پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- منصور مقدمی- اصلاح طلبان اغلب شعار های پر تمطراقی دارند و ادعاهای دلبرانه شان برای نسل جوان مخصوصا، جذابیت های خاصی دارد. اما واقعاً ماهیت ایشان چیست؟ حقیقتشان از کجا سرچشمه میگیرد و اهدافشان کجاست؟ واقعاً این تفکر چقدر شناخته شده است برای طرفدارانشان؟ برای مخالفینشان چطور؟

 لازم است به جای آنکه غرق در اقدامات اصلاح طبان و شعار هایشان و برنامه های انجام شده و انجام نشده شان بشویم و سرانشان را مورد نقد و بررسی قرار دهیم و تاریخچه شان در کشور را بیان کنیم. است نگاهی کلی‌تر به ریشه‌های این طرز تفکر بکنیم و یک جریان شناسی عمیق‌تری از آن داشته باشیم. 

در صده های اخیر هر کجای دنیا حرف از اصلاحات زده شده (خصوصا در منطقه ما) رسما یا عملاً معنایش نزدیک شدن به تفکر غرب و تقلید از آنان بوده و بس. به عنوان مثال آتاتورک در ترکیه وقتی حکومت عثمانی را سرنگون کرد و نظام جمهوری ترکیه را به راه انداخت، اقدامات فرهنگی عمیقی به عنوان اصلاحات انجام داد و تا میتوانست صورت وسیرت کشور را به غرب متمایل ساخت.

قانون لباس متحد الشکل گذاشت و همه را کت و شلوار پوش کرد و فینه (کلاه سرخ مخروطی شکل ) بر سر گذاشتن را ممنوع نمود. ارتباط جامعه را با روحانیت حذف کرد و لباس روحانیت پوشیدن را در سطح شهرها ممنوع کرد تنها کسانی حق پوشیدن لباس مقدس روحانیت را داشتند که مجوز دولتی داشته باشند. آنهم تنها در مساجد. تقویم اسلامی را برچید و مشروب سازی را یک خدمت انحصاری دولتی کرد! با ترویج کلوپ های رقص و آزادی کشف حجاب و... تمام ظواهر فاسد غرب را به کشورش هدیه داد! با تغییر خط تمام ارتباطات نسل آینده را با متون گذشته تقریباً قطع کرد و اصلاً قانون مدنی کشور را بر اساس قانون سوئیس کاملاً اروپایی و غربی چید. هر چیزی که ظاهراً و باطناً میتوانست ذهن‌ها را کم یا زیاد به دین و مذهب نزدیک کند از میان برداشت. مکتب خانه‌ها و حوزه های علمیه را تعطیل کرد و به جای آن مدارس مختلط ایجاد کرد. او حتی به شناسنامه خودش هم رحم نکرد و نام مصطفی را که بر وجود نامبارکش سنگین بود از هویت خود برداشت! این چینین کسی سردمدار اصلاحات در ترکیه و امپراطوری عثمانی شد!

یا شخص دیگری که در منطقه به این حرکت شناخته شده است امان الله خان است. او حاکم افغانستان بود. بعد از یک مسافرت مفصل که به دعوت ایتالیا همراه با همسرش ثریا طرزی عازم شد عجیب و غریب مست فرنگ شد! او تکنولوژی و پیشرفتهای علمی و صنعتی اروپا را دید و در کنار آن بی بندو باری های مذهبی را مشاهده کرد و در ذهن خود احساس کرد بین این دو ارتباط علی و معلولی وجود دارد! بیشتر از او ثریا طرزی که به سرعت عقایدش رنگ عوض کرد! این بود که بعد از بازگشت از آن مسافرت به صورت کاملاً دستپاچه شروع کردند به اصلاحات! از اجبار روحانیون به گرفتن مجوز دولتی تا قانون لباس متحدالشکل غربی و جریمه نقدی برای کسانی که سرپیچی کنند  تا ایجاد مدارس مختلط و دعوت از معلمان فرنگی برای تدریس در آن‌ها و حتی دستور به اینکه در معابر اصلی شهر تابلو بزنند که «عبور زنان با برقع ممنوع!» هرکاری که ظاهر و باطن را از اصالت بیاندازد را انجام داد و اقداماتش با عنوان اصلاحات امان الله خان در افغانستان شهرت پیدا کرد. (که البته آنچنان بی گدار به آب زد که همین اقدام‌ها موجب فروپاشی حکومتش شد)

