حواستان بود اشتاین مایر کجا رفت و به کجاها نرفت؟
روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
به گزارش پارس به نقل از مشرق،جعفر بلوری در بخش یادداشت روزنامه کیهان نوشت:
اغراق نیست اگر گفته شود شرایط امروز منطقه غرب آسیا شبیه شرایط سالهای 1918 تا 1921 شده است. پس از پایان جنگ جهانی اول و به دنبال فروپاشی امپراتوری عثمانی، دولتهای وقت فرانسه و انگلیس که قدرتی یافته بودند، طی توافقی محرمانه که بین «مارک سایکس» دیپلمات انگلیسی و «جرج پیکو» دیپلمات فرانسوی منعقد شد، کشورهای منطقه را بین خود به مناطق تحت نفوذ تقسیم کردند. نحوه ترسیم مرزها بسیار حساب شده بود. حاصل مرزکشیهای جدید، کشورهای «کوچک» و «وابسته»ای بودند که، بر اساس مذهب و قومیتها شکل گرفته بودند تا اولا، «ضعیف» باشند و ثانیا امکان اتحاد مجددشان به حداقل ممکن برسد.
انگلیسیهای متخصص در تفرقهافکنی، پیش از این«کشورسازی» با «دینسازی» و تشکیل وهابیت و صهیونیسم- مسیحی، مقدمات تشکیل «خاورمیانه» مد نظر خود را آماده کرده بودند. اکنون 95 سال از آن دوران میگذرد و مرزهای امروزکشورهای منطقه غرب آسیا، تقریبا همان مرزهاست. اما شرایط، همان شرایط نیست و اندکی تغییر کرده است.
امروز در این منطقه، کشور مستقل و قدرتمندی مثل ایران ظهور کرده و مقاومتی شکل گرفته که هدف آن نابودی رژیم جعلی صهیونیستی است؛ جنبشهای قدرتمندی مثل حزبالله لبنان، حماس، جهاد و انصارالله روی کار آمدهاند که تبدیل به کابوس اسرائیل و آلسعود شدهاند. رژیم صهیونیستی و آلسعود به علاوه برخی کشورهای میکروسکوپی حاشیه خلیج فارس، یعنی همان رژیمها و کشورهایی که از دل طرحهای سایکس-پیکو زائیده شدهاند، با ملغمهای از بحرانهای رنگارنگ روبه رو شده و در شرایط خطرناکی قرار گرفتهاند. خلاصه این که، طرح سایکس-پیکو تقریبا «هوا» شده و منافع غرب را در این منطقه با بحران جدی مواجه کرده است. به این دو خبر توجه کنید:
-«سه هفته بعد از اینکه اوباما، در ژانویه 2009، لئون پانتا را به عنوان نوزدهمین رئیس سازمان سیا معرفی کرد، وی طی گزارشی فوق محرمانه که روی آن نوشته شده بود «فقط رئیس جمهور بخواند» اعلام کرد، اسرائیل در حال نابودی است و تا سال 2022 از هم فروخواهد پاشید.» (فارین پالیسی/ دهم اکتبر سال 2011 )
- «آل سعود در حال سقوط است. این رژیم هر چقدر هم که رژیم بدی باشد، سقوط آن برای ما بدتر خواهد بود. اوباما باید جلوی سقوط سعودیها را بگیرد.» (چهارم ژانویه 2016 /روزنامه انگلیسی ایندیپندنت)
از قبیل این اخبار که به شکل انبوه منتشر میشود میتوان فهمید اوضاع در منطقه به نفع غرب نیست. رژیم صهیونیستی و آل سعود جزو سرمایههای ارزشمند غربیها هستند. سعودیها برای نفت بیپایانشان و صهیونیستها برای نفوذ عجیبشان در غرب. اما این دو رژیم منحوس که از قضا هر دو ساخته و پرداخته انگلیس هستند، اکنون با خطر موجودیت آن هم از سوی مقاومت مواجه شدهاند.
فرانسه و انگلیس و سایر کشورهای غربی اینبار، به سرکردگی آمریکا وارد معرکه شدهاند تا فرمول سایکس - پیکو را مجددا پیاده کنند، معادلات را تغییر داده و اوضاع را به حالت قبل بازگرداند. برای این منظور، میبایست ایران را مهار کنند. برای این کار نیز ابتدا باید از کشورهایی که به سمت ایران متمایل شدهاند شروع کرد. کشورها هر چه کوچکتر و ضعیفتر، مطلوبتر. این کشورها باید براساس قومیت و مذهب تجزیه شوند تا ضمن تشدید اختلافات مذهبی و قومی، آتش جنگ در جهان اسلام همچنان روشن بماند. کشورهای مرتجع عربی نیز ناخواسته قربانی این بازیاند.
سال 2001 بود که به بهانه حملات 11 سپتامبر، این طرح عملا کلید خورد اما عقیم ماند. طرح «خاورمیانه بزرگِ» بوش اگرچه به نتیجه نرسید اما هرگز رها نشد... امروز داعش مسئول پیش بردن این طرح شده است. داعش اکنون همان کارایی را دارد که حملات 11 سپتامبر داشت. چهار سال است این گروه تروریستی وسیلهای شده برای احیای همان طرح 95 سال پیش فرانسه و انگلیس. غرب صراحتا اعلام میکند، برای مقابله با تروریستهای تکفیری باید ارتش سنی، ارتش کُرد و ارتش ترکمن تشکیل داد! غربیها قباحت را به جایی رساندهاند که طرح تجزیه این کشورها را به عنوان یک راه حل علمی برای نجات منطقه پیشنهاد میکنند. آنها ظاهرا این توطئه علمی! را مدتی است در عراق کلید زدهاند.
گفته میشود غربیها با هزینه سعودیها و احتمالا طرح صهیونیستها، شروع به حفر خندقی عجیب و عمیق در اطراف کردستان عراق کردهاند. تحلیلگران زیادی تاکید کردهاند این پروژه عظیم که با حضور 120 مهندس و کارشناس فرانسوی، انگلیسی، آمریکایی و آلمانی (به ترکیب کشورها دقت شود) در حوزههای مختلف نظامی و تاسیساتی در حال اجراست، یکسالی است که دور از چشم رسانهها آغاز شده است. مسیر این خندق را نیز منطقه «بدره» در استان «واسط»، شهرهای «بلدروز» و «خانقین» در استان «دیاله»، «کفری» و «طوزخورماتو» در شمال شرق استان «صلاحالدین»، شهرستان «حویجه» در جنوب «کرکوک» و «سنجار» در استان «نینوا» اعلام کردهاند.
با این توصیفات، خندق مزبور در واقع، خط مرزی حد فاصل میان منطقه خودمختار و سایر خاک عراق را ترسیم میکند. دیروز مسعود بارزانی ادعا کرد «وقت جدایی کردستان عراق فرا رسیده و برای این منظور به زودی یک همهپرسی برگزار خواهد کرد»، تا بدین ترتیب این احتمال که حفر خندق برای تجزیه عراق است، باز هم تقویت شود. منابع نزدیک به کردهای عراق میگویند، این خندق را که 65 درصد پیشرفت داشته، برای محافظت از خود در برابر داعش کندهاند! اینجا نیز کارکرد داعش معلوم میشود.
اما به نظر میرسد سایکس پیکو 2016 نیز همچون طرح سپتامبر 2001 عقیم است. درست است که انگلیس و فرانسه در سال 1921 و پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی موفق شدند این طرح را پیاده کنند اما همانطور که در ابتدای این یادداشت اشارتی رفت، شرایط، امروز فرق کرده است. در آن دوره مقاومتی نبود که جلوی استعمارگران را بگیرد. ضمن اینکه انگلیسِ امروز هم، آن انگلیسِ سابق نیست و فرانسه هم با ملغمهای از مشکلات اقتصادی و بحران بیکاری و شورشهای اجتماعی رو به رو است. از طرفی یال و کوپال آمریکا هم ریخته و داعش نیز از نفس افتاده است. اکنون متحدان ایران در حال قلع و قمع تکفیریهای تا بن دندان مسلح در دو شهر شیعهنشین نبل و الزهرا(س) سوریه هستند. دو شهری که حدود 70 هزار شیعه ساکن آن به برکت مقاومت، 4 سالِ تمام بدون آب و غذا و سلاح، و با ابتداییترین امکانات دوام آوردند. ساکنان این شهر چند ماه آخر با مشقت کامل سرکردند اما مقاومت را رها نکردند تا پیروزی اخیر به دست آمد. در عراق نیز وضعیت مشابهی برگروههای تروریستی وابسته به غرب حاکم است.
نتیجه این که، تا وقتی مقاومت هست، سایکس پیکوها عقیم خواهند ماند. چنین طرحهای شیطانی تنها زمانی کارگر میافتد که دست از مقاومت برداشته و دم از سازش با عاملان بیثباتی در منطقه بزنیم. نزدیکی به کشورهایی مثل انگلیس، آمریکا و فرانسه، فقط باعث کارگر افتادن چنین طرحهای شومی خواهد شد.
تصور کنید اگر مردم در نبل و الزهرا مقاومت نمیکردند، نتیجه چه میشد؟ تسلیم شدن در برابر استکبار، همین نتیجه را به دنبال دارد.
توسعه و مافیای تراریختهها!
علی هدایت در بخش یادداشت روزنامه وطن امروز نوشت:
«سلامت نسل» موضوعی است که با کیفیت زیست ایرانیان و در شکل بالاتر «بودن یا نبودن» ما در آینده مرتبط است. قانونی شدن «تولید و واردات مواد تراریخته» هر چند پیش از این به شکل نامحسوس در برخی قوانین داخلی عنوان شده اما تثبیت آن بهعنوان بخشی از اهداف پیشرفت کشور در «برنامه ششم توسعه» میتواند کل رویه کشاورزی و سلامت کشور را دچار چالش کند.
