سیاستهای دولت یازدهم ایران به جنگ نزدیک کرد؟
به گزارش پارس به نقل از رجا، سخنان رهبری معظم انقلاب در دانشگاه امام حسین (ع) به مناسبت روز پاسدار، علاوه بر نکاتی که در ارتباط با مذاکرات هسته ای داشته و دارای تذکری جدی در مسیر عبور از خطوط قرمز نظام توسط مذاکره کنندگان بود، نکاتی را نیز در ارتباط با کشورهای عرب حاشیة خلیج فارس داشت که بی ارتباط با نتایج این مذاکرات نخواهد بود. خط قرمز عدم اجازه به بازرسی از مراکز نظامی، بارها توسط ایشان و توسط فرماندهان نظامی کشور اعلام شده بود، اما خط تبلیغاتی پررنگی در بی اهمیت جلوه دادن و عادی سازیِ این موضوع، هم از طرف اعضا تیم مذاکره کننده و هم سایر افراد و رسانه ها، در طی یکی دو هفتة گذشته شروع شده بود که ایشان بصورت قاطع، به این مساله فیصله دادند و نشان دادند که زیر بار هیچ تهدیدی نمی روند.
بدیهی است که با همین یک خط قرمز و علیرغم تلاش مجدد دولت برای توجیه بازرسی ها پس از این هشدار و ارائة شعارهای دهان پرکن و همچنین علیرغم اعلام آمریکائی ها مبنی بر اینکه طرف ایرانی تمام بازرسی ها را پذیرفته است، مذاکرات بی نتیجه خواهد ماند و بایستی منتظر عکس العملهای تند آمریکائی ها و همپیمانان داخلی و خارجیش باشیم. یکی از این عکس العملها، تهدید به حملة نظامیِ غیر مستقیم یا جنگ نیابتی در مرزهای ایران توسط کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس است که البته حضرت آقا هوشمندانه فقط برخی از این کشورها را مسول این تهدید دانستند.
اگرچه این تهدید قبل از این سخنرانی انجام شده بود، اما آمریکائی ها و تمام کسانی که آنطرف میز در حال مذاکره هستند، بر خلاف تیم مذاکره کنندة ایرانی، این مساله را که مذاکرات بی نتیجه خواهد بود را هوشمندانه و از مدتها قبل فهمیده بودند، فلذا تهدیدات خود را از قبل شروع کرده بودند. بحث اصرار دولت به ادامة شکستن خطوط با انواع توجیهات (که در جلسة غیر علنی مجلس نیز این شکستن خطوط قرمز افشا شد) و هماهنگی کامل آمریکائی ها با این خط مشی، جای سوال بسیاری دارد که بایستی بدنبال پاسخ آن گشت.
این نوشتار تلاش دارد تا سیاستهای آمریکا در ارتباط با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس را در چند سال اخیر واکاوی و به یافتن ارتباطی فی ما بین جنگ یمن و این تهدیدات و سیاستهای دولت یازدهم دست یابد.
راهبردهای آمریکا در ارتباط با اعضاء شورای همکاری خلیج فارس
وقتی آقای مایکل نایتس در سال ۲۰۱۳، راهبردِ "مقابله با خطر ایران" را در "انستیتوی سیاستهای خاور نزدیکِ واشنگتن" ارائه میکرد، احتمالا فکر نمی کرد که، آقای اوباما قانع شود که راه حل ارائه شده در این نظریه بزودی به کار او خواهد آمد و انضباط بخشی به ارتش های حقیر کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در دستور کار قرار گرفته و ایشان به سرعت به این الگو تن خواهد داد. البته انتشار این نظریه در نشریةPolicy Focus شماره ۱۲۷ می توانست به این معنی باشد که نتایج این تحقیق قبلا مورد تصویب مقامات قرار گرفته و بعنوان یک دکترین، در حال اجرا بوده و اکنون اعلام و منتشر می شود. به همین دلیل بود که اوباما چند وقت پیش در سخنرانی در حضور نظامیان آمریکائی اعلام کرد که ما به این نتیجه رسیده ایم که وقتی می توانیم از مردم خودِ منطقه برای رسیدن به اهدافشان کمک بگیریم، با توجه به هزینة سنگین ورود مستقیم نظامی، بهترین راهبرد، استفاده از ارتشها و نیروها و امکانات کشورهائی است که دارای منافع هستند و ما فقط به نقش پشتیبانی بسنده میکنیم.
