دل پرخون امام از «حاصل عمر»
بازخوانی سیر برگزیدن امام خامنهای به عنوان رهبر انقلاب/حاج احمد خمینی: قلب امام را خشنود کردید
عدم صلاحیت آیتالله منتظری و نامه مشهور 6/1/68 امام(ره) که در همان ایام نگاشته شده بود نیز شرایط سختی را برای مسئولان پدید آورده بود.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- محمد محبوبی- روزهای بیماری حضرت امام(ره) برای مسئولین کشور و اعضای مجلس خبرگان رهبری سختی و فشار مضاعفی را داشت. از یک سو آنها همچون امت انقلابی، مضطرب شرایط وخیم امام خمینی بودند و از سوی دیگر، آینده رهبری انقلاب نگرانی آنها را چندین برابر کرده بود. عدم صلاحیت آیتالله منتظری و نامه مشهور 6/1/68 امام(ره) که در همان ایام نگاشته شده بود نیز شرایط سختی را برای مسئولان پدید آورده بود. با تمام این اوصاف برگزیده شدن حضرت آیتالله خامنهای به عنوان رهبر انقلاب اسلامی تمامی نگرانیها را از بابت آینده انقلاب برطرف ساخت و مردم انقلابی را آسودهخاطر کرد که جانشین خلف حضرت امام خمینی، از انقلاب اسلامی حراست کامل را به عمل خواهد آورد.
سال ۶۴ تا ۶۷- فراز و فرود قائم مقام رهبری
موضوع انتخاب رهبری از آنجایی آغاز میشود که حضرت امام خمینی(ره)، شیخ حسینعلی منتظری را پس از سه سال قائم مقامی ساختگی رهبری عزل کردند. ساختگی بودن عنوان قائم مقامی از آن جهت بود که نظر واحد خبرگان در اجلاسیه فوقالعاده آبان ۶۴ این بود که خبرگان رهبری در این زمان، ایشان را مصداق بخش اول از اصل ۱۰۷ قانون اساسی میدانستند، یعنی در صورت ایجاد حادثهای برای امام خمینی این شخص رهبری موقت کشور تا تشکیل اجلاسیه و انتخاب رهبری را برعهده داشته باشد. آیتالله ریشهری در این باره به نقل از آیتالله محمدی گیلانی مینویسد: «یک روز قبل از مطرح شدن قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان (۲۵/۴/۱۳۶۴)، من ضمن تماس با دفتر امام، کتبا (از طریق آقای توسلی و آقای رسولی) از ایشان درخواست ملاقات کردم. در آن موقع اعلام شده بود که امام تا پانزده روز ملاقات ندارند. من در تکه کاغذی نوشتم مطلبی واجب و ضروری است، احساس وجوب کردم به عرض مبارک برسانم، امام اجازه دادند خدمتشان رسیدم. گفتم: «فردا قرار است موضوع قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان مطرح شود، خواستم به عرضتان برسانم به آقای هاشمی بگویید مطرح نشود. من به آقای منتظری ارادت دارم؛ خدمتشان درس خواندهام؛ ایشان را عابد و زاهد میدانم؛ ولی این خصوصیات، کافی نیست. او از عهده این کار برنمیآید…» امام، گلههای سوزانی از آقای منتظری را آغاز کرد که کجا چه کرده و کجا چه…! و اضافه فرمود: «احمد هم از او دفاع میکند! از منزل سیدمهدی هاشمی، دستنویسهای او را آوردهاند. من دیدم نامههای آقای منتظری از نوشتههای مهدی هاشمی الهام گرفته! این را من برای ایشان نوشتم!» سخن امام که به این جا رسید، من گفتم: «آقای منتظری عین نامه شما را آورد و در جلسه خواند و با خنده گفت: «امام خیال کرده که آنچه من برایش مینویسم، الهام از سیدمهدی میگیرم!» امام فرمود: «نامه مرا آورد در جلسه خواند؟!» گفتم: «بله! آقای سیدعباس خاتم و سیدجعفر کریمی و چند نفر دیگر هم بودند.» امام فرمود: «او اینطور است!» عرض کردم: «بفرمایید که فردا ایشان به عنوان قائم مقام رهبری مطرح نشود.» امام قدری فکر کرد و فرمود: «احمد نیست، میشود شما زحمت بکشید و به آقای هاشمی بگویید بعدازظهر من ایشان را ببینم؟» عرض کردم: «بله، اما به آقای هاشمی نفرمایید که من آمدم [و این جریان را خدمت شما گفتم.] به هیچ کس نگویید. میترسم مرا هم شمسآبادی کنند یا مثل شیخ قنبر در چاه بیندازند!» این را که گفتم، امام -اعلی الله مقامه- سه بار خندید و فرمود: «خاطرت جمع باشد.» از دفتر امام، حرکت کردم و آمدم شورای نگهبان. جلسه تمام شده بود و بعد رفتم خدمت آقای هاشمی و گفتم صبح، خدمت امام رسیدم. کاری داشتم. فرمودند به آقای هاشمی بگویید که من ایشان را ببینم… شب، بعد از نماز مغرب و عشا، خانم حاج احمدآقا زنگ زد که «حاجآقا! امام فرمودند آنچه امروز ما صحبت کردیم، مبادا از شما تجاوز کند.» گفتم: «همین طور است.» فردای آن روز، آقای هاشمی موضوع قائم مقامی آقای منتظری را در مجلس خبرگان مطرح کرد. آقای محمدی گیلانی اضافه کرد که پس از این ماجرا، روزی آقای هاشمی در حضور جمعی گفت: «من بعدازظهر رفتم خدمت امام. امام فرمودند موضوع قائم مقامی آقای منتظری را فردا مطرح نکن. گفتم چرا؟ ما در اجلاسیه قبل، به آقایان گفتهایم که ایشان را به عنوان قائم مقام مطرح کنیم. فرمود نه، یکی از دوستان آمده و چنین گفته… گفتم ما اعلام کردهایم. نمیشود…»»
در هر صورت قائم مقامی حسینعلی منتظری اعلام میشود و با این که قرار بر این شده بود که خبر به صورت سری میان اعضای خبرگان باقی بماند، اما باند سیدمهدی هاشمی با هماهنگی و بسترسازی برخی مطبوعات، پروژه ایجاد نهاد
قائم مقامی را در پیش گرفت. با وجود آن که باند مهدی هاشمی معدوم در این زمینه موفق بود؛ لیکن سیاست حکیمانه حضرت امام در کنترل حلقه مهدی هاشمی با تدبیر «سکوت مطلق» و ارجاع برخی امور قضایی به آقای منتظری، توطئه حلقه اطراف آیتالله منتظری را خنثی کرد.