دستکاری با علم ناقص!
محصولات تراریخته یا «GMO» حاصل دستکاری ژنتیکی موجودات زنده اعم از گیاه و دام است. هدف از این دستکاری پاسخ به سیل مصرف حاصل از سبک زندگی سرمایهداری با طمع سودآوری بیشتر به دنبال تولید حداکثری با بهترین سر و شکل ظاهری فرآورده است.
مشکل اینجاست که علم بشر در حوزه «مهندسی ژنتیک» محدود است و از توانایی تاثیرگذاری و مدیریت همه خصوصیات فرآورده نهایی برخوردار نیست و حتی دقیقا نمیداند حاصل پیوند ژنتیکی مثلا ماهی و گوجهفرنگی یا ویروس و ذرت چه خواهد شد و عاقبت مصرفکننده چنین فرآوردهای اعم از دام یا انسان به کجا ختم میشود!
اروپاییهای باهوش
در حال حاضر معدودی از کشورها از جمله آمریکا، کانادا و آرژانتین به تولید انبوه محصولات تراریخته اعم از ذرت، گندم، برنج، سویا و انواع میوهها اقدام کردهاند و با فشار بر نهادهای بهداشتی و زیستمحیطی میکوشند بازار فروش محصولات خود را در کشورهای در حال توسعه و فقیر گستردهتر کنند.
برعکس این ماجرا در کشورهای اتحادیه اروپایی و سایر توسعهیافتهها مشاهده میشود، به نحوی که آنها با ورود محصولات تراریخته بشدت مخالف هستند و مثلا در کشور استرالیا، ورود هر نوع میوه GMO پیگرد قانونی و مجازات دارد.
پس برخلاف آنچه توسط لابیهای رسانهای کمپانی بزرگ آمریکایی «مونسانتو» که 90 درصد محصولات تراریخته جهان را تولید میکند تبلیغ میشود، محصولات نامطمئن دستکاری شده، خرج پروژههای رفع گرسنگی و سوءتغذیه در جهان نمیشود! مهمترین دلیل این مدعا آمار وحشتناک 870 میلیون نفری «گرسنگی» در جهان است!
«نه» به سرطان و ناباروری
اما چرا میلیونها نفر در جهان با تولید و مصرف محصولات تراریخته مخالفند و هزاران کمپین «ANTI GMO» در کشورها شکل گرفته که حتی آنزیمهای به کار رفته در تولید محصولات را با هدف حذف مواد دستکاریشده ژنتیکی از فرآوردههای غذایی خود، کنترل میکنند؟ مستندات بعدی کمی ترسناک است.
در پروتکل جهانی ایمنی زیستی کارتاهنا که سال 1992 به تصویب جهانی رسید «حفظ سلامت انسان و محیط زیسـت از خطـرات بالقوه محصولات GMO» عنوان شده است.
آکادمی آمریکایی پزشکی محیطزیست (AAEM) میگوید: مطالعات متعددی نشان میدهد سلامت حیوانات مصرفکننده محصولات تراریخته با مخاطرات جدی مواجه شده است از جمله: ناباروری، آسیبهای ریوی، اختلال در سیستم ایمنی، کمبود ویتامین، پیری زودرس، دیابت، انواع سرطانها شامل سرطان کبد، کلیه، قلب، پروستات و در نهایت نرخ بالای میزان مرگ و میر!
مقالات بسیاری نیز درباره تاثیر مصرف محصولات تراریخته بر سلامت بدن و حتی زندگی در کنار مزارع تولید این فرآوردهها منتشر شده است. به طور مثال تحقیقات 29 ساله تیم دکتر استنلی ایون از درمانگاه سلطنتی انگلیس، ثابت کرده مصرف گلکلم اصلاح ژنتیک شده با ویروس و سویای تراریخته، میزان شیوع ابتلا به سرطان معده و روده بزرگ را به میزان معناداری افزایش میدهد.
بازی با سلامت مردم
در کشور ما نیز مخالفت با واردات محصولات تراریخته سابقهای طولانی دارد اما مطابق عرف سایر جوامع در حال توسعه، مردم صیانت از حق و حقوق خود را صرفا برعهده «دولت» گذاشته واز کنکاش در مسائل مهمی همچون «مخاطرات عرضه بدون اطلاع مواد تراریخته» در غذای خود، باز ماندهاند.
دولتهای نهم و دهم در رفتاری سلامتمحور، تولید و تا حدی واردات محصولات تراریخته به کشور را متوقف کردند و در اجرای قانون ملی ایمنی زیستی کوشیدند. همچنین در همین دولتها بود که «قانون ایمنی زیستی» با هدف صیانت از سلامت مردم و پیشگیری از حملات بیوتروریستی به تصویب رسید. اما دولت یازدهم خرداد 94در رفتاری غیرقابل توجیه آییننامه قانون ایمنی زیستی را به حکم جهانگیری، معاون اول رئیسجمهور لغو کرد! همچنین واردات محصولات تراریخته افزایش یافت و مطابق مفاد برنامه ششم توسعه بنا دارد واردات و تولید این فرآوردههای نامطمئن را افزایش دهد.
همچنین فردی که در خود دولت اصلاحات به علت عدم رعایت پروتکلهای زیستی با افشاگری ابتکار، از میدان به در شده بود، دوباره با طرحهای گسترده تولید محصولات تراریخته در کشور بازگشت و با تمسخر قانون، رئیس انجمن ایمنی زیستی شد!
ابتکار سال 83، با انتقاد از تولید مزرعهای بیمجوز و بدون قرنطینه برنج تراریخته توسط موسسه بیوتکنولوژی کشاورزی وزارت جهاد کشاورزی، تاکید کرده بود: «تولید این برنج باید هرچه سریعتر متوقف شود».
ابتکار با بیان اینکه کشورهای دنیا در زمینه این محصولات حتی در بخشهای پژوهش بسیار با احتیاط عمل میکنند، گفته بود: «در حالی که مسؤولان خبر از به بازار آمدن این برنج در سال آینده- 84- داده و امسال نیز کاشت مزرعهای آن در سطح هکتاری، بدون انجام هیچگونه قرنطینهای انجام شده است، هیچگونه ارزیابی زیست محیطی و ریسک و بررسی آثار سوء کوتاه و بلندمدت این محصول انجام نشده است».
یک تقلب برنامهریزی شده
حدود ٨٠ درصد تنـوع زیستی موجود در جهان در کشورهای در حال توسـعه از جمله ایران متمرکز است و بخش عمده حیات اجتماعی و اقتصادی به کشت سنتی محصولات کشاورزی اختصـاص دارد. یک لابی مشخص تلاش میکند کشت صنعتی را برابر «تولید محصولات تراریخته» در کشورمان معرفی کند. در حالی که جهان اول با عبور از این فرضیه پرهزینه و بدعاقبت به سمت تولید «محصولات ارگانیک و طبیعی» با استفاده از مطالعه بر آفات و کود طبیعی پیش رفته که اتفاقا سود حاصل از تجارت یادشده به علت رغبت مردم به پرداخت هزینه اضافی خرید محصولات سالم، تضمین شده است.
پس عزم گروهی از سیاستمداران ایرانی برای تبدیل ایران به مرکز واردات و تولید عمده محصولات تراریخته، حتی بدون تسلط بر ملزومات ابتدایی این منظور شامل آزمایشگاههای کنترل مخاطرات زیستی و همراه با لغو قوانین ایمنی زیستی، حقیقتا غیرقابل توجیه است!
7 خرداد 94، قاضیزادههاشمی، وزیر بهداشت و درمان، در پاسخ به نگرانیهای مردم درباره واردات و تولید و عرضه محصولات تراریخته حتی بدون «نشانهگذاری و درج برچسب هشدار» مندرج در قوانین بالادستی، در پاسخ به جوانی که از وی درباره آزمایش و بررسی اثرات محصولات تراریخته پرسید، با ابراز تاسف از وضعیت آزمایشگاههای کشور گفت: در بسیاری موارد ما توان آزمایش و بررسی دقیق این موارد را نداریم و آزمایشگاههای ما در این موارد با کمبودهایی مواجه هستند.
عقبنشینی سازمان محیطزیست
معصومه ابتکار، رئیس سازمان محیطزیست در دولت یازدهم نیز در برابر واردات و تولید محصولات تراریخته در کشور موضعگیریهای خوبی داشته است. وی 3 شهریور 94، در همایش بینالمللی توسعه تجارت و بازار محصولات ارگانیک با ابراز نگرانی از واردات محصولات تراریخته به کشور گفت: این موضوع در شورایعالی ایمنی زیستی با حضور معاون اول رئیسجمهور بررسی میشود. GMOها یا مواردی که در ژنتیک آن دستکاری میشود بدون هیچ کنترلی در سالهای گذشته به کشور وارد شده است که این امر باعث ایجاد بیماریهای خطرناک در کشور میشود. واردات ذرت و روغن سویای تراریخته از نظر سازمان حفاظت محیطزیست غیرقابل قبول است.
ابتکار تاکید کرد: کشاورزی ارگانیک به تنوع زیستی کشور آسیب کمتری وارد میکند که ما نیز علاقهمند به توسعه آن هستیم.
