روایت خواندنی عراقچی از رقابت مجازی دیپلمات ها
سید عباس عراقچی، عضو ارشد تیم هستهای کشورمان از جمله کسانی بود که در گرماگرم جدال دیپلماتیک هستهای از مشارکت و حضور فعال در شبکههای اجتماعی غافل نشد و همین مسأله باعث شد تا نبرد رسانهها در فضای مجازی به موضوع اصلی گفتوگوی ما با وی تبدیل شود.
به گزارش پارس به نقل از ایران آنلاین، یکی از ویژگیهای مذاکرات هستهای که مغفول مانده، نقش پر رنگ دیپلماسی رسانهای در آن بود که توجه افکار عمومی جهان را به خود جلب کرد. این پدیده بخصوص برای ایرانیان غافلگیرکنندهتر و جذابتر بود زیرا چنین تجربهای را در ذهن خود نداشتند. در این میان دیپلماسی رسانهای به دلیل افزایش ضریب نفوذ سایتها و شبکههای اجتماعی در جهان و ایران جهشی قابل توجه داشته که قابل مقایسه با گذشته نیست. در جریان مذاکرات دو سال گذشته برای نخستین بار تیم مذاکره کشورمان در توئیتر، اینستاگرام و وایبر فعال شدند و بدون واسطه خبرنگاران، تحلیلها و بعضاً خبرهای خود را خطاب به جهانیان منتشر کردند که مورد توجه بسیاری قرار گرفت. سید عباس عراقچی، عضو ارشد تیم هستهای کشورمان از جمله کسانی بود که در گرماگرم جدال دیپلماتیک هستهای از مشارکت و حضور فعال در شبکههای اجتماعی غافل نشد و همین مسأله باعث شد تا نبرد رسانهها در فضای مجازی به موضوع اصلی گفتوگوی ما با وی تبدیل شود. عراقچی تغییر دنیای اطلاعرسانی و تجهیز گسترده قدرتهای بزرگ به همه ابزارهای اطلاعرسانی را دلیل مهمی برای وارد شدن ایران به دنیای رقابت مدرن دیپلماتیک میداند؛ گفتوگو با معاون وزیر خارجه را میخوانیم؛
دیپلماسی رسانهای در مذاکرات هستهای از چه اهمیتی برخوردار بود؟
باید پذیرفت که دنیای اطلاعرسانی کاملاً دگرگون شده است و ابزارها، شیوهها و بازیگران جدیدی وارد عرصه اطلاعرسانی شدهاند که با دنیای شناخته شده قبلی و سنتی فاصله بسیار زیادی دارد. اکنون یک فرد میتواند به تنهایی یک رسانه باشد و به شکل تأثیرگذاری جریان اطلاعرسانی را تحت تأثیر قرار دهد. تقریباً تمامی سیاستمداران مهم بویژه در جهان غرب با استفاده از این ابزارها، به عنوان شخص اطلاعرسانی میکنند.
آقای هاموند پیش از سفرش به تهران از طریق شبکه اجتماعی توئیتر پیغام میفرستد و از حضورش در تهران به عنوان یک فرصت تاریخی یاد میکند. مسلماً جملهای که شخص وزیر خارجه انگلیس در توئیتر شخصی خود قرار میدهد، بلافاصله مورد توجه همه دنیا قرار میگیرد و از سوی مخاطبان با استقبال ویژهای رو به رو میشود.
حالا ایشان وزیر خارجه انگلیس است ولی ممکن است یک فرد که هیچ سمتی هم ندارد و صرفاً به خاطر نزدیکی به محافل خبری یا سیاسی دارای اطلاعاتی باشد، به همان میزان تأثیرگذار باشد یعنی یک فرد معمولی گاهی میتواند در حد یک وزیر خارجه تأثیرگذاری کند. یک نمونه که برای خود من جالب بود، توئیتهای کسی که فقط نام فامیلیاش با من یکی بود بسرعت مورد توجه خبرنگاران داخلی و خارجی قرار گرفت و تا آنجا پیش رفت که یک بار در مذاکرات خانم شرمن به من گفت چرا شما فلان مطلب را توئیت کردید؟
من گفتم من نکردم و او گفت «بالاخره کسی این کار را کرده که با شما نسبت دارد» بنابراین تأثیرگذاری این شبکهها تا اندازهای است که ممکن است کسی فقط به خاطر نسبت با بنده توئیتهایش مورد توجه معاون وزیر خارجه امریکا قرار گیرد. به همین دلیل باید قبول کرد که دنیای اطلاعرسانی به سرعت وارد عصر جدیدی شده است و اگر نتوانیم از این دنیا بخوبی استفاده کنیم عقب میمانیم. این موضوعی بود که به طور جدی مورد توجه تیم مذاکرهکننده قرار گرفت و ما هم به صورت تیمی و هم فردی وارد استفاده از این ابزارها شدیم.
