چرا فهرست اصولگرایان در تهران رأی نیاورد؟!
یکی از رسانهها اخیراً در مطلبی تحلیلی پیرامون بررسی علت شکست فهرست اصولگرایان در انتخابات مجلس شورای اسلامی در تهران نوشته است: دولت و حامیانش که از چالش اقتصادی میهراسیدند، کوشیدند تا بازی را در میدان سیاست رقم بزنند و اینگونه بود که ماجرای مهندسی انتخابات خبرگان با مشترکین لیستها و نیز مداخلهی انگلیس در انتخابات رقم خورد.
مجادله، مجادلهای سیاسی شد و اصولگرایان نیز خواسته یا ناخواسته در همین زمین بازی قرار گرفتند. شرایط به گونهای بود که حتی حضور چندین چهرهی اقتصادی در فهرست اصولگرایان نیز نتوانست صحنهی رقابت را به پاشنهی معضلات واقعی مردم منتقل کند.
در ادامه این مطلب آمده است: اتفاقی که طبیعتاً میافتاد این بود که جمعی از مستضعفینِ دردکشیده انگیزهای برای حضور در انتخابات 94 پیدا نکنند و در مقابل کسانی که دردشان دردِ روشنفکری است، برای حضور در صحنه احساس تکلیف نمایند. فرجام این منازعه روشن بود. این فرجام همان چیزی است که امروز در تهران و دقیقاً برخلاف نتایج کشور رقم خورده است؛ چه آنکه تهران اجتماع بیشتری از روشنفکران را همراهی میکند.
همین رسانه در یکی دیگر از گزارشهای خود نیز آورده است: اصولگرایان در تهران شکست خوردند؛ به طور مطلق. ولی این شکست بیش از آنکه سیاسی باشد فرهنگی و تمدنی است. تهران شهری است با انبوهی از جمعیت متعلق به طبقه متوسط جدید شهری، پیچیده در سبک زندگی شبه مدرن با مطالبات شبه روشنفکرانه. چه بر مبنای مفهوم «طبقه و قشر» تحلیل کنیم و چه مبتنی بر مفهوم «سبک زندگی»، آنچه روشن است اینکه رأی بخشی از مردم تهران عموماً قداستزدایی شده و عرفی و حامل ارزشهای غربگرایانه است!
نویسنده این تحلیل میافزاید: به خصوص جوانان رای اولی و زنان به عنوان پیش قراولان تحول در ادراک هویتی و فرهنگی، ترجیح می دهند همواره اصلاحطلب باشند تا اصولگرا. اصلاحطلبی برای آنها نه یک گرایش سیاسی که مجموعهای از نشانهها و معانی فرهنگ نوگرایانه و مدرن است. شرکت در انتخابات برای این گروه از مردم نه یک کنش سیاسی که یک «فضا-رسانه» است؛ یک حرکت نمادین برای ادای پارهای از دلبستگیها و علاقهمندیهایشان وگرنه عموم کسانی که به لیست مشهور به امید رای دادهاند نه منتخبان خود را می شناسند و نه حتی تفاوت آنها را با رقبا میتوانند بیان کنند ولی این انتخاب برای آنها ابراز یک تمایز در سلیقهها و خواستها و نوعی تشفی خاطر به حساب میآید.
*این تحلیلها و اظهارات مشابهی که پیرامون تغییر نگرش مردم تهران و دوقطبی اغنیا_فقرا و عقبمانده_توسعهیافته ارائه میشود به دلایلی تحلیلهای صحیحی نیستند.
آن دلایل از این قرارند:
یکم: در نگرش تحلیلی نباید و نمیتوان فقط به برشی از تاریخ بسنده کرد.
چه اینکه مثلاً در همین تهران و در زمان انتخابات شورای شهر دوره دوم، فهرست انتخاباتی اصولگرایان تحت عنوان آبادگران بود که حائز آرای اکثریت مردم تهران شد.
و در همین تهران نیز زمانی «محمدرضا خاتمی» برادر لیدر اصلاحطلبان توانست رأی اول مردم را برای انتخابات مجلس ششم بدست بیاورد و البته بعدها و در همین تهران نیز یومالله «9 دی» در کوبش فکر و رفتار افرادی نظیر هماو و جریان سیاسی خاص توسط مردم تهران شکل گرفت.