ابتکار در این همایش که با حضور اسکندر زند، معاون وزیر جهاد کشاورزی و رئیس سازمان تحقیقات، آموزش و ترویج کشاورزی برگزار شد، تومار مخالفت با واردات و تولید محصولات تراریخته را هم امضا کرد اما ناگهان ورق برگشت و در ماده 8 مفاد پیشنهادی شورای محیطزیست تدوین لایحه ششم توسعه، ضمن تاکید بر تولید، واردات و مصرف مواد تراریخته در کشور آمد: «دولت موظف است با ایجاد ساختاری توانمند به صورت مستقل و یا وابسته به دستگاههای اجرایی ضمن تدوین استانداردهای لازم، بر تولید، واردات و مصرف مواد تراریخته کنترل و نظارت جدی اعمال کند»!
جالب توجه است که درحالی دولت یازدهم درپی قانونیسازی محصولات تراریخته است که محمدجواد ظریف هم ۱۶سال پیش در نامهای هشدار داده بود: این محصولات دستکاری شده ژنتیکی میتواند بهعنوان سلاح علیه کشور مورد بهرهبرداری قرار گیرد. تولیدکنندگان این محصولات قادرند نسلی از یک کشور را عقیم سازند.
حملات بیوتروریستی
برخی آمارها حاکی از این است که 20 درصد زوجهای ایرانی نابارور هستند که این آمار از میانگین سازمان جهانی بهداشت بالاتر است.
هیچ دانشمندی بدون تحقیقات پرهزینه و تسلط بر علوم لبه تکنولوژی نمیتواند وضعیت یادشده را ناشی از حملات بیوتروریستی احتمالی آمریکا یا اسرائیل به ایران با محصولات تراریخته یا دستکاری محیطزیست ارزیابی کند اما عقل حکم میکند ایران نیز مانند روسیه، اتحادیه اروپایی، استرالیا و دیگران از واردات و مصرف مواد تراریخته جلوگیری کند.
تدبیر این است که ایمنی گنج زیستی متنوع ایران را با تولید محصولات تراریخته به خطر نیندازیم و ریسک پراکنش اتفاقی بذر و محصول تراریخته در طبیعت را برخلاف قوانین بینالمللی ایمنی زیستی، همچون دوره اصلاحات و فاجعه غیرقانونی رهاسازی کور برنج تراریخته در مزارع شمال کشور، به جامعه تحمیل نکنیم. نظر شما چیست؟
فریدون مجلسی در سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
این روزها که لابد برای ایجاد تعادل در روابط خارجی، موضوع نگاه به شرق در برابر تعامل با غرب مطرح شده است، گاه دیده میشود کسانی برای فروپاشی شوروی دل میسوزانند و هشدار میدهند که شوروی قربانی دسیسهها و جنگ نرم آمریکا شد. برخی از آنها احتمالا بیآنکه خود بدانند، دل در گرو مهر قهرمانیهای استالینی دارند که زمانی ایرانیان آزرده از غرب را بسیار به خود مشغول کرده بود و برخی بر این عقیدهاند که چه حیف شد شوروی فرو پاشید. برخی دیگر هم روسیه را جایگزین و قائممقام شوروی میبینند و در دل احساس میکنند اگر شوروی نیست، دستکم روسیه هست، نیرومند هم هست، ثروتمند هم هست، بالقوه ابرقدرت است و بالفعل هم خواهد شد؛ البته اسباب ابرقدرتشدن را هم دارد. روسیه هنوز هم همسایه ما به حساب میآید. حملونقل دریایی از انزلی تا آستاراخان یا بنادر دیگر روسیه در خزر به ایستگاه ثالثی نیاز ندارد. طبیعی است میان دو همسایه بالقوه ثروتمند، بیشترین روابط تجاری بالفعل نیز برقرار باشد و توسعه یابد؛ ولی عجالتا روسیه در زمینه نفت و گاز، رقیب ایران است و در زمینههای صنعتی هم فقط بهطور محدود ممکن است نیازهای ایران را برآورده کند یا شاید آشنایی دو همسایه از یکدیگر کم است که باید بیشتر شود. روسیه یکی از بزرگترین مشتریان تولیدات ترکیه بود. اکنون که میان دو همسایه تحریمهایی برقرار است، شاید ایران بتواند در برخی زمینهها مانند میوه، مواد غذایی، تولیدات ساختمانی و محصولات بالادستی و پاییندستی پتروشیمی نیازهای آن کشور را برطرف کند.
بسیار هم خوب است. همکاری سیاسی و نظامی در سوریه بحثی موردی و جداگانه است. اما رابطه منطقی با ابرقدرتی که یادآوری تاریخ روابطش با ایران، چه در زمان «سفیدی» و چه در زمان «سرخی»، رنجآور است و تمایل تبدیلکردن آن به رابطه استراتژیک، به بازاندیشی نیاز دارد. یادمان باشد این شوروی بود که از آغاز سلطه بر سرزمین روسیه، خود را دارای رسالتی میدانست که مخالفان حق انتقاد از آن را نداشتند و آن، پیادهکردن رونوشتی از نظام خود در کشورهای دیگر بود. این گامبرداری متقابلا آغازگر مقاومت بازدارندهای شد که پس از دو جنگ به جنگ سرد تبدیل شد و عملا آمریکا را نیز به جرگه قدرتهای امپریالیستی غرب وارد کرد. شوروی با ارعاب و قتل مخالفان توانست جامعه خود را وادار به تمکین کند و آن را دلیل محبوبیت و پذیرش بلامعارض خود بداند. جنگ سرد گاه به جنگهای نیابتی گرم تبدیل میشد که زبانههای سوزان آن در ویتنام بهیادماندنی است. تفاوت نظام آمریکا با شوروی در این بود که به قول بازاریها، آمریکا از «سود» میخورد و شوروی از «مایه». آمریکا در هر جنگی، صنایعی را در کشور خود به کار میانداخت و نیروهایی را به کار میگمارد، درحالیکه در شوروی توان تولیدی به جای رفع نیازهای فزاینده مردم باید صرف تدارک تجهیزات و مهمات نظامی در کشورهای دیگر میشد. مردم برای خرید یک یخچال یا سایر لوازم خانگی باید ماهها و سالها در صف انتظار میماندند. اگر جنگ ویتنام برای آمریکا روزانه ١٠ میلیون دلار هزینه برای ابزار جنگی، مهمات و پرسنل داشت - که از عهده آن برمیآمد- شوروی برای مقابله با آن باید دستکم نصف آن مبلغ را از امکانات محدود خود هزینه میکرد - و از عهده آن برنمیآمد-. درواقع پیروزی شوروی در جنگ نیابتی ویتنام، ضررهای داخلی برای آنها به همراه داشت. آمریکاییها در عوض شوروی را در جنگ نیابتی دیگری در افغانستان درگیر کردند و در آنجا القاعده و بنلادن را به جانش انداختند و آن نظام نیمهجان را از پای درآوردند. نظام شوروی مبتنی بر عقایدی توهمی و به زور، فساد، پنهانکاری و روشهای استالینی استوار بود. روابط این کشور با کشورهای اقماری در اروپا و مستملکات آسیایی مبتنی بر غارت و غرامت بود. وقتی نسلهای فرهیخته بعدی به خود آمدند و گورباچف خواهان دو مرحله گلاسنوست (بلورینگی یا شفافیت) و پرستورویکا (بازسازی) برای اصلاحات شد، با اندکی بلورینگی دیگر فرصتی برای بازسازی بقای آن نظام باقی نماند. نظام اداری، سیاسی و اقتصادی بود که توان پایداری شوروی را فرسود نه جنگ نرم تحمیلشده از بیرون. حتی زمانی که نظامیان برای بقای نظام، گورباچف را ربودند، همقطاران خودشان بودند که بهدور «یلتسین» سوار بر تانک جمع شدند و فاتحه آن نظام را خواندند. آن روزها مردم کشور و دولتهای اقماری شاد و خوشحال شدند و ماتم نگرفتند. ابرقدرتها متحد استراتژیک نمیخواهند، نیازی هم به آن ندارند. هنگام رأیدادن در مراجع بینالمللی و شورای امنیت هم فقط به منافع خودشان میاندیشند. رفتار ایران با آنها یا هرکشور دیگری، باید بر مبنای برابری و رعایت منافع ملی خودمان و احترام متقابل باشد.
الزامات سخنان آقای روحانی
روزنامه اعتماد در بخش سرمقاله خود نوشت:
سخنان سهشنبه شب آقای روحانی در تلویزیون ایران واجد چند نکته کلیدی بود که توجه به آنها میتواند برای چشماندازی که در پیش داریم اهمیت داشته باشد. البته هرکدام از این موارد استلزاماتی دارد که نمیتوانیم آنها را نادیده بگیریم.
1- آقای روحانی به درستی تاکید کردند که: «آنچه برای موفقیت ما لازم است امید مردم است.» واقعیت این است که امید مردم نقش تعیینکننده دارد ولی شکلگیری و نیز بقای امید میان آنان باید با عنایت به واقعیات جامعه باشد. مردم باید شاهد تحولاتی هرچند ملموس باشند و تحول را در اداره کشور و زندگی روزمره خود ببینند. تحول در روابط خارجی به خودی خود برای مردم و جامعه اهمیت درجه اول را ندارد، بلکه اثرات این روابط بر امور داخلی کشور ازجمله اقتصاد است که مهم است. به علاوه اگر دولتی میتواند روابط خارجی را سروسامان دهد به طریق اولی باید بتواند امور داخلی را نیز نظم و نسق دهد. وضعیت نظام اداری کشور از مواردی است که زایلکننده امیدی است که نزد مردم ایجاد شده است. همچنین وحدت سیاسی و برون رفتن از تنش موجود سیاسی یکی از مهمترین مواردی است که موجب تقویت امید در میان مردم میشود. وحدتی که باید در انتخابات و با حضور حداکثری مردم تحقق پیدا کند. البته بخشی از این کار به عهده دولت است و در بخش مهمتری از آن نیز سایر قوای حکومتی نقش دارند و بهطور مستقیم به دولت مربوط نمیشود. ولی دولت و شخص آقای روحانی میتوانند با استفاده از شیوههای گوناگون در این زمینه موثر واقع شوند و وحدت سیاسی و امید ناشی از آن را به جامعه سیاسی ایران تزریق کنند.
