پایگاه خبری تحلیلی «پارس»-  پس از انقلاب اسلامی  در 1357 غرب به ویژه آمریکا با کشوری مواجه شد که در تمامی شئون خود به دنبال استقلال و حفظ اقتدار خود بود. تا جایی که شاهد هستیم مردم ایران با توجه به نقض حقوق اولیه شان در کشور لانه جاسوسی آمریکا را تسخیر و سرپل راهبردی این کشور را در داخل قطع نمودند. هرچند بعدها مشخص شد عناصری در داخل کشور وجود دارند که مایلند این سرپل برگردد یا با خدمت مستقیم و یا غیر مستقیم اهداف آمریکا را دنبال نمایند اما ایستادگی ملت مانع از این موضوع شد. 

این جریان ادامه داشت و شاهد بودیم خط فکری وابسته به غرب در داستان مک فارلین تلاش نمود ارتباط با آمریکا دوباره بازسازی شود که با نکوهش امام امت و مسئولان آن زمان به ویژه رئیس جمهور وقت(حضرت آیت الله خامنه ای ) مواجه شدند. به واقع آنچه از آن وقت تا به امروز شاهد بودیم موضوعی به نام نفوذ در ارکان نظام با مسائل مختلف است. غربی ها به ویژه آمریکا از 2011 به این سو، با بحرانی عجیب به نام بیداری اسلامی مواجه شدند و بر همین اساس برای مهار انقلاب اسلامی در منطقه به ویژه بیداری مردم، پروژه درگیری درون تمدن را کلید زدند. مکانیسمی که قرار است در آن گروه ها در برابر هم قرار بگیرد و عوامل نفوذی بهم ریزنده ی اقتدار ملی باشند. در چنین شرایطی پس از روی کار آمدن دولت یازدهم پالس هایی از داخل به خارج آگاه یا ناخودآگاه ارسال شد که می توان با مدیریت صحنه ی تحریم ها کشور را مجبور به پذیرش توافق یا بهتر از آن پذیرش ایران غیر مقتدر نمود. 

زمانی که قرار بود تیم مذاکره کننده با 6 کشور پای میز مذاکره بنشیند، عده ای در داخل خبر از خالی بودن خزانه و حل بحران آب ملت با رفع تحریم ها می دادند و آمریکایی ها فهمیدن می توان با پافشاری بیشتر منافع دیگری را دنبال کنند. مسئله ای که با رهبری و تبیین راهبرد مبارزه با استکبار و عدم پذیرش آنان به هیچ وجه خنثی شد. اما آنچه مهم است بیانات اخیر رهبری معظم انقلاب در مورد نفوذ به داخل توسط آمریکایی هاست. بر همین اساس باید گفت :

1- متاسفانه سهوا یا عمدا رفتارهای هیجانی پس از برجام و اعلام مساوی سه بر دو، آمریکایی ها را نسبت به مذاکرات حساس نمودند. اندیشکده ولیسون در تاریخ 4 مرداد 1394 بیان داشت: «هر چند که این توافق وجهه معامله را دارد، اما در بحث موضوع وسیع‌تری به نام تکامل اجتماعی ایران قرار می‌گیرد. اوباما معتقد است که این توافق موجب تقویت جناح میانه‌روی داخل ایران گشته و ایران را در مسیر اجتماعی مطلوب آمریکا قرار می‌دهد.» این مطلب و یا مطالبی دیگر همچون گزارش اندیشکده ی آمریکایی امریکن اینترپرایز در تاریخ 18 مرداد 1394 که می گوید: «سیاست اوباما در قبال ایران که پیشتر نیال فرگوسن نام آن را "‌بازی حدس و گمان‌" نهاده بود، گویای این است که این توافق به تغییر رژیم در ایران منجر خواهد شد.» آنچه از این مطالب و مطالبی دیگر که به وفور در کلام تصمیم گیران و اندیشکده های آمریکایی وجود دارد، فهمید این است «آمریکایی ها به بهانه ی هسته ای به دنبال تغییر حاکمیت انقلاب اسلامی در ایران و استحاله از درون هستند». سناریویی که با دو موضوع مهم نفوذ و اختلاف در حال وقوع است. 

