اختصاصی پارس؛
پرونده جدید ماجرای «ایران- کنترا» در اسناد پاناما/ ماجرای مک فارلین از منظری مغفول مانده
یکی دیگر از کسانی که نامشان در اسناد پاناما به چشم میخورد، عدنان خاشقجی، دلال اسلحه و تاجر میلیاردر سعودی است که در ماجرای ایران−کنترا نقشی موثر داشت. در اسناد پاناما نام خاشقجی در ارتباط با چند شرکت استتاری آمده که او از آنها در بین سالهای ۱۹۸۰ و دهه نخست قرن جاری استفاده میکرده است.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- تازهترین بررسی ها درباره اسناد پاناما، به نقش موسسه موساک فونسکا در پنهان ماندن عملیات جاسوسان آمریکا از جمله در ماجرای ایران- کنترا در دههی هشتاد میلادی پرداخته است.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «پارس»، جاسوسان آمریکا از خدمات شرکت موساک فونسکا در پاناما استفاده گسترده ای داشته اند. جاسوسان آمریکا با کمک موساک فونسکا دست به تاسیس شرکتهای استتاری میزدند تا بر عملیات خود پرده بگذارند. گفته میشود که برخی از مشتریان موساک فونسکا کسانی بودهاند که به عنوان واسطه برای سرویس مخفی آمریکا (سیا) فعالیت میکردهاند. بررسی ها نشان می دهد احتمالا این شرکت پانامایی در ماجرای ایران-کنترا (ایران گیت) یا همان مک فارلین نقش داشته است
این ماجرا به معامله تسلیحاتی تعدادی از عناصر داخلی با آمریکا و اسرائیل در اوایل انقلاب برمیگردد. واشنگتن در جریان این ماجرا در تلاش بود که از نفوذ ایران در آزادسازی گروگانهای آمریکایی در لبنان بهره برد و در ازای آن، قطعات جنگی و تسلیحات نظامی در اختیار ایران قرار دهد.
از آن گذشته، پول فروش این تسلیحات بهطور پنهانی به ضدانقلابیون نیکاراگوئه (کنترا) داده میشد. کنگره آمریکا در آن زمان کمک مالی به شورشیان نیکارگوئه را منع کرده بود. این ماجرا پس از برملا شدن به بزرگترین رسوایی پس از ماجرای واترگیت بدل شد و حتی در آمریکا به ماجرای "ایران گیت" و در ایران به ماجرای مک فارلین، شهرت یافت.
تحقیقات و بررسی اسناد پاناما نشان می دهد که در این اسناد نام دو تن از مظنونان این ماجرا به چشم میخورد. یکی از آنها فرهاد عظیما است؛ بازرگانی ساکن ایالت میسوری در آمریکا که در زمینه کرایه و لیزینگ هواپیما فعالیت دارد.
طبق گزارش زوددویچه هواپیمای حامل تسلیحات که در سال ۱۹۸۶ در جریان ماجرای ایران−کنترا در تهران فرود آمد، در آمریکا ثبت شده و ظاهرا به فرهاد عظیما و شرکتش تعلق داشته است. عظیما ادعا کرده که از استفادهی سازمان سیا از هواپیمای او برای ارسال تسلیحات به ایران بیاطلاع بوده و بر بیگناهی خود در ماجرای ایران−کنترا تأکید دارد.
نام فرهاد عظیما اما در اسناد پاناما آمده است. او در سال ۲۰۰۰ به شرکت موساک فونسکا سفارش تأسیس شرکتی استتاری تحت نام AlG Limited در جزایر وریرجین بریتانیا را داد که ظاهرا قرار بوده شعبهای از شرکت آمریکایی Avitaion Leasing Group در ایالت میسوری باشد. این شرکت ۶۰ دستگاه هواپیما به منظور کرایه و لیزینگ در اختیار دارد.
۱۳ سال پس از این ماجرا دستاندرکاران موساک فونسکا متوجه میشوند که احتمالا با فردی فعال در محافل جاسوسی سرو کار دارند.