مولفه های برخی از راهبردهای آمریکا در ارتباط با اعضای شورای همکاری خلیج فارس در این دکترین جدید را می توان به شرح زیر بر شمرد.
استفاده از نهادهای جدید و ارتشهای تک تک کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و شناخت نوانائی های آنها و تقویت و تجهیز آنها از طریق:
- بهسازی نیروها و ترویج چند جانبه گرائی این کشورها به محوریت آمریکا
- جلوگیری از رقابت ها و دشمنی های کشورهای شورا
- استفاده از همة فرصتها برای برگزاری انواع رزمایش ها و افزایش مهارتها
- استفاده از نیروهای نظامی شورا در عملیات های چند ملیتی (هم بعنوان تمرین و هم بعنوان نیروهای عملیاتی)
- آموزش حرفه ای افسران این کشورها و نهادینه کردن فرهنگ آمریکائی در آنها
ایفای نقش رهبریِ چرخة دفاعی کشورهای شورای همکاری با توجه به ضعف شدید موجود این کشورها
باقی ماندن در منطقه بعنوان قدرت اصلی در امنیت خلیج فارس
برجسته کردن نقش ایران بعنوان یک تهدید جدی جهت کم کردن حساسیت مردم عرب خلیج فارس نسبت به حضور نظامی آمریکا
ایجاد یک ساختار امنیتی شبیه ناتو در منطقه جهت کاهش هزینه های حضور ایالات متحده
فروش تجهیزات نظامی به این کشورها
تامین منابع مالی نظامی جنگ های آینده از طریق اعضاء شورا
دلایل راهبرد آمریکا
شاید بتوان دلایل این راهبرد که دنبال راهکاری های جدید برای خلاصی از وضع موجود است را در موارد زیر جستجو کرد:
پایان دادان به یک دهه بی اعتمادیِ اعراب به آمریکا و کاهش تمرکز آمریکا به امنیت خلیج فارس بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر، دوری آمریکا از منطقه بدلیل جگ عراق و افغانستان، اجازه یا سکوت در برابر سقوط حسنی مبارک، کاهش وابستگی به نفت خلیج فارس و تلاش برای جلوگیری از سرد شدن روابطش با کشورهای عرب خلیج فارس افزایش قدرت منطقه ای ایران بدلیل اشتباهات هر سه ضلع متخاصم (آمریکا، اسرائیل و اعراب) که باعث قدرتمندتر شدن ایران شده و باعث ترس بیشتر اعضای شورای همکاری شده است.
کاهش امنیت اسرائیل که روز بروز بیشتر به خطر می افتد
اولین جرقه های این راهبرد در سال ۱۹۹۴ تحت عنوان " ایدة گفت و گوهای مدیترانه" جهت گسترش مرز امنیتی ناتو از مدیترانه به کشورهای آسیای جنوب غربی زده شد. مصر، رژیم صهیونیستی، اردن، مراکش، تونس و الجزایر به این ایده پیوستند. در سال ۲۰۰۴ و در اجلاسیه استانبول، سران ناتو با تصویبِ ساز و کار دیگری تحت عنوان "همکاری استانبول یا ابتکار استانبول" و دعوت از کشورهای علاقه مند به ویژه کشورهای حوزه خلیج فارس، بر تمرکز بر همکاری های عملی در زمینه های دفاعی و امنیتی تاکید کردند. بوش در همان سال و وقتی ۷ عضو جدید به ناتو اضافه میشد گفت: "اعضای ناتو به سمت ملت هائی در خاور میانه میروند تا توانائی ما را مبارزه با تروریسم و تامین امنیت مشترک تقویت کنند".
در سال ۲۰۱۲، در سند دفاعی آمریکا، نقش پیمان آتلانتیک شمالی در سازماندهی عملیاتی کشورهای منطقه مورد تاکید قرار گرفت. به عبارت دیگر، ایالات متحده ترجیح می داد که عملیات تاکتیکی از طریق مشارکت بازیگران منطقه ای صورت پذیرد. نتایج این راهبردها را می توان در دخالت اعضای شورای همکاری در سایر مناطق جهان و مناقشه های سایر کشورها جستجو کرد.
دخالت در لیبی، افغانستان، بحرین، سوریه، عراق و یمن توسط هواپیماها و منابع مالی و حمایتهای امنیتی اکثر اعضاء شورا، کارنامة این هماهنگی ها است. اعزامِ ۶ فروند اف ۱۶ و ۶ فروند میراژ ۲۰۰۰ توسط امارات و جنگنده های میراژ ۲۰۰۰ و نیروی ویژه توسط قطر به لیبی، اعزام نیرو توسط امارات و عربستان به بحرین، حمایت مطلق از داعش در همة سرزمینها و توسط کلیة اعضا، حملات چند باره به حوثی های یمن و البته چشیدن طعم تلخ شکست و...نمونه های کوچکی از بلند پروازی های برخی سران سفیه منطقه است.