در سناریوی اختلاف پس از آنکه آمریکا متوجه شد نمی تواند میان دو گفتمان اسلام و مسیحیت جنگ صلیبی ایجاد کند، روی به تقابل درون گفتمانی اسلامی آورد. پروژه طالبان را زمانی ایجاد نمود که ملت های مسلمان اعم از شیعه و سنی در بوسنی در حال روی آوردن به سمت وحدت کلمه بودند یا سوریه زمانی بحرانی شد که بیداری اسلامی در منطقه با شعار نفی استکبار و نابودی اسرائیل در حال قدرتمندی بود. آمریکایی در این مسئله توانستند با بکار گیری شیعه افراطی و انگلیسی و سنی مزدور و تکفیری، فضای تقابل درون گفتمانی را به اوج رسانده و ایجاد اختلاف شدیدی در منطقه نموده و حصاری از بهم ریختگی و آشوب را در اطراف مرزهای جمهوری اسلامی ایران ایجاد نمایند. به واقع آمریکا فهمید برای حصر انقلاب بایستی در اولین فرصت حصار آشوب در اطراف ایران به وجود آورند. 

از سوی دیگر سناریوی اختلاف در داخل با موضوع هسته ای کلید زده شد. هر روز آمریکایی ها با تفاسیر مختلف و ارسال پالس های سیاسی گوناگون و تبلیغات فراوان از وعده های پوچ خود این تفکر را دنبال می کنند با فرعی سازی سناریوی مختلف، تقابل درون کشور را ایجاد کنند. همدلی و هم زبانی اعلام شده از سوی رهبری به عنوان شعار سال هم در برابر همین سناریو است.

در کنار این موضوع پروژه ی نفوذ جدی تر دنبال شده است. شاهد هستیم پایگاه های منطقه ای آمریکا فعال تر گردیده و در ائتلاف به ظاهر مبارزه با داعش و افراطی گری، طرح سناریوی تجزیه را رسما دنبال میکنند. دفاع از تشکیل ارتش خصوصی اهل سنت، آموزش به عشایر افراطی بعضی از کشورها، حمایت مالی از معارضان دولت سوریه و آموزش رسمی تروریست ها در خاک ترکیه، تحویل آخرین سلاح های نظامی به تروریست ها بخشی از این سناریوی نفوذ است. 

البته سناریوی نفوذ را در داخل کشور نیز دنبال میکنند. غربی ها در داخل ایران به دنبال آن هستند قبل از تاسیس نهاد رسمیشان در کشور همچون سفارت و یا دفتر حافظ منافع، نمادهای استعلاء و سلطه گریشان را وارد کنند. پروژه ی نفوذ در این موضوع صرفا بکارگیری نیروهای نفوذی نیست. بلکه تغییر نگرش مردم به سیستم استکباری غرب است. سخن آوردن از فعالیت مک دونالد یا دیگر نمادهای سلطه گرایانه ی غرب در داخل نمونه ی بارز این نوع نفوذ است. 

2-  آنچه برای ابهت پوشالی آمریکایی ها مهم است تحقیر و تمسخر اقتدار ملت ها و کاهش خود باوری و اراده ملی است. هر روز مشاهده می کنیم هجمه ی سنگینی چه در داخل و چه در رسانه های خارجی فارسی زبان صورت میگیرد که دستاوردهای انقلاب را بی فایده و یا انکار می نمایند. روزی صنعت عظیم هسته ای را بی فایده می دانند و روز دیگر با ساختن جک برای صنایع موشکی آن را مورد تمسخر قرار می دهند . غرب صرفا در این موضوعات به دنبال از بین بردن این دستاوردها نیست بلکه راهی را نشان می دهد اگر کسی مایل باشد به هر چیزی برسد باید «آمریکایی اش» را قبول کند. هسته ای مورد قبول غرب است که آمریکایی ها ساخته باشند نه جوانان مومن به انقلاب و گفتمان اسلام ناب. موشکی از نگاه غرب بازدارنده است که بزرگ بر روی آن نوشته شده باشد  «Made in USA» نه آنکه به دست جوانانی همچون طهرانی مقدم ساخته شده باشد و هدفش نابودی اسرائیل است به عنوان ام الفساد جهان است.

