حجت الاسلام و المسلمین محمدمهدی بهداروند از اساتید و پژوهشگران حوزه علمیه قم در یادداشتی خطاب به حجت‌الاسلام والمسلمین اعرافی مدیر جدید حوزه علمیه قم پیشنهاداتی را در راستای رسالت حوزه علمیه قم و نسبت آن با انقلاب اسلامی بیان داشتند.

شیخ الاستاد جناب حجت‌الاسلام والمسلمین اعرافی

سلام علیکم

خبر مسرت‌بخش انتصاب حضرت عالی به مدیریت حوزه مبارکه قم حال و هوای روحی بسیاری از طلاب انقلابی را تغییر داد.

با آرزوی توفیق در انجام وظیفه خطیری که برعهده حضرت عالی نهاده شده است به نظر رسید مواردی را از باب پیشنهاد در اوان حرکت در مدیریت استراتژیک حوزه علمیه خدمت شما مطرح نمایم.

مستحضرید که مدتی است رهبر معظم انقلاب و رد کلامش در طی ماه‌های اخیر انقلاب و انقلابی‌گری در عرصه‌های مختلف بوده است که این موضوع در احکام، سخنرانی و پیام‌های ایشان هویداست.

ایشان در دیدار مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم در 25، اسفند 1391 فرمودند: اگر بخواهیم نظام اسلامی همچنان «اسلامی و انقلابی» بماند باید حوزه علمیه، «انقلابی» بماند زیرا اگر حوزه علمیه انقلابی نماند، نظام در خطر «انحراف از انقلاب» قرار خواهد گرفت.

ایشان با تأکید بر اینکه باید از هرگونه تلاشی برای «انقلاب زدایی» از حوزه های علمیه احساس خطر کرد، افزودند: باید با فکر و تدبیر و برنامه ریزی حکمت آمیز، با این خطر مقابله کرد تا حوزه علمیه قم همواره یک حوزه انقلابی و مهد انقلاب باقی بماند و بینش و حرکت انقلابی در آن توسعه یابد.

ایشان با اشاره به شیوه های مخالفت با انقلاب افزودند: گاه به صراحت با اصل انقلاب مخالفت می شود اما گاهی غیرمستقیم با مبانی و مبادی اعتقادی انقلاب مخالفت می شود که باید در این زمینه حساس بود و تأکید مکرر بر ضرورت هوشیاری در مقابلِ استکبار و امریکا به همین علت است.

ایشان علت اصلی مخالفت نظام سلطه با جمهوری اسلامی را ایستادگی ایران در مقابل نظام ظالمانه جهانی برشمردند و خاطرنشان کردند: اگر این ایستادگی نباشد هر اسم و شکلی داشته باشید، نظام سلطه با شما مخالفتی نخواهد داشت.

و یا در دیدار اعضای شورای عالی حوزه فرمودند: باید به کارهای حوزه به صورت کاری بزرگ و انقلابی نگریست و ضمن استفاده از همه ابزارها لازم با همت و پشتکار، اهداف مورد نظر را محقق ساخت.

و یا در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم در مورخ 29 مهر 1389 فرمودند: یک مسئله‌ى دیگر در زمینه‌ى نظام رفتارى و اخلاقى حوزه، مسئله‌ى گرایشها و احساسات انقلابى در حوزه است. عزیزان من! فضاى انقلابى در کشور دشمنان عنودى دارد، دشمنان کینه‌ورزى دارد. با حاکمیت فضاى انقلابى در کشور مخالفند؛ میخواهند این فضا را بشکنند. شما دیدید در یک دوره‌اى شهادت را زیر سؤال بردند، جهاد را زیر سؤال بردند، شهید را زیر سؤال بردند، نظرات امام را زیر سؤال بردند، پیغمبران را زیر سؤال بردند! مسئله این نیست که فلان زیدى با این مفاهیم مخالف است؛ مسئله این است که این مخالفت از نظر دشمن باید در جامعه مطرح شود؛ فضاسازى شود و فضاى انقلابى بشکند. در حوزه‌ى علمیه همه باید به این مسئله توجه کنند. در متن جامعه اینجور است، طبعاً در حوزه‌هاى علمیه هم اینجور است. میدانند که شُماى روحانى فقط یک فرد نیستید؛ مستمع دارید، علاقه‌مند دارید؛ بنابراین در محیط پیرامون خودتان اثر میگذارید. میخواهند فضاى انقلابى را بشکنند، روحانى انقلابى را منزوى کنند. تحقیر بسیج، تحقیر شهید، تحقیر شهادت، زیر سؤال بردن جهاد طولانى این مردم اگر خداى نکرده در گوشه و کنار حوزه به وجود بیاید، فاجعه است. بزرگان حوزه بایستى مواظب و مراقب باشند و مانع بشوند. و در ادامه فرمودند: اگر بخواهیم نظام اسلامی همچنان «اسلامی و انقلابی» بماند باید حوزه علمیه، «انقلابی» بماند زیرا اگر حوزه علمیه انقلابی نماند، نظام در خطر «انحراف از انقلاب» قرار خواهد گرفت.

