پارس بررسی می کند:(2)
الویری و ساواک/ آیاساواک در راه اندازی فرقان نقش داشته است؟
بعد همین ادمهای باهوش که ساواک را اینگونه فریب داده اند، درقسمت هایی از این داستان، به راحتی مجذوب یک جوان ۱۷ساله بنام اکبرگودرزی می شوند. یابعدها خام جواد قدیری و کشمیری و ...می شود.بنظرم بیشتر به داستان سرایی شبیه است.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- حسین قاسمی- آقای الویری در خاطراتش میگوید: «این را بد نیست بگویم که هنگام آزاد کردن زندانی، ساواکیها تعهدنامهای از زندانی میگرفتند که در آن زندانی متعهد میشد با مأموران ساواک همکاری کند. این تعهدنامه را هر کس که از زندان آزاد میشد امضا میکرد. من هم چنین تعهدنامهای را برای ساواک امضاء کرده بودم.
عمویم پزشک بود و یکی از همین ساواکیها هم مریض او. عمویم به من گفت که برای گذراندن دوره نظام وظیفه شاید این ساواکی به کار آید. بنابراین، به آن آقای ساواکی گفته بود که برادرزادهام حاضر است با ساواک همکاری کند. ساواکی هم گفته بود که اگر برادرزادهتان با ما همکاری کند، ما با او کاری نخواهیم داشت و میتواند برود به دنبال کار و زندگیاش.
مأمور ساواک از من خواست به موجب تعهدی که دادهام به آنها گزارش بدهم تا مطمئن شوند که قصد همکاری دارم. من هم دو گزارش به آنها دادم: هر دو مورد درباره شعارهای ضد شاه و فحشهایی بود که دانشجویان در پشت در توالتهای دانشکده نوشته بودند. بعد به من گفتند نیازی به اینجور گزارشها ندارند و از من ناامید شدند.» (خاطرات مرتضی الویری، انتشارات سوره مهر، چاپ اول، ۱۳۷۵، صفحه۵۰)
چند نکته درباره این مطلب:
۱- در مقطع خاصی ساواک تصمیم گرفت آزادی زندانیان سیاسی را، پس از اتمام دوره محکومیت، منوط کند به اخذ تعهد همکاری، و همیشه اینطور نبود. عدهای بودند که این تعهدنامه را غیرقانونی دانسته و امضاء نمیکردند و چند ماهی اضافه بر دوره محکومیت در زندان میماندند که به اینها «ملیکش» میگفتند.
عدهای هم بودند، بیشتر از میان کسانی که محکومیتهای سبک داشتند، که تعهد همکاری را امضاء میکردند ولی ماجرا در همان حد باقی میماند. کم بودند کسانی از میان آنها که واقعاً به «همکار ساواک» تبدیل شدند.
آقای الویری از افرادی است که «واقعاً به همکار ساواک» تبدیل شده و سپس میکوشد ماجرا را با «دایورت کردن» به دوستی عموی پزشکش با «یک ساواکی» بپوشاند. این ساواکی قطعاً باید مقامی در اداره کل امنیت داخلی ساواک (اداره سوم)، به مدیریت پرویز ثابتی، مانند رضا عطارپور (با نام مستعار «دکتر حسینزاده») و ناصر نوذری (با نام مستعار «دکتر رسولی») بوده که با پیروزی انقلاب بهمراه ثابتی به اسرائیل رفتند. اگر آقای الویری نام این ساواکی «کماهمیت» را، که با او ارتباط داشته، میگفت ماجرا روشنتر میشد.
۲- باید درنظر داشت که در اینجا عموی اقای الویری از طرف برادرزاده اش و با خواست ورضایت او، درخواست همکاری باساواک را داده است، نه اینکه ساواک مراجعه کند و از اقای مرتضی الویری بخواهد که بنابرتعهدی که برای ازادی از زندان سپرده ای، باید همکاری نمایی.
۳- در اینجا ماشاهد یک ارتباط گسترده هستیم.علاوه بر برادرزاده ، عمو هم با ساواک مرتبط بوده و موضوع ریشه دارتر می شود.
۴- اقای الویری به گونه ای بیان کرده که خواننده احساس کند مثل اینکه ساواک انقدر ساده لوح و ابله است که این خانواده قهرمان (عمو وبرادرزاده) توانسته اند سرساواک را کلاه بگذارند و انها را بازی بدهند.
بعد همین ادمهای باهوش که ساواک را اینگونه فریب داده اند، درقسمت هایی از این داستان، به راحتی مجذوب یک جوان ۱۷ساله بنام اکبرگودرزی می شوند. یابعدها خام جواد قدیری و کشمیری و ...می شود.بنظرم بیشتر به داستان سرایی شبیه است.
بهر روی، این پرسش مطرح است که آیا گروه فرقان از جمله جریانهای موازی ساختگی نیست، مانند «سازمان آزادیبخش خلقهای ایران» به رهبری سیروس نهاوندی و ماجرای فرار تقی شهرام از زندان ساری و نفوذ او در رهبری سازمان مجاهدین خلق، که تیم پرویز ثابتی برای مقابله و تخریب در فعالیتهای انقلابیون در سالهای ۱۳۵۰ ایجاد کردند؟
بخش اول
معمای الویری و «فرقان»/ ارتباط الویری با گروه فرقان واقعاً قطع شده بود؟
ارسال نظر