آنان به گزارشهایی برمیخورند که نمایانگر ارتباط عظیما با سازمان سیا است. او ظاهرا در اواخر دهه هفتاد میلادی به یک شرکت خدمات هوایی به نام Eatsco کمک کرده تا به لیبی اسلحه برساند. شرکت مزبور به شماری از جاسوسان پیشین سازمان سیا تعلق دارد.
دستاندرکاران موساک فونسکا که با پی بردن به این جزییات ناآرام شدهاند، از یکی از معاونان عظیما میخواهند که هویت او را تایید کند، اما پاسخی دریافت نمیکنند. موساک فونسکا اما ظاهرا تأکیدی بر پیگیری ماجرا ندارد و از دنبال کردن قضیه صرف نظر میکند.
یک بار دیگر هم نام عظیما سال ۲۰۱۱ در شرکت مشاورهای موساک فونسکا به چشم میخورد که به عنوان مدیر مشترک شرکتی به نام Eurasia Aviation Holdings Limited ثبت شده است. مدیر دیگر این شرکت فردی به نام هوشنگ حسینپور معرفی شده که او هم از فعالان در عرصه خدمات هوایی و لیزینگ و کرایهدادن هواپیما است. بعدتر آمریکا حسینپور را متهم به نقض تحریمها علیه ایران کرد و شرکت Eurasia Aviation Holdings Limited هم ادعا کرد که نام وی اشتباهی در فهرست مدیران این شرکت ذکر شده است.
یکی دیگر از کسانی که نامشان در اسناد پاناما به چشم میخورد، عدنان خاشقجی، دلال اسلحه و تاجر میلیاردر سعودی است که در ماجرای ایران−کنترا نقشی موثر داشت. در اسناد پاناما نام خاشقجی در ارتباط با چند شرکت استتاری آمده که او از آنها در بین سالهای ۱۹۸۰ و دهه نخست قرن جاری استفاده میکرده است.
شرکتهای استتاریی که افراد حقیقی و حقوقی با کمک دفتر وکالت موساک فونسکا دائر کردهاند به آنها کمک کرده که زندگی دوگانهای داشته باشند و تخلفات احتمالیاشان پنهان بماند.
در موضوع فرهاد عظیما به رغم نشانههای متعدد از شرکتش در خرید و فروشهای بحثانگیز تسلیحاتی، تخلف احتمالیاش به دلیل همین شرکتها قابل اثبات نبوده است. عظیما همچنین از چهرههای شناختهشده که روابطی با سیاستمداران شاخص آمریکا دارند به شمار میآید و حامی انتخاباتی نامزدهای دمکرات و جمهوریخواه بوده است. بیل کلینتون در سال ۱۹۹۶ در جشن تولد او بوده است و در کارزار انتخاباتیاش از حمایت مالی او برخوردار بوده و در حال حاضر هم عظیما حامی مالی هیلاری کلینتون است.
بررسی اسناد پاناما نمایانگر استفاده شبکههای جاسوسی و اطلاعاتی از واسطههایی است که مشتری موساک فونساک بودهاند تا با کمک آنها عملیات گوناگون پنهان نگه داشته شود.
بررسی ماجرای مک فارلین از منظری مغفول مانده/ ماجرای مک فارلین یا مسأله ایران- کنترا؟
حال واقعیت چیست؟ آیا ماجرا تنها آمدن یک مقام امریکایی به ایران و ناکام برگشتن او بوده است؟ اسناد و مدارک منتشره از سوی کشورهای درگیر مسأله، چیز دیگری را نشان میدهد: معاملات پشت پرده با دخالت مقامات بلندپایه از چندین کشور، برای دور زدن موانع قانونی معاملات اسلحه در امریکا، جنگافروزی در امریکای لاتین و ایجاد تغییرات سیاسی در ایران با حمایت از میانهروها اهدافی است که از سوی بازیگران این جریان گسترده سیاسی، اقتصادی و نظامی پیگیری میشد.