اما این راهکارها کافی نبود. به همین دلیل، دکترینِ ایجادِ " یک ارتش نیابتی، متشکل از ارتش های کوچک منطقه ای" توسط کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در دستور کار آمریکا قرار گرفت. لذا ملاحظه میکنیم که حداقل از دو سال پیش این دکترین اجرا شده و آمریکا تمام تلاش خود را برای به نتیجه رسیدن هرچه سریعتر آن آغاز کرده است. اما علیرغم تقویت و آموزش تمام این ارتش های کوچک و باقی ماندن ارتش آمریکا در منطقه، چه ماموریتهائی برای این "ناتوی عربی" تعریف شده بود؟
اهدافِ اولیة ارتشِ نیابتی:
بر اساس پیش بینی آمریکائی ها و ماموریت اساسی تعریف شدة اولیه، "دکترین نظامیان این کشورها ذاتاً دفاعی" است زیرا بیشتر آنان بطور غریزی از رویاروئی آشکار یا اقدامها و برخوردهای تهاجمی با کشورهای دیگر هراس دارند. شیخ حمد بن جاسم آل ثانی، سالها پیش نوشته بود: "عواقب جنگ در خلیج فارس همانند طوفان کاترینا خواهد بود". اخیراً نیز شاهزادة برکنار شدة سعودی اعلام کرده بود که: "ایران می تواند ظرف ۲۴ ساعت عربستان را نابود کند".
اما عمق تفکرات و خواسته ای درونیِ سران این کشورها با عملشان متفاوت است. به نقل قولهای زیر توجه کنید:
شیخ محمد بن زاید آل نهیان ولیعهد امیر ابوظبی و جانشین فرماندهی کل نیروهای مسلح امارات میگوید: "جنگ با ایران حتمی و اجتناب ناپذیر است هرچند زمان آن مشخص نیست". همچنین در جای دیگری می گوید: "جنگ راه حلی بهتر از دیپلماسی است."
ملک عبدالله پادشاه سابق عربستان به آمریکائی ها پیغام داده بود که: "سَرِ مار را قطع کنید". آمریکائی ها این جمله را چنین تفسیر کردند که در خواستی است برای حمله به تاسیسات هسته ای ایران.
در مجموع، آمریکائی ها معتقدند که دیدگاههای بیشتر سران شورا در رابطه با برنامة اتمی ایران، به اسرائیل نزدیکتر است تا اروپا و آمریکا!!
تغییر راهبرد اولیه و مبارزه بر علیه انصاراللهِ یمن، آخرین ایستگاه دخالت شورای همکاری:
اما آخرین حلقة دخالت های نظامی شورا، در کشور یمن و بر علیه جنبشِ مردمیِ انصارالله رقم می خورد. در مورد دلایل ورود عربستان و هم پیمانانش به یمن مفصل بحث شده است. همچنین در مورد علل شکست ایشان و مشکلات موجود در چگونگی خروج از این بن بست نیز مطالب بسیاری منتشر شده است. دلایلی را نیز برای علل طولانی شدن جنگ بر شمرده اند. برخی از این دلایل را می توان اینگونه بر شمرد:
خنثی کردن شکست مفتضحانه در طول زمان و یافتن مفری برای توجیه و فرار، فروش سلاح به عربها، تحریک ایران به دخالت مستقیم، تضعیف ایران در ورود به جبهه های متعدد و موازی، عدم رفع خطر تسلط انصارالله به باب المندب و... اما با توجه به راهبردهای آمریکا در تشکیل یک ارتش منطقه ای و نیابتی در حوزة خلیج فارس، یکی از دلایل مهم ادامة جنگ در یمن را میتوان به شرح زیر توضیح داد:
اگرچه در ماموریتهای اولیة ارتش نیابتیِ تشکیل شده از اتّحاد ارتشهای کوچک، "دفاع" اصل اولیه تلقی شده است، اما ارتقاء ماموریت اولیه به یک جنگ جدی و ادامة آنرا میتوان یک تمرین یا مانور نظامی جدی و واقعی فی ما بین آمریکا و اعضا شورا و در جهت رفع نقاط ضعف همکاریِ ارتشهای کوچک با یکدیگر و با آمریکا نامید. به عبارت دیگر، علاوه بر شرکت تک تک اعضاء در مناقشات داخلی سایر کشورها، حمله به یمن، یک فرصت طلائی برای آمریکا در رفع مشکلات این ارتش نیابتی و یافتن نقاط ضعف و تعیین دقیقتر نقش اعضا، شناخت واقعی توانائیها و تمرین مدیریت و فرماندهی این ارتش های کوچک که با استفاده از نیروهای چند ملیتی بنا شده، بوده است.