پس از این دیدار و طرح این سخنان درباره "حوزه انقلابی" برخی از شخصیت‌های حوزوی به بیان دیدگاه‌ها و تفسیرهای خود پرداختند. این دیدگاه‌ها از "حوزه انقلابی" ممکن است همراه با تنوعی در ارائه تفسیر باشد.

با توجه به آن چه گذشت در صدد بیان این حقیقت مهم و محوری هستم که چون شما را فقیهی فرهیخته، مهذب، انقلابی و ولایتمدار می‌شناسم انتظار من طلبه و تمام همفکران عزیزم در فضای حوزه علمیه این است که مطالبه اصلی فعلی رهبری را که انقلابی‌گری حوزه و پرهیز از افتادن در ورطه سکولاریزیم است را در سرلوحه کارهایتان قرار دهید.

از شما اجازه می‌گیریم و مطالبی را به رسم شاگردی در باب حوزه انقلابی و مؤلفه های آن محضر مبارکتان عرض می‌نمایم:

1. اولین مؤلفه حوزه انقلابی، تربیت طلاب و فضلا با تقوا می‌باشد. بی‌شک امام خمینی با کسب تقوای فردی و اجتماعی در دوران ستم‌شاهی در تحصیلات حوزوی‌اش توانست فقیه متأله و متقی‌ای گردد و با توکل به خدا به نبرد با رژیم پهلوی برآید و مؤسس حکومت جمهوری اسلامی ایران گردد.

2. مؤلفه دوم حوزه انقلابی، آگاهی و درک سیاسی اجتماعی طلاب از وقایع و حوادثی است که در درون نظام اسلامی و منطقه و جهان اسلام و بین‌الملل می‌گذرد. بی‌شک عدم ادراک از فضای اجتماعی حربه‌ای برای به بیراهه بردن طلاب و نهاد روحانیت خواهد شد که نباید بشود.

3. حمایت و دفاع از موجودیت نظام مقدس اسلامی و بالاخص ولایت فقیه میراث مبارک امام خمینی (ره)، باید دغدغه محوری طلاب باشد. بی‌شک اگر حوزه انقلابی پشتوانه نظامی که ثمره خون شهدای بی‌شماری است نباشد، نفوذ دشمن به راحتی در ارکان قدرت و ثروت و اطلاع قرار خواهد گرفت و دیگر کاری از دستمان ساخته نخواهد بود. بهتر می دانید که دشمن برای این قسمت طرح‌ها و برنامه‌ها و بودجه‌های کلانی را ترتیب داده تا به اهداف خود دست یابد.

4. الگوپذیری حوزه از نمادهای انقلابی خصوصاً قافله سالار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی و خلف صالح ایشان حضرت امام خامنه‌ای می‌تواند زمینه پیمودن قله‌های علم و تهذیب نفس و سیاست باشد.

5. تحول در متون آموزشی و پرهیز از صرف وقت گرانبهای طلاب به دروسی که کمترین ثمره اجتماعی را در برندارد.

6. شناخت آرمان‌ها و اهداف انقلاب اسلامی این مؤلفه می‌بایست به عنوان متن درسی در دستور کار معاون آموزشی قرار گیرد تا انقطاع نسل جدید از عقبه تاریخی رخ ندهد.