در بسیاری موارد با اینکه تحت فشار و استرس زیادی قرار داشتیم و گاهی بشدت کلافه بودیم، ولی برای اینکه به طرف مقابل منتقل شود که تیم ایرانی در آرامش است با حالت شاد در بالکن میایستادیم و آقای ظریف با خبرنگاران شوخی میکردند که همه این اقدامها هدفمند بود. یک بار هم متوجه شدیم که در فضای داخل کشور نگرانیهایی به وجود آمده است یا این احساس پدید آمده که مذاکرات بخوبی پیش نمیرود، تصمیم گرفتیم به بالکن برویم و تصویر دیگری ارائه کنیم.
گرایش اعضای تیم مذاکره به اطلاعرسانی از طریق شبکههای اجتماعی فردی بود یا حاصل توصیه کارشناسان یا دستورالعمل درون گروهی؟
بیشتر نتیجه تصمیمات جمعی خود تیم و ابتکارات فردی بود که مورد تأیید همه اعضای تیم قرار میگرفت. در حقیقت شروع آن با فیس بوک خود آقای ظریف بود اما به دلیل حرف و نقلهایی که در مورد این شبکه اجتماعی در ایران مطرح بود، حساسیتهایی ایجاد شد که خود آقای ظریف تصمیم گرفت کمتر در فیس بوک ظاهر شود، اما بقیه ابزارها که این مانع را نداشت به سرعت مورد توجه واقع شد؛ توئیتر، اینستاگرام و شبکههایی که تبادل خبر در آن صورت میگیرد مورد استفاده قرار گرفت که خیلی هم اثرگذار بود.
متنهایی که اعضای تیم مذاکره در شبکههای اجتماعی خود منتشر میکردند اقدامی انفرادی بود یا حاصل مشورت درون گروهی؟
با مشورت صورت میگرفت.
آیا به انتشار مطالب اکتفا میکردید یا بازخورد آن در افکار عمومی را هم میسنجیدید؟
بازتابها را میدیدیم و میسنجیدیم. تا جایی که بنده با آن رو به رو بودم بازتابها در افکار عمومی خیلی مثبت بود؛ یک احساس ارتباط نزدیک شخصی با تیم مذاکرهکننده در جامعه پدید میآمد؛ یعنی وقتی یک طیف وسیعی خود را مخاطب مستقیم وزیر امور خارجه میدیدند خیلی برایشان جالب و تأثیرگذار بود بویژه وقتی میدیدند که خودشان میتوانند برای وزیر خارجه مطلبی را بنویسند. گاهی هم فرصتی دست میداد که آقای وزیر یا بنده به این مطالب پاسخ میدادیم، که دیگر تأثیراتش فوقالعاده بود. اما در کلان قضیه ارتباط مستقیم تیم و بخصوص شخص وزیر خارجه با سطح عمومی جامعه خیلی اثرات خوبی را بر جای گذاشت؛ نتیجه آن را در کامنتهایی که زیر مطالب و توئیتها در فیس بوک گذاشته میشد میتوان دید.
مطالب منتشر شده توسط اعضای تیم مذاکره در جلسات با ۱+۵ بازتاب منفی یا مثبتی هم داشت؟
بله. واقعیت آن است که عملکرد رسانهای هر دو طرف زیر ذره بین طرف مقابل بود و ما معمولاً اول هر جلسه با هم جر و بحث میکردیم که مثلاً شما چرا اینطوری گفتید، یا درباره توئیتها و اظهارات سخنگوهای طرفین اظهار نظر میکردیم یا بعضاً از مطالب منتشره شده از سوی طرف مقابل انتقاد میکردیم. یعنی هر دو طرف به دقت همدیگر را رصد میکردند تا از یکدیگر عقب نیفتند. در واقع در کنار جدال دیپلماتیک یک نبرد رسانهای هم جریان داشت.