2- نکته بسیار مهم دیگری که آقای روحانی اظهار داشتند، این است که نمیخواهیم قدرت فائقه منطقه باشیم. واقعیت این است که بخشی از ترسی که در دل کشورهایی چون عربستان ایجاد شده ناشی از این توهم است که ایران میخواهد قدرت فائقه منطقهای شود لذا آنان خودشان در پی رسیدن به این هدف هستند تا مبادا ایران چنین شود. چنین هدفی نهتنها در ایران وجود ندارد بلکه شدنی هم نیست. زیرا اوضاع منطقه و قدرتهای جهانی، چنان است که بقای هرگونه قدرت فائقه احتمالی را به چالش میکشد. آنچه ایران میخواهد، نه قدرت فائقه بودن که مربوط به زمانهای دور نزد کشورهای سلطهجو است، بلکه حفظ منافع مشروع خود و ایجاد روابط متوازن با کشورهای دیگر است. روابطی که مانع از سلطهجویی هر قدرت منطقهای شود. کاری که عربستان سعودی در یمن و سوریه کرده است، مصداق بارزی از این نوع رفتار با هدف قدرت فائقه شدن است.بنابراین هرگونه کوششی برای تبدیل شدن هر کشوری به قدرت فائقه منطقهای، برابر با آغاز درگیری و بحران است که به ضرر همه کشورها از جمله کشوری است که خواهان قدرت فائقه شدن است.
3- محور کلیدی دیگری که در اظهارات آقای روحانی بود، تاکید بر حضور مردم و بخش خصوصی و کنار کشیدن دولت از امور تصدیگری و بسنده کردن به امور حاکمیتی و سیاستگذاری است. بیان این جمله را همواره در دولتهای گذشته نیز شاهد بودهایم. ولی در دولت موجود گامهایی مهمتر نیز برداشته شده است. از جمله و برخلاف دولت پیش که هر جا سفر میرفتند انواع و اقسام مقامات دولتی را به عنوان هیات اقتصادی، همراه خویش میکردند و هیچ نمایندهای از بخش خصوصی حضور نداشت، در این دولت و در سفر آقای روحانی به اروپا شاهد حضور چشمگیر بخش خصوصی و نمایندگان آن در سفر بودیم که به معنای برداشتن گام اولیه و نشان دادن اراده لازم برای تحقق این هدف است.
ولی اجرای این هدف به همین سادگی نیست و با گفتن اینکه میخواهیم بخش خصوصی را تقویت کنیم کفایت نمیکند. زیرا ساختار موجود کشور به ویژه در حوزه اقتصاد همچنان بر محور دولتی بودن قرار دارد و با این ساختار و نظام اداری و مقررات کسبوکار و مشکلات قضایی و فساد به هیچوجه نمیتوان بخش خصوصی را به نحو مطلوب فعال کرد. مساله اصلی این است که بخش خصوصی نمیخواهد جانشین بخش دولتی شود. دولت باید مقتدرتر شود و به جایگاه اصلی خود برود. اگر مقررات و نظام اداری موجود و رانت و بیقانونی ادامه داشته باشد، خصوصی شدن اقتصاد به ضرر مردم خواهد شد. بخش خصوصی وقتی مفید است که همزمان شاخصهای کسبوکار بهبود بخشیده شود. بدون شفافیت و آزادی دسترسی به اطلاعات و حذف رانت و مقررات تبعیضآمیز، تقویت بخش خصوصی علیه منافع مردم و اقتصاد خواهد بود، بنابر این باید شاهد اقدامات دولت در این زمینهها باشیم.
نکته مهم دیگر اینکه در ادبیات موجود، بخش خصوصی تعریف دقیقی ندارد؛ بخش مهمی از آنچه بخش خصوصی نامیده میشود همان بخش دولتی است که در دولت پیش در نهاد و موسسات و... تبلور یافت.
با وجود بخش خصولتی که هم از منافع بخش دولتی بهرهمند است و هم از منافع بخش خصوصی، غیرممکن است که اقتصاد کشور گامی اساسی به جلو بردارد. به نظر میرسد همین چند مورد، در مرکز توجه دولت قرار گیرد میتوانیم امیدوار باشیم که از سال 1395، جوانههای رشد را در اقتصاد ایران شاهد خواهیم بود.
برجام و ضرورت تحرک اطلاعرسانی دولت
هوشمند سفیدی در روزنامه آرمان نوشت:
آغاز اجرای برجام و متعاقب آن تحرک دیپلماسی عمومی دولت یازدهم به ویژه دیپلماسی اقتصادی و در همین راستا، سفر اروپایی رئیسجمهوری و دستاوردهای آن از یک طرف و عدم تحرک موثر و کافی اطلاعرسانی دولت در زمینه تحلیل آثار و ضرورتهای آن، بار دیگر این واقعیت را نشان داد که آگاهیدهی، نقش اول را در شکلدهی افکار عمومی ایفا میکند و متاسفانه عدم آمادگی کافی برای این منظور، شکاف عمیقی بین «دیپلماسی اقتصادی » و «دیپلماسی رسانهای» دولت ایجاد کرده است. اگر این واقعیت را با سمپاشی و حتی تحرک زودهنگام به اصطلاح دلواپسان تحلیل کنیم، آنگاه وضعیتی که هم اینک نزد افکار عمومی به ویژه طبقات متوسط و توده شکل گرفته است، بهتر درک خواهد شد. انتظار میرفت با توجه به پیشبینی اجرایی شدن برجام و توقعات و انتظارات عمومی از آن، سیاست اطلاعرسانی و رسانهای مدونی برای آن آماده میشد تا از یکسو به تعدیل انتظارات و منطقیسازی آن شکل داده و از طرف دیگر، این پیروزی دیپلماتیک و افتخارات آن را آنگونه که شایسته است، بروز میداد. متاسفانه هجمه اطلاعرسانی دلواپسان که منافع جناحی را در اولویت اقداماتشان قرار دادهاند، از اطلاعرسانی دولت پیشی گرفته و آنها کوشیدهاند تا به جای کاشتن بذر امید و نشاط در دل مردم، به نومیدی عمومی دامن بزنند. در این راستا، شایسته آن است تا دولت سریعا سیاست تحلیل تاثیرات توافقات و قراردادها را با زبان عامه و همه فهم و بر پایه یک کمپین اطلاعرسانی گسترده در پیش بگیرد. برای مثال بیان و تبیین آثار اشتغال زایی، تورم زدایی، تنش زدایی، توسعه تعاملات بینالمللی، ایمنی سفر و...، ضرورتی فوری محسوب میشود که به هیچ وجه با تاخیر سازگار نیست. مهمترین تکنیک در این زمینه برگزاری نشستهای خبری مسئولان مرتبط با قراردادها و تفاهمات، با نمایندگان رسانهها و ارائه توضیحات لازم و پاسخگویی به ابهامات، سیاه نماییها و بعضی از سئوالات برحق است که باید با بیان تحلیلی مبتنی بر نتایج آتی آنها برای آحاد و طبقات مختلف مردم و پرکردن خلأهای گذشته و دوران دولتهای نهم و دهم و آسیبهایی که کشور و مردم از آنها دیدند، همراه باشد. برای مثال، یادآوری میزان بیکاری انباشته طی 10سال گذشته یا تعداد سوانح هوایی ناشی از فرسودگی ناوگان هوایی مسافربری کشور و تعداد افرادی که طی آن جان خود را از دست دادند، بسیار مهم است. سیاست بعدی در این خصوص، تعدیل انتظارات و تاکید بر زمانبر بودن لمس دستاوردهاست. همچنین بهرهبرداری از انواع رسانهها در امر اطلاعرسانی از رسانههای سنتی گرفته تا رسانههای نوظهور است که باید توسط روابط عمومیها سازماندهی و اجرا شوند. سیاست آخر، اطلاعرسانی گسترده، نه تنها برای نخبگان بلکه برای عموم است. باید برای «حاشیه نشینان اطلاعاتی» نیز پیام داد. در این زمینه، برگزاری جلسات اطلاعرسانی و تحلیل دستاوردهای برجام با آحاد مختلف مردم از جمله جوانان و... ضرورت دارد. روابط عمومیها باید هم فرمانده و هم سرباز این حرکت باشند و به اصطلاح بازیخوانی درستی از آنها صورت پذیرد. سخن آخر آنکه مراقب باشیم با ضعف در اطلاعرسانی، فرصت امید بخشی به مردمی را که سالها در انتظار فرجام برجام بودهاند، به سادگی از دست نرود.
مسئولان بخوانند
کورش شجاعی در بخش یادداشت روز، روزنامه خراسان نوشت:
«شما سوار مقام شوید، مقام سوار شما نشود این دو تا مثل راکب و مرکوبند». این عبارت به ظاهر ساده اما صریح و پرمغز، بخش کوتاهی از سخنان بنیان گذار و رهبر انقلاب اسلامی در جلسه تنفیذ حکم ریاست جمهوری محمدعلی رجایی است گر چه در آن جلسه، مخاطب این سخن بس «درس آموز»، رئیس جمهور بوده اما کاملاً بدیهی و روشن است که مخاطب امام(ره) همه مسئولان آن روز، امروز و آینده این کشور بوده، هستند و خواهند بود. همچنین پر واضح است وقتی که رئیس جمهور به عنوان بالاترین مقام اجرایی کشور مخاطب این سخن «سرنوشت ساز» امام امت قرار می گیرد به طریق اولی همه مسئولان در تمامی سطوح و رده های مسئولیتی، مخاطب این کلام راهبردی، نصیحت و توصیه موکد هستند، پند و توصیه حکیمانه ای که عمل به آن ضامن اصلی «خوش سرانجامی» و عاقبت بخیری مسئولان و صاحبان قدرت است. مردم در همین سال های گذشته بر انقلاب با چشم خود دیدند و می بینند عاقبت نیک و قابل افتخار مسئولانی را که «راکب» خوبی بودند و هستند برای مرکوب مقام و مسئولیت، همان طور که «بدسرانجامی» مسئولان و به قدرت رسیده هایی که «مرکوب» مقام شده اند را دیده اند و می بینند.