نتیجه آنکه شکست فهرست اصولگرایان در انتخابات مجلس دهم در تهران نه انتهای تاریخ است و نه دلیلی بر تغییر خاص مردم تهران.
دوم: کسانی که این روزها از تغییر مردم تهران سخن میگویند؛ نوعاً همان افراد و جریانهایی هستند که در سال 84 و پس از رأیآوری محمود احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری دولت نهم، بیان میکردند که علت پیروزی وی، زیست انقلابی و سبک زندگی اسلامی مردم تهران و ایران است.
خاصّهتر آنکه تهرانیها بودهاند که به دلیل رؤیت روشهای خدمتگذارانه شهردار تهران؛ سببی برای ترویج وی شده و رأی اکثریت مردم را به سمت وی جلب کردهاند.
همین افراد نیز از کسانی مثل محمدباقر قالیباف به دلیل گرفتن عکس انتخاباتی در کنار هواپیما و یا همراه با حلقه ازدواج انتقاد و اظهار میکردند که اگر او بر روی کاغذهای کوچک سیاه و سفید تبلیغ کرده بود؛ میتوانست پیروز انتخابات باشد.
سوم: در این بستهی گزارش تحلیلی، و طی 2 سال گذشته بصورت علیالدوام مسئله «اعلام پیروزی اصلاحطلبان در انتخابات مجلس دهم به هر قیمتی» مورد هشدار قرار گرفته بود.
علت رصد این معنا و خوانش احتمال پیروزی اصلاحطلبان نیز آن بود که جریان سیاسی خاص طی 2 سال گذشته دست به تخریبهای گستردهای علیه اصولگرایان زد و در عین حال اقدام به خوبنمایی از خود و چیزی به نام «برجام» کرد.
این رفتار که البته از سوی اصولگرایان، نه به درستی پاسخ داده شد و نه به صورت فراگیر مورد روشنگری قرار گرفت؛ طبیعتاً کنشگری سیاسی مردم را تحت تأثیر قرار میداد و این مسئله از نظر ما چیزی نبود که بتوان آنرا نادیده گرفت.
شاهد مثال آنکه اصولگرایان از تبیین شکست اصلاحطلبان در انتخابات سال 92، از ترویج اثر واقعی تحریمها که بصورت میانگین بیش از 30 درصد نبود، از بیان بیدستاوردی محرز برجام، از پوچ بودن وعدههای پسابرجامی دولت و اصلاحطلبان، از نقد کژیهای گفتمان اصلاحطلبان، از پاسخ اصولی به توهینها و تهمتهای جریان خاص و... باز ماندند و این بازماندگی نیز به این دلیل که در تهران صورت عینیتر داشت؛ در همین تهران نیز اثر عینی خود را گذاشت.
و چهارم: در تمام نظامات سیاسی دنیا، بیان تحلیلهایی که آینده نظام سیاسی را با مخاطره مواجه کند ناشی از انحراف و کژی دیدگاههای تحلیلی قلمداد میشود.
کسانی که بیان میکنند مردم تهران به دلیل تغییر سبک زندگی خود به اصلاحطلبان رأی دادهاند ناخواسته در حال بیان این معنا هستند که سبک زندگی مردم ایران در آینده تغییر خواهد کرد و این تغیّر نیز ناخواسته روزی به اتمام انقلاب اسلامی منجر خواهد شد.
چه اینکه در بالا بیان شد که این تحلیل هم به لحاظ فروض اولیه و معلومات معادله غلط است و هم به این لحاظ که غور کردن در آن معانی غلط و ناخوبی را به ذهن متبادر میکند.
به نظر میرسد که بر همین مبناست که مقام معظم رهبری بصورت علیالدوام بر «تحلیل صحیح» تأکید داشته و خواص کشور را جدای از مسئله سکوت و بیبصیرتی از «بدفهمی» و «دیرفهمی» نیز انذار دادهاند.
ارسال نظر