در این تعاملات محرمانه، افراد متعددی نقش داشتهاند که بررسی و تحلیل سوابق و فعالیتهای هر کدام، بااهمیت است. از دلالان ایرانی این رابطه، میتوان به منوچهر قربانیفر (عضو سابق ساواک و دلال اسلحه)، آلبرت حکیم (واسطه انتقال پول، دلال اسلحه و همکار شناخته شده فناوری نظامی سازمان سیا از پیش از انقلاب با سابقه همکاری در جاسوسی از شوروی)، علی هاشمی رفسنجانی (برادرزاده اکبر هاشمی رفسنجانی)، محسن کنگرلو (مشاور امنیتی میرحسین موسوی نخست وزیر وقت) اشاره کرد. در طرف امریکایی، ویلیام کیسی (رئیس وقت سازمان سیا)، رابرت مکفارلین (مشاور امنیت ملی ریگان)، «اولیور نورث» (عضو شورای امنیت ملی امریکا)، امیرام نیر (مشاور ضد تروریسم نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی، شیمون پرز) بازیگران اصلی بودند.
مسأله ایران- کنترا
در بررسی ماجرای مکفارلین، بیشتر نقش دو کشور ایران و امریکا و شرایط آنها بررسی شده است. در این نوشتار میخواهیم ماجرا را از زاویه دیگری ببینیم که با وجود اهمیت بسیار، تاکنون کمتر به آن پرداخته شده است: ضلع سوم مثلث ماجرای مک فارلین یعنی نیکاراگوئه که شاید بررسی آن حتی مهمتر از دو ضلع دیگر باشد. شاید این مقاله بخشی از پاسخ به این سؤال باشد که چرا در ایران افراد درگیر در این معاملات مخفیانه نام «ماجرای مکفارلین» را بر آن نهادند و مسأله را منحصر به بعد کوچکی از تمامی ماجرا کردند.
همزمان با انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ (۱۹۷۹ میلادی)، انقلاب مردمی نیکاراگوئه نیز به ثمر رسید و با سرنگونی دیکتاتور تحت الحمایه امریکا، آناستاسیو سوموسا (Anastasio Somoza Debayle) نیروهای مردمی ساندنیست در این کشور قدرت را در دست گرفتند. پس از این پیروزی مردمی، امریکا به طور گسترده به پشتیبانی مالی و نظامی از ضدانقلابیون مسلح نیکاراگوئه موسوم به «کنترا»ها پرداخت. این کمکها تا چند سال به طور علنی انجام میگرفت. به طور مثال در سال ۱۹۸۴، کنگره امریکا ۲۴ میلیون دلار کمک به کنتراها را تصویب کرد، اما با وجود این کمکها، گروه غرق در فساد کنترا نتوانست به پیروزی چشمگیری دست یابد و پس از روشن شدن نقش سازمان سیا در مینگذاری بنادر نیکاراگوئه و کشتار مردم عادی، کنگره تمام کمکها به کنتراها را قطع و سپس هرگونه کمکی به کنتراها توسط هر سازمان دولتی امریکا را ممنوع نمود.
دولت ریگان برای گذر از این ممنوعیت کنگره، راه کمکهای مخفی و غیرقانونی را برگزید. بخشی از این کمکها از پادشاه عربستان و چند کشور دیگر همپیمان امریکا تأمین شد. برای ادامه کمکها، شورای امنیت ملی امریکا، به فعالیتهای دیگری دست زد. امریکا که در طول جنگ عراق تجهیزات بسیار پیشرفته نظامی میفروخت و فناوری لازم برای تولید برخی از کشندهترین سلاحهای پیشرفته را در اختیار عراق قرار داده بود، با برنامهریزی اولیور نورث پا را فراتر نهاد و تصمیم گرفت به هر طریقی که شده، از شورشیان کنترا حمایت کند. حتی اگر این کمک از طریق فروش سلاح به ایران باشد، حاکمیتی که دولت امریکا پیش از این بارها به آن اتهام بیاساس حمایت از تروریسم را وارد کرده بود.