از سوی دیگر مهره سوم غرب برای فرنگی سازی خاور میانه رضا خان بود. که او هم در این مسیر از هیچ اقدامی فرو گذار نکرد. رضا خان که خودش با سر و صورت گل مالیده و دسته عزاداری غزاق ها و شعارهای خداپسندانه روی کار آمده بود انگار خودش هم نمیدانست ابزار دست بلاد فرنگ است و دیر یا زود باید رنگ عوض کند! بعد از سفر خارجی اش به ترکیه و ملاقات با آتاتورک او هم اصلاح طلب شد و گفت: چادر و چاقچور مانع پیشرفت جامعه است! چادر از سر زنان کشید و روحانیون را تحت فشار گذاشت و مردان را مجبور به پوشیدن لباس متحد الشکل غربی کرد و اقدامات زیادی که همه در همان سبک و سیاق آتاتورک و امان الله خان بود. 

تمام این اقدامات ناشی از دیدن سبک زندگی غربی‌ها و کور شدن با مشاهد صنعت و علم و تکنولوژی فرنگی‌ها بود که البته در اروپا تمام این پیشرفت‌ها در نتیجه یک اصلاح طلبی بزرگ در تاریخشان به شمار میرفت. 

اما  برخود اروپا چه گذشت که تجربه اصلاحاتش این‌طور مورد پسند حاکمان ساده لوح و بازی خورده این کشورها قرار گرفت؟

اصلاحات در اروپا را باید از زمان قرون وسطی نگاه کرد. که از یک طرف در عموم آن سرزمین خفقان سنگین حکومت متحجرانه کلیساها بر مردم طاقت فرسا شده بود که با القاء عقاید من درآوردی و تحریف شده که با حقیقت دین مسیح فاصله زمین تا آسمانی داشت مردم را در عقب‌ماندگی نگه میداشتند و از طرف دیگر در آندلس که به دست مسلمانان افتاده بود صنعت و علم و فرهنگ در سطح بالایی در جامعه به چشم می آمد. طبیعی بود که مردم اروپا بادیدن این تفاوت مشتاق اصلاح طلبی شوند! اگر مسلمانان درست عمل میکردند و به فساد و انحراف کشیده نمیشدند و از درون اتحاد خود را حفظ میکردند میتوانستند الگوی اصلاحاتی شوند که مردم اروپا تشنه آن شده بودند اما به خاطر ضعیف عمل کردنشان راه برای فیلسوف‌هایی مادیگرا باز شد تا با زمینه‌های فکری ماتریالیستی سیستم جامعه را عوض کنند و کلیسا و دین و مذهب را به کنج انزوا بکشانند و (البته با استفاده از پیشرفت‌های دانشمندان مسلمان و گاه غیر مسلمان دنیا) روی علم و صنعت متمرکز شوند و به سرعت خودرا بالا بکشند. در‌واقع ریشه‌های همین اصلاحات دین گریز غرب بیشتر به پیشرفت‌های خیره کننده مسلمانان باز میگردد که به اذن خدا از نقطه صفر دنیا در میان اعراب جاهل بت‌پرست و بیابانی نورش به سرعت در زمین پراکنده شد و سرچشمه جهش های علمی و عملی شد. 

افسوس و هزار افسوس که در آن برهه زمانی خاص در عطش پیشرفت از سوی مردم اروپا مسلمانان اندلس به خاطر انحرافات اخلاقی و اجتماعی و سیاسی شدیدشان (که آن هم نتیجه توطئه دشمنان اسلام بود) نتوانستند پیشرفت اسلامی را به اروپا هدیه دهند!

