هر نهضتی برای تداوم، دوام و تثبیت نیازمند نهادهایی است که متناسب با ایده‌ها و آرمان‌های آن نهضت عمل کند. امام خمینی (رحمه‌الله‌علیه) بعد از وقوع واقعه بزرگ انقلاب اسلامی، علاوه بر تأسیس نهادهای جدید مانند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی و... که نهادهای ابداعی و ویژه برای انقلاب اسلامی بودند، بر ضرورت «تغییر کارکرد» نهادهای موجود اعم از دانشگاه و... در راستای انقلاب اسلامی نیز تأکید ویژه‌ای داشتند و این تأکیدات و ابداعات پس از ایشان توسط رهبر معظم انقلاب نیز پیگیری شد. چند صباحی است موضوع ضرورت انقلابی بودن و انقلابی عمل کردن، به یکی از مباحث محوری سخنرانی‌های رهبر معظم انقلاب تبدیل شده و ایشان فرمایشات مهم خود را در مراسم 14 خرداد امسال نیز بر این موضوع متمرکز کردند. این موضوع را از ابعاد گوناگون به‌ویژه از منظر چرایی مسأله شدن این موضوع، در برهه فعلی و ارتباط آن با کلان‌مفهوم‌های مهم دیگری چون نفوذ، جهاد کبیر و ... می‌توان بررسی کرد اما موضوع متن پیشرو، موانع «نهادی» است که در برابر «نهضت» انقلابی‌گری وجود دارد.  اگر «امر اجتماعی» را بالاتر از «امر سیاسی» و مؤثرتر از آن در ساخت فرهنگی سیاسی جامعه بدانیم، نهادهای آموزشی، مهم‌ترین عنصر مؤثر در امر اجتماعی‌اند اما سوگوارانه باید گفت که نهادهای آموزشی و پرورشی در جمهوری اسلامی نه‌فقط در راستای تقویت روحیه انقلابی نیست، بلکه بعضاً در جهت معکوس عمل می‌کند.

برای اثبات این ادعا راه سختی پیش رو نداریم؛ «منابع کنکور» به‌نوعی معتبرترین و پذیرفته ‌شده‌ترین منابع درسی در یک مقطع تحصیلی به شمار می‌روند، حال کافی است نگاهی به این منابع در دروس مهمی چون علوم سیاسی و یا علم روابط بین‌الملل در مقطع کارشناسی ارشد بیندازیم. یکی از مهم‌ترین این منابع که معمولاً تأکید ویژه‌ای روی آن صورت می‌گیرد، کتاب «عقلانیت و آینده توسعه‌یافتگی در ایران» نوشته آقای محمود سریع‌القلم است. این کتاب نه‌تنها روحیه انقلابی‌گری در بین دانشجویان تولید و تقویت نمی‌کند بلکه اساساً ضدانقلابی‌گری و بیش از هر چیز به سود تسلیم است تا مقاومت!  در حالی که بر روی مفاهیمی مثل «حساسیت در برابر دشمن»، «پایبندی به استقلال کشور»، «هدف‌گیری آرمان‌های انقلاب»، «پایبندی به ارزش‌های دینی» و مسائلی از این دست به‌عنوان شاخصه‌های اصلی انقلاب تأکید می‌شود، کتاب‌هایی از این دست کاملاً عکس آن را توصیه می‌کنند و بنیاناً ضد «استقلال» هستند. این کتاب به‌صورت اجمالی در پی خوراندن این گزاره‌هاست که 1- نیاز اصلی امروز کشور، توسعه است2- توسعه همان چیزی است که در غرب اتفاق افتاده 3- برای توسعه‌یافتن باید با قدرت‌های بزرگ غربی ازجمله آمریکا و آلمان و... پیوندهای عمیق داشته باشیم و در مدار توسعه غربی قرار بگیریم 4- غرب یک کل به‌ هم‌ پیوسته است و قرار گرفتن بر مدار توسعه غربی نیازمند اندراج در فرهنگ غربی نیز هست 5- مانع اصلی عدم اندراج ما در فرهنگ غربی، قانون اساسی ما و تعصب بر فرهنگ اسلامی است، 6- لذا قانون اساسی و... را باید تغییر و به فرهنگ غربی پا داد!»

دانشجویی که کارشناسی خود را با کتاب‌هایی مشابه به اتمام رسانده، برای دریافت جواز ورود به کارشناسی ارشد باید چنین مفاهیم و گزاره‌هایی را بخواند و در چارچوب همین اندیشه‌ها بیندیشد و با از بر کردن و برآمدن از پس حفظ آنها، به مقاطع بالاتر صعود کند. بنابراین اگر نهادهای دیگری در جمهوری اسلامی در کار نباشند که مانع از تضعیف و حذف روحیه انقلابی از جامعه شوند، آیا چنین علوم انسانی در دانشگاه‌ها می‌تشواند به‌تنهایی دانشجوی انقلابی بسازد؟

این موضوع صرفاً به همین کتاب منحصر نمی‌شود، داستان آنجا تلخ‌تر است که مؤلفان برخی از کتاب‌های منبع و مرجع در دانشگاه‌های کشور نه‌تنها با جمهوری اسلامی بلکه با خود خدا هم مشکل دارند!

این مسأله درباره دوران آموزش‌وپرورش، پیش از دانشگاه نیز صدق می‌کند. کار ویژه نظام آموزش‌وپرورش از ابتدایی تا پیش‌دانشگاهی نیز صرفاً تقویت «عقل ابزاری» و مسلط کردن آن است. تشریح این بحث مجال گسترده‌تری نسبت به این متن می‌طلبد، با این حال ذکر این نکته به‌صورت تیتروار خالی از لطف نیست که دانش‌آموز پرورش‌یافته در چنین سیستم آموزشی بیشتر در جهت عقل ابزاری رشد و پرورش ‌یابد. عقل ابزاری هم فقط در پی تناسب وسیله با هدف است و صحبتی درباره خود هدف و متعالی یا نازل بودن آن نمی‌کند. لذا این‌چنین عقلی به‌تنهایی نمی‌تواند در خدمت تقویت انقلابی‌گری به کار گرفته شود.

نتیجه‌گیری این متن قطعاً ممتنع بودن امکان انقلابی‌گری در ایران نیست؛ بلکه معتقدیم روحیه انقلابی بحمدالله به‌واسطه وجود رهبر انقلابی و نهادهای انقلابی مانند سپاه پاسداران، بسیج، مساجد، تاحدی حوزه‌ها و... همچنان زنده و پرشور است؛ با این حال تقویت هرچه بیشتر این روحیه نیازمند اصلاحات عمیق در نهادهای آموزشی و پرورشی است.