از طرف دیگری برخورد امام خمینی با آیتالله خامنهای نیز در این مورد متفاوت بوده است. آیتالله حائری شیرازی، عضو مجلس خبرگان رهبری در این مورد تصریح میکند: «حضرت آیتالله خامنهای در دوران ریاست جمهوریشان به من فرموده بودند، هر زمان آقای هاشمی رفسنجانی به مسافرت میرفت، امام گوسفندی را برای سلامتی ایشان قربانی میکردند و زمانی که ایشان از سفر بازمیگشت نیز به شکرانه سلامتیاش قربانی میکردند… اما نسبت به حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای بسیار سخت میگرفتند، آنچنان که در چهار سال ریاست جمهوری ایشان، امام(ره) ایشان را در تنگنا قرار دادند و مشخص بود که ایشان را برای رهبری زیر نظر داشتند. امام(ره) معتقد بودند که با این کار میخواهند که اگر نفسانیتی در رئیس جمهور است طلوع کند و در واقع قصد داشتند ایشان را مورد آزمایش قرار دهند… امام(ره) در همه حال سعی داشتند تا زمانی که در قید حیات هستند هر چیزی که در وجود رهبر معظم انقلاب است، ظهور پیدا کند تا بتوانند در مورد آینده بهتر و با اطمینان بیشتری تصمیم بگیرند. در آن دوران، حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای در یکی از خطبههای نماز جمعه خود فرموده بودند که ولی فقیه از راه قواعد اولیه و ثانویه امور را اداره میکند، اما امام(ره) فرموده بودند که در این مورد احکام حکومتی وجود دارد. سپس رئیس جمهور نامهای به امام(ره) در مورد خطبههای نماز جمعه نوشتند و از ایشان در اینباره جویا شدند. امام(ره) نیز پاسخ نامه ایشان را در دو صفحه مکتوب فرمودند و اعلام کردند که هر دو نامه را در اختیار صداوسیما قرار دهند تا از طریق این رسانه قرائت شود؛ در حالی که مخاطب نامه رئیس جمهوری بود. متن نامه از طریق رادیو سراسری برای مردم پخش شد. پس از آن رئیس جمهوری نامه دیگری به امام(ره) نوشتند و در آن فرمودند: «نامه شما را زیارت کردم.» و در ادامه نامه خود نوشتند: «عباراتی که در خطبهها بکار بردهام نارسا بوده، اما نیتم همان بوده که در نامه شما هست.» امام(ره) در پاسخ نامه رئیس جمهور نوشتند: «شما خورشیدی هستید که اطراف خود را روشن میکنید.» و این امر حکایت از میزان علاقه امام(ره) و تلاش در جهت تعلیم و تربیت ایشان داشت. این قضایا نشانگر تفاوت برخورد امام(ره) در رفتار با آیتالله هاشمی رفسنجانی و حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای بود و روشن بود که نسبت به شخص رئیس جمهور توجه و عنایت خاصی داشتند و دائما ایشان را در معرض امتحان و آزمایش قرار میدادند.»
فروردین ۶۸- دل پرخون امام از «حاصل عمر» خود
سرانجام با ادامه یافتن رفتار سادهلوحانه حسینعلی منتظری و تاثیرپذیری شدید وی از مهدی هاشمی معدوم، امام خمینی(ره) در ششم فروردین ۶۸ نامه شدیداللحنی را در باب بیصلاحیت بودن منتظری و عزل وی از قائم مقامی رهبری مینویسند. این نامه گلایهآمیز و سراسر اندوه خطاب به «حاصل عمر امام» اینگونه آغاز میشد: «با دلی پرخون و قلبی شکسته چند کلمهای برایتان مینویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه اخیرتان نوشتهاید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم میدانم؛ خدا را در نظر میگیرم و مسائلی را گوشزد میکنم. از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید…»
در بخش دیگری از نامه، حضرت امام با اشاره به مخالفتشان با انتخاب ایشان به عنوان قائم مقام رهبری، خون دل خوردنهایشان را مطرح میکنند و میفرمایند: «والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را سادهلوح میدانستم که مدیر و مدبر نبودید، ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزههای علمیه بودید و اگر این گونه کارهاتان را ادامه دهید مسلما تکلیف دیگری دارم و میدانید که از تکلیف خود سرپیچی نمیکنم. والله قسم، من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی میدانستم؛ والله قسم، من رای به ریاست جمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.»
گرچه امام خمینی(ره) در ابتدا دستور داده بودند این نامه در رادیو تلویزیون نیز پخش شود تا همه مردم از آن مطلع شوند، تعدادی از مسئولین انتشار اینچنینی نامه را به مصلحت نمیدانستند و از امام(ره) تقاضا تجدیدنظر کردند. آیتالله ریشهری این قضیه را در خاطرات خود اینگونه نقل کرده است: «عصر یکشنبه ۶/۱/۶۸، دفتر امام از آیتالله خامنهای و آقای هاشمی میخواهد که نامه یادشده را به آقای منتظری در قم برسانند. همچنین مجلس خبرگان تشکیل شود و به دستور امام، در خصوص عزل آقای منتظری تصمیمگیری نماید. لذا آیتالله خامنهای، آیت الله مشکینی، آیتالله امینی، آیتالله مؤمن و آیتالله طاهری خرمآبادی در دفتر آیتالله هاشمی رفسنجانی، جلسهای را ترتیب میدهند که در این باره تصمیمگیری کنند. در آن جلسه جمع مذکور به این نتیجه میرسند که ابلاغ چنین نامه تندی به آقای منتظری و تشکیل مجلس خبرگان برای عزل ایشان، مصلحت نیست و لذا تصمیم میگیرند که خدمت امام برسند و نظر خود را به امام بگویند. شب هفتم فروردین ۶۸، نامبردگان به استثنای آقایان مؤمن و طاهری، خدمت امام میرسند و نظر خود را میگویند و از ایشان میخواهند که از ارسال نامه به آقای منتظری منصرف شود و به گفته حاج احمدآقا چنان که پیش از این گفته شد لااقل، موضوع سلب عدالت را از نامه حذف کنند.»