بی گمان هر مسئولی در هر رده و سطح مدیریتی اگر به جایگاه مسئولیتی خود به دیده «فرصت خدمت» نگاه کند، خدمت به مردم با انگیزه اساسی و بنیادین جلب رضای حق تعالی، خدمت به وطن در راستای توسعه و پیشرفت و آبادانی و امنیت و منافع ملی کشور، خدمت به ارتقاء دانش و بینش و فرهنگ جامعه و... و نه با نگاه «طعمه» و فرصتی برای میدان دادن به خواست ها و منیّت ها و قدرت طلبی و ثروت اندوزی و برخورداری از امتیازات و رانت های گوناگون برای خود و وابستگان نسبی و سببی و فکری و جناحی خود آن گاه می تواند مدعی امیری و سواری بر مرکب قدرت و مقام باشد.
نشانه های «طعمه دیدن» و «مرکوب» مقام شدن
و اما مرکوب مقام شدن نشانه هایی دارد. خود برتر بینی و خود بزرگ بینی «دیگران را کوچک و کم مقدار شمردن»، تکبر و نخوت و غرور در مواجهه با مردم و همکاران، خود را همه چیز فهم و دانای کل دانستن، خودمحوری و استبداد رأی، اهل مشورت نبودن و مشاوره نگرفتن از صاحبان اندیشه و نظر، نداشتن روحیه انتقاد پذیری و قبول اشتباه، علاقه مندی به خدم و حشم و تشریفات و تجملات، میل به ثروت اندوزی و تکاثر، جاه طلبی و میل به افزایش قدرت و تنوع طلبی در عرصه های گوناگون، وابستگی و دلبستگی به مقام و قدرت، به دنبال امتیازات ویژه و رانت های گوناگون بودن، خود را تافته جدا بافته دانستن، ریاکاری و دورویی، دیگران را «بدهکار» دانستن و خود را «طلبکار» پنداشتن، خود را در قله و اوج دیدن و دیگران را به هیچ انگاشتن از جمله نشانه های «طعمه» دیدن مقام و مسئولیت و مرکوب مقام شدن است.
عواقب مرکوب مقام شدن
آن هنگام که دستیابی به مقام و قدرت و حفظ آن برای برخی هدف می شود و «طعمه»، وقتی مزه ریاست و پست و مقام زیر زبان و دندان بعضی ها خوش می آید گاه آنچنان وابسته و دلبسته می شوند که هیچ گاه نمی خواهند از قدرت و مقام عاریتی خود دل بکنند و گویا اساساً فراموش می کنند که اگر مقام و منصب ها پایدار و ماندگار می بود به آن ها نمی رسید! دلبستگی به کسب قدرت و وابستگی به پست و مقام، در اولین گام حریت و آزادگی را از شخص می گیرد، او را کوچک و حقیر و «بله قربان گو» در مقابل مقام های بالادستی می کند و گاه کار را به ذلت و حقارت، تملق و چاپلوسی می رساند دلبستگی به قدرت و مقام نه تنها چنین افرادی را از چشم مردم می اندازد بلکه بین انسان و «معاد اندیشی» که لازمه خوش سرانجامی و عاقبت بخیری است فاصله ای بس معنادار می اندازد و بدیهی است که وقتی عمر کوتاه پست و مقام به چشم آید و «ابدیّت» و زندگی جاوید نادیده گرفته شود، حق جلوه دادن ناحق ها، بریدن از باورها، پشت کردن به اصول، فروختن منافع مردم و کشور به منافع ظاهری و زودگذر فردی و گروهی و بیان حرف های عوام فریبانه و پوپولیستی برای فریفتن و «دور زدن» مردم برای چنین افرادی آسان بلکه گاه به «رویه» تبدیل می شود و همه این ها آیا معنایی جز خودخواهی، اسیر نفس بودن، شیفتگی به دنیا و مرکوب پست و مقام شدن دارد؟پس آیا هر مسئولی در هر رده ای و در هر زمانی نباید خود را به محک و سنجه این سخن و توصیه حکیمانه بنیان گذار جمهوری اسلامی بسنجد که «شما سوار مقام شوید، مقام سوار شما نشود».
پشت پرده منتقدان سفر اروپایی روحانی
حسین واله در بخش دفتر اول روزنامه ایران نوشت:
انتقادهای اخیر از سفر رئیس جمهوری به اروپا، بیش از آنکه ناظر به سمتگیری گامهای دیپلماتیک پسافرجام باشد، ادامه مخالفت با «برجام» و اصل سیاست تعامل با جهان خارج به نظر میرسد. هم وسواسهای افراطی درخصوص تشریفات سفر و هم بدبینی در باب دستاوردهای آن ریشه در مفروضات پایهای دارد که مبنای مخالفت با برجام بوده است. اگراین مفروضات وجود نمیداشت، انتقادهای مطروحه این شکل را به خود نمیگرفت. آنها را میتوان چنین خلاصه کرد:
1- از نگاه مخالفان برجام، جهان غرب واقعیتی یکپارچه است که انقلاب اسلامی ایران اساساً در دشمنی با آن هویت مییابد. بر این اساس، هر حرکتی که به افزایش فاصله بین ایران و غرب منجر شود، در راستای آرمانهای انقلاب اسلامی و هر رفتار و سیاستی که به کاهش تنشها و نزدیکی بیشتر جمهوری اسلامی ایران با غرب منجر شود، در تقابل با آرمانهای انقلاب اسلامی قرار دارد.
2- از نگاه مخالفان برجام، جهان غرب یعنی امریکا و اروپا. روسیه و چین و شاید ژاپن در این نگاه غرب شمرده نمیشوند، لذا نزدیکی و همکاری استراتژیک با این کشورها مخاطراتی برای انقلاب و نظام و کشور و اقتصاد و استقلال به همراه ندارد.
3- از نگاه مخالفان برجام، جمهوری اسلامی ایران نظام ضعیفی است که ورود غربیها به آن تا هر حد اندازه که رخ دهد، آن را تهدید میکند. برای حراست از نظام باید منافذ ورود نامحرمان را مسدود کرد.
4- از نظر مخالفان برجام، برای جلوگیری از آلوده شدن اشخاص به ویروس باید ویروسها را نابود کرد در غیر این صورت ویروسها اشخاص را لامحاله آلوده و نابود خواهند ساخت. عالم اقتصاد و سیاست بینالمللی میدانی برای این کشمکش حیات و مرگ است.
این ذهنیت البته تازگی ندارد. اولین گام سیاستگذاران جهان دوقطبی در قرن بیستم تلقیح این نگرش به اتباع خود برای حفظ بسیج روانی آنان در جنگ سرنوشت بود. امریکا در آن دوران از کمونیسم دیوی ساخت که برای نجات بشریت از چنگال آن هر کاری مجاز بود حتی کودتا در ایران علیه انقلاب استقلالطلبانه ملت و دولت ملی مصدق و استقرار یکی از تاریکترین دورههای استبداد سیاسی که سرانجام سر خاندان پهلوی را به باد داد و پیوندهای نیرومند درونی شده بین ایران و امریکا را گسست. شوروی از سرمایهداری غولی ساخت که برای مهار آن اشغال چکسلواکی، لهستان و کودتاهای خونین هر جا شدنی باشد، مجاز بود. جا دارد اضافه کنیم هنوز هم در سیاست داخلی امریکا و در معدودی دموکراسیهای دیگر رگههایی از تمایل به ادامه همان منش جنگ سردی در قرن بیست و یکم مشاهده میشود.
اما موافقان برجام در نقاط بسیار واضحی تفاوت نگاه دارند: جهان غرب مجموعهای متکثر است با انواع گرایشها در آن که برخی همسو و برخی در برابر منافع و ارزشها و آرمانهای ما سیر میکنند. صفبندی قدرتها براساس منافع آنهاست و از مسیری بسیار پیچیده شکل میگیرد. جهان صنعتی به طور کلی با جهان در حال توسعه به شمول ایران، در پارهای قضایا تضاد منافع دارد و بیاحتیاطی در تشخیص این نقاط بحران میزاید. در مقابل، مانورهای دقیق میتواند راه کشور را به اهداف ملی در میان همه این پیچیدگیها بگشاید. جهان غیر صنعتی نیز مشکلات و مشکلسازیهای خود را دارد که برای آن تدبیر لازم است. نه ایران کشوری چنان ضعیف است و نه قدرتهای غربی قدرت مطلق. ما قادریم در چارچوب منافع خود با همه جهان خارج وارد معامله شویم و برد خود را طوری رقم زنیم که باخت دیگران محسوب نشود. با این حال، عناصر خطرساز و مخرب و خودمحور و قدرتجوی بیاندازه و گردنکش همچنان وجود دارند چنان که همیشه بودهاند اما این خطر نباید ما را به انزوا سوق دهد، دستکم به یک دلیل بسیار روشن: همان نیروهای گردنکش خواهان انزوای ما هستند. متناسب با تفاوت مواضع اعضای جامعه جهانی باید تغییر موضع داد تا بتوان از دامهایی که دشمن ذاتی ایران و نیروهای متحد آن میگسترند، جست. گسترش دامنه ارتباطات و همکاریهای خارجی برای ایران امروز بهخودی خود موضوعیت دارد و سبب تحکیم ثبات و امنیت و تسریع فرآیند توسعه میشود. حفظ الگوهای رفتاری جنگ سردی چه از جانب دولتهای دیگر و چه از جانب ایران بیشتر ناتوانی از تشخیص دگرگونیهای عینی حیات بینالمللی و گرفتاری در عادات ذهنی پیشینمان را نشان میدهد.
