نقش اروپا بعد از توافق هستهای پررنگ میشود؟
به گزارش پارس به نقل از نشنال اینترست، حتی پیش از آنکه توافق هسته ای با ایران امضا شود، در واشنگتن بحث به سمت پیامدهای منطقه ای این توافق احتمالی کشیده شده است. درس های آموخته از موفقیت این مذاکرات تا این لحظه، به خوبی نشان می دهند که در تلاش های بین المللی برای همکاری منطقه ای با ایران، ایالات متحده نباید نقش هدایت کننده را ایفا کند، بلکه باید به متحدان اروپایی اش اجازه بدهد که در این راه پیشقدم شوند. هر چه باشد، اتحادیه اروپا (فرانسه، آلمان و بریتانیا) بود که مذاکرات دیپلماتیک با ایران را در سال 2003 آغاز کرد. آنها بعداً چین، روسیه و ایالات متحده را با خود همراه کردند و سیاست دوگانه تحریم و دیپلماسی را کلید زدند که نهایتاً به مذاکرات فعلی انجامید.
برای پیشرفت این مذاکرات در قالب چندجانبه ای که توسط اروپایی ها طراحی شده بود، آمریکایی ها و ایرانی ها می بایست به سه مسئله پایبند می بودند: توجه به منافع اصلی طرف مقابل، بی توجهی [مقطعی] به دیگر اختلافات بنیادی و توانایی نگاه به مسئله هسته ای به عنوان امری غیرسیاسی و مستقل از دیگر موضوعات.
در مورد اول، واشنگتن و متحدانش بر ترس خود غلبه کردند و به غنی سازی محدود ایران تن دادند، با آن که سازمان ملل بارها خواهان توقف کامل برنامه هسته ای ایران شده بود. در طرف مقابل، ایرانی ها حاضر شدند که با «شیطان بزرگ» مذاکره کنند و سه دهه بی توجهی به این کشور را پایان دهند.
در مورد دوم، دو سمت میز مذاکره گفتمان داخلی طرف مقابل را در نظر گرفتند. برای ایران، مهم این است که نشان بدهد جامعه بین المللی حاضر است تصمیمش به ادامه برنامه هسته ای صلح آمیز را بپذیرد و در عین حال تحریم ها را لغو و به مدرن سازی برنامه هسته ای کمک کند. برای ایالات متحده، مهم این است که نشان بدهد ایران امتیازات بزرگی داده و حاضر شده است که حجم برنامه هسته ای خود را کاهش دهد.
سومین عامل موفقیت به نگاه به مسئله هسته ای به عنوان امری غیرسیاسی و مستقل از دیگر موضوعات بر می گردد. با تمرکز صرف به روی مسئله هسته ای و کنار گذاشتن اختلافات دیگر از جمله بر سر مسئله حقوق بشر و تروریسم از مذاکرات، هدف ها معطوف به یافتن راه حل های فنی خلاقانه و در عین حال قابل تداوم می شود که جنبه سیاسی مسئله را دور می زنند.
با این حال، وقتی بحث همکاری های منطقه ای در خاورمیانه مطرح می شود دو عامل اول غایب هستند. در این حوزه، واشنگتن باید نقش منطقه ای (مشروع) ایران را بپذیرد و ایران باید به خودداری اش از گفتگو با عربستان سعودی -که دلایل مذهبی و در عین حال ژئوپلتیک دارد- پایان دهد. تهران و واشنگتن باید این آمادگی را داشته باشند که اختلافات اساسی خود را درباره آرایش قدرت در خاورمیانه کنار بگذارند. برای این کار دلایل زیادی هست، از جمله این که مسابقه قدرت بین این دو کشور -که اسرائیل و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس بازیگر حاشیه ای آن هستند- برای مصالحه هسته ای مفید نخواهد بود. خود توافق هسته ای به اندازه کافی میل ایران و آمریکا را برای دادن امتیاز به طرف مقابل در دیگر مسائل کاهش خواهد داد.
اینجا است که اتحادیه اروپا باید وارد میدان شود و برای شکل دادن به یک چارچوب همکاری چندجانبه دیگر روی عامل سوم، یعنی غیرسیاسی کردن و تفکیک کردن حوزه های مختلف، قدم بردارد. بروکسل می تواند در دو حوزه امنیت آب های خلیج فارس و مسئله غزه، ایران را به همکاری بطلبد. یکی از زمینه های همکاری تهران و واشنگتن می تواند سازوکار امنیت دریایی در منطقه خاورمیانه باشد که باید بر اساس کنوانسیون ملل متحد در مورد حقوق دریاها شکل بگیرد (نه ایران و نه ایالات متحده آن را امضا نکرده اند). رژیم حقوقی خلیج فارس روابط غیرنظامی را در حوزه هایی مانند امنیت آب ها و سواحل، حمایت از ماهیگیران، حفاظت از محیط زیست و امنیت بنادر مورد توجه قرار می دهد. این مسئله اخیراً مورد توجه گروه هفت نیز قرار گرفته است.
درباره مسئله غزه، می توان از ایران درخواست کرد که در تشکیل دولت وحدت ملی در فلسطین -که علی رغم توافق طرفین تاکنون عملی نشده است- همکاری کند. با این حال، حتی در حوزه ای چنین محدود و فنی هم موانع سختی پیش رو هستند، چه برسد به حل بحران در یمن و سوریه.
با توجه به مشکلاتی که اروپا از درون و بیرون با آنها دست و پنجه نرم می کند، شاید انتظار از این اتحادیه برای طراحی چارچوب همکاری منطقه ای با ایران ساده انگارانه به نظر برسد. با این حال، اگر واشنگتن سیگنال هایی قوی بفرستد که حاضر به حمایت از ابتکارات بروکسل در دوران پس از توافق هسته ای است، کشورهای عضو اتحادیه اروپا بسیار هم خوشحال خواهند شد که این کار را انجام دهند. از نمونه های ابتکارات سیاسی اروپا که با پشتیبانی ایالات متحده همراه بوده است می توان به پیمان 1975 هلسینکی اشاره کرد که همکاری امنیتی میان دو ابرقدرت جنگ سرد، یعنی آمریکا و شوروی، را رقم زد. گفتگوهای مادرید و اسلو میان فلسطین و اسرائیل در ابتدای دهه 1990 نیز نمونه های دیگری از این دست ابتکارات دیپلماتیک هستند. شاید این موارد در درازمدت به موفقیت منتهی نشده باشند، اما مسئله مهمتر گشایش دیپلماتیکی است که رخ می دهد.
علی رغم تمام این موارد، باید برای چنین اقداماتی جهت مشخصی تعریف کرد. در منطقه ای که درگیری های مذهبی و فرقه ای فراگیر است و دولت های کارآمدی حاکم نیستند، صرف یک توافق هسته ای نمی تواند تغییر اساسی ایجاد کند. همچنین به یاد داشته باشید که ایالات متحده اکنون وارد فصل داغ پیش از انتخابات ریاست جمهوری شده است و واضح است که مسئولیت اصلی میانجیگری برای همکاری های منطقه ای در خاورمیانه به دوش اتحادیه اروپا خواهد افتاد. قطعاً واشنگتن خوشحال خواهد شد که دغدغه های دیپلماتیک اصلی اش توسط واحد سیاسی دیگری به عهده گرفته شود.
ارسال نظر