در طی فعالیتهای محرمانهای که بعدها ذیل عنوان ایران- کنترا شناخته شد، دولت ریگان به طور محرمانه به ایران اسلحه فروخت تا از فروش چند برابر قیمت این اسلحهها به ایران، درآمد هنگفتی کسب کرده و آن را بدون اجازه نمایندگان کنگره خرج شورشیان کنترا نماید تا با چپگرایان ساندنیست مسلحانه مبارزه کنند و علاوه بر آن گروگانهای امریکایی در دستان مقاومت اسلامی لبنان را آزاد نماید. در این بین، واسطههای متعددی برای مذاکره، انتقال پول و جابهجایی اسلحه به کار گرفته شدند که به دنبال کسب درآمد هنگفت برای خود بودند. دقیقترین تخمین از رقم پرداختی ایران، ۴۸ میلیون دلار است که از این رقم، یک سوم آن به شورشیان پرداخت شده است، بخش اندکی از آن صرف قیمت اصلی اسلحهها بوده و باقی آن به جیب دلالان رفته است.
برای دور زدن قوانینی که صادرات اسلحه به ایران را ممنوع میکرد، نورث از کمک اسرائیل بهره گرفت و بدین ترتیب، سلاحهای امریکایی از خاک اسرائیل به ایران صادر شد و در نتیجه معامله در مجموع بسیار به ضرر ایران تمام شد. دشمنان با ادعای اینکه اسرائیل به ایران اسلحه میفروشد، جنگ روانی شدیدی را علیه ایران به راه انداختند که تا امروز نیز ادامه دارد.
کنتراها: ترور، تخریب، قتل مردم عادی
روش کار کنتراها به اعتراف بسیاری از کسانی که از این گروه جدا شدهاند، مبتنی بر روشهای ارعاب و ترور بود و آنها از کشتار زنان و کودکان ابایی نداشتند. ادگار چامورو یکی از رهبران سیاسی این گروه که به اذعان خود در ارتباط مستقیم با سازمان سیا فعالیت میکرده و به دعوت کاخ سفید به کنتراها پیوسته، این مسأله را چنین بیان میکند:
«به من گفته بودند که این تنها جنگی یک ساله برای تحت فشار گذاشتن دولت نیکاراگوئه است، اما پس از یک سال همکاری با امریکاییها فهمیدم که واقعیت چیز دیگری است. ما به فریب مردم امریکا عادت کرده بودیم، ما به دروغ گفتن به کنگره عادت کرده بودیم، به کنگره گفته میشد که هدف، هدف خوب آوردن دموکراسی است، اما به صورت خصوصی چیزهای دیگری گفته میشد. بنابراین من حس کردم که این یک دروغ بزرگ است… تاکتیکهای مورد استفاده کنتراها تاکتیک ترور مردم بود و شرایطی را فراهم میآوردند که مردم به قتل میرسیدند.»
جان استاکول، عضو سابق سازمان سیا و متخصص عملیاتهای مخفیانه درباره جوخههای ترور کنتراها چنین میگوید:
«هنگام ریاست جمهوری ریگان، سیا در نیکاراگوئه دستورالعملهای مکتوبی به کنتراها داده میشد که صراحتاً شامل روشهای خشونتبار بیثبات کردن نیکاراگوئه میشد. هدف، مردم و زیرساختهای اجتماعی و اقتصادی بودند. روش کار حمام خون نبود، جنایت هدفمند بود. به روستایی میرفتند و تعدادی را میکشتند تا هدفشان را به مردم بفهمانند. هدف ایجاد رعب و وحشت در مردم بود. به جای کشتن ساندنیستها در پایتخت، مردم معمولی را در سراسر کشور به قتل میرساندند.
فساد مالی و قاچاق مواد مخدر
فساد مالی، قاچاق مواد مخدر (به طور خاص کاکوئین) و دیگر اقدامات مجرمانه از فعالیتهای بسیار معمول کنتراها بود که سیا نیز در آن نقش مؤثری داشت. در طول سالیانی که امریکا از تروریستها در نیکاراگوئه حمایت میکرد، بخش زیادی از پول منتقل شده به کنتراها مفقود شد و سیا با اینکه چنین مسألهای را میدانست، اما این فساد را پذیرفته بود، چون مقامات سیا میدانستند که با آدمهای عادی طرف نیستند و در حال کار کردن با جنایتکارانی هستند که به جیب زدن چند میلیون دلار برایشان طبیعی است!