سید مسعود شهیدی در سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
چرا انقلاب شد؟ آیا واقعاً انقلاب لازم بود؟ شاید این سئوال برای بسیاری از نسل اولیها انقلاب که با چشم خود دوران حکومت پهلوی را مشاهده کرده اند موضوعیت نداشته باشد ولی قطعا برای بسیاری از جوانان امروز که آن دوران را ندیده اند موضوعیت دارد و باید آنها در این مورد به اطمینان برسند . تبلیغات بسیار گسترده ای از طریق رسانه های جهانی و شعبه های داخلی آنها صورت میگیرد که به طور مستقیم و غیر مستقیم به جوانان ما اینگونه القاء کند که رژیم گذشته از طریق ارتباط با آمریکا در مسیر پیشرفت و توسعه و خدمت به مردم بوده و ضرورتی نداشت به خاطر بعضی از عیوب آن ، دست به انقلاب زد و خسارت های یک انقلاب را به جامعه تحمیل نمود .
آنها این شبهه افکنی را با به کار گیری قوی ترین و حرفه ای ترین شیوه های تبلیغ و با بیان ها و استدلال های مختلف هر روز در سطحی گسترده تکرار می کنند تا مخاطب خود را به این قضاوت برسانند که اگر انقلاب نشده بود ایران در دنیا جایگاه بالاتری داشت .
سال گذشته بی بی سی در اقدامی بی سابقه یک برنامه مستند 9 ساعته و بسیار حرفه ای و قوی در مورد رژیم پهلوی تولید و پخش کرد که اگر چه با سفارش و سرمایه گذاری خانواده شاه تولید شده بود ولی حرفه ای و قوی بود و مخاطب را به این باور می رساند که برنامه ای
متکی به اسناد واقعی و کاملا بی طرف است و فقط قصد بازگو کردن حقایق تاریخی را دارد . جهت گیری اصلی آن برنامه ، همچون دیگر تبلیغات رسانه های جهانی این بود که رژیم شاه رژیم مفید و خدمتگزاری بوده وبا برکناری آن ، ایران زیان کرده است .
برای آنکه به ساده ترین و کوتاه ترین شکل ممکن به این شبهه پاسخ دهیم واین پاسخ برای نسل جوان و تحصیلکرده کشورمان قانع کننده باشد بهترین راه آنست که به منابع معتبر جهانی که اعتبار علمی تراز اول دارند مراجعه کنیم . منابعی که هیچ انسان اهل تحقیق نتواند آن را انکار کند .
اگر در سطح عالی ترین دانشگاه های آمریکا و اروپا ، ممتاز ترین اساتید تاریخ و به خصوص اساتید متخصص تاریخ ایران را جستجو کنیم ، معتبر ترین و شاخص ترین آنها چند نفر انگشت شمار هستند که تمامی اساتید تاریخ در سراسر دنیا در درس خود و در تألیفات خود از آنها وام میگیرند .از آنجا که این اساتید همگی در چارچوب تفکرات اومانیستی غرب ، با هرگونه حکومت دینی مخالفت داشته و به طور طبیعی با نظام اسلامی ایران نیز دشمنی و مخالفت دارند ، قضاوت آنها نه تنها برای غرب گراترین مخالفان انقلاب قانع کننده خواهد بود، بلکه برای تمامی دولت های حال و آینده نیز عبرت آموز است.
تاریخ شناس اول ، خانم نیکی- آر- کدی است :( Nikki R. Keddie) (متولد 1930 میلادی) پژوهشگر و خاورشناس آمریکایی که پس از 35 سال تدریس در دانشگاه کالیفرنیا و لس آنجلس (UCLA)، بازنشسته شدهاست. زمینه پژوهش او: تاریخ خاور نزدیک، تاریخ اجتماعی، تاریخ زنان، تاریخ جهان و تطبیقی میباشد. مبحث اصلی تدریس او در دانشگاه کالیفرنیا، تاریخ ایران و خاورمیانه بوده که کتب و مقالات متعددی درباره آن به رشته تحریر درآوردهاست. از جمله کتاب «ایران مدرن، ریشهها و پیامدهای انقلاب ایران» (2003)، که در دو کتاب مجزا به فارسی ترجمه شدهاست. کدی به ترتیب در سالهای 1994 و 2003 میلادی برای عضویت در «آکادمی علوم آمریکا» و همچنین «انجمن مطالعات خاورمیانه» برگزیده شد و در سال 2002، جایزه«تاریخ ایران» را از مؤسسه دانشنامه ایرانیکا دریافت کرد. او هشت کتاب در مورد تاریخ معاصر ایران نگاشته که تاکنون چهار کتاب ریشه های انقلاب ایران ، نتایج انقلاب ایران ، ایران دوران قاجار و بر آمدن رضاخان و نه شرقی نه غربی (بررسی روابط ایران با آمریکا و شوروی) به فارسی ترجمه شده است . با توجه به محدودیت سر مقاله ، به عنوان نمونه ، فقط چند گزیده مختصر از کتاب ریشه های انقلاب تقدیم می گردد :
"ایرانیان ، قدرتهای خارجی را که این اواخر به طور عمده ، به معنی آمریکایی ها است ، کسانی می دانند که می خواهند از این مملکت به نفع اهداف خود ، سوء استفاده کنند ، کسانی که همواره به دنبال نقش واهمیت استراتژیک ایران ویا معامله کردن روی ایران به منظور جلوگیری ازتوسعه منافع دیگران وبه طور عمده روسها میباشند ، ویا کسانی که در قرن بیستم به دنبال نفت بوده اند ، ویا نقشی که آمریکایی ها برای ایران بهعنوان ژاندارم آنها در منطقه در جلوگیری از پیشرفت روسها قائل بوده اند .... انسان می تواند ، آرزوی بسیاری ازمردم ایران را ، در به نمایش گذاشتن رهایی خود از زیر نفوذ خارجی ها و روشهای آنها، وایجاد یک اقتصاد ، جامعه و فرهنگ مستقل از نفوذ قدرتهای غربی ، که به اختیار و انتخاب آزادانه خود مردم انجام گرفته باشد ، درک کند " . (1)
" رجوع مکرر شاه به سفرای آمریکا و انگلیس نشان می دهد ، نظامی که او بنا نهاده بود تا چه حد او را از وجود حامیانی (داخلی) که به آنها اعتماد داشته باشد محروم ساخته بود ، و وی تا چه حد به قدرت های خارجی تکیه داشت " . (2)
" فساد مالی که به همراه رشد درآمد نفتی ، چون قارچ روئید و فزونی گرفت ، به نوبه خود یکی دیگر از مکانیسم هائی بود که سرمایه ها را به سمت طبقات بالا و سپس خارج از ایران سوق می داد .... در دهه 50 علاوه بر سرمایه عظیم رو به رشد شاه ، فساد مالی در دربار، خاندان سلطنتی و طبقه ممتاز جامعه ، به حدی زیاد بود که سهم عمده ای در افزایش مخالفت توده های عظیم مردم داشت " . (3)
" اقدامات گوناگونی که در جهت ایجاد یک ایدئولوژی افسانه ای شاهنشاهی به عمل می آمد ، مورد انزجار مردم بود . فرمانروایان ایران از صدر اسلام تا کنون هرگز به اندازه حکومت پهلوی در تجلیل از سلطنت ، پیشروی و اغراق نکردند ، کاری که اسلام را از ارزش می انداخت . کوشش رضا شاه در زمینه برابر نشان دادن و هم جهت و هم شأن نشان دادن خودش با پادشاهان قبل از اسلام را پسرش محمد رضا نیز دنبال کرد " . (4)
" غربگرایی فرهنگی روز افزون حکومت پهلوی ، مورد تنفر طبقات عامه مردم بود " . (5)
" حمایت 25 ساله آمریکا از دیکتاتوری شاه و هر آنچه او می کرد ، به احساسات ضد آمریکایی مردم افزود . بنابر این ، در مورد آمریکا و نیز انگلستان ، هر اندازه که بعضی از اتهاماتی که پاره ای از ایرانیان می زنند مبالغه آمیز و خیالی باشد، خصومت و تردید مردم ایران ، ریشه در حوادثی مهم و واقعی دارند که عمده ترین آنها مشارکت آن دو دولت در سرکوبی قیامهای انقلابی و مردمی و حمایت از حکومت های منفور است ". (6)
" افراد معدودی هستند که آرزوی بازگشت به رژیم سابق را دارند ". (7)
تاریخ شناس بعد آقای یرواند آبراهامیان است (متولد 1319 در تهران) تاریخنگار ارمنی ایرانی . او در سال 1329 به بریتانیا مهاجرت نمود و در سال 1342 درجه کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه آکسفورد دریافت کرد. آبراهامیان پس از مهاجرت به آمریکا موفق به گرفتن دکترای خود، در سال 1348 از دانشگاه کلمبیا شد . وی در دانشگاههای پرینستون و آکسفورد به تدریس «تاریخ ایران» پرداخت و هم اکنون در کالج باروک دانشگاه شهر نیویورک (CUNY) به تدریس تاریخ جهان و خاورمیانه مشغول است. آبراهامیان در مقوله «تاریخ ایران معاصر»، از برجستهترین تاریخنگاران محسوب میشود. فرد هالیدی دانشپژوه ایرلندی، او را در زمینه نگارش تاریخ احزاب سیاسی ایران، برترین محقق دنیا میداند . او ده کتاب در مورد تاریخ ایران تألیف کرده که فقط چند عنوان به فارسی ترجمه شده.
