یادداشت اختصاصی از صادق الحسینی صاحبنظر مسایل منطقه؛
Sykes-Picot چگونه موجب خونریزی های امروز سوریه شد؟
شیخ عزالدین قسام از اهالی سوریه بوده است. قیام او از یکی از روستاهای سوریه کار خود را شروع می کند و بعد کارش بالا می گیرد که خیزش مردم فلسطین را شعله ور می کند. این نقشی که سوریه تا قبل از جنگ جهانی دوم داشته است.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- محمد صادق الحسینی، صاحبنظر مسایل منطقه در یادداشتی برای «پارس» به واکاوی ریشه تاریخی بحران در سوریه پرداخته است:
این توافقنامه سایکس پیکو(Sykes-Picot Agreement) توسط یک نفر انگلیسی به نام سایکس و یک نفر فرانسوی به نام پیکو بعد از جنگ جهانی اول بسته شد که طی آن منطقه بلاد شام و عراق و فلسطین را بین خود تقسیم کنند که فلسطین، عراق و اردن زیرنظر بریتانیا و بلاد شام که شامل لبنان و سوریه بوده است زیرنظر و قیمومیت فرانسوی ها اداره شود. در آن سال فرانسوی ها علیه انقلابیونی داخل این کشورها جنگ خونینی به راه انداخت.
آنها با استعمارگران با دو هدف می جنگیدند: یکی اینکه از تتریک یا همان ترکی کردن جهان عرب تحت کنترل عثمانی خارج شوند. دوم اینکه احساس می کردند که این قیمومیت به نوعی استعماری است که حاکمیت و استقلال و آزادی های آنها را خواهد گرفت. سوریه در این مبارزات نقش اصلی را داشته است. در سال 1943 و بعد از جنگ جهانی دوم این قیام ها نتیجه داد و این کشورهای استقلال خودشان را به دست آوردند.
سوریه مرکز این جهادها و مبارزات بود. لذا می بینید گروه ها و فرقه های مختلف حتی گروه های مبارزاتی برای استقلال فلسطین از این سرزمین شکل می گیرند.
برای مثال شیخ عزالدین قسام از اهالی سوریه بوده است. قیام او از یکی از روستاهای سوریه کار خود را شروع می کند و بعد کارش بالا می گیرد که خیزش مردم فلسطین را شعله ور می کند. این نقشی که سوریه تا قبل از جنگ جهانی دوم داشته است.
بعد از جنگ جهانی دوم سوریه حامل این شعله استقلال طلبی و آزادی خواهی بوده است. با این حال مدتی بعد از استقلال تا آمدن حافظ اسد این کشور کودتاهای مختلفی را به خود دید. کودتاهای مختلف پشت سر هم رخ می داد. بعد از آمدن حافظ اسد در سال 1970 که فرمانده نیروی هوایی سوریه و بعد وزیر دفاع بوده است سلسله کودتاها و بی ثباتی کم می شود.به غیر از ثبات و آرامشی که با آمدن حافظ اسد به سوریه بازگشت، بار دیگر سوریه به مرکز جنبش های آزادی بخش بلاد شام و هلال الخسیب تبدیل شد.
احزاب و گروه هایی که در حال مبارزه با استعمار و یا مبارزه با رژیم صهیونیستی بودند در این کشور به فعالیت علنی و مهم خود می پرداختند. برای مثال جنبش فتح که کار خود را از سال 1965 آغاز کرده بود اولین جلسه و نشست هیات موسس خود را جهت اعلام دور جدید مبارزه مسلحانه برای آزادی فلسطین را در سوریه تشکیل داد.
سوریه با این اهمیت نقشی را پیدا می کند که بعدها تحت عنوان معادله "هیچ جنگی بدون مصر و هیچ صلحی بدون سوریه امکان پذیر نیست" تبدیل می شود. این معادله در 50 سال اخیر خاورمیانه عربی ثابت باقی ماند که بعد از آن در دو دهه گذشته کمی تعدیل شد و به معادله "مثلث اسکندریه" که متشکل از سه کشور مصر و سوریه و عربستان بود. این معادله برای عرب ها به عنوان آخرین سد پایداری مطرح بود و هنوز هم سوریه توانسته است این معادله را حفظ کند و آن چیزی که الان در سوریه در حال رخ دادن است جنگی است که بر سوریه تحمیل شده است تا جنگی که در سوریه در حال رخ دادن باشد.
صاحب نظران خاورمیانه اعتقاد دارند که اگر در دید کلی نگاه کنیم آنچه در سوریه در حال رخ دادن است عملاً جنگ قدرت های بین المللی و منطقه ای بر سر نقش سوریه و موضع سوریه و موقعیت سیاسی سوریه در معادلات جهان عرب بعد از موج انقلاب های جدید عرب و بیداری اسلامی است.