نکته مهم در فعالیتهای سیا برای تشکیل و پشتیبانی از کنتراها در کشور همسایه نیکاراگوئه یعنی کاستاریکا این بود که سیا پروازهای متعددی به این منطقه داشت که به طور مرتب در رفت و آمد بودند و تجهیزات و افراد را از امریکا به پایگاههای سیا و بالعکس منتقل میکردند و البته از هرگونه نظارت پروازهای عادی معاف بودند. چنین شرایطی برای قاچاقچیان ایدهآل بود. سیا از برخی قاچاقچیان برای کمک به کنتراها کمک میگرفت و در قبال این کمک، به آنها اجازه میداد که به سادگی کوکائین وارد امریکا کنند و بفروشند. در این بین، تحقیقات پلیس و به طور خاص پلیس میامی که سرنخهایی از این شیوه قاچاق به دست آورده بود، با اعمال نفوذ ژنرال نورث عقیم ماند.
جان کری که اکنون وزیر خارجه امریکاست، در آن زمان ریاست کمیته تحقیقی در سنای امریکا در این زمینه را برعهده گرفت. در گزارش ۴۰۰ صفحهای موسوم به گزارش کمیته کری (Kerry Commitie Report) که بیش از ۶۰۰ صفحه ضمایم به همراه داشت و در ۱۳ آوریل ۱۹۸۹ منتشر گشت، به صراحت عنوان شد:
آشکار است که افرادی که از کنتراها پشتیبانی به عمل میآوردند، در قاچاق مواد مخدر فعال بودند… و عناصری از کنتراها دانسته از قاچاقچیان مواد مخدر کمکهای مالی و ملزومات خود را دریافت میکردند. هر چند شورای امنیت ملی امریکا مانع تحقق درخواست کنگره امریکا برای بررسی اسناد ارتباط قاچاق مواد مخدر با سیاست خارجی امریکا در امریکای لاتین شد، اما یک دهه بعد، بررسیهای بیشتر در سازمان سیا، صحت نتایج گزارش کری را تأیید کرد.
از میان خلبانان سیا که در انتقال مواد مخدر به امریکا فعال بودند، میتوان به بری سیل (Barry Seal) اشاره کرد که از فرودگاه دورافتاده منا در آرکانزاس، برای انتقال مواد مخدر بهره میگرفت. تاکنون چند مجموعه تلویزیونی درباره او در امریکا و مکزیک ساخته شده و بزودی فیلم دیگری توسط ران هاوارد (Ron Howard) با نام منا (Mena) درباره او ساخته خواهد شد. سیل البته پیش از افشای ماجرای ایران- کنترا در ۱۹ فوریه ۱۹۸۶ به قتل رسید.
اما آنچه سناتورهای امریکایی را به خشم آورده بود، ایجاد یک دولت سایه بود که خود تصمیم میگرفت، خود عمل میکرد و خود پول مالیاتدهندهها و اسلحه امریکایی را آنگونه که میخواست جابهجا میکرد و با قاچاق کوکائین به داخل کشور هم مشکلی نداشت. همچنین، در عملیاتهای ترور ساندنیستهای انقلابی، علاوه بر مردم نیکاراگوئه، تعدادی امریکایی از جمله خبرنگار امریکایی لیندا فریجر هم به قتل رسیدند. هر چند در آغاز ترور خبرنگاران خارجی به ساندنیستها نسبت داده میشد تا افکار عمومی امریکا را در حمایت از کنتراها همراه کند، اما پس از آشکار شدن شواهد روشن از دستاندرکاران این ترورها، ورق برگشت و برای افکار عمومی امریکا ادعاهایی از این دست علیه انقلابیون نیکاراگوئه خریداری نداشت.
