پیروزی علی لاریجانی بر محمدرضا عارف در مجلس شورای اسلامی متعاقب تکیه زدن آیت‌الله جنتی بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری حائز نکات قابل‌توجه‌ای است.

جریان اصلاحات در چند ماه ورود به انتخابات و در ادامه آن چند ماه بعد از انتخابات هفتم اسفند 94 چنان فضای رسانه‌ای علیه اصولگرایان به‌ویژه در شبکه‌های اجتماعی با حضور نیروهای سازمان‌یافته رقم زد که گویی یکه‌تاز و پیروز بلامنازع میدان است اما کم‌کم غبار پروپاگاندای رسانه‌ای اصلاح‌طلبان کنار رفت و واقعیت مانند آفتابی از پس ابر بیرون زد. همین امر شاید افکار عمومی که اسیر این پروپاگاندا شده باشند را دچار تحیر و تعجب کرد اما این موضوع درس بزرگی بود به این معنا که سیاست ابعاد مختلفی دارد که با غوغا سالاری رسانه‌ای و دروغ‌پردازی به‌تنهایی نمی‌توان قواعد بازی را به سود خود رقم زد.

در ادامه به چند نکته حائز اهمیت درباره علل پیروزی علی اردشیر لاریجانی در انتخابات هیئت‌رئیسه مجلس دهم می‌پردازیم:

1- شکست حامیان فتنه و فتنه‌گران: قطعاً پیروزی در ریاست مجلس، ادامه پیروزی آیت‌الله جنتی بر ریاست مجلس خبرگان رهبری است و این نشان می‌دهد؛ بازهم حامیان فتنه و فتنه‌گران، راهی برای ریاست در هیچ کجای نظام اسلامی ندارند.

2- پروپاگاندای اصلاح‌طلبان:‌ اینکه چرا باوجود سردادن فریاد پیروزی از سوی روزنامه‌های زنجیره‌ای اصلاحات یک اصلاح‌طلب بر صندلی سبز ریاست مجلس تکیه نزد و حتی هیئت‌رئیسه هم به‌طور کامل به این جماعت نرسید؛ ازجمله نکاتی است که قطعاً کسانی که تحت تأثیر پروپاگاندای رسانه‌ای اصلاح‌طلبان هستند را به تعجب وا‌می‌دارد. قطعاً باید بدانیم با دروغ و هوچیگری رسانه‌ای، نه می‌توان در خبرگان پیروز شد و نه در مجلس.

3- تهران ایران نیست: انتخابات تهران با پیروزی اصلاح‌طلبان همراه شد اما تعمیم آن از سوی اصلاح‌طلبان به سایر نقاط کشور اشتباه راهبردی است. اصلاح‌طلبان با ارزش‌گذاری و کیفت بخشی به آرای مردمی همواره سعی داشته به مقصود خود برسد. در این راه هر که رأی به اصلاح‌طلبان بدهد رأی باکیفیت و ارزشمند است و هر که رأی به دیگری بدهد رأی آن مخدوش و دزدی و ... است که این نگاه باعث افول اصلاح‌طلبان شده است و هنوز این جریان دست از عادت بد خود نکشیده است. این نگاه در سخنان حسین مرعشی بعد از هفت اسفند که با مشاهده آرای شهرستانی‌ها به اصولگرایان؛ آن را توسعه‌نیافته خواند مشهود است؛ اما فرجام محتوم این نگرش با همه جرزنی‌های سیاسی و باوجود ساختار جمهوری اسلامی و طبیعت دموکراسی شکست است.

4- ضربه‌ای که اصلاحات به خودش زد: جریان موسوم به اصلاحات در ایران فاقد ایدئولوژی و دچار یک آنومی در عمل هستند. این جریان اگرچه از پوپولیسم گلایه دارد اما همواره خود بر مدار عرفی آن‌هم همراه با یک قشر خاص حرکت می‌کند. اصلاح‌طلبان در این عرصه تصاحب‌کنندگان ماهری هستند. کارخانه اصلاحات بیش از آنکه تولیدی از خود داشته باشد به بسته‌بندی و برچسب‌زنی انواع و اقسام کالاهای فرهنگی و هنری و ... مطلوب خود می‌پردازد تا از این لحاظ برای خود وجهه سازی و هویت بافی کند. همین عامل سبب شده تا به‌جز یکسری افراد شناخته‌شده که انحصار نام اصلاحات را کنار نام خود دارند؛ در نسل‌های بعد اصلاح‌طلب اصیلی شکل نگیرد.