البته تلاش عربستان برای جذب کشورهائی مانند پاکستان و مصر با موفقیت قرین نبود، اما کشورهائی مثل سودان به این امر لبیک گفتند و برخی کشورهای دیگر در نوبت هستند. در نهایت، عربستان و آمریکا در گسترش و توسعة ارتش نیابتیِ خود به یک ارتش چند ملیتیِ فراتر از اعضای شورای همکاری عملا شکست خوردند اما حداقل، نیروهایِ ائتلافِ خود را آموزش دادند. شرکت خلبانان و هواپیماهای اسرائیلی و آمریکائی در عملیات و بدون اعلام و نام بردن از آنها، پشت پردة این عملیات بود. به همین دلیل، علاوه بر اینکه آمریکا، هزینه ای بابت ادامة عملیات نمی دهد و منتظر است که سایر اهدافش (مانند حل مسائل داخلی خاندان حکومتی عربستان تحت هژمونی جنگ) به نتیجه برسد، اشکالات این ارتش نیابتی را شناسائی و رفع میکند.
اخیراً نیز مشاهده کردیم که هواپیماهای اسرائیلی (همرنگ و مشابه هواپیماهای عربستان)، مبادرت به ریختن بمبهای نوترونی کرده و تا این لحظه، چندین مورد از این بمبها را روی مردم یمن آزمایش کرده اند. به عبارت دیگر، این ارتش نیابتی، پوششی شده است تا آمریکا و مخصوصاً اسرائیل که از قبل در پیمانهای مدیترانه و استانبول با این کشورها هم پیمان شده بودند، بدون دادن هزینه ای سیاسی، مبادرت به عملیات نمایند. آیا خیانتی بزرگتر از این میتوان برای کشورهای حاشیة خلیج در تاریخ سراغ گرفت؟ همچنین، همکاری ترکیه و مصر نیز در قالب همین پیمانها و با انگیزه های خاصِ حاکمان کشورهای خودشان صورت می پذیرد.
کمپ دیوید سوم و مواضع خط مقاومت و آمریکا
کمپ دیوید ۲۰۱۵، نیز در ادامة جریانِ تشکیلِ ارتش نیابتی و برای هماهنگی و مطمئن کردن کشورهای حاشیة خلیج فارس بر همکاری و پشتیبانی آمریکا در مقابل ایران تشکیل گردید. کمپ دیوید همیشه یادآور تجمّع خیانتکاران در آمریکا بوده است. انور سادات در زمان جیمی کارترِ دموکرات، پیمان صلح با اسرائیل میبندد. یاسر عرفات در زمانِ بیل کلینتونِ دموکرات، با اسحاق رابین دست میدهد و کمپ دیوید سوم برای تجدید عهد سران جنایتکار منطقه با راس جنایتکاران و با اوبامای دموکرات تشکیل میشود. اینکه این نشست موفقیت آمیز بوده یا خیر، بحث دیگری است. اما مرور مواضع اوباما پس از نشست کمپ دیوید و آخرین موضع گیری های رهبری معظم و همچنین سخنان سید حسن نصرالله ما را در شناخت آخرین وضعیت زئوپلیتیک منطقه کمک میکند.
۴-۱ مواضع اوباما:
نتیجه و خلاصة سیاستهای این نشست در مصاحبة اوباما با الشرق الاوسط چنین بیان میشود:
«روشن است که ایران در کشورهای مختلف منطقه درگیر رفتارهای خطرناک و ثباتزدا است. ایران یک حامی دولتی تروریسم است. این کشور به تقویب رژیم اسد در سوریه کمک میکند، از حزبالله در لبنان و حماس در غزه هم حمایت میکند. این کشور به حوثیها در یمن کمک میکند. بنابراین، کشورهای منطقه به درستی عمیقاً از فعالیتهای ایران به خصوص حمایت این کشور از گروههای نیابتی خشن داخل مرزهای دیگر کشورها، نگران هستند. دیدار این هفته فرصتی است تا اطمینان حاصل کنیم که برای مقابله با رفتار ثباتزدای ایران در سرتاسر خاورمیانه، ازجمله حمایت ایران از گروههای تروریستی، به اندازه کافی همکاری نزدیکی داریم ».