علاوه بر این، دولت ریگان برنامه کشور برای حوادث غیرمترقبه را به نوعی برنامهریزی برای مقابله با شورش تبدیل کرده بود تا در صورت حمله به کشورهای امریکای مرکزی، بتواند چند صد هزار نفر همنژادان آنها در امریکا را در اردوگاههایی گرد آورد تا به زعم خود بر مشکل امنیتی حضور آنها در امریکا فائق آید. برخی سناتورها نگران این بودند که دولت ریگان از این برنامه برای مقابله با چند صد هزار مخالف احتمالی خود بهره گیرد و مطابق برخی گزارشات، به دلیل شرایط فوقالعاده قانون اساسی را تعلیق کند. همچنین افشاگریهای دیگری نیز رخ داد که نشان میداد رقمهای درشتی از درآمدهای به دست آمده از فعالیتهای غیرقانونی خارج از امریکا دوباره به امریکا برمیگشت تا در انتخابات تأثیرگذار باشد و از طریق کمپینهای پرهزینه، رقبایی که با سیاستهای آنها مخالفند، کنار زده شوند.
البته ذکر این نکته هم ضروری به نظر میرسد که هر چند ریگان بر هدف آزادی گروگانها در ماجرای مک فارلین تأکید داشت، اما این ادعا تنها پوششی برای توجیه اقدامات غیرقانونی دولت او بود. خانم لوین (SIS Levin) همسر یکی از گروگانهای امریکایی در لبنان معتقد است که اگر گروگانهایی هم وجود نداشتند، آنها چنین چیزی را میساختند، چون وقتی که ارتباط با ایران کشف میشد، تنها چیزی که میتوانست مردم امریکا را توجیه کند، تلاش برای آزادسازی گروگانها بود.
سقوط هواپیما و افشای مسأله ایران- کنترا
مسأله ایران- کنترا در آغاز به این طریق افشا شد که در ۵ اکتبر ۱۹۸۶ هواپیمای باری امریکایی C-123 در خاک نیکاراگوئه سرنگون شد. از سرنشینان هواپیما، دو خلبان و یک اپراتور بیسیم در دم کشته شدند، اما یوجین هایزنفوس (Eugene Hasenfus) که برخلاف دستورات عملیاتی چتر نجات به همراه داشت، توسط نیروهای ساندنیست دستگیر شد. هازینفوس در کنفرانس خبری به صراحت از نقش سیا در تجهیز شورشیان کنترا پرده برداشت و افشا کرد که مکس گومز (Max Gomez) و رامون مدینا (Ramon Medina) دو همکار او عضو سازمان سیا بودهاند.
این مطلب در رسانههای امریکایی بازتاب گستردهای یافت، اما ابعاد گسترده ماجرا تنها پس از افشاگری روزنامه الشراع لبنان درباره حضور مقامات بلندپایه امریکایی در تهران و فروش سلاح به ایران روشن شد. الشراع در ۳ نوامبر ۱۹۸۶ با دریافت اطلاعات از امید نجفآبادی با واسطه مهدی هاشمی در مطلبی غیرمنتظره از حضور رابرت مکفارلین مشاور امنیت ملی ریگان در مأموریتی محرمانه با همراه داشتن یک کیک و یک انجیل امضا شده توسط ریگان خبر داد.
پس از این افشاگری، به دستور امام خمینی (ره)، اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس که از دستاندرکاران برقراری این رابطه بود، در سالروز ۱۳ آبان و در خطبههای نماز جمعه ۱۶ آبان بخشی از ماجرا را برای مردم بازگو کرد. رفسنجانی با اشاره به پاسپورت جعلی ایرلندی مقامات امریکایی و هواپیمای باربری آنها، مدعی شد: «ما به دستور امام خمینی(ره) از ملاقات با این افراد خودداری کردیم و فقط هیأتی برای تحقیق درباره علت سفر و تخلیه اطلاعاتی آنان، نزدشان رفت. آنها پس از چند روز بازداشت از ایران اخراج شدند…»
اما واقعیتهای افشا شده در گزارشات متعددی چون گزارش کمیسیون تاور و گزارش کنگره امریکا نشان میدهد که سخنان آقای رفسنجانی صحت نداشته و هاشمی رفسنجانی و خانوادهاش نقش مهمی در برقراری کانال ارتباطی با امریکا داشتهاند. خاطرات اولیور نورث صراحت دارد که علی هاشمی کانال دوم ارتباط با امریکا بوده و او برای دیدار با مقامات ارشد امریکایی به واشنگتن رفته است. این مطلب در خاطرات منتشره از سال ۱۳۶۵ هاشمی رفسنجانی تأیید شده و البته این نکته اضافه شده که انجیل با امضای ریگان را علی هاشمی برادرزاده او به همراه خود آورده است.