اشاره آیتالله ریشهری به بخشی از نامه ۶ فروردین ۶۸ امام خمینی(ره) است که در آن عدالت آیتالله منتظری نیز سلب شده بود و با وساطت هیأت رئیسه مجلس خبرگان، امام خمینی(ره) این قسمت را از نامه خط زدند. حضرت امام(ره) در این جلسه هیأت رئیسه مجلس خبرگان که جهت وساطت مبنی بر عدم پخش نامه ۶/۱/۶۸ و یا حداقل حذف قسمت «سلب عدالت» خدمت امام رسیده بودند میفرمایند: «در وضعیت فعلی حجت بر من تمام شده و اگر روزی مملکت دست آقای منتظری بیفتد، نزدیکان و محرکان ایشان مملکت را قبضه میکنند و سپس خود او را میکشند. من وظیفه دارم انقلاب را نجات دهم. کسی که یک بیت را نمیتواند اداره کند، چگونه میتواند یک مملکت را به او سپرد؟»
حضرت امام(ره) با عدم پخش نامه ۶/۱/۶۸ در رسانهها و حذف موضوع سلب عدالت موافقت میکنند اما نه به این معنا که آقای منتظری از عدالت ساقط نیست، بلکه حضرت امام(ره) در مورد این مسأله فرمودند: «البته این که من نامه ۶/۱/۶۸ را پس گرفتم، نه این که پشیمان شدم و نه این که اصرار شما مرا وادار کرد که این نامه را پس بگیرم؛ فقط ترسیدم که با پخش این نامه، خون مردم به جوش بیاید و بریزند و آقای منتظری را بکشند…»
آقای هاشمی رفسنجانی که در جریان نامه عزل منتظری از قائم مقامی رهبری بود، پس از سخنرانی آیتالله منتظری علیه رهبر معظم انقلاب در ۱۳ رجب سال ۷۶، در خطبههای نماز جمعه روایتی از این عزل را ارائه داد: «چند ماه قبل از این که این اتفاق بیفتد ما خدمت امام بودیم، سران سه قوه و حاج احمدآقا و نخست وزیر. ما معمولا یک جلسه هفتگی داشتیم برای امور کشور که بسیار هم مفید بود و الان باید یک همچنین چیزی در جامعه باشد و مشکلات کشور را، جنگ را و همه چیز را در آن جلسه ما حل میکردیم و گرهها را باز میکردیم. همین پنج نفر که بودیم، پنج هفته یک باری میهمان حاج احمدآقا بودیم، خدمت امام معمولا شام میرفتیم و خدمت ایشان بودیم و بحثهایی که لازم بود خدمت ایشان حل بشود، در حضور ایشان مطرح میشد. در یکی از این جلسات که رفت و آمدهایی شده بود و مکاتباتی شده بود، امام از جانشین آن زمان خودشان ناراحت بودند، یک جملهای فرمودند و یک مطلبی فرمودند که بسیار برای ما تلخ بود و شوک برای ما شد. ما احساس کردیم که ایشان نظر تندی دارند. خوب بحثها که شد وقتی که میخواستیم بیرون بیاییم رهبر امروز انقلاب به امام عرض کردند که آقا شما نهی کنید ما پنج نفر را که این حرف شما را بیرون نقل بکنیم، بر ما حرام کنید، چون اگر این حرف از بین ما پنج نفر بیرون برود بسیار مشکلآفرین میشود و ما مشکل سیاسی پیدا میکنیم. امام فکری کردند و فرمودند خیلی خوب من نهی کردم که شما این حرف را بزنید و این حرف ماند. خیلیها با ما محرم بودند و این حرف را نفهمیدند، پیشنهادش هم از طرف ایشان بود که این حرفها زده نشود چون ما همه معتقد بودیم. اصلا ًما خودمان قبلاً طراحی کرده بودیم که جانشین امام را داشته باشیم خدای نکرده برای امام اگر حادثهای پیش بیاید، کشور دچار خلل نشود… روز دوم فروردین خدمت امام رفتم و دیدم امام صریح شدند و قاطع میگویند که مسأله را باید حل کنید و این دیگر نمیشود. من آمدم به خانه و خیلی ناراحت بودم و به مشهد که آیتالله خامنهای آن موقع آنجا بودند تلفن کردم و گفتم من و حاج احمدآقا تنها هستیم و شما خیلی نمانید و بیایید ما کارهای مشکلی داریم. ایشان برنامههای مفصلی داشتند، برنامههایشان را کوتاه کردند و گفتند خیلی خوب اگر ضروریتر شد فوریتر میآیم. پس فردا آیتالله امینی از قم به من تلفن کردند و گفتند که امام دستور دادند به دبیرخانه خبرگان که جلسه خبرگان را تشکیل بدهید. برای این که این مسأله را حل کنید و تمام کنید. من به ایشان گفتم که خیلی خوب، حالا شماها بیایید تهران ما روی مسأله حرف داریم و هنوز این جلسه را تشکیل ندهید و به تهران بیایید.