یکی از نقاط اوج دیپلماسی رسانهای ایران هنگامی بود که محمدجواد ظریف، در توئیتر خود به زبان انگلیسی نوشت: «سخت در تلاش هستیم ولی عجلهای نداریم. این حرف را از من داشته باشید: شما نمیتوانید اسبها را وسط مسابقه عوض کنید». این توئیت بلافاصله بازتاب وسیعی پیدا کرد و به این ترتیب، ایران زودتر از امریکا مشکل ظاهراً ایجاد شده در مذاکرات را به اطلاع جهانیان رساند و علت آن را تمایل امریکا برای عوض کردن اسب در وسط مسابقه دانست که اشارهای دیپلماتیک بود به تغییر موضع ناگهانی و دبه کاخ سفید. آیا درباره نوشتن این متن همفکری شد؟ تحت چه شرایطی و با چه اهدافی این توئیت منتشر شد؟
ما به دقت تحرکات رسانهای طرف مقابل را رصد میکردیم توئیتی که آقای ظریف کمی قبل از کنفرانس آقای کری ارسال کردند و خطاب به طرف مقابل گفتند که «شما نمیتوانید اسبها را وسط مسابقه عوض کنید» با هدف تحت تأثیر قرار دادن نشست مطبوعاتی وزیر خارجه امریکا انجام شد.
آقای ظریف از ذهن خلاقی برخوردارند و بهواسطه سالها حضور در سازمان ملل و نیویورک با این شیوهها آشنایی دارند و خیلی از موارد ابتکارات خود ایشان بود. از طرف دیگر روحیه مشورت کردن هم دارند لذا درباره این اقدامات با ما مشورت میکردند و با همفکری متونی را که قرار بود در شبکههای اجتماعی ارسال شود بررسی و بعد منتشر میکردیم. میتوان گفت که یک ابتکار جمعی بود ولی حقیقتاً آقای ظریف بیشترین سهم را داشت.
آیا بعد از این «توئیت» ظریف با واکنشی از طرف مقامات امریکایی رو به رو شدید؟
معلوم بود که این «توئیت» بر کنفرانس آقای کری خیلی تأثیر گذاشته بود. ولی خب این هم بخشی از بازی بود که جای اعتراض نداشت.
هدف شما، ظریف و تخت روانچی از راهاندازی گروه وایبری مشترک چه بود؟ چقدر در این گروه فعال بود ید؟ این گروه چه تأثیری در سرعت اطلاعرسانی و تبادل اطلاعات و نظر درون تیمی داشت؟ چه نوع مطالبی در آن میگذاشتید؟ این گروه وایبری هنوز فعال است یا تعطیل شد؟
این گروه وایبری که بیش از حد مورد توجه رسانهها واقع شده است صرفاً با هدف اطلاعرسانی در مورد مسائل عادی و پیش پا افتاده تشکیل شد. به عنوان مثال من خبری را در جایی میدیدم و احساس میکردم که خوب است آقایان ظریف و تخت روانچی هم ببینند، آن را در این گروه قرار میدادم. یا لینک برخی مقالات و مطالب را میگذاریم. همچنین پیامهای خیلی عادی که از نظر امنیتی و اطلاعاتی مشکلی نداشت را در آن قرار میدهیم. مثلاً یک نماینده مجلس انتقاداتی را در یکی از سایتها مطرح کرده بود و آقای روانچی آن را در این گروه وایبری گذاشته بودند تا ما هم ببینیم. از همه مفصلتر جوکهایی بود که راجع به خودمان میدیدیم. از آنجایی که الحمدلله ذوق مردم ایران در این زمینه خیلی قوی است و موضوع مذاکره و اعضای تیم دستمایه طنزهای زیادی قرار میگرفت، هر یک از ما که به این جوکها دسترسی پیدا میکرد آن را به گروه میفرستاد. الان استفاده از این گروه کمتر شده است ولی هنوز هم کاربرد دارد. آخرین مطلبی که گذاشته شده مثلاً اطلاعیهای است مربوط به فراخوان «تظاهرات در مقابل سفارت انگلیس.» آقای ظریف این خبر را جایی دیده بودند و در گروه گذاشتند که ما هم ببینیم، یعنی بحثهای محرمانه و موضوعات کاری اصلاً و به هیچ وجه مطرح نمیشود.