این افشاگریها هم پایانی موقت بر تلاش برای ایجاد روابط پنهانی میان ایران و امریکا بود و هم به حمایت گسترده سازمان سیا از کنتراها پایان داد. تروریستهای کنترا، هر چند نتوانستند حاکمیت نیکاراگوئه را به سوی آنچه مطلوب امریکاییها بود تغییر دهند، اما دشواریهای بسیاری برای مردم این کشور پدید آوردند. تخمینها حاکی از کشته شدن ۸۸۶/۳ نفر از مردم و زخمی شدن ۷۳۱/۴ نفر در یک دوره ۴ ساله از آغاز حملات کنتراها میباشد. اما با همه این رنجها و هزینهها، انقلابیون نیکاراگوئه به رهبری دانیل اورتگا رهبر جنبش آزادیبخش ساندنیستا توانستند در مقابل امریکاییها بایستند و سرنوشت کشورشان را خودشان رقم بزنند.
اورتگا که در انتخابات سال ۱۹۸۴ با اکثریت آرا به عنوان ریاست جمهوری انتخاب شده بود، در دوره ریاست جمهوری خود با چالشهای بسیاری مواجه شد که حملات تروریستی گروه کنترا که به شرحی که رفت از حمایت گسترده امریکاییها برخوردار بودند، مهمترین آنها بود. تحریمهای گسترده امریکا و منع هرگونه تجارت با نیکاراگوئه که در سال ۱۹۸۵ مصوب شد، تا انتهای دوره ریاست جمهوری اورتگا ادامه داشت و موجب مشکلات اقتصادی جدی برای نیکاراگوئه گردید.
همه این مشکلات و حتی پس از رخداد ماجرای ایران- کنترا، باز هم تمایل به توسعه روابط میان ایران انقلابی و نیکاراگوئه انقلابی را از میان نبرد. دانیل اورتگا رئیس جمهور نیکاراگوئه از رئیس جمهور وقت ایران آیتالله خامنهای دعوت کرد که پس از سخنرانی در سازمان ملل در سال ۱۳۶۶ به نیکاراگوئه سفر کنند که البته آقای رفسنجانی در مشاوره به ایشان، نظر مثبتی به این سفر نداشت. با وجود این، آیتالله خامنهای حمایت صریح از دولت نیکاراگوئه را در سخنرانی مهم خود در سازمان ملل اعلام داشتند. این سفر، اولین حضور یک رئیس جمهور اسلامی ایران برای حضور در مجمع عمومی سازمان ملل متحد بود.
در انتخابات سال ۱۹۹۰ برخلاف آنچه پیشبینی میشد، غربگرایان حزب PLC توانستند در انتخابات پیروز شوند. خانم چامورو به قدرت رسید و پس از آنکه مهمترین برنامه خود را گسترش اقتصاد بازار آزاد معرفی کرد، از حمایت امریکا برخوردار شد و دولت بوش برخی تحریمها را لغو کرد. بسیاری از رأیدهندگان به دلیل مشکلات اقتصادی ناشی از تحریمها به نامزد غربگرا روی آورده بودند. در دوره بعد و در سال ۱۹۹۶ غربگرایان با آرنولدو آلهمان به پیروزی رسیدند. اما پیروزی دوره سوم با انریکو بولانوس وضعیت دگرگون شد. آلهمان به جرم اختلاس، پولشویی و فساد به ۲۰ سال زندان محکوم شد و نشان داد که حرکت به سوی اقتصاد سرمایهداری امریکایی و نه تحریمها موجب گسترش فساد اقتصادی و سیاسی است. این فساد در دولت غربگرا، موجب شد تا ساندنیستها با رویکرد ضدفساد بتوانند نظر مردم را جلب کنند. در سال ۲۰۰۶، اورتگا پس از سالها دوری از ریاست جمهوری، باز هم توسط مردم نیکاراگوئه به ریاست جمهوری انتخاب شد و برای بهبود آموزش، بهداشت، امنیت اجتماعی و مقابله با فساد گامهای بلندی برداشت.