خوب اینجا با حاج احمدآقا دو نفری دوباره رفتیم خدمت حضرت امام خیلی حرف زدیم، من گریه کردم پیش امام و آنچه که میفهمیدم خدمت ایشان گفتم، ایشان اصرار داشتند و میگفتند مسأله باید تمام شود. تا این که روز ۶ فروردین شد. روز ششم فروردین یعنی این که من میگویم روز پنجشنبه بود و ما روز جمعه که نمیتوانستیم جلسه تشکیل بدهیم و به آقای امینی گفتیم روز یکشنبه به تهران بیایید، فکر میکنم روز یکشنبه بود حالا آیا تاریخ جور در بیاید. رهبری هم که در مشهد بودند همان روز آمدند. مستقیم از مشهد آمدند دفتر من در مجلس و همان موقع هم نامهای از امام به من رسید. نامهای سربهمهر امام برای من فرستادند به دفتر من که وقتی نامه رسید، رهبری هم رسیده بودند. ما با هم این نامه را باز کردیم و امام اجازه داده بودند که نامه را بخوانیم. همین نامهای است که چاپ شد، یعنی نامه دومی که در روزنامهها چاپ شد این همین است. حاج احمدآقا تلفن کرد و گفت به نظر میرسد اگر بخواهیم که فتنهای پیش نیاید شما و آقای خامنهای با هم بروید قم و شما نامه را ابلاغ کنید و آنجا هم صحبت کنید و فتنهای هم پیش نیاید. مسأله امام را هم که میدانید حالت برگشت ندارند، من گفتم نه ما حرف داریم ما باید قبلا امام را ببینیم، ایشان گفت نامه را دادند آقا به رادیو، رادیو ساعت دو میخواند. من گفتم نخواند بالاخره ما مشاور امام هستیم. صبر کنید ما بحث خودمان را بکنیم تا بعد بفهمیم چه میشود، قضیه چه اتفاقی میافتد. آقایان اعضای هیأت رئیسه خبرگان هم از قم آمدند. آیات مشکینی، امینی، مومن و طاهری خرمآبادی، ما اعضای هیأت بودیم. هم برای این که اجلاس خبرگان را دعوت کنیم و هم برای مشورت در اصل قضیه، ما ساعاتی بحث کردیم همه ما صلاح ندانستیم. تا ساعت ۹ شب طول کشید بالاخره تصمیم گرفتیم برویم پیش امام، احمدآقا گفت آقا نمیپذیرند. گفتند هر کس بیاید راه ندهید، ما گفتیم حالا ما میآییم اگر راه ندادند هم ندادند. ساعت ۹:۳۰ شب ما چهار نفر بنده و رهبری و آقای مشکینی و آقای امینی رفتیم. خوب ایشان محبت کردند و امام هم خیلی ناراحت بودند ما هم نگران بودیم که ایشان را هیجانی کنیم و مشکل پیش بیاید. ایشان تشریف آوردند، از جلسههای بسیار تلخ روزگار ما بود. ایشان خیلی تند صحبت کردند و ما صبر کردیم، خلاصه بحث بر این شد که ایشان میگفتند چرا نگذاشتید نامه پخش شود و ما گفتیم که مصلحت نمیدانیم و حالا هم تقاضا میکنیم که نامه پخش نشود. دوم هم ما تشکیل جلسه خبرگان را مصلحت نمیدانیم، بگذارید مسائل را قدری بررسی کنیم و مسائل دیگری را ببینیم. ایشان پذیرفتند جلسه را به هم بزنیم و فعلاً جلسه نباشد. گفتیم ضرورتی ندارد شما خودتان هر کاری بخواهید میکنید و اگر لازم باشد ایشان استعفا هم میدهند و ما چرا جلسه بگذاریم و حالا بحثها و مسائل لازم نیست و این را پذیرفتند. برای پخش نامه، ایشان مقاومت میفرمودند. ما اصرار میکردیم. آخرین قرار این شد که گفتند امشب پخش نمیکنیم که آن شب را ایشان قبول کردند که پخش نشود تا فردا برسد. فردا من نزدیک صبح شنیدم در خانه ما زنگ میزند. پا شدم، دیدم یک نفر از طرف امام پیش از اذان آمده است و گفت امام فرمودند که به تو بگویم چون دیشب خیلی ناراحت از اینجا رفتید، من تصمیم گرفتم که حرف شما را قبول کنم و این نامه را پخش نمیکنم، خیالتان راحت باشد. بعد نامه را فرستاده بودند. ما هم اجازه خواستیم که ما دیگر نامه را لازم نیست به قم ببریم. حالا مسائل بعد از آن را کار ندارم. من میخواهم بگویم شما ببینید، در این مرحله بیشترین سهم را رهبری داشتند بر این که این اتفاق نیفتد و اجلاس خبرگان تشکیل نشود، نامه خوانده نشود، حالا اگر یک وقت ضبطی باشد ما ضبط نمیکردیم حالا اگر مذاکرات ما آنجا باشد، مذاکرات تاریخی است و واقعا دیدنی است. آن حرفهایی که ما در حضور امام زدیم، خیلی هم ادب میکردیم یعنی همیشه ملاحظه میکردیم، چقدر صریح صحبت کردیم واقعا یک موی بدن ما راضی نبود که چنین اتفاقی بیفتد چون تحلیل ما این بود که نباید این موقع این خلأ در کشور به وجود بیاید. اصلا تدبیر کرده بودیم که دشمنان ما بدانند که خلأ نیست، مسأله دوم ما این بود که کسی را نداشتیم یکی از بحثها همان جا همین بود که در آن جلسه اولی که گفتم امام نهی کردند، همین شد که ما گفتیم که خوب چه کسی؟ شما که میفرمایید ما که آقایان را میشناسیم، ما که علما را میشناسیم، ما که همکارانمان را میشناسیم چنین چیزی نمیشود. در آن جلسه بود که ایشان فرمودند که همین آقای خامنهای. به هر حال اولین بار امام فرمودند. ما اصلاً چنین تصوری نداشتیم برای ما که غیرمنتظره بود. برای شخص رهبری هم اصلا شوکآور بود. حالا آن قسمت بعدی را میگویم. خوب از آن به بعد دیگر بحثهای خصوصی بود مسائل فراوانی هست که لازم نیست الان بگویم که میرسیم تا به فاجعه رحلت حضرت امام آن موقع دیگر حالا ما نه جانشین داشتیم و شرایط هم به گونهای بود که نگرانی داشتیم.»
به هر ترتیب منتظری از نهاد ساختگی قائم مقامی عزل میشود و به دلیل اوضاع بیماری حضرت امام مسئولان کشور از آینده رهبری کشور بیمناک شدند، اما امام خمینی(ره) «با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا» از آینده امت آسودهخاطر بود. اکبر هاشمی رفسنجانی در این مورد میگوید: «در جلسهای که با حضور روسای سه قوه و برخی از آقایان، خدمت امام رسیده و نگرانی خود را از خلأ رهبری بعد از عزل آقای منتظری توسط ایشان ابراز کردیم، امام فرمودند: «خلأ رهبری پیش نمیآید، شما آدم دارید.» گفتیم چه کسی؟ ایشان در حضور آقای خامنهای فرمودند: «همین آقای خامنهای» که بعد از آن، آقای خامنهای خدمت امام عرضه داشتند که نقل مطالب این جلسه را بر ما تحریم کنید و حضرت امام نیز چنین کردند.»