به دلایل امنیتی؟
بله وایبر، تلفن همراه و اینترنت اصلاً از ضریب امنیتی برخوردار نیست و فقط برای اطلاعرسانی کشف به کار میرود.
مورد یا مواردی پیش آمد که طرف غربی و بویژه امریکاییها در جریان مذاکره از رسانههای ایرانی کد بیاورند یا انتقادی را مطرح کنند؟با توجه به اینکه در ایران، رسانهها و بویژه روزنامهها کارکرد جناحی- سیاسی دارند و مطالب آنها نه موضع رسانه بلکه موضع جناحها تلقی میشود آیا این جمع بندی را داشتید که طرف غربی مطالب موافق و مخالف مذاکره را در رسانههای کشورمان پیگیری میکند؟ دقت آنها در رصد رسانههای ایرانی تا چه حد بود؟
دقت آنها بسیار بالا بود و تیم امریکایی افرادی را مسئول بررسی رسانههای ایرانی کرده بود. آقای «النایر» از طرف امریکایی مسئول بود که تمام رسانههای ما را رصد و مطالب آنها را ترجمه کرده و در اختیار تیم خودشان قرار دهد. بارها در مذاکرات میدیدیم خانم شرمن یا خانم اشمید از طرف غربیها کاملاً «به روز» بودند و میدانستند که هر یک از رسانههای ما چه مطلبی را منتشر کرده است؛ حتی یکی دو بار پیش آمد که اول جلسه یکی از آنها نقل قولی را از مقامات ما مطرح کردند در حالی که ما هنوز خودمان آن را ندیده بودیم! مجبور میشدیم به شکلی قضیه را رفع و رجوع کنیم تا بعداً ببینیم اصل ماجرا چه بوده است. مواردی پیش میآمد که وسط مذاکره، برخی پیغامها به دست آنها میرسید و مطلبی را که از سمت ایران منتشر شده بود برایشان میفرستادند و آنها هم برای ما میخواندند. موارد بسیاری هم بود که ما همین کار را میکردیم و در مورد مقالات یا اظهارنظرهایی که شده بود، اعتراض میکردیم. بعضی از این مطالب را هم آنها ندیده بودند و از ما میخواستند برایشان بفرستیم تا بررسی کنند.
بله اتفاق افتاده است مثلاً من پیش از ورود به یکی از جلسات وین، طی مصاحبهای که انجام دادم، نکتهای ضروری را مطرح کردم. بعد از آن آقای کری وسط جلسه این مصاحبه را روی موبایلش دریافت کرد و به ما نشان داد و گفت آقای عراقچی این مصاحبه چیست؟ یعنی در همین فاصله کوتاه خبر پخش شده و رصد و ترجمه شده بود و مورد اعتراض طرف امریکایی قرار گرفته بود و این درحالی بود که این دست اقدامات ما کاملاً با هدف مشخصی انجام میگرفت. به همین ترتیب هم بارها شده بود که ما به برخی از موضعگیریهای طرف مقابل اعتراض میکردیم. یعنی در کنار نبرد دیپلماتیک نبرد رسانهای با شدت جریان داشت. من همیشه گفتهام که رسانهها همرزم دیپلماتها در جنگ برای منافع ملی هستند و این دو همدیگر را کامل میکنند. اگر رسانهها و خبرنگاران نتوانند پا به پای دیپلماتها پیش بروند یک جای کار لنگ میزند بخصوص که طرف مقابل ما در این قضیه خیلی متبحر است. بعضاً اتفاق افتاده که آنها توانستهاند با یک کلمه و یک جمله فضای داخلی ما را تحت تأثیر قرار دهند.