چند نمونه از نظرات آقای آبراهامیان در کتاب تاریخ ایران مدرن:
" فوران انقلاب ، صرفا به سبب اشتباهات لحظات آخر نبود. آتشفشان انقلاب ، ناشی از فشارهای بیش از اندازه ای بود که در دهه های متمادی در اعماق جامعه ایران انباشته شده بود . شاه در سال 1356 روی چنین آتشفشانی قرار داشت و تقریبا با همه بخشهای جامعه بیگانه بود "..... " او ( در سال 1332 ) حکومت خود کامه اش رابا مخالفت شدید روشنفکران و طبقه کارگر شهری شروع کرد . این مخالفت طی سالهای متمادی تشدید و تقویت شد . او در عصر جمهوری خواهی ،با سلطنت پادشاهی و پهلوی گرائی خودنمائی می کرد و فخر می فروخت . و در عصر مخالفت با امپریالیسم ، با دخالت مستقیم سازمان سیا و سازمان، MI6 بر سر کار آمد و در عصر ناسیونالیسم ، با سرنگونی دولت مصدق ، که نماد و بت ناسیونالیسم ایران بود ، به قدرت رسید .......وخود را پلیس آمریکا در خلیج فارس می دانست ، و در موضوعات حساسی همچون فلسطین و ویتنام ، آشکارا از آمریکا جانبداری میکرد . ” (8)
” یکی از سه عامل اصلی قدرت یابی روحانیون، نفرت عمیق مردم از شاه بود ” . (9)
” در اسفند سال 1354 شاه ، تشکیل حزب رستاخیز را در کشور به اطلاع همه رساند . وی اعلام کرد که ایران در آینده ، تک حزبی خواهد بود و کلیه جنبه های زندگی سیاسی ، تحت نظارت یک حزب قرار خواهد داشت و همه شهروندان وظیفه دارند به حزب ملحق شوند و افرادی که عضو این حزب نشوند لابد کمونیست مخفی اند و این خیانتکاران میتوانند بین رفتن به زندان یا ترک کشور یکی را انتخاب کنند ”. (10)
” در سال 1355 پنجاهمین سالگرد سلطنت دودمان پهلوی در یک روزنامه تبعیدی مخالف در پاریس در مقاله ای با عنوان پنجاه سال خیانت ، پنجاه مورد ازتخلفات سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی رژیم شاه ذکر شده بود که برخی از آنها عبارت بودند از ، کودتای 28 مرداد ،نادیده گرفتن حقوق اساسی مردم ، به تمسخر گرفتن انقلاب مشروطه ،اعطای امتیاز کاپیتولاسیون ،تشکیل ائتلاف های نظامی با غرب ، قتل مخالفین ، کشتار راهپیمایی بدون سلاح خرداد 42 ، گشودن درهای کشور به روی کالاهای خارجی ، تضعیف هویت ملی بر اثر گسترش امپریالیسم فرهنگی ، اشاعه فاشیسم از طریق تبلیغ شاه پرستی ، نژاد پرستی ، آریاگری و تبلیغات ضد عربی و تشکیل دولت تک حزبی برای سلطه مطلق بر جامعه ” . (11)
” استراتژی رژیم شاه ، سرازیر کردن ثروت نفتی به سوی نخبگان وابسته به دربار بود ...... ثروت به لحاظ نظری به صورت قطره ای به پایین جامعه جریان می یافت ، اما در عمل همچنان به بالای جامعه چسبیده بود و مسیرش به سوی راه های پایین تر، روز به روز کمتر می شد ”. (12)
” بخش اعظم روستاها بدون برق ، مدرسه ، آب لوله کشی ، راه و سایر امکانات رفاهی بود ”. (13)” وضعیت ایران به طور کلی به مراتب بدتر از کشوری مانند سوریه بود که نه نفت داشت و نه ثبات سیاسی ” . (14)
” ایران در سال 1340 یکی از مشکل دار ترین کشور های جهان سوم به لحاظ توزیع نابرابر در آمدها بود ، اما بنا بر گزارش سازمان بین المللی کار، در دهه 1350 به یکی از بد ترین کشور های جهان تبدیل شد”. (15)
” ایران یکی از بدترین کشور های خاور میانه در بخش نرخ مرگ و میر کودکان و نسبتِ پزشک به بیمار بود و یکی ازپایین ترین نرخ های آموزش عالی مربوط به این کشور بود . 68 در صد از جمعیت بزرگسال بی سواد بودند و 60 در صد کودکان نمی توانستند دوران دبستان را تمام کنند ” . (16)
”سازمان عفو بین الملل در سال 1355 ( که هنوز شاه مورد حمایت همه جانبه غرب و سازمان ملل بود ) رژیم شاه را یکی از بد ترین نقض کنندگان حقوق بشر در جهان معرفی کرد ”.”دکتر سنجابی ( رهبر جبهه ملی ) پس از ملاقات با آیت الله خمینی در پاریس به نمایندگی از جبهه ملی گفت که سلطنت کنونی ، قانون اساسی و شریعت را رعایت نمی کند زیرا مستبد ، فاسد و ناتوان از پایداری در برابر فشار خارجی است.”... (18)
” بازرگان ( رهبر نهضت آزادی ) پس از ملاقات با امام ، به نمایندگی از نهضت آزادی گفت ، تظاهرات مردمی سال گذشته نشان داد مردم ، پیرو آیت الله خمینی هستند و می خواهند این سلطنت جای خود را به نظام اسلامی بدهد .”(19)
” آیت الله خمینی ، نظر و پشتیبانی طیف گسترده ای از نیروهای سیاسی را جلب کرد ، طیفی که هواداران آیت الله کاشانی و فدائیان اسلام در یک سوی آن ، نهضت آزادی و جبهه ملی در وسط آن ، و حزب توده و مجاهدین و فدائیان مارکسیست در سوی دیگر آن قرار داشتند . او ، در انتقاد از رژیم ، بر مسائل و موضوعاتی انگشت می گذاشت که عامل نارضایتی همه جناح های مخالف بود ، امتیازات داده شده به غرب ، پیوند پنهانی و غیر مستقیم با اسرائیل ، هزینه های بیهوده تسلیحاتی ، فساد رایج در میان بزرگان دولتی، رکود و نابسامانی در بخش کشاورزی ، افزایش هزینه زندگی ، کمبود مسکن و گسترش روزافزون حلبیآبادها ، شکاف فزاینده میان فقرا و ثروتمندان، سرکوب روزنامه ها واحزاب سیاسی ، ایجاد دولت دیوانسالارحجیم و زیر پا گذاشتن قانون اساسی ”. (20)
تاریخ شناس سوم ، آقای میشل فوکواست. پل میشل فوکو (1984—1926) فیلسوف و تاریخ شناس بزرگ معاصر، و معروف ترین نظریه پرداز اندیشه پست مدرن، فلسفه را در دانشگاه سوربن فرانسه خواند و سپس به فلسفه علم و تاریخ اندیشه گرایش یافت .
استاد صاحب کرسی ”تاریخ نظامهای فکری” ، در ”کالج دوفرانس” فرانسه ، و استاد دانشگاه برکلی آمریکا در سالهای پایان عمر بود . ویژگی منحصر به فرد میشل فوکواین است که او تنها فیلسوف ، تاریخدان و تاریخ نگارغربی است که درست در بحرانی ترین ماه های انقلاب اسلامی ، یعنی از شهریور تا آبان 57 ، دوبار به ایران سفر کرد واز نزدیک وقایع انقلاب را دید و با بسیاری از شخصیت های سیاسی و مذهبی و حتی مردم کوچه و بازار در شهرهای مختلف به گفتگو پرداخت . در نوفل لو شاتو نیز بارها با امام و اطرافیان امام مصاحبه کرد و مجموعا 9 مقاله مفصل در مورد انقلاب ایران تدوین کرد که در همان زمان ، در روزنامه ایتالیایی «کوریهره دلاسرا» و در سال 1365 در مجله ” لو نوول ابزرواتور ” فرانسه تحت عناوین : «شاه ، صد سال دیر آمده است»، «ارتش، زمانی که زمین میلرزد»، «تهران ، دین بر ضد شاه»، «ایرانی ها چه رؤیایی در سر دارند؟»، «شورش با دست خالی»، «آزمون مخالفان»، «شورش ایران روی نوار ضبط صوت پخش می شود» ،
«رهبر اسطوره ای شورش ایران ” و ” ایران ، انقلابی به نام خدا” به چاپ رسید . ترجمه فارسی این مجموعه ، تحت عنوان ” ایرانی ها چه رؤیایی در سر دارند ” در ایران منتشر شده است .