با نگاهی به عقاید و گروه‌هایی که زیر چتر اصلاحات جمع‌شده‌اند که طیف خاصی از خارج نشینان و داخل نشینان غرب‌زده با آرا و عقاید مختلف هستند می‌توان به وضوح این پراکندگی جغرافیایی را دید. درواقع اصلاحات مجمع‌الجزایری است که هر کدام به صورت خودمختار اداره می‌شوند اما زیر یک پرچم با یکدیگر ائتلاف کرده‌اند. در انتخابات هفتم اسفند 94 اصلاح‌طلبان با ولع و طمع زیاد به یارگیری از میان نامزدهای مجلس که ریشه اصلاح‌طلبی نداشته‌اند با همان تفکر تصاحب مطلوب‌ها پرداختند اما این موضوع سبب شد تا بی‌هویتی و آنومی ‌(بی‌هنجاری) در جریان اصلاحات بیشتر رسوخ کند و نمایندگانی که برچسب خورده بودند به‌طور خودمختار عمل کنند و رأی به کاندیدایی بدهند که بیشتر بدان اعتقاد داشتند. البته این موضوع پدیده‌ای مبارک در مجلس شورای اسلامی است و نمایندگان نشان دادند که وکیل‌المله هستند نه وکلای جریانات سیاسی حامی آن‌ها. گروگانگیری نمایندگان توسط اصلاح‌طلبان نیز با این موضوع رفع شد. اصلاح‌طلبانی که بر نمایندگان مجلس فشار می‌آوردند که به خاطر حمایت ما بایستی رأی در سبد اصلاحات ریخته شود، شکست فاحشی از سیاست دستوری خود خوردند.

5- توان اصلاحات مساوی است با هیچ؛ آنچه مشخص است اصلاح‌طلبان با تمامی توان و طرفداران خود وارد میدان شدند و تمام بضائت آن‌ها هم همین بود. وزن اثرگذاری آنان در مجلس هم به همین میزان بود. انتخاب رئیس مجلس تعیین کننده بافت و ساختار قدرت در بهارستان است و با این حساب اگر فراکسیون اعتدال و اصلاح‌طلبان رأی کافی داشتند؛ عارف انتخاب می‌شد. در انتخابات درونی مجلس اصلاح‌طلبان با تمام قوا وارد شدند و نتیجه نیز، واقعیت مجلس را نشان داد.

6- عارف مهره‌ای سوخته؛ اصلاح‌طلبان به قول خود با نیروهای دسته چندم وارد مجلس دهم شدند و ژنرال چندانی ندارند اما با ژنرال خود نیز به‌گونه‌ای رفتار کردند تا وی قربانی هویت اصلاح‌طلبی شود. این جریان سیاسی با اینکه برایش مسجل بود که بازنده میدان است عارف؛ فضا را از قبل به گونه‌ای مهیا کردند که عارف نتواند از نامزدی برای ریاست مجلس انصراف دهد؛ به معنای دیگر عارف بواسطه بزرگان اصلاحات و عالیجناب کارگزار، مجبور به توفیق اجباری برای قدم گذاشتن در راه شکست شد.

7- اصلاح‌طلبان قدرت هدایت مجلس را ندارند؛ اصلاح‌طلبان گرچه از بیرون از مجلس به نمایندگان خود خط می‌دهند اما قدرت لابی‌گری در مجلس ندارند. به نظر می‌رسد از فردای ریاست لاریجانی بر مجلس دهم شاهد جیغ بنفش اصلاح‌طلبان بر سر نمایندگانی باشیم که از جریان اصلاح‌طلب نیستند اما این جریان سعی کرد با حمایت از آن‌ها این نمایندگان را وام‌دار خود سازد که موفق نشد.

8- رسانه‌های زنجیره‌ای تبدیل به هیچ شدند: اگرچه اصلاحات توانست با فضای رسانه‌ای چندروزه، حامیان و بدنه اجتماعی خود را در این توهم که پیروزی قاطع در انتخابات را به دست آورده، دل‌خوش کند؛ اما واقعیت فضای سیاسی با دروغ ژورنالیستی فاصله عمقی آرد تا جای که هیچ‌گاه این رسانه‌ها ر تصوراتشان هم نمی‌گنجید آیت‌الله جنتی به ریاست خبرگان برسد یا در ریاست مجلس بازهم به اصولگرایی شکست بخورند، به هر جهت وقایع در هفته گذشته نشان داد که فضای رسانه‌ای اصلاحات برابر با هیچ است و عملاً مرگ تدریجی یک رؤیا به واقعیت رسید، باید تکرار کنیم که اصلاح‌طلبان همگی و باهم این واقعیت را تکرار کنند که باختند.

9- عارف دوست را از دشمن بشناسد: درباره عارف گفتنی ها بسیار است، اما عارف نیازمند این شکست بود تا دوست را از دشمن بشناسد و بداند بزرگان اصلاحات و کارگزار، بنده قدرت هستند و نه رفاقت‌ها؛ ایکاش عارف زودتر از این که شکست بخورد، به ماهیت اصلاح‌طلبی پی‌می‌برد!