7. داشتن روحیه استکبار ستیزی بی‌شک نظام ایمانی و نظام شرک و کفر هیچ گاه با هم به صورت مسالمت‌آمیز دیوار به دیوار هم نخواهند بود. امام امت این ندا را داد که تا ظلم هست ما هستیم و تا ما هستیم مبارزه بر علیه ظلم و ستم برقرار است. بهتر می‌دانید که در نظام اجتماعى، جز این واقعیت وجود ندارد، هر نظامى چون هست و مى‏خواهد باشد، به دنبال رشد و گسترش خویش است و این رشد خواهى و گسترش طلبى در حدى محدود و در مرزى محصور نمى‏گردد و تا آنجا که قدرت دارد و امکان مى‏یابد موانع را رفع و بر گستره حاکمیت و نفوذ خویش مى‏افزاید، و براى آنکه امکان تداوم این گسترش خواهى فراهم و نیز مدیریت امکانات گسترش یافته ممکن گردد، خود بخود به تقسیم مشاغل و تخصصى شدن امور تن در مى‏دهد.

نظام الهى این گسترش طلبى را طالب است چرا که حاکمیت حق را در همه جا و براى همه مى‏خواهد و دستیابى به هر کیفیت زمینه‏ساز اعلاء کلمه حق و پرستش خداوند متعال در زمین را ضرورى مى‏داند و گذر از امتحان سخت‏تر و ابتلاء سنگین‏تر را بدلیل گسترده شدن امکان طاعت با طغیان براى وصول بر عزت قرب پروردگار معتنم مى‏شمرد و این را نه تنها عقلا مى‏خواهد که بدلیل نقل نیز آنرا مى‏طلبد که: »واعدو الهم ما استطعم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدواللَّه و عدوکم»

و نظام کفر نیز خواهان این گسترش است که شدت عشق به دنیا، درک لذائد مادى و تداوم آنها، و استغراق دائمى در تمتعات دنیوى جز بدینوسیله ممکن نمى‏گردد. لذا اگر در گذشته دیدیم که سران استکبار در دنیاى مادى از پوسیدگى مرزهاى ملى دم مى‏زدند، و در خیال رسیدن به دنیائى بودند که در آن از محدودیتهاى منطقه‏اى خبرى نبوده و به اصطلاح نخست یک »نظم نوین جهان« یکپارچه شده و اداره مى‏گردد، اگر به تشکیل و تأسیس سازمانهاى بین‏المللى تثبیت کننده منافع آنان و نیز تدوین قوانین و ضوابط پایمال کننده حقوق محرومان رسمیت دادن به غارتگرى، یغما برى، چپاول هستى و نیستى پا برهنگان زمین دست یا زیده و کیفیت استقرار سکوت و آرامش براى ایجاد مساعدترین زمینه چپاولگرى و قلدرى را تحت یک »مدیریت واحد مادى« تجربه کرده و مى‏کنند و اگر کیفیات رفع حوائج مادى و نیازهاى زندگى عادى ملل گوناگون را از طریق شرکتهاى ویرانگر چند ملیتى در هم گره زده و هر شرکت چونان اختاپوسى هزار سر هز نیش خود را در بدنه مملکتى محروم و مردمى بدبخت و در بند فرو برده، امکان حیات و رمق زندگى آنان را به قیمت افزودن بر بزرگى جثه خویش مى‏مکد، همه به همین دلیل است که نظام مادى حاکم بر دنیاى فعلى، گسترش طلبى تا مرز هضم تمامى نیروها و امکانات را لازمه تداوم حیات و ضرورت بقاء خویش مى‏داند وى بیند. بنابراین نظام مادى چون مى‏خواهد بماند، باید گسترش و افزایش مداوم و قدرت و امکانات خود را طالب باشد و پى گیرد و در این پروسه هر توقف، تردیدى در اصل بقاء او تلقى مى‏گردد.