اورتگا مدت کوتاهی از دوباره برگزیده شدن به ریاست جمهوری کشورش، به ایران آمد و با رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران و ریاست جمهوری وقت ایران، دکتر احمدینژاد دیدار کرد. او همچنین در دانشگاه تهران به سخنرانی پرداخت. او با اشاره به پیروزی انقلاب اسلامی ایران و انقلاب مردم نیکاراگوئه در سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) این انقلابها را «انقلابهای دوقلو» نامید و تصریح کرد:
این دو انقلاب اهداف مشترکی داشتند؛ عدالت، آزادی، حق حاکمیت و صلح از مهمترین اهداف این دو انقلاب به شمار میآیند… امروز شاهد عصر جدیدی از مبارزه ملتها هستیم و وجدان و آگاهی بیشتری در جهان نسبت به اهمیت وحدت شکل گرفته است. امریکای لاتین فصل جدید تاریخی خود را آغاز کرده است و ما مبارزه برای استقلال دوم و نهایی خود را آغاز کردهایم که این همان مبارزه شما در ایران است. همان مبارزهای که ملت فلسطین و ملتهای آفریقا آغاز کردهاند…
امروز معتقدیم هر چه بیشتر متحد باشیم، با اراده و روحیه خود میتوانیم به پیروزی نزدیکتر شویم. مبارزه ملت نیکاراگوئه و مبارزه ملل امریکای لاتین، همان مبارزه ملت شما و ملتهای آفریقا است که برای دفاع از حق قانونی و مقدس خود و دفاع در مقابل تجاوز امپریالیسم صورت میگیرد. بعد از فروپاشی شوروی، برخی معتقد بودند که مبارزه ملتها پایان یافته است و گرفتار شدن در چنگال امپریالیسم اجتنابناپذیر است. اما ملتها با مبارزات مختلف خود هرگز این تحلیل را نپذیرفتند. ملتها میدانند که امپریالیسم با وجود قدرت اقتصادی بالای خود به استعمار و استضعاف ملتها ادامه خواهد داد. ملتها به این تفکر رسیدهاند که باید این مشکلات را پشت سر بگذارند.
۷ سال پس از آن دیدار تاریخی، دولت جدید در آزمون مهمی قرار گرفته است: آیا دولت منافع ملی و سیاست اصولی نظام در حمایت از جنبشهای مقاومت مردمی مانند حزبالله لبنان و دولتهای چپگرای مردمی امریکای لاتین را دنبال خواهد کرد یا حرکت در مسیر نزدیک شدن به دولت امریکا را ادامه خواهد داد؟
هنوز یک ماه از آخرین دیدار ساموئل سانتوس لوپز، وزیر روابط خارجی نیکاراگوئه با وزیر خارجه ایران آقای ظریف نمیگذرد. اما آیا قولهای داده شده از سوی مقامات ارشد دولتی برای گسترش همکاری با نیکاراگوئه یا حداقل تداوم همکاریهای پررنگ دولت قبل با دیگر کشورهای لاتین عملی میشود؟ یا رویکرد گروه موسوم به «نیویورکیها» در وزارت خارجه و برخی حامیان رسانهای دولت که به وضوح ارتباطات ایران با کشورهای امریکای لاتین در حیاط خلوت ایالات متحده امریکا را به سخره میگیرند محقق خواهد شد؟ آیا منافع ملی ملاک قرار میگیرد یا به تأمین منافع غربگرایانی که در عطش رابطه با امریکا میسوزند اولویت داده خواهد شد؟
هرچند مرور تاریخ وقایع ماجرای مک فارلین و نگاهی بر بازیگران فعال آن و تأملی بر بازگشت دوباره آنها به عرصه سیاست، جلوهای از وقایع پیش روی پیش چشمانمان به نمایش گذاشته است، اما تنها زمان میتواند به این سؤالات پاسخ دهد.
عالی بود .کاش از وقایع حضور فارلین و کسانی که با او در ایران تماس داشته اند و حقیقت ماجرای مهدی هاشمی هم مطلبی بنویسید.