با وجود همه این تفاسیر اگر واقع‌بینانه و منصفانه نگاه کنیم طبیعتاً لازمه پیشرفت جوامع بشر، همیشه اصلاحات بوده و هست.که اگر نباشد فساد و تباهی سرشار می‌شود و جامعه را گند بر میدارد. ولی چرا بعضی جاها این شعار همه چیز را درست میکند و بعضی جاها همین شعار همه چیز را به هم میریزد؟ آیا لازم نیست کمی در معنای این شعار دقیق‌تر شویم و احتمال بدهیم که خیلی‌وقت ها برداشت‌های اشتباه از آن میشود؟

خیل جالب است! امام حسین (علیه‌السلام) رسما خود را اصلاح طلب معرفی میکند! آنجا که میفرماید : انما خرجت لطلب الاصلاح فی امت جدی...

خوب است دوستان و عزیزان که در هرکجایی این کشور پهناور در حال سر دادن شعارهای اصلاح طلبی هستند و یا برای این شعارها  کف و سوت میزنند خود را و تفکرات و طرز فکرشان را و مسیری که میپیمایند را با سبک و سیاق امام حسین مقایسه کنند. 

به هر حال اگر از ذهنیت هایی که از عمل‌کرد طیف های سیاسی در ذهنمان شکل گرفته فارق شویم و به صرفاً به مفهوم این دو واژه نگاه کنیم خواهیم دید که حضرت اباعبدالله آنقدر اصول گرا بود که وقتی دید در جامعه اسلامی انحراف به حدی ریشه دوانده است که اصول هم در ذهن مردم منحرف شده اصلاح طلبی را به حدی پیشه کرد که در این راه تمام دار و ندارش را هزینه کرد.

به نظر میرسد اصلاح طلبان در تمام تاریخ نیتشان خیر بوده است. بسیار بعید است که هیچ کدام از کسانی که در این طیف فکری بوده‌اند به قصد خیانت چنین اقداماتی انجام داده باشند. حتی اگر نتیجه کارشان افساد فی الارض بوده باشد. مگر در قرآن نیامده است؟ و اذا قیل لهم لاتفسدوا فی الارض قالو انما نحن مصلحون. الا انهم هم المفسدون ولکن لایشعرون...

وقتی به آنان گفته می‌شود در زمین فساد نکنید میگویند ما در حال اصلاح کردن هستیم! آگاه باشید اینان خود فسادگرند ولی نمیدانند.

یعنی ممکن است خیلی از کسانی که خیرخواهانه از جان مایه میگذارند برای اصلاحات در عمل مفسد فی الارض باشند! 

به استناد قرآن که فرمود «ولکن لایشعرون!» خیلی باید مراقب باشیم تا ما در دسته بی شعورهایی قرار نگیریم که می‌بینند نتیجه کارشان فسادهای اجتماعی و بی بندو باریهای خانمان سوز است اما بازهم میگویند: «انما نحن مصلحون! ما دنبال اصلاحاتیم...»

به هرحال تاوقتی که حضرت ثارالله اصلاح طلب باشد تفکر اصلاح طلبی روی چشم ما جا دارد. اما نه اصلاحات بی شعورانه که نتیجه‌اش دقیقاً بر عکس سیره حضرت اباعبدالله باشد و به فساد جامعه منجر شود. آن اصلاحتی روی چشم ماست که یا بعد از انحراف اساسی و ریشه‌ای در اصول و ارکان اساسی نظام باشد که آنگاه باید مثل امام حسین به نیت انقلاب قد علم کرد. و یا در متن نظام آنجا که مردم یا مسئولین از چهاچوب اصول خارج می‌شوند باشد که باید با اقداماتی این ناهنجاری‌ها را اصلاح کرد و جامعه را یک دست نمود.

اصلاح طلبی اگر این باشد تمام خصوصیات مثبت اصول گرایی را نیز در بر میگیرد و به نوعی اعم از آن محسوب می‌شود!