یادداشت اختصاصی از دکتر حقانی معاون پژوهشی موسسه مطالعات تاریخ ایران؛
از غرب گرایی در مشروطه تا غرب گرایی کنونی/ مشروطه خواهان غرب گرا چه نتایجی به دست آوردند؟
تجربه یکصد و پنجاهساله ما با غرب جزء وابستگی و ناکامی در پیشرفت و توسعه نتیجه ای برای ما در برنداشته است. زیاده خواهی های غربی ها، تلاش آن ها برای تضعیف و نابودی ایران در این سال ها کاملاً محسوس است.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس» - 12 مرداد سالگرد جنبش مشروطیت است. «دکتر موسی فقیه حقانی» استاد دانشگاه و معاون پژوهشی موسسه مطالعات تاریخ ایران در یادداشتی اختصاصی برای «پارس» در واکاوی عبرت های نهضت مشروطه و آسیب شناسی آن جهت ارائه راهکارها برای امروز نوشت:
مشروطیت یک فرصت بزرگ برای ملت ایران بود و در شرایطی که کشور ما از مداخلات بیگانگان و استبداد رژیم قاجار بهشدت آسیبدیده بود، به نحوی درصدد بازسازی وضعیت خود برآمد تا بتواند ضمن بالا بردن توان دفاعی خویش در مقابل دخالت بیگانگان مقاومت کند و نفوذ آن ها را از بین ببرد و به وضعیت اقتصادی کشور کمک کند. همچنین درصدد یک تحول جدی فرهنگی در ایران بود. این موارد آرمان هایی بود که مشروطیت را رقم زد و به وجود آورد. این آرمان ها در سایه تأسیس نظامی می توانست محقق شود که آن نظام از یکسو بتواند هم با بدنه اجتماعی کشور ارتباط برقرار کند و با شرایط اجتماعی و فرهنگی و سبک زندگی ایرانی ها هم سو و همراه شود و از طرف دیگر لازم بود که یک وحدت و انسجام برای تحقق اهداف در کشور به وجود آید که در مراحل اولیه نیز شاهد به وجود آمدن این انسجام بودیم و منجر به پیروزی های اولیه در نهضت مشروطیت شد.
وقتی به مجموعه این عوامل نگریسته می شود، مشاهده می شود که این وضعیت در سایه وحدت و یگانگی داخلی به وجود آمده است و قصد دارد که کشور را با اصلاح نظام سیاسی به سمت یک توسعه و پیشرفت درون زا ببرد. متأسفانه نفوذ گروه های ساختارشکن در این نهضت بزرگ و شیطنت هایی که قدرت های بزرگ همچون روس و انگلیس می کردند، هرکدام به نحوی و به سهم خود باعث شدند که نهضت به اهداف خود نرسد.
درس هایی که امروز از نهضت مشروطه می توان گرفت عبارت است از اینکه می بایست نگاه ما به تحولات مبتنی بر شرایط داخلی و وضعیت فرهنگی و اجتماعی خودمان باشد. تجویز یک نسخه غیربومی و غربی برای همه سرزمین ها می تواند منجر به ناکارآمدی نظام سیاسی و ناکارآمدی های اجتماعی و فرهنگی و نوعی بههمریختگی و ازهمگسیختگی شود که در دوره پس از مشروطه و در دوره پهلوی شاهد این تجربه بودیم. آنچه غرب گرایان در مشروطه درصدد اعمال آن بودند، بههیچوجه با سبک زندگی دینی ایرانی ها و مردم این سرزمین متناسب نبود؛ به همین جهت نهضتی که از همان ابتدا مردمی بنانهاده شد، دچار یک بیگانگی بافرهنگ و دین مردم و با بدنه اجتماعی شد. در این شرایط بهجای اینکه درصدد رفع ازخودبیگانگی و عدم تجانس با شرایط داخلی باشند، آن را با تشدید خشونت ها و با حذف فیزیکی برخی از بزرگان نظیر مرحوم شیخ فضلالله نوری، مرحوم سید عبدالله بهبهانی و تلاش برای ترور علمای نجف و کودتای 1299 تشدید کردند.