اردیبهشت ۶۸- شرط مرجعیت رهبری
مجلس خبرگان در زمان انتخاب مقام معظم رهبری، به واسطه حکم حکومتی حضرت امام نه شرعاً و نه قانوناً ملزم به رعایت شرط مرجعیت بالفعل درباره رهبر نبودند. در قانون اساسی پیش از بازنگری، در دو اصل یکصدوهفتم و یکصدونهم، سخن از شرط مرجعیت به میان آمده بود. خبرگان رهبری پس از بحث فراوان در این باره که آیا مراد از این ویژگی، مرجعیت بالفعل است یا صلاحیت مرجعیت، با اکثریت آرا به این نتیجه رسیدند که این دو اصل، ظهور در مرجعیت فعلی دارند؛ یعنی منظور از کلمه «مرجع» در قانون اساسی، شخصی است که بالفعل نزد مردم، مرجع تقلید شناخته شده باشد. اما با توجه به بیانی که حضرت امام در پاسخ به نامه آیتالله مشکینی رئیس شورای بازنگری قانون اساسی داشتند، فرمایش ایشان به عنوان حکم حکومتی، سند محکم و دلیل متقنی برای انتخاب خبرگان به شمار آمد و خبرگان با وجود آنچه در قانون اساسی ذکر شده بود، مبادرت به انتخاب رهبر کردند که از صلاحیت مرجعیت و ویژگی اجتهاد برخوردار بود، اما مرجع بالفعل نبود. حضرت امام(ره) در آن نامه که در تاریخ نهم اردیبهشتماه ۶۸ صادر شد تصریح کردند:
«…من از ابتدا معتقد بوده و اصرار داشتم که شرط مرجعیت لازم نیست. مجتهد عادل مورد تایید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت میکند. اگر مردم به خبرگان رای دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حکومتشان تعیین کنند وقتی آنها هم فردی را تعیین کردند تا رهبری را به عهده بگیرد قهرا او مورد قبول مردم است، در این صورت او ولی منتخب مردم میشود و حکمش نافذ است. در اصل قانون اساسی من این را میگفتم ولی دوستان در شرط مرجعیت پافشاری کردند، من هم قبول کردم. من در آن هنگام میدانستم که این، در آینده نه چندان دور قابل پیاده شدن نیست.»
آیتالله امینی، نایب رئیس مجلس خبرگان رهبری در این باره میگوید: «به دنبال آن (دستور امام برای حذف شرط مرجعیت) ما بحثهای مفصلی انجام دادیم و افرادی موافق این شرط و عدهای هم مخالف آن بودند، تا این که قبل از ارتحال امام و زمانی که ایشان به بیمارستان منتقل نشده بودند، اینجانب و آیتالله موسوی اردبیلی که رئیس کمیسیون ولایت فقیه شورای بازنگری بودند، به اتفاق مرحوم حاج احمدآقا، خدمت امام رسیدیم و عرض کردیم، اجازه بدهید مرجعیت به عنوان یک اولویت در قانون باشد ولو این که شرط رهبری نباشد، امام (ره) تأملی کردند و فرمودند: «نه، زیرا نه دلیلی داریم که رهبر باید مرجع باشد و نه صلاح نظام است. آنچه ما داریم این است که ولی فقیه باید مجتهد و فقیه جامعالشرایط باشد.»»
خرداد ۶۸- اجلاسیه تاریخی خبرگان
سرانجام در نیمه خرداد ۶۸، خورشید خمین غروب میکنند و مجلس خبرگان، اجلاسیه فوقالعادهای را در روز ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ تشکیل میدهد. نخستین موضوعی که در دستور کار اجلاسیه فوقالعاده مجلس خبرگان قرار گرفت، بررسی مسأله استعفای آقای منتظری با توجه به فرمان صریح حضرت امام در نامه ۶/۱ به وی از سمت قائم مقامی بود؛ چراکه اگر خبرگان، این مسأله را فیصله نمیدادند، ممکن بود بعدها از سوی افرادی شبههپراکنی شود که خبرگانی که وی را به قائم مقامی رهبری برگزیدهاند، انتخاب خود را ملغی اعلام نکردهاند. البته در این مورد اغلب اعضای خبرگان بر این عقیده بودهاند که انتخاب شخصی به عنوان قائم مقام رهبری در زمان حیات امام، مغایر با قانون اساسی است و مبنای قانونی ندارد. آیتالله مؤمن از اعضای مجلس خبرگان در این مورد میگوید: «اصل قضیه این بود که حضرت آیتالله منتظری در آن موقعیت در مسأله رهبری سمت قانونی نداشت. در جلسات گذشته که درباره انتخاب قائم مقام رهبری صحبت میشد، من متذکر شدم که انتخاب مقام رهبری جزو حقوق و اختیارات خبرگان است. اگر رهبری را مردم خود برگزیدند، مثل حضرت امام -رضوانالله تعالی- که منتخب مردم بود، این رهبر ولایت امر را به عهده خواهد داشت. اگرنه خبرگان باید خود، رهبر را انتخاب کند. پس از نظر قانونی، انتخاب رهبر جزو حقوق و اختیارات مجلس خبرگان است؛ اما این که خبرگان حق داشته باشند کسی را به عنوان قائم مقام رهبری انتخاب کنند، این اصلاً جزو حقوق و اختیارات خبرگان نیست. این حرف هم براساس استدلال قانون اساسی بود و کاملاً به یاد دارم که این شبهه را آقایان بزرگان هم پذیرفتند… پس با بحث در جلسه خبرگان و تعیین جانشینی برای حضرت امام به لحاظ قانونی، هیچ حقی برای ایشان حاصل نشده بود که در پی آن، ما در جلسه دیگری بحث استعفای ایشان را مطرح کنیم.»
بالاخره اکثریت قریب به اتفاق اعضای حاضر در جلسه، استعفای قائم مقام رهبری را که طی نامه ۷/۱/۶۸ به حضرت امام اعلام کرده بود، پذیرفتند. پس از این مسأله، شورایی یا فردی بودن رهبری آینده کشور در مجلس خبرگان مطرح شد که حدود ۱۲ نفر نیمی موافق و مخالف به بیان نظراتشان پرداختند. اکبر هاشمی رفسنجانی که جزو هیأت رئیسه مجلس خبرگان بود در مورد نظرات نمایندگان مردم با موضوع شورایی یا فردی بودن رهبری میگوید: «در همان موقع بحث بر سر این بود که ولایت فقیه برعهده یک فرد باشد یا یک شورا. طبق اصول قانون اساسی برای ما مشکل بود که یک فرد را برای این امر مهم انتخاب کنیم یا یک شورا را، که رهنمودهای امام(ره) برای ما راهگشا شد. در آن زمان ما حتی اعضای شورای رهبری را هم مشخص کردیم که براساس آن، آیتالله مشکینی، مقام معظم رهبری و آیتالله موسوی اردبیلی سه عضو این شورا بودند. عدهای طرفدار فرد بودند و عدهای شورای رهبری را ترجیح میدادند. در آن زمان مهمترین مخالفت با رهبری یک فرد را، خود مقام معظم رهبری داشتند. بنده نیز رهبری فرد را نقد کردم.»