در تعریف پروژه ی غرب باید گفت نفوذ اصلی این جریان در داخل و کشورهای منطقه صرفا یک نفوذ معمولی و اطلاعاتی نیست. نفوذی برنامه ریزی شده برای استحاله ی اساس انقلاب در مسائل روزمره و جایگزین سازی از مسائل مهم به مسائل فرعی است. به واقع با تغییر ارزش ها، ایجاد کنش های مختلف اجتماعی و قرار دادن ملت در برابر ملت و دولت همچون فتنه 88 ، آمریکایی ها فهمیده اند برای از بین بردن انقلاب اسلامی و مهار این انقلاب بایستی از درون این کشور را مورد هجمه قرار داد. این هجمه زمانی قابلیت اجرا دارد، با نفوذ و ارائه اهداف انحرافی جریانی را نهایتا ایجاد نمایند که ملت را نسبت به اهداف انقلاب بی تفاوت سازد. به طور خلاصه باید گفت آمریکایی ها می خواهند اگر فتنه ای دیگر در کشور رخ داد و همچون عاشورای 88 صورت گرفت، کسی دیگر در نه دی حضور پیدا نکند و از اسلام خود دفاع ننماید. پروژه ی نفوذ آمریکایی ها در این راستا قابل تحلیل است. با چنین برداشتی بیشتر متوجه خواهیم شد نفوذ به چه صورت و بر چه هدفی رخ می دهد.

لازم به ذکر است پیش از این پارس خبر داده بود

بر اساس برخی گزارشات داخلی چهار نهاد، در یک ماه گذشته گزارش های از شیوه های نفوذ آمریکا در منطقه و ایران به مقامات عالی رتیه کشور داده اند. بر پایه خلاصه و جمع بندی هایی که در گزارس این چهار نهاد وجود دارد:

آمریکا درصدد است چون مقامات ارشد دولت یازدهم اجازه تماس با مقامات آمریکایی ها را ندارند. افرادی با معرفی مقام ارشد دولت با حاکمان کاخ سفید مذاکراتی داشته باشند که برخی از آن با عنوان «مذاکرات لایه دوم دولت با آمریکا یا مذاکرات غیررسمی یاد می کنند.

کاخ سفید بر این مبنا گام بر می دارد که به اسم تسهیل صدور روادید برای ایرانیان جهت عزیمت به آمریکا، دفتر حفاظت منافع این کشور در تهران راه اندازی شود و بعد از آن طراحی برای ارتباط با دولت و نخبگان ایرانی جهت استفاده سیاسی و اطلاعاتی و اجرای توطئه ها، عملیاتی شود.

آغاز مذاکرات منطقه‌ای در لایه اول و دوم

خط تماس مستقیم بدون واسطه های منطقه و غیر منطقه

القای اینکه روابط دوجانبه در مسیر توافق انجام شده است

ایجاد نمایندگی های اقتصادی آمریکایی که بیشتر از آنکه با هدف انتقال فن آوری روز و افزایش رفاه ایرانیان باشد با هدف نفوذ سیاسی و فرهنگی تلقی می شود که از جمله می توان به ایجاد نمایندگی فست فود «مک دونالد»، نمایندگی انمیشن سازی «والت دیزنی»، نمایندگی های فروش عروسکهای «باربی»، کوکاکولا و.. اشاره کرد.

دشمن درصدد است با طراحی های بیرونی و برخی عناصر داخلی به «تغییر ذائقه‌ فرهنگی- اجتماعی مردم»، «بزک کردن آمریکا»، «حضور سیاسی دیپلماتیک»، «حمایت از جریان غرب‌گرا و سلطه‌پذیر» «فراموشی آمریکا به عنوان شیطان بزرگ»، «دخالت در انتخابات» و... راههایی برای نفوذ دست و پا نماید.