نمونه آن هم بحث «رآکتور اراک» است؛ امریکاییها شاهکار تبلیغاتی کم سابقهای درباره آن داشتند و توانستند بر فضای روانی ما تأثیر بسزایی بگذارند. این در حالی است که اراک یک بازی ۱۰۰ درصد باخت برای امریکا و ۱۰۰ درصد برد برای ما بوده است. امریکاییها در ابتدای مذاکرات علناً میگفتند که اراک نباید آب سنگین باشد. در مذاکراتی که منجر به توافق ژنو شد تأکید میکردند که به آنها دستورالعمل داده شده است که حتی نام رآکتور آب سنگین در توافق درج نشود و بالاخره در توافق ژنو آورده شد «آن رآکتوری که آژانس به آن IR-۴۰ میگوید!» اما در برجام میبینید که بالاخره آب سنگین را پذیرفتند و در متن هم صراحتاً آب سنگین اراک گفته شده است. کنگره هم بر سر همین مسأله با دولت امریکا دعوا دارد.
ولی بعد از این ماجراها موضوع قلب رآکتور اراک مطرح شد که دستمایه جنگ تبلیغاتی امریکاییها برای تحت تأثیر قرار دادن فضا شد. در برجام قرار شده است که قلب رآکتور اراک خارج شود و قلب جدید و مدرنی جایگزین شود. قلب قبلی که از جای خود خارج میشود به هیچ دردی نمیخورد. طرف مقابل ما گفت برای اینکه این قلب قدیمی مورد سوءاستفاده قرار نگیرد از ایران خارج شود ولی ما موافقت نکردیم پس گفتند حداقل این قلب را از کارایی بیندازید. دو راه برای این کار وجود داشت؛ یک آنکه آن را قطعه قطعه کنند یا اینکه منافذ آن را با بتن پر کنند که دیگر قابل استفاده نباشد. خود همکاران سازمان انرژی اتمی این راه دوم را انتخاب کردند. خب حالا این بتن در اثر تبلیغات امریکاییها یکدفعه به موضوع روز ایران تبدیل شد ما هر جا رفتیم گفتند قضیه این بتن چیست؟ میگفتند «گفته شده که قرار است قلب راکتور اراک را دربیاورند و جای آن بتن بریزند»! یعنی ببینید آنها یک بازی صددرصد باخته را چطوری با فضای روانی تغییر دادند. یعنی در حالی که امریکاییها هنوز در کنگره جواب پس میدهند که چرا پذیرفتند که ایران رآکتور آب سنگین داشته باشد، با اشاره به بحث بتن فضای رسانهای را نه تنها در امریکا بلکه در ایران تغییر دادند.
تیم امریکایی افرادی را مسئول بررسی رسانههای ایرانی کرده بود. آقای «الن ایر» از طرف امریکایی مسئول بود که تمام رسانههای ما را رصد و مطالب آنها را ترجمه کرده و در اختیار تیم خودشان قرار دهد. بارها در مذاکرات میدیدیم خانم شرمن یا خانم اشمید از طرف غربیها کاملاً «به روز» بودند و میدانستند که هر یک از رسانه ما چه مطلبی را منتشر کرده است؛ حتی یکی دو بار پیش آمد که اول جلسه یکی از آنها نقل قولی را از مقامات ما مطرح کردند در حالی که ما هنوز خودمان آن را ندیده بودیم!
رسانههای منتقد مذاکره در ایران بخصوص در مراحل اولیه مذاکرات استدلال میکردند که انتقادهای تند ما دست تیم ایرانی را برای گرفتن امتیاز باز میکند، آیا واقعاً چنین بود؟
همین طور است ولی باید قبول کرد که انتقادات داخلی، گاهی کمک رسان بود و مواقعی هم اذیت میکرد. اگر مذاکرات را به یک عمل جراحی تشبیه کنیم، رسانهها پروژکتورهای قوی در صحنه میاندازند و باعث میشوند که تمام جزئیات صحنه برای ما آشکار شود در آن صورت همه میبینند که ما چه میکنیم و همین مسأله، دقت نظر تیم را بالا میبرد اما برخی مواقع کارهایی انجام میشود که خود عمل و جان بیمار را به خطر میاندازد مثلاً در وسط عمل جراحی، لوله اکسیژن بریده میشود. اگر بخواهم به نمونه واقعی آن اشاره کنم انتشار برخی بحثهای محرمانه از سوی برخی منتقدان که هنگام مذاکره صورت گرفت، واقعاً به ضرر منافع ما تمام شد یا برخی مواقع استدلالهایی که ما در برابر طرف مقابل به کار میبردیم توسط برخی رسانههای داخلی علیه خود ما به کار گرفته میشد. بالاخره همه اینها تأثیرات خود را داشت و ضرر میزد.