آیتالله حائری شیرازی در بیان چگونگی این رأیگیری بیان میکند: «قرار بر این شد که بحث شورایی شدن رهبری در دستور قرار بگیرد. بر اساس آییننامه اول باید مخالف صحبت میکرد، سپس موافق و این روند تا زمان رأیگیری و اعلام کفایت مذاکرات از سوی مجلس ادامه یابد. وارد دستور شدیم و هنگامی که افراد مخالف برای اعلام نظر دستشان را بالا میبردند، آقای هاشمی رفسنجانی اعلام کردند کسانی که برای نطق قبل از دستور ثبت نام کردهاند، جهت اعلام نظر خود در اولویت قرار دارند. سپس آقای طاهری خرمآبادی گفت که نوبت آقای حائری است و من به عنوان اولین مخالف شورایی شدن رهبری، نظرات خود را بیان کردم و گفتم اگر قبل از این که شورای عالی قضایی به رئیس قوه قضائیه تبدیل و نخست وزیری نیز به ریاست جمهوری تمرکز پیدا کند، بحث شورایی شدن رهبری مطرح شده بود، میشد درباره آن گفتوگو کرد و به قسمی آن را پذیرفت، اما در حال حاضر این امر به صورت اصل مسلم در جامعه ما گیرایی ندارد. کمااینکه در قوه قضائیه و ریاست جمهوری نیز این تجربه را داشتهایم. اما کسانی که نظرشان بر شورایی شدن رهبری بود، بر این عقیده بودند که چون در جامعه سلیقهها و طیفهای مختلفی وجود دارد، باید از هر طیف و سلیقهای در شورای رهبری یک سایه و یک رگ رابطی وجود داشته باشد تا تمام سلایق جامعه در رهبری جمع شود و نظر همه طیفها را در خود داشته باشد. پیشنهاد ما این بود که یک رهبر واحد تعیین شود و شورا افرادی را از مراجع تقلید و… در اختیار رهبر قرار دهد تا بتواند از نظرات آنها استفاده کند اما تصمیم نهایی را خود رهبر بگیرد. سپس نوبت به یک موافق رسید که نظراتش را در قالب سخنرانی بیان کند. او به این نکته اشاره کرد که پس از رحلت امام(ره) و با توجه به این که سلیقههای متفاوتی در بین افراد وجود دارد و به دلیل این که این امر موجب تفرقه نشود، باید از هر طیف و سلیقهای یک نفر در شورای رهبری وجود داشته باشد تا وحدت در جامعه حفظ شود. بعد از سخنرانی این موافق، نوبت به آیتالله جنتی رسید تا به عنوان مخالف به ایراد سخنرانی بپردازد. ایشان به نکته مهمی اشاره کرد و گفت: «کسانی که موافق این امر هستند، میگویند که اگر افرادی از هر طیفی، مثلا کسی که از همه مدبرتر یا کسی که از همه مدیرتر و یا شخصی که شجاعتر، دیگری سیاستمدارتر و فردی دیگر علمیتر باشد، در کنار هم قرار بگیرند، مجموعه کاملتری تشکیل خواهد شد. این عقیده در صورتی درست است که هر یک از این افراد بتوانند خصوصیات خود را به دیگری هم انتقال دهند و همه آنها دارای ظرفیتهای یکسان باشند. یعنی کسی که سیاستمدارتر است بتواند سیاست خود را به دیگران هم منتقل کند، آن کس که مدیرتر است، مدیریت خود را به دیگر افراد شورا نیز انتقال دهد و…» آیتالله جنتی سخنان خود را با ذکر یک مثال اینگونه ادامه داد که معمولا هنگامی که چندین نفر با هم در مسیری حرکت میکنند، سعی میکنند خود را با فردی که از بقیه ضعیفتر است همراه کنند تا آن فرد نیز بتوانند خود را با دیگران هماهنگ سازد. از این مثال نتیجه میگیریم که در این صورت تصمیمها باید در نهایت به تایید افراد ضعیفتر برسد و افراد قویتر و بادرایتتر از مواضع خود کوتاه بیایند، در نتیجه هماهنگی بین اعضای شورا از بین خواهد رفت و در نهایت تصمیمگیریها به کمترین و پایینترین میزان بازدهی و اثرگذاری خواهد رسید. پس از این که چندین مخالف و موافق دیگر نظرات خود را در جلسه بیان داشتند، مجلس پایان مذاکرات را اعلام کرد و قرار بر رایگیری شد. در همین هنگام فردی از هیأت رئیسه درخواست کرد تا مخالفان شورایی شدن قیام کنند و اکثریت اعضا به عنوان مخالف برخاستند و شمارش انجام شد. برای اطمینان بیشتر دوباره این درخواست تکرار شد و باز هم اکثریت از جای خود برخاستند و این کار برای سومین بار نیز تکرار شد و در نهایت مجلس اعلام کرد که نظرش بر شورایی شدن نبوده و نظر بر رهبری فردی است. عدهای از کسانی که موافق شورایی شدن رهبری بودند، نام سه نفر (آقایان خامنهای، مشکینی و موسوی اردبیلی)، عدهای نام پنج نفر (افراد یادشده به همراه آقایان هاشمی رفسنجانی و سیداحمد خمینی) و عدهای دیگر از آنها نام هفت نفر را برای رهبری معرفی کردند و این در حالی بود که در تمام نامهایی که این افراد برای رهبری معرفی کرده بودند، نام رئیس جمهور دیده میشد.»