علت این موضوع این است که در معادلات جدید جهان عرب، بعد پیروزی جنگ 33 روزه حزب الله و جنگ 22 روزه فلسطینی ها، سوریه بر وزن خود به عنوان یک کشور و موقعیت در محور مقاومت که شروع آن ایران و انتهای لبنان و غزه است افزود. سوریه در این محور عملاً نه تنها مانع تسلیم خاورمیانه ای در مقابل غرب و صهیونیسم جهانی شد بلکه می تواند شروع کننده جنگ هم باشد. یعنی نقش مصر را هم در معادله سابق که عرض شد به خود گرفته است.
حال نقش سوریه در به سرانجام نرسیدن طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا قابل توجه است. طرح خاورمیانه جدید آمریکا همان طرح خاورمیانه ای است که پرز سال ها قبل تر از کاندولیزا رایس مطرح کرده است. معنی این خاورمیانه جدید به عنوان یک سیاست کلی در منطقه ما هم این است که در این منطقه به عنوان جهان اسلام یا جهان عرب چون از تغییر در ایران یا حزب الله لبنان ناامید بودند اما امید داشتند که سوریه را به عنوان یک نظام لائیک و بعد از آمدن بشار یک نظام سکولار از این محور جدا کنند و وارد یک پروژه بزرگ تری تحت عنوان خاورمیانه جدید که شامل پاکستان و ترکیه در مقابل اسلام انقلابی ایران و حزب الله و جنبش های فلسطینی قرار داد.
در نتیجه این سیاست هاست که می بینیم نوعی روی باز نسبت به سوریه حتی بعد از ترور حریری و متهم کردن این کشور ایجاد می شود. حتی کمک سوریه به حزب الله و فلسطینی ها را جنگ های منطقه تحمل می کنند و به او روی باز نشان می دهند تا بتوانند سوریه را وارد طرح خاورمیانه خالی از مقاومت و مبارزه مسلجانه و عادی کردن روابط با رژیم صهیونیستی بکنند.
یعنی کمک ها به سوریه و نقش دادن به این کشور در معادلات منطقه مثل ایجاد پیمان سعودی سوری برای حل مسایل لبنان، در زمینه حل اختلاف میان گروه های فلسطینی فتح و حماس و... تنها به این دلیل بود که ایران و حزب الله را از هم پیمانی استراتژیک با سوریه خلع کنند و آوردن این کشور در نقشه خاورمیانه جدید بود.
با این حال بشار اسد آنها را بازی داد و وقت خرید و نه تنها قطع رابطه نکرد بلکه رابطه را نزدیک تر هم کرد عملاً آنها به حالت یاس رسیدند و دیدند سوریه را نمی توانند به خاورمیانه جدید الحاق کنند.
در عین حال بیداری اسلامی که از مدت ها پیش در جهان عرب و اسلام الهام گرفته از انقلاب اسلامی و پیروزی ها حزب الله و در نتیجه ارتقاء آگاهی های مردم نسبت به مسایل دنیا و به دست آوردن تجربیات و اگاهی ها مردم را در مقابل این موضوع قرار داد که قهر و زور حکومت ها علیه مردم و تبعیض علیه مردم فراگیر شده است.
بعد از تونس و مصر این تحولات طبعاً همه گیر می شد همه کشورهای منطقه را در بر می گرفت و سوریه هم در این میان استثناء نبود. اما آنچه که سوریه را بعداً به استثناء تبدیل کرد این است که در تونس و مصر نوعی غافل گیری شدید برای غرب و آمریکا بود که انتظار نداشتند که با این سرعت و به این شکل تغییرات ایجاد شود که گنج استراتژیکی مثل مصر و حسنی مبارک را از دست می دهد و مصر در منطقه به عامل تحریک کننده سایر کشورهای تبدیل می شود. از سوی دیگر مسئله شعله ور شدن این انقلاب و رسیدن آن به چاه های نفتی است که غرب به آن نیاز دارد. همین طور رسیدن آن به سایر کشورهای از جمله عربستان سعودی چرا که اگر تخت پادشاهان عربستان سعودی اگر سقوط کند دیگر تحولات کمتر از تحولات مصر نخواهد بود.
مجموعه این تحلیل ها و حرکت انقلاب ها و بیداری اسلامی جوانان مردم منطقه آمریکایی ها را وادار کرد تا چند گام پشت سر هم و سریع واداشت: یکی تشکیل مدیریت های بحران در تمام این کشورها، دوم شروع جنگ فرسایشی در لیبی به منظور ارعاب و ارسال این پیام به جوانان منطقه که از این به بعد انقلابات شما در 18 روز و 20 روز به نتیجه نخواهد رسید و بهای بسیار سنگینی خواهید داد.
در این میان حرکت سوم شروع عملیات متقابل علیه انقلاب های منطقه بود چرا که انقلاب ها را نتوانستند مصادره کنند، منحرف هم نتوانستند بکنند، با جنگ فرسایشی هم نمی توانند آن را خاموش کنند، یک حرکت تهاجمی متضادی را آغاز کردند و نوعی پاتک به انقلاب های منطقه را در دستور کار قرار دادند که بهترین نقطه برای این موضوع کشور سوریه بود.