آیا موقعی بوده که برخی از انتقادات مخالفان به کار تیم مذاکرهکننده بیاید؟
آنچه به کارمان آمد فضای کلی بود که طرف مقابل ما را به این نتیجه رساند و به زبان هم آوردند، که جامعه ایران یک جامعه چند صدایی است و همه صداها شنیده میشود و اینطور نیست که تیم مذاکرهکننده هر کاری بخواهد بتواند انجام دهد، اقدامهای تیم از سوی جریانهای مختلف داخلی رصد و مراقبت میشود و منتقدانی هستند که منتظر پیدا کردن نقاط ضعف هستند.
اوایل مذاکرات، طرف مقابل چنین برداشتی درباره ایران نداشت؛ یک بار آقای ظریف به آنها گفت مشکل شما این است که تاکنون این گونه مذاکرات را با نظامهایی داشته اید که توتالیتر بودهاند و یک نفر تصمیم گرفته و بقیه اجرا میکردند، آن وقت فکر میکنید که ایران هم اینطوری است.
در حالی که جامعه ما چندصدایی است و ما مخاطبانی در داخل داریم که باید آنها را قانع کنیم تا اجماع داخلی به وجود آید. جناحهای مختلف با تفکرات مختلفی وجود دارند و باید یک اجماع ملی از سوی تیم مذاکرهکننده به وجود آید در غیر این صورت کار پیش نمیرود. واقعاً مدتی طول کشید تا غربیها به همین جمعبندی برسند، یعنی خیلی از رسانههای ما در تغییر تصور طرف مقابل نسبت به جامعه و مردم ایران نقش داشتند و ثابت کردند که یک فضای کاملاً واقعی آزاداندیش در کشور ما وجود دارد و جامعهای است که باید افراد، جناحها و محافل قانع شوند تا کار پیش رود. بحث هستهای واقعیت جامعه مردمسالارانه ما را به دنیا نشان داد.
آیا خط تبلیغی رسانه ملی مددکار دیپلماتهای هستهای بود؟
انتقاد به عملکرد صدا و سیما زیاد است. خیلیها معتقدند که از مرز بیطرفی خارج شده است و جالب آنکه موافقان و مخالفان هر دو طرف چنین ادعایی دارند و به این موضوع اعتراض دارند. مخالفان معتقدند که صدا و سیما تریبون را بیشتر در اختیار دولت گذاشته و موافقان هم میگویند برعکس است. به نظرمن صدا وسیما تلاش خود را کرده که نقش بیطرف در این قضیه بازی کند. البته ممکن است شما بگویید که در یک قضیه مربوط به منافع ملی مگر میتوان «بیطرف» بود؟! ولی واقعیت آن است که موضوع هستهای به یک مسأله روز جامعه تبدیل شده و مورد بحث جدی موافق و مخالف قرار گرفته است و طبیعی است که صدا و سیما به عنوان یک رسانه ملی تلاش کند هر دو وجه قضیه را نشان دهد. البته نمیشود گفت کار این رسانه بینقص بوده است؛ حتماً نقاط ضعف و اشتباهاتی را داشته است، که اتفاقاً در مورد خود من هم چند بار اتفاق افتاد ولی هیچ وقت نتوانستم به خودم بقبولانم که قصد و غرضی در کار بوده است.
واقعیت آن است که به هر صورت فضای اطلاعرسانی درباره مذاکرات تغییر کرده است. یکی از مدیر مسئولان روزنامهها به من گفت که چند سال پیش به جای اینکه بنویسد «سایت فردو» نوشته بوده «سایت زیرزمینی فردو» و بعد به او تذکر داده شده است، این را مقایسه کنید با الان که راحت درباره جزئیات این سایت و همه موارد مربوط به برنامههای هستهای ایران راحت صحبت میشود و بحثها در سطح کلان و خرد بخوبی با شرح همه نکات پیش میرود.