بعلاوه از آن جهت که نظام کفر از درون نیز متشتت است و نامتعادل لذا اگر به انتفال نارسائیهاى گوناگون اقتصادى از داخل مرکزیت سرمایه‏دارى به خارج از آن دست نزند و به اصطلاح در صدور فشار و فقر اقتصادى حاصل از چرخش نظام مبتنى بر بهره )ربا( به خارج از مرزها و تحمیل آن به ممالک محروم و ضعیف جهان غفلت ورزد با بن‏بست روبرو خواهد شد و این مسئله دیگریست که نظام کفر را به گسترش طلبى وادار مى‏سازد یعنى اگر این ناتوانیهاى اجتناب ناپذیر درونى را از طریق واردات و صادرات گران و نیز بالا و پائین کشیدنهاى نرخ ارزها و بخصوص دلار به خارج از پایگاههاى اصلى تحرک ماشینیزم ویرانگر مادى منتقل نسازد، اختلاف ناحش حاصل از رشد نرخ بهره که دقیقاً هماهنگ با سرعت تحرک سیستم تولیدى است در میان دو طبقه متمایز مصرف کننده و حتى تولید کننده جزء نسبت به طبقه صاحب سرمایه کلان خود بخود پدید آمده و رفته رفته فاصله میان ملل گوناگون دست نشانده براى حفظ سلامت ظاهرى نظام سرمایه‏دارى، انگیزه مهم دیگریست که علاوه بر مطلوبیت نفس گسترش طلبى، نظام کفر را به تجاوز نسبت به دیگران و افزودن بر گستره سیطره خویش مجبور و مأمور مى‏سازد.

اینک با توجه به مطلوبیت و ضرورت گسترش طلبى براى هر دو قطب کفر یا ایمان باید دانست که هر یک از دو مجموعه کفر و ایمان به مثابه دو نیروى متناقض با یکدیگر، به میزانى حیات مى‏یابد و پا مى‏گیرد که دیگرى را به همان نسبت از هستى ساقط کرده و از پا انداخته باشد، مگر هدفى که کفر دنبال مى‏کند جز از بن بر کندن ایمان و استقرار ایمان جز با نابودى کفر تحقق مى‏پذیرد؟ و مگر رشد طغیان غیر از نکث طاعت و رشد طاعت غیر از افول طغیان نسبت به حضرت حق است که هر کدام در سهیمه خویش بتواند بى‏برخورد با دیگرى تحقق یابد؟ و مگر جز اینست که زمینه تحرک این هر دو نیرو جهانى است که هر دو تسلط کامل بر آن را ضرورت دوام و قوام خویش مى‏دانند و دستیابى هر یک به بخش از آن بدین معنى است که دیگرى را از آن محروم و در گستره‏اى کوچک‏تر محدود مى‏سازد؟

تصور ابطال گفتار فوق بدلیل وجود دو نیروى متناقض کفر و ایمان در کنار هم در عنیبت گذشته جهانى، نابجا و نشان ساده‏اندیشى است چرا که اگر همسایگى این دو ضد را در گذشته شاهد بوده‏ایم نه به خاطر پذیرش »همزیستى مسالمت آمیز« با یکدیگر بلکه بدلیل ضعف امکان یکى در حذف دیگرى و عدم وجود قدرت در نابودى رقیب بوده است و تاریخ جز سرگذشت این جدال دائمى و تلخ و شیرین این واقعیت را باز نمى‏گوید. کدام نظام الهى را مى‏توان یافت که تا آخرین رمق براى نابودى طغیان بر خدا و طاغوتیان نجنگیده باشد؟ کدام بخش از تاریخ است که از درگیریهاى آشکار او رو در روى نظام حق و باطل و یا عقب نشینى‏هاى تاکتیکى براى ممانعت از شکست و یا کسب آمادگى کاملتر براى هجوم خالى باشد؟

بهر حالا اگر روشن است که کافر از کفران و مؤمن از ایمانش نمى‏تواند دست بکشد و رشد کفران دقیقاً همان افوال ایمان است دیگر مطمئناً نمى‏توان توقع داشت که نظام کفر نیز در کنار نظام ایمان و بى‏ارتباط با آن تعیین یابد.

 