مصاحبه ای نیز توسط خانم «کلر بری یر» و «پی یر بلانشه» با میشل فوکو در خصوص انقلاب ایران صورت گرفت، که در سال 1358 در پاریس به چاپ رسید؛ ترجمه فارسی آن نیز به همراه 9 مصاحبه دیگر ، تحت عنوان «ایران روح یک جهان بی روح» در ایران چاپ و منتشر شد . گزارش های این فیلسوف و تاریخدان غربی ، از این جهت که ماه های حساس انقلاب را بازگو میکند و خود در صحنه حضور داشته و نگاه عمیق تری به انقلاب ایران دارد ، تأثیرعمیق تری بر جامعه متفکرین و دانشگاهیان اروپا و آمریکا داشته است . دیدگاه های میشل فوکو در مورد انقلاب اسلامی:" مذهب (در ایران ) با آن تسلط شگفت انگیزش بر مردم و جایگاهی که همواره نسبت به قدرت سیاسی داشته است و با محتوای خود که آن را به مذهب مبارزه و ایثار بدل می کند ، چه نقشی دارد؟........... مذهب به راستی واژگان، آیین و نمایشی بی زمان بوده است که می توان در درون آن ، نمایش تاریخی ملتی را جا داد که هستی شان را در مقابل هستی پادشاهشان قرار می دهند " . (21)
" یکی از چیزهای سرشت نمای رویداد انقلاب اسلامی ایران این واقعیت است که این رویداد انقلابی اراده مطلقاً جمعی را نمایان می کند و کمتر مردمی در تاریخ چنین فرصت و اقبالی داشته اند....... اراده جمعی یک ابزار نظری است. «اراده جمعی» را هرگز کسی ندیده است و خود من فکر می کردم که اراده جمعی مثل خدا یا روح است و هرگز کسی نمی تواند با آن روبهرو شود.
نمی دانم با من موافقید یا نه ( اراده جمعی چیزی فراتر از رأی اکثریت است) ، اما ما در تهران و در سراسر ایران با اراده جمعی یک ملت برخورد کردیم و خُب باید به آن احترام بگذاریم " . " در ایران عرق ملی بی نهایت قوی است: سر باز زدن از اطاعت بیگانگان، بیزاری از چپاول منابع ملی، عدم پذیرش سیاست وابستگی به خارج و دخالت همه جا آشکار آمریکایی ها، همه و همه عوامل تعیین کننده ای بودند تا شاه ، یک دست نشانده غرب به شمار آید. اما عرق ملی در فرایند انقلاب اسلامی ایران فقط .....رد و طرد بیگانگان از سوی ملت نبود ، بلکه رد و طرد هر آنچیزی بود که در طول سال ها و سده ها ، سرنوشت سیاسی ملت را رقم زده بود " . .... "آنچه در ایران ما را شگفت زده کرده است این است که مبارزه ای میان عناصر متفاوت وجود ندارد. آنچه بر همه این ها زیبایی و در عین حال اهمیت می بخشد این است که فقط یک رویارویی وجود دارد: رویارویی میان تمام مردم و قدرتی که با سلاح ها و پلیسش مردم را تهدید می کند. یعنی در یک سو کل اراده مردم و در سوی دیگر مسلسل ها . مردم تظاهرات می کنند و تانک ها از راه می رسند و این صحنه ، هر روز تکرار می شود " . (22)
" انقلاب ایران نخستین قیام بزرگ بر ضد نظام جهانی است ، مدرن ترین صورت شورش .....این انقلاب ، یک انقلاب دینی ارتجاعی نیست ، اولین انقلاب پست مدرن است و به دگرگونی های جهانی می اندیشد " . (23)
این اسناد و مدارک و نمونه های دیگر که متعلق به معتبرترین مراجع تخصصی و آکادمیک در آمریکا و اروپا و حد اقل هایی از واقعیت تاریخ است ، بی پایه و عامیانه بودن تبلیغات رسانه های جهانی از جمله بی بی سی را در مورد رژیم پهلوی و انقلاب اسلامی به اثبات می رساند و جوانان تحصیلکرده ما ، باتحقیق کامل تر و جامع تر در مورد آنها با اعتماد واطمینان بالاتری خواهند توانست از انقلاب بزرگ ملت خود و دستاورد های آن دفاع و حمایت کنند .
پی نوشت ها:
1 الی 7 - کتاب ریشه ها و پی آمدهای انقلاب ایران، نیکی.آر.کدی، صفحات 464، 435، 298، 411، 349، 465 و 459
8 الی 17 - کتاب تاریخ ایران مدرن، یرواند آبراهامیان، صفحات 378، 662، 280، 252، 255، 257، 252، 254، 280، 641 و 656
18الی20 -کتاب ایران بین دو انقلاب صفحات 641 و 657
21 الی 23 - ایران روح یک جهان بی روح، میشل فوکو، صفحات 61، 57 و 65
حواستان بود اشتاین مایر کجا رفت و به کجاها نرفت؟!
غلامرضا صادقیان در یادداشت روز، روزنامه جوان نوشت:
فرانک والتر اشتاین مایر، وزیر خارجه آلمان دیروز به خانه هنرمندان ایران رفت. در خانه هنرمندان از چه چیزی صحبت میکنند؟ لابد از فرهنگ و هنر! البته به این دیدار بر حسب عرف معمول ایرادی وارد نیست اما شاید تعقیب واژه «فرهنگ» در سخنان مایر پس از ورود او به ایران، موجب شد که با حضور او در خانه هنرمندان احساس کنم واژه درستی را تعقیب کردهام. نمیدانم اهالی خانه هنرمندان یادشان هست که ایران چند ماه پیش شرکت در نمایشگاه کتاب فرانکفورت را به خاطر حضور سلمان رشدی تحریم کرد و وزارت ارشاد نیز- کمی دور از انتظار- بیانیه شدیداللحنی به خاطر دعوت از سلمان رشدی و رونمایی از اثر جدید او که اتفاقاً آن هم رویکردی ضد دینی دارد، صادر کرد؟ مایر البته از لحظه ورود به ایران و در دیدار با ظریف از اهمیت روابط فرهنگی میان دو کشور سخن میگوید (حداقل مترجمان وقتی از قول او بر اهمیت روابط فرهنگی، تجاری و سیاسی تأکید میکنند، واژه فرهنگی را ابتدا میآورند) اما اینکه وزیرخارجه ایران یا خانه هنرمندان و یا رئیس جمهور محترم و مشاوران فرهنگی ایشان در این دیدارها با شنیدن این سخن مایر که «ما در حوزه فرهنگی منافع زیادی داریم و میتوانیم همکاری نزدیکی داشته باشیم» بلافاصله به یاد نمایشگاه فرانکفورت افتاده باشند، یک سؤال و دغدغه جدی است.
کدام منافع مشترک منظور مایر است، وقتی تمدن چند هزار ساله ایران را به پخی میفروشند و ترجیح میدهند فضای بزرگترین نمایشگاه کتاب جهان را از حضور تمدن فرهنگساز ایران خالی کنند و سلمان رشدی را با کتاب جدید ضد دینیاش به جای آن بنشانند؟!
شاید آلمان پس از آنکه ایران نمایشگاه فرانکفورت را تحریم فرهنگی کرد، احساس خسران کرده باشد. آنها خوب میدانند اگر روابط فرهنگی خدشهدار شود، بقیه انواع روابط آسان برقرار نمیشود. پس باید چسب زخمی روی زخمهای فرهنگی ملت ایران از فرهنگ رشدیپرور غرب بچسبانند. این را اگر کارگزاران ایرانی ندانند و یا نسبت به آن تغافل کنند، اروپاییها خوب میدانند که برای فروختن خودرو و هواپیما و گوجه فرنگی به ایران باید ابتدا در دل مردم ایران جا باز کنند و باید مردم ایران را شیفته فرهنگ خود کنند وگرنه ژاپن و امریکا هم هستند و تویوتا و فورد هم از پژو و فولکس بهتر است.
آنها خوب میدانند که فرهنگ، پایه و اساس است و برای یک ملت، گرانیگاه تصمیمات دیگرشان است. کم نیستند ایرانیان کتاب دوست و فرهنگپرور- و البته غیرتی- که از رویکرد آلمان در قبال حضور ایران در نمایشگاه فرانکفورت خشمگین هستند. ایرانیانی که روز و شبشان با کتاب میگذرد و شاید اگر مثل نگارنده شبها با قرار دادن کتاب روی پلکهای چشمشان به خواب میروند، هنگام روز چشمها را خوب باز میکنند تا ببینند اروپا و غرب با فرهنگ ما چه میکنند و از خانه هنرمندان ما چه میخواهند، در حالی که ما را بالاجبار به خانه کتاب خودشان راه نمیدهند.
ممکن است این گمان را هم تقویت کنیم که انگاره ذهنی مایر در سالهای 82 و 83 سیر میکند که خانه هنرمندان ایران، میزبان رامین جهانبگلو، تئوریسین انقلابهای رنگی شد که او را از اروپای شرقی به آنجا میآورند تا شاگردانش را تربیت کند.
یا شاید مایر در خانه هنرمندان به دنبال بدل یا شبیه زیباکلام میگردد. دکتر زیباکلام چندی پیش برای ارتقای جایگاه خود نزد غربیها در نامهای به مدیرمسئول روزنامه جوان نوشت که اشتاینمایر در سفر قبلی، قصد ملاقات با وی را داشته ولی حکومت مانع شده است. در این باره نیز سؤال این است که کدام خصیصه زیباکلام آقای مایر را به سمت ملاقات با وی کشانده است؟ آیا او یک چهره علمی ـ جهانی است؟ چرا در بین دهها هزار استاد ایرانی مایر زیباکلام را انتخاب میکند؟ شاید هیچ علتی جز مخالفت زیباکلام با اصول کلی نظام و اینکه او اولین ایرانی است که رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخته نتوان برای او یافت.
به هر حال در سفر مایر به ایران ماجراهاست و ما از دولت یازدهم انتظار نداریم که منتظر عذرخواهی مایر به خاطر نمایشگاه فرانکفورت باشد. این دولت، علاوه بر همه اسمهایی که تاکنون برای خود ذخیره کرده است، دولت فراموشی هم شده است اما کسی از قول ما در گوش مایر بگوید: «ما نه فراموش میکنیم و نه میبخشیم.»
ارسال نظر