گفتوگو با رسانههای خارجی، سخنرانی در نشستهای کارشناسان و اتاق فکرهای امریکایی و انتشار مقالات در روزنامههای معتبر غربی از دیگر ابزارهای رسانهای تیم ایرانی در دیپلماسی رسانهای بود. این ابزار در پیشبرد اهداف مذاکراتی کشورمان چقدر تأثیر و بازتاب داشت؟
یکی از ابعاد جدی نبرد رسانهای، حضور در فضای رسانهای طرف مقابل است. این کار را طرف مقابل ما با استفاده از شبکههای ماهوارهای متعدد و سایت و شبکههای خبری پیشرفتهای که در اختیار دارند، انجام میدادند ولی حضور ما در دنیای رسانهای طرف مقابل کمرنگ است. دست ما از نظر رسانهای و حضور در فضای روانی طرف مقابل خیلی باز نبود یعنی آن امکانی که طرف مقابل داشت ما نداشتیم ولی سعی میکردیم به شیوههای دیگر جبران کنیم. یا مثلاً آنها امکانات تماس امن بهتری با پایتختهای خود داشتند؛ ما هم البته داشتیم، ولی نه به اندازه آنها، در واقع، رقیب در این زمینه راحتتر بود. همچنین آنها هفت هیأت بودند؛ ۱+۵ به اضافه اتحادیه اروپا، که هر کدام کارشناسان هستهای، تحریمی و اقتصادی خود را داشتند و وزن عددی آنها خیلی سنگینتر بود، در حالی که هیأت ما کم تعدادتر بود. البته این موضوعات، نقطه ضعف نبود بلکه کمبودهایی بود که سعی میکردیم با تلاش بیشتر آنها را جبران کنیم. در مجموع با توجه به نتایجی که به دست آمد ما در هیچ موردی از آنها کم نیاوردیم و معتقدم نتیجه مذاکره بیشتر به نفع ایران سنگینی میکرد.
آیا ملاحظه و مصلحت اندیشی خاصی وجود داشت یا شرایط این محدودیت را ایجاب میکرد؟
خیر؛ طرف مقابل از شبکههای بزرگی مانند «سیانان»، «بی بیسی» و دهها شبکه دیگر بهره میگیرد در حالی که ما در مقابل این زنجیره پیوسته شبکههای قدرتمند غربی، شبکه پرس تی وی را داریم که اگرچه خوب کار میکند ولی هنوز نوپاست یا در حوزه عربی شبکه العالم را داریم که خوب کار میکند اما توان محدودی دارد. با این حال از یک طرف شبکه اجتماعی توئیتر و شبکههای مشابه کمی به کمک ما آمدند و از طرف دیگر آقای دکتر ظریف در رسانههای طرف مقابل، هم از طریق مصاحبه و هم از طریق مقالاتی که منتشر کردند، حضور و ظهور گستردهای داشته و خیلی تأثیرگذار واقع شدند. با این مصاحبهها و مقالات یک فضای فکری به مؤسسات مطالعاتی و تینک تنکها و سپس به مراکز تصمیم گیر و مؤثر در امریکا و اروپا منتقل میشد که تأثیرگذار بود و آقای ظریف هم در حد امکان از این ظرفیت استفاده میکردند که راهگشا بود.
