حال حرکت است.

جعفر قنادباشی