بنابراین قرار شد که یک فرد به عنوان ولی فقیه انتخاب شود. برخی خبرگان از آیتالله گلپایگانی برای این امر نام میبردند و محور استدلالشان، قید مرجعیت بود و این که مستفاد از قانون اساسی، مرجعیت فعلی است، نه صلاحیت مرجعیت و این که نامه حضرت امام درباره حذف قید مرجعیت از قانون اساسی، هنوز شکل قانونی پیدا نکرده است. ضمن آن که همین عده، به علت ضعف جسمانی آیتالله گلپایگانی و این که ممکن است ایشان توان اداره این گونه امور را نداشته باشد، حضرت آیتالله خامنهای را به عنوان معاون و جانشین ایشان معرفی میکردند تا ایشان مسئولیتهای مربوط را عهدهدار شوند که همین امر، نشاندهنده این است که در نگاه این عده از خبرگان نیز تنها فردی که صلاحیت این منصب و توان عهدهدار شدن آن را داشته، حضرت آیتالله خامنهای بوده است. لذا توجهات به سمت آیتالله خامنهای متمرکز میشود که با عکسالعمل شدید ایشان نسبت به پذیرفتن این مسئولیت سنگین مواجه میشود. آیتالله محمد مؤمن در این مورد تصریح میکند: «این حرف که زده شد و نام ایشان آمد، آن طوری که به خاطر دارم اول کسی که استیحاش کرد، خود آقای خامنهای بود. ایشان ردیفهای عقب مجلس به گمانم ردیف ۷ یا ۸ نشسته بودند، تا این پیشنهاد را شنیدند، پا شدند و با تمام استیحاش تشریف آوردند جلو و تعابیری بهکار بردند مبنی بر این که من نمیتوانم این کار را بکنم و از پذیرش این پیشنهاد امتناع کردند. بزرگان جلسه نپذیرفتند. آقای آذری که نزدیکتر به هیأت رئیسه خبرگان نشسته بودند، در دفاع از این پیشنهاد بلند شدند و گفتند: نهخیر، قطعا این کار از شما برمیآید و باید این پیشنهاد را قبول کنید. آقای خامنهای در رد این پیشنهاد سؤال کردند که آقای آذری، اگر من به عنوان رهبر انتخاب شوم، آیا شما حاضرید تمام حرفها و دستورات مرا گوش کنید؟ ایشان گفت: بله، من به عنوان وظیفه شرعی، بر خود واجب میدانم که هر چه شما دستور دهید، عمل کنم.»
پس از مطرح شدن تمامی این مباحث، آقای رفسنجانی اشارات حضرت امام(ره) را هنگامی که اعضای مجلس خبرگان با بیان نظرات مختلف و رایگیری از رهبری شورایی یا فردی به گزینه آیتالله خامنهای رسیدهاند بیان میکند. او در اجلاس خبرگان، جلسه سران سه قوه و برخی دیگر با امام را که اشاره به لیاقت رهبری آیتالله خامنهای میکنند، بازگو میکند: «در جلسهای که با حضور روسای سه قوه و برخی از آقایان، خدمت امام رسیده و نگرانی خود را از خلاء رهبری بعد از عزل آقای منتظری توسط ایشان ابراز کردیم، امام -قدس سره- فرمودند: «خلأ رهبری پیش نمیآید، شما آدم دارید.» گفتیم: چه کسی؟ ایشان در حضور آقای خامنهای فرمودند: «همین آقای خامنهای» که بعد از آن، آقای خامنهای خدمت امام عرضه داشتند که نقل مطالب این جلسه را بر ما تحریم کنید و حضرت امام نیز چنین کردند. بعدها در جلسهای که تنهایی خدمت امام رسیدم، مطالب خود را با صراحت بیشتر بیان کرده و گفتم: آقا با وضعیت بهوجودآمده، درباره رهبری چه کنیم؟ ما که کسی را نداریم و… حضرت امام -قدس سره- فرمودند: «با وجود آقای خامنهای چرا این قدر تردید به خود راه میدهید؟»
بازگویی این جریان و شهادت بر صدق آن توسط آیتالله موسوی اردبیلی که از حاضران در آن جلسه بود، نمایندگان مردم در مجلس خبرگان را نسبت به انتخاب آیتالله خامنهای مصممتر میکند. سرانجام ۹/۸۰درصد حاضران در مجلس خبرگان که شامل ۷۲درصد کل اعضا بودند به رهبری آیتالله خامنهای رأی دادند. رهبر معظم انقلاب چند سال بعد برخی اتفاقات جلسه تاریخی خبرگان رهبری را بیان کردند: «بعد از رحلت امام(ره)، در آن روز اول که در مجلس خبرگان شرکت کردند، بنده هم عضو مجلس خبرگان بودم و بالاخره اسم این بنده حقیر به میان آمد و بحث کردند چه کسی را انتخاب کنیم و اتفاق کردند بر این که این موجود حقیر ضعیف را به این منصب خطیر انتخاب بکنند. من فعالیت کردم. مخالفت جدی کردم، نه این که میخواستم تعارف بکنم، خدا خودش میداند که در دل من، در آن لحظات چه میگذشت. رفتم آنجا ایستادم و گفتم: آقایان صبر کنید، اجازه بدهید! -اینها همه ضبط شده و موجود است، هم تصویر و هم صدای آن هست- شروع کردم به استدلال که من را برای این مقام انتخاب نکنید. هرچه اصرار کردم، قبول نکردند. هرچه من استدلال کردم، آقایان مجتهدین و فضلایی که در آنجا بودند، استدلالهای مرا جواب دادند. من قاطع بودم که قبول نکنم؛ ولی بعد دیدم چارهای نیست. چرا چارهای نبود؟ زیرا به گفته افرادی که من به آنها اطمینان دارم، این واجب، در من متعین شده بود؛ یعنی اگر من این بار را برنمیداشتم، این بار زمین میماند. این بود که گفتم قبول میکنم. چون دیدیم بار بر زمین میماند، برای این که بار بر زمین نماند، آن را برداشتم. اگر کس دیگری آنجا بود یا من میشناختم که ممکن بود این بار را بردارد و دیگران هم او را قبول میکردند، یقینا من قبول نمیکردم که این بار را بردارم. بعد هم گفتم: پروردگارا! توکل بر تو و خدا هم تا امروز کمک کرد.»