تسلط اعضای تیم مذاکره به زبان انگلیسی و شناخت دقیق و نزدیک آنان – بویژه شخص ظریف- از فرهنگ غربی تا چه حد در قدرت مقابله رسانهای دیپلماسی کشورمان با رقبای مجهز به قویترین رسانهها تأثیرگذار بود؟
زبان اهمیت خاص خودش را دارد. مذاکره میتواند از طریق مترجم انجام شود ولی دچار نقص میشود زیرا مترجم در بهترین شرایط تنها تا ۸۰ درصد مطلب را میرساند، ضمن آنکه نمیتواند احساس نهفته در بیان گوینده را منتقل کند. خیلی از عبارات و کلمات دارای بار فرهنگی یا ارزشی یا سیاسی هستند و این مسأله اغلب در ترجمه گم میشود. یعنی شما ممکن است برای کلمهای، معنی لغوی آن را پیدا کنید ولی باری که پشت آن کلمه اصلی نهفته است را نمیتوانید منتقل کنید و این بار مفقود میشود. زمانی که مذاکرات در سطوح بالا برگزار میشود، طرفین حتی متنهایشان را از قبل نوشتهاند و مترجم از قبل متن را در اختیار دارد و از روی آن میخواند، ولی در سطوح کارشناسی دیگر نمیشود از مترجم استفاده کرد چرا که مطالب درست بیان نمیشود. بخصوص وقتی مذاکره جدیتر میشود و حالت جرو بحث و بگو مگو پیدا میکند مترجم اصلاً نمیتواند کاری انجام دهد و این اجبار پیش میآید که طرفین به یک زبان با یکدیگر صحبت کنند.
دیپلماسی بالکنی هم از دیگر ابزارهای تیم مذاکره بود، استفاده از این ابزار، پیامد برنامهریزی بود یا تابع شرایط یا هر دو؟
این مسأله اتفاقی پیش آمد؛ اتاق آقای ظریف یک بالکن داشت و ما برخی وقتها که خسته میشدیم و میخواستیم نفسی تازه کنیم حضور در این بالکن برای ما غنیمت بود. برخی وقتها هم که میخواستیم حرف خاصی بزنیم و نگران شنودهای داخل اتاقها بودیم به بالکن میرفتیم؛ امری که طبیعی بود و همیشه فرض را بر این میگذاشتیم که این شنودها وجود دارد. البته از لبه بالکن فاصله میگرفتیم تا از پایین دیده نشویم. به یاد دارم یک بار با آقای ظریف در بالکن صحبت میکردیم که خبرنگاران متوجه شدند و به ناچار دستی تکان دادیم که بازتاب خیلی گستردهای داشت.
در نوبت بعدی یکی از خبرنگاران از پایین فریاد زد اوضاع چطور پیش میرود؟ و آقای دکتر ظریف هم که صدای رسایی دارند پاسخ دادند و بعد روشن شد که تأثیرگذاری از این طریق بسیار زیاد است. پس از آن دیگر با هدف از بالکن استفاده میکردیم. در بسیاری موارد با اینکه تحت فشار و استرس زیادی قرار داشتیم و گاهی بشدت کلافه بودیم، ولی برای اینکه به طرف مقابل منتقل شود که تیم ایرانی در آرامش است با حالت شاد در بالکن میایستادیم و آقای ظریف با خبرنگاران شوخی میکردند که همه این اقدامها هدفمند بود. یک بار هم متوجه شدیم که در فضای داخل کشور نگرانیهایی به وجود آمده است یا این احساس پدید آمده که مذاکرات بخوبی پیش نمیرود، تصمیم گرفتیم به بالکن برویم و تصویر دیگری ارائه کنیم.
خانم موگرینی هم از این کار تقلید کردند...
بله ایشان هم چند بار این کار را کردند. کلاً این کار به دیپلماسی بالکنی معروف شد.
ظاهراً شما و آقای تخت روانچی فوتبالی و پرسپولیسی هستید. خاطرهای فوتبالی از مذاکره هستهای دارید؟
الان که وضعیت پرسپولیس خوب نیست و حال طرفدارانش گرفته است ولی امیدوارم هر چه زودتر فکری به حال این تیم محبوب بشود. به خاطر دارم یک جلسهای در مونترو با امریکاییها و حضور آقای کری داشتیم که خیلی تلخ و پرفشار بود. تنفسی دادیم و برای استراحتی کوتاه به اتاق کناری رفتیم تا کمی مشورت کنیم در حالی که همه اعصابها خرد بود. در همان حال آقای روانچی که مشغول چک کردن اخبار بود ناگهان گفت که اصلاً این بحثها را رها کنید پرسپولیس به تیم «بنیاد کار» یک گل زده و جلو است! فکر میکنم بازیهای مقدماتی باشگاههای آسیا بود. آقای روانچی مخصوصاً این خبر را اعلام کرد که فضا را عوض کند و اتفاقاً خیلی هم مؤثر بود.
ارسال نظر