سوریه هم از یک سو تحولات این کشور به عنوان یک دومینو در کشورهای منطقه طبیعی به نظر می رسد و مردم مطالباتی دارند که نیاز به اصلاحات را در این کشور ضروری می کند. پس آمریکا به این نتیجه رسید که موضوع سوریه را پیش از آتش گرفتن شعله ور کنند تا مثل لیبی و یمن و بحرین از دست انها خارج نشود.
آنها این موضوع را از منطقه درعا آغاز کردند و باتوجه به پتانسیل های اجتماعی و ساختاری سوریه به مناطق دیگر این کشور تسری دادند. اما آنچه جالب است این است که تمام مناطقی که وارد این موضوع شده اند یا هم مرز ترکیه است یا هم مرز اردن و یا عراق.
طرح آنها هم این بود که طرحی شبیه لیبی در این کشور ایجاد کنند و چه با کمک ترکیه و چه با کمک اردن و چه با کمک چهارده مارس لبنان جریان را از حاشیه به سمت مرکز و دمشق حرکت کنند. اما به دلیل عجله ای که گردانندگان این موضوع داشتند این جریان های به نتیجه نرسید و در اکثر این مناطق خاموش شده است. از سوی دیگر سایر طوایف بخصوص طوایف مذهبی مثل مسیحی ها و دروزی ها و علوی ها و شیعه ها وارد این موضوع نشدند.
این عدم مردمی بودن و نقش آفرینی بیگانه در این کشور باعث شده تا این تحرکات به نتیجه نرسد و آمریکا هم در این میان نه می تواند پیش برود و نه دولت سوریه می تواند به آسانی راه برون رفتی برای اصلاحات سریع و عمیق در این کشور داشته باشد. لذا بحران سوریه با این شاکله در مقابل ما قرار دارد.
هر خللی در ثبات دولت سوریه، نه تنها سقوط عملاً کل منطقه شام را به آتش و انفجار می کشاند.
علت این موضوع هم همان تاریخچه ای است که عنوان کردیم. کشورهای مرتبط با این کشور که در حاشیه این کشور قرار دارند، شبیه کشور سوریه از طوایف و فرقه های مختلفی تشکیل شده اند. کشور لبنان که از 18 طایفه تشکیل شده و با یک سازوکار خاص تاکنون پایدار مانده است و ثبات خود را از جنگ داخلی خود را نجات داده است به تنهایی می تواند یکی از این انفجارها باشد. ترکیه که 12 طایفه دارد که آن هم در حال انفجار به سر می برد. اردن شاید در این میان اولین کشوری باشد که به این بلا دچار خواهد شد.
لذا آنچه که آمریکایی ها درصدد آن هستند انتقال قدرت در سوریه از جبهه مقاومت به جبهه ضدمقاومت بدون هیچگونه خدشه ای است. آنها می خواهند کمر محور مقاومت را بشکنند و این شیرازه محور مقاومت را از هم بپاشند که این باعث انفجار در منطقه خاورمیانه خواهد شد.
البته هیچ کس به آسانی نمی تواند شکل و نوع وضعیت بعدی قدرت در سوریه را تحلیل کند و اعلام کند که قدرت در دست چه کسی خواهد بود. لذا می بینید اخوان المسلمین سوریه به عنوان آلترناتیو و اپوزسیون مهم بشار اسد هنوز وارد این تحولات نشده اند. خیلی از نخبگان از تحولات بعد از اسد وحشت دارند. نه تنها افراد بلکه خیلی از کشورهای عربی منطقه هم به آسانی ریسک تغییر بشار اسد را به راحتی قبول ندارند.
لذا می بینید هم اکنون یک نوع انسداد در راه حل های متفاوت چه از سوی جبهه مدافع اسد و چه از سوی جبهه مخالف اسد برای سوریه به وجود آمده است و به نظر می رسد تنها راه حلی که می تواند این مسئله را با معجزه آفرینی حل کند این است که نیروهای داخل سوریه چه اپوزسیون و چه دولت حاکمه به صیغه ای از گفت و گو و مشارکت جدی و واقعی برای تغییر نظام سیاسی قدیم و تبدیل آن به یک نظام جدید متکثر و آزاد از اراده خارجی ها را ایجاد کنند و با این کار هم سوریه را نجات دهند و هم منطقه را از تبعات بعدی سقوط نظام سوریه نجات دهند. در غیر این صورت احتمال جنگ منطقه ای بین جبهه مقاومت و جبهه مقابل آن یکی از احتمالات قوی و آلترناتیوهای قوی موجود در منطقه است که ممکن است رژیم صهیونیستی به آن متوسل شود و یا بشار اسد تحت فشار از سوی خارجی ها دست به این اقدام بزند.
ارسال نظر