آیتالله حائری شیرازی خاطرهای مربوط به قبل از اعلام عمومی و رسمی آن نقل میکند: «پس از پایان جلسه و در حالی که هنوز نتیجه رایگیری مجلس خبرگان به رادیو و تلویزیون اعلام نشده بود، آیتالله جنتی نزد من آمد و از من خواست که به اتفاقش برای تسلیت به مرحوم حاج احمد خمینی به جماران برویم. بعد از این که خبر رایگیری مجلس خبرگان و نتیجه آن را به اطلاع ایشان رساندیم، ایشان گفت: «قلب امام(ره) را خشنود کردید.» و ادامه داد: «چند روز قبل به اتفاق امام(ره) پای تلویزیون نشسته بودیم و مراسم سان دیدن رئیس جمهور به همراه کیم ایل سونگ رهبر کره شمالی از تشریفات را تماشا میکردیم. من دیدم که حضرت آیتالله خامنهای در حرکتشان بسیار باوقار هستند و این موضوع را به امام(ره) نیز گفتم. ایشان فرمودند که هرچه فکر میکنم، میبینم که حضرت آیتالله خامنهای برای رهبری مناسبترین فرد هستند.» اما این موضوع قبل از رأیگیری هرگز مطرح نشد.
مرحوم حاج سیداحمد خمینی نیز در خاطره معروف خود از امام خمینی(ره) نقل میکند: «وقتی که آیتالله خامنهای در سفر کره بودند، امام گزارشهای آن سفر را از تلویزیون میدیدند. منظره دیدار از کره، استقبال مردم و سخنرانیها و مذاکرات آن سفر، خیلی جالب بود.> امام بعد از آن که اینها را مشاهده کردند، فرمودند: «الحق ایشان شایستگی رهبری را دارند.»»
تیر ۶۸- خذها بقوّه
حضرت آیتالله خامنهای طی سخنرانی در مراسم بیعت ائمه جمعه سراسر کشور با ایشان در ۱۲ تیرماه ۶۸ که تقریبا یک ماه از انتخاب شدنشان میگذشت، خاطره انتخاب خود به رهبری را این گونه بیان میکنند: آنچه که در خصوص تعیین رهبر واقع شد و بار این مسئولیت بر دوش بنده کوچک ضعیف حقیر گذاشته شد، برای خود من حتی یک لحظه و یک آن از آنات گذشته زندگی، متوقع و منتظر نبود. اگر کسی تصور کند که در طول دوران مبارزه و بعدا در طول دوران انقلاب و مسئولیت ریاست قوه اجرایی، حتی یک لحظه در ذهن خودم خطور میدادم که این مسئولیت به من متوجه خواهد شد، قطعا اشتباه کرده است. من همیشه خودم را نه فقط از این منصب بسیار خطیر و مهم، بلکه حتی از مناصبی که به مراتب پایینتر از این منصب بوده است -مثل ریاست جمهوری و دیگر مسئولیتهایی که در طول انقلاب داشتم- کوچکتر میدانستم. یک وقتی خدمت امام(ره) این نکته را عرض کردم که گاهی نام من در ردیف بعضی از آقایان آورده میشود، در حالی که در ردیف آنها نیستم و من یک آدم کوچک و بسیار معمولی هستم. نه این که بخواهم تعارف کنم؛ الان هم همان اعتقاد را دارم. بنابراین، چنین معنایی اصلا متصور نبود. البته در آن ساعات بسیار حساسی که سختترین ساعات عمرمان را گذراندیم و خدا میداند که در آن شب شنبه و صبح شنبه چه بر ما گذشت، برادرها از روی مسئولیت و احساس وظیفه، با فشردگی تمام، فکر و تلاش میکردند که چگونه قضایا را جمع و جور کنند. مکرر از من به عنوان عضو شورای رهبری اسم میآوردند که البته در ذهن خودم آن را رد میکردم؛ اگرچه به نحو یک احتمال برایم مطرح میشد که شاید واقعا این مسئولیت را به من متوجه کنند. در همان موقع به خدا پناه بردم و روز شنبه قبل از تشکیل مجلس خبرگان، با تضرع و توجه و التماس، به خدای متعال عرض کردم پروردگارا! تو که مدبر و مقدر امور هستی، چون ممکن است به عنوان عضوی از مجموعه شورای رهبری، این مسئولیت متوجه من شود، خواهش میکنم اگر این کار ممکن است اندکی برای دین و آخرت من زیان داشته باشد، طوری ترتیب کار را بده که چنین وضعیتی پیش نیاید. واقعا از ته دل میخواستم که این مسئولیت متوجه من نشود. بالاخره در مجلس خبرگان بحثهایی پیش آمد و حرفهایی زده شد که نهایتا به این انتخاب منتهی شد. در همان مجلس، کوشش و تلاش و استدلال و بحث کردم، تا این کار انجام نگیرد؛ ولی انجام گرفت و این مرحله گذشت. من همین الان خودم را یک طلبه معمولی و بدون برجستگی و امتیازی خاص میدانم؛ نه فقط برای این شغل باعظمت و مسئولیت بزرگ، بلکه – همانطور که صادقانه گفتم- برای مسئولیتهای به مراتب کوچکتر از آن، مثل ریاست جمهوری و کارهای دیگری که در طول این ۱۰ سال داشتم. اما حالا که این بار را روی دوش من گذاشتند، با قوت خواهم گرفت؛ آنچنان که خدای متعال به پیامبرانش توصیه فرمود: «خذها بقوّه» برای این مسئولیت، از خدا استمداد کردم و باز هم استمداد میکنم و هر لحظه و هر آن، در حال استمداد از پروردگار هستم، تا بتوانم این مسئولیت را در حد وسع خودم -که تکلیف هم بیش از وسع نیست- با قدرت و قوت و حفظ شان والای این مقام، حفظ کنم و انجام بدهم. این تکلیف من است که امیدوارم انشاءالله مشمول لطف و ترحم الهی و دعای ولیعصر(عج) و مؤمنین صالح باشم.»
خداییش ایت الله خامنه کار سخت تری نسبت به امام خمینی توی این 26 سال داشتند چون زمان امام بیشتر کار ها را بچه های رزمنده وسپاه و ارتش انجام میدادند و به امام گزارش میدادند در ضمن ماهواره و وسایل ارتباطی به این صورت نبود که با شبکه هایی مثل بی بی سی وصدای امریکا روی ذهن مردم اثر بگذارند اما در زمان اقای خامنه ای هم جنگ سخت و هم جنگ نرم که همون رسانه است داشتیم بعلاوه این که در اطراف کشورمان امثال داعش و طالبان وجود دارند و همچنین مسئولین خائن.
خدا ایشان را تا ظهور امام عصر (عج) برامون حفظ کنه.......