بنابراین اگر جمع میان هوى و تقوى در فرد ممکن باشد تصور سازش نظامهاى اجتماعى حق و باطل احتمال طرح مى‏یابد، بدین معنى که اگر فرد بتواند به شکلى اوقاتش را تقسیم کند، بخشى را به امورى تخصیص دهد که خدا را خوش مى‏آید و به جوار قرب حضرت حق مقربش مى‏سازد و بخشى دیگر را به هوسرانى و شهوت پرستى پردازد و عیش و نوش دنیوى سپرى نماید و سرانجام هم در ایمان به خداوند و تخلق به فضائل الهى و ایمانى توفیق یافته و هم در درک تلذذات و بهره ورى از ماده، شیفتگى و عشق به دنیا، گوى سبقت را از همگان ربوده باشد، در این صورت مى‏توان احتمال تحقق سازش میان نظامهاى اجتماعى کفر و ایمان را، بى آنکه یکى از مواضع خویش عقب نشینى کند، پذیرفت، اما اگر چنین فرضى به مسخره و شوخى بیشتر مى‏ماند تا به واقعیت، پس دیگر از سازش نظامى که بر ایمان مبتنى است با نظامى که ارکان و اجزاء و اصول و فروعش بر دنیا پرستى استوار گشته است نمى‏توان سخن به میان آورد. مگر سازش جز بر منافع مشترک تحقق مى‏پذیرد؟ و مگر نظام عبودیت الهى را با نظام طغیان عصیان علیه خداوند، مى‏تواند منافعى مشترک باشد که بر اساس آن سازش ممکن گردد؟ مگر تصور اشتراک منافع در دنیائى که همه چیزش در قبضه حاکمیت حاکمان کفر است جز به معناى پذیرش محرومیت خویش و سکوت براى تأمین منافع کفر مى‏تواند باشد. و بدین ترتیب مگر سازش با کفر جز به معناى چشم از منافع خود، دست شستن از ایمان و عقب نشینى از مواضع حق قابل تفسیر است؟ و بر فرموده رهبر انقلاب اسلامى:

«مگر تحقق دیانت جز اعلام محبت و وفادارى نسبت به حق و اظهار خشم و برائت نسبت به باطل است؟ حاشا که خلوص عشق موحدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسر شود!»

و حاکمیت خداوندى بر گستره پهناور گیتى جز با قلع و قمع منافع مستکبران و طغیانگران نسبت به حضرت حق و نابودى نظام کفر و شرک جهانى مستقر گردد! سازش با کفر جز در این دو معنا نمى‏گنجد، یا به معناى عقب نشینى ایمان است تا کفر پیشروى کند و یا به معنى کوتاه آمدن کفر است که به رشد ایمان مى‏انجامد و نظام کفر حاکم خوب مى‏داند که عقب نشینى در برابر اسلام تا مرز نابودى او ادامه خواهد یافت و لذا اگر بتواند، تحرک ایمان، حتى در کمترین حد متصور را نمى‏خواهد و نمى‏پذیرد لذا اگر به اهتراز در آوردن پرچم پرافتخار حکومت حق را بر بلنداى افق ارض اراده کرده‏ایم و اگر در تحکیم و گسترش مواضع ایمان، با خون کودکان، جوانان، پیرانمان به قوت دلبسته‏ایم و اگر شکست و خفت و زبونى عرو سکان صحنه پرداز و بازیگر دنیاى کفر را در گرو استقامت الهى خویش تجربه کرده‏ایم، و اگر هرگز حتى یک قدم به نفع کفر عقب نخواهیم نشست و کفر نیز عقب نشینى را جز شکست همیشگیش تفسیر نمى‏تواند بکند، پس باید گفت که »سازش کفر با ایمان، امرى ممتنع است و بى‏معنا».

بنابراین در این تقابل آشکاراى ایمان و کفر، که نه بى‏ارتباطى ممکن است و نه سازش میسور، تنها یک راه بیشتر باقى نمى‏ماند و آنهم مبارزه پیگیر تا نفى کامل کفر و طغیان على اللَّه است و قطعاً جز تکرار فریاد رساى قرآنى و بکار بستن این فرمان راه دیگرى قابلیت تصور و امکان تحقق ندارد که: »و قائلوهم حتى لاتکون فتنه و یکون الدین کله‏للَّه» یعنى که تا قلب دنیاى طغیانگر کفر مى‏طپد، تا عصیان بر خداوند عالمیان تشکیل مى‏یابد، تا فساد در پهنه زمین جان مى‏گیرد و تا فتنه و فتنه گرى در جهان باقیست، مبارزه آنانکه نشان عبودیت حق بر چهره دارند براى محو تمامى مظاهر شرک و کفر و نفاق یعنى اقامه عدل و ایمان، قطعى و اجتناب ناپذیر است و این مبارزه، مبارزه‏اى دائمى است که ابلاغ کلام ابدى »اننى برى مما تشرکون» از سوى پیامبر نور)ص( سرعت گرفته و مى‏رود تا با استقامت خونین پیروان محمدى)ص( و فضل و عنایت خداوند، قانون حتمى »ان الحکم الا للَّه» را، در تمامى گستره ارض عینیت بخشد، و یا استقرار خلافت مؤمنان و صالحان بر زمین پایان یابد که: «وعداللَّه الذین آمنو منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنکم فى الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبد لنهم من بعد خوفهم امنا، یعبد و ننى لایشرکون بى شیئا»

و بفرموده رهبرى امت، این والاترین دُرّ آموز مکتب استقامت: «سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستکبرین است و تا این سلطه طلبان بى‏فرهنگ در زمین هستند مستضعفین به ارث خود که خداى تعالى به آنها عنایت فرموده است نمى‏رسد.»