اگر ما به دنبال الگوهایی بودیم که با شرایط فرهنگی و دینی مردم تناسب داشت، موفقیت های بسیار بیشتری به دست می آوردیم. تقلید کورکورانه از غرب، اتکا به تجربه غربی ها و تمایل به اجرای این تجربه ها در ایران مشکل دیگری است که به نظر می آید گریبان گیر بخش هایی از جامعه ما باشد. برخی هنوز به دنبال تکرار آن تجربه و اقتباس بیچونوچرا از غرب هستند. اعتماد به انگلیسی ها در بین مشروطه خواهان غرب گرا بهشدت رواج داشت و این اعتماد موقعی پاسخ نامناسب خود را دریافت کرد که مشروطه خواهان ایرانی با قرارداد 1907 بین روس و انگلیس و تقسیم ایران به سه قسمت مواجه شدند که مقارن با پیروزی مشروطیت در ایران بود. تداوم آن باعث اشغال ایران در جنگ جهانی اول شد که این گروه ها دوباره نتیجه اعتماد خود به غرب را گرفتند و عملاً کشور توسط انگلیسی ها اشغال شد. ایران بهواسطه اعتماد به غرب ضربه دیگری را در قرارداد 1915 که بین روس و انگلیس منعقد شد، دریافت کرد؛ این قرارداد در تلاش برای نابودی کامل ایران بود. اعتماد به غرب در قرارداد 1919 نیز منجر شد که برخی از رجال ایرانی مستعمره شدن کشور خودشان را رقم بزنند. افرادی نظیر وثوق الدوله و نصرت الدوله کسانی بودند که متأسفانه در تلاش برای مستعمره ساختن ایران مؤثر بودند. این موارد درس هایی است که می توان از نهضت مشروطه گرفت؛ اعتماد بی جا به بیگانگان، تکیه به آن ها، تقابل با سنت ها و اندیشه دینی در ایران، از بین بردن ظرفیت های بسیج کننده در کشور نظیر روحانیت و مرجعیت شیعی و تندروی و افراط مواردی بود که مشروطیت ایران را به محاق ناکامی سوق داد.
تجربه یکصد و پنجاهساله ما با غرب جزء وابستگی و ناکامی در پیشرفت و توسعه نتیجه ای برای ما در برنداشته است. زیاده خواهی های غربی ها، تلاش آن ها برای تضعیف و نابودی ایران در این سال ها کاملاً محسوس است؛ هر ایرانی کافی است که با دقت و چشمباز رفتارهای غربی ها را در خصوص کشور و ملت خودمان رصد کند. البته این بدان معنا نیست که با دنیا قطع رابطه کنیم، بلکه ارتباط سالم، آگاهانه و هوشمندانه بایستی دنبال شود و این نکته نیز موردتوجه باشد که هیچیک از آن ها حاضر نیستند که ظرفیت ها و دانش خود را به ما منتقل کنند تا کشور ما نیز یک کشور قدرتمند ازلحاظ اقتصادی و علمی در دنیا شود. ما ازآنجاییکه منافع غربی ها را به چالش کشیده ایم، بهعنوان دشمن به ما می نگرند و حتی بهعنوان رقیب نیز نگاه نمی کنند. با این توصیف چطور می شود به دشمن اعتماد کرد و توقع داشت که برای توسعه و پیشرفت به ما مساعدت کند؟ ما با تکیه به ظرفیت های داخلی خود می توانیم به توسعه و پیشرفت برسیم که اگر این امر محقق شود، به چشم یک قدرت به ما خواهند نگریست.
آقای حقانی رئیس موسسه تاریخ معاصر ایران هستند نه معاون پژوهشی!