8. پاسخگویی به نیازهای روز. امروز با وجود نظام اسلامی و عنوان ام‌القری بودن آن برای جهان اسلام، ضرورت دارد حوزه در برخورد با شبهات، سؤالات و نیازمندی‌های اجتماعی از موضعی فعال برخورد نموده و از حالت انفعال و تنها بسنده نمودن به پاسخگویی به مسایل مستحدثه پرهیز نماید.

بنابراین حوزه انقلابی یعنی حوزه ای که نبض حوادث آینده منطقه و جهان را رقم می زند. نه این که دیگران حادثه ها را رقم می زنند وحوزه می ایستد، جبهه می گیرد و پاسخ می دهد. بعنوان مثال بگذاریم آنها نظام جهان را تعریف کنند سپس ما با فقه در صدد حل مشکلات انها براییم.

حوزه انقلابی یعنی حوزه ای که طرح می دهد برای این که نظام پولی اسلام، جایگزین نظام مالی سرمایه داری بشود؛ نظام ولایی اسلام جایگزین دموکراسی بشود و امثال آن. حوزه انقلابی یعنی حوزه ای که در این مقیاس پژوهش می کند در این مقیاس پژوهشگر می پروراند. آموزششان می دهدو بعد هم در همین مقیاس اسلام را ابلاغ می کند. ابلاغ هم تنها ابلاغ به بدنه عمومی جامعه نیست، بخشی از مأموریت حوزه همکاری پژوهشی با دستگاه های علمی برای تولید علم دینی است؛ بخشی همکاری برای ایجاد برنامه ریزی اسلامی یا به تعبیری الگوی پیشرفت اسلامی است؛ بخشی همکاری برای تولید دانش اسلامی، حداقل علوم انسانی اسلامی است؛ اینها مأموریت های حوزه است. حوزه ای که در این مقیاس پژوهش نکند نمی تواند انقلابی بماند. 

حوزه ای که احساس نکند که وارد درگیری عظیم جدیدی شده و این احساس به موضوع کار تبدیل نشود نمی تواند انقلابی بماند؛ حوزه ای که واحد مطالعه اش ایجاد تمدن نیست نمی تواند انقلابی بماند، ودر فاصله زمانی اندکی صف خود را جدا می کند. و در این صورت انقلاب اسلامی هم نمی تواند ادامه پیدا کند. اسلامیت انقلاب به این است که رفتار انقلابی متصل به فرهنگ اسلام شود و نقطه اتصال منطقیش حوزه است. حوزه است که می تواند با تفقه دقیق، برنامه ریزی حکومت را طراحی کند ؛حکومت جدیدی را تعریف کند. آیا دولت اسلامی همین دولتی است که براساس مثلاً تحلیل منتسکیو قوه مقننه و مجریه و قضائیه هم عرض دارد؟ براستی از فقهای عظیم الشان حوزه باید پرسید ساختار کلان قوای اسلامی چیست؟ آیا انچه امروزه در قانون اساسی است کافی است؟ در مرحله بعد دولت اسلامی دولتی است که سی وزارتخانه دارد و مثل دولت های مدرن غربی کشوررا اداره می کند یا نه، ساختار اجتماعی دولت اسلامی اصلا متفاوت است؛ ساختار قدرتش متفاوت است. این را اگر حوزه نگوید چه کسی باید بگوید؟ استاد عزیز اینها مشکلات فراروی شما در وانفسای فضای علمی می باشد.

امید است با سکانداری مدیریت اجرایی حوزه در دوره جدید شاهد تحولی اساسی و پویا در حوزه علمیه و در عرصه مختلف سخت افزاری و نرم افزاری آن که از مطالبات جدی مقام معظم رهبری است باشیم.

 

امید است چنین شود

شاگرد کوچک ـ محمدمهدی بهداروند