«حتی با وجود آنکه ما توافق هستهای با ایران را پیگیری کردهایم، اما ایالات متحده نسبت به رفتارهای بیملاحظه ایران هوشیار بوده است. ما حضور نظامی قدرتمند خود در منطقه را حفظ کرده و به کمک به کشورهای شورای همکاری خلیج (فارس) برای رسیدن به توان بازدارندگی در برابر تهاجم خارجی، ادامه دادهایم. ما به اجرای کامل تحریمهای مربوط به حمایت ایران از تروریسم و برنامه موشک بالستیک این کشور ادامه دادهایم و حتی در صورت حصول توافق هستهای نیز همچنان به اجرای این تحریمها ادامه میدهیم.»
«ما به دنبال اطمینان از همگرایی با متحدان منطقهای در مقابله با ایران هستیم».
۴-۲ مواضع ایران:
چند روز بعد و در پاسخ، رهبری معظم در دیدار با مسولان نظام در روز مبعث فرمودند: "امروز سیاستهای خباثتآلود استکبار در منطقهی ما ایجاد جنگهای نیابتی است؛ برای منافع خودشان، کشورهای منطقه را یا گروههایی در داخل کشورها را تحریک کنند و وادار کنند که به جان هم بیفتند و آنها منافع خودشان را دنبال کنند؛
امنیّت منطقهی خلیج فارس منفعت مشترک کشورهای خلیج فارس است؛ ما کشورهای حولوحوش خلیج فارس منفعت مشترکی داریم، ما همسایهایم، امنیّت اینجا به نفع همهی ما است؛ اگر خلیج فارس امن باشد، همهی ما از این امنیّت استفاده میکنیم و اگر ناامن باشد، برای همه ناامن است؛ خلیج فارسِ ناامن، برای همه ناامن خواهد بود؛
ما در داخل کشور خودمان، در عراق، در سوریه، در لبنان با کسانی که علیه تروریسم میجنگیدند همکاری کردیم، کمکشان کردیم، بازهم میکنیم؛ ما مقابل تروریسم هستیم. خطرناکترین و خبیثترین تروریستهای این منطقه صهیونیستها هستند؛ ما با صهیونیستها مواجهایم و مقابلیم؛
ملّت یمن ملّت مظلومی است، ملّت بحرین ملّت مظلومی است، ملّت فلسطین دچار مظلومیّت مزمن است و سالهای متمادی است این ملّت زیر فشار است. ما هر مقداری که بتوانیم از مظلوم حمایت میکنیم و هر مقداری که تواناییهای ما و وسع ما باشد وظیفهی ما است؛ اسلام به ما گفته است که «کُن للِظّالِمِ خَصماً وَ لِلمَظلومِ عَونا».
و در دانشگاه امام حسین (ع) فرمودند:
"بنده خبرهایی دارم از اینکه دشمنان ما با همراهی برخی از مسئولان سفیه منطقهی خلیجفارس - نه همهشان، بعضی - درصدد هستند که جنگهای نیابتی را به مرزهای ایران بکشانند. پاسداران انقلاب اسلامی و همهی پاسداران حریم امنیّت ملّی در سازمانهای مختلف بیدارند، هوشیارند. این را بدانند که اگر شیطنتی صورت بگیرد، واکنش جمهوری اسلامی بسیار سخت خواهد بود".
۴-۳ مواضع سید حسن نصرالله:
برای شناخت شرایط خطیر منطقه، به آخرین موضع گیریِ سردار رشید اسلام، عشق مظلومین و سمبل مقاومت، سید حسن نصرالله مراجعه می کنیم: "خطری که اکنون ما (و مردم، مقاومت و منطقه) را تهدید میکند، خطری موجودیتی و شبیه خطر مرحله سال ۱۹۸۲ است".
" احتمال اعلام بسیج عمومی وجود دارد و در مرحله آینده جایی برای ناامیدی نیست و مرحلهای است که همه توان و قدرت و امکاناتمان را برای مقابله با تکفیریها به کار خواهیم گرفت".
حتی اگر در این جنگ، سه چهارم ما شهید شوند و یک چهارم دیگر با شرافت و کرامت بمانند، این بهتر است. (البته) ان شاء الله این تعداد شهید نخواهند شد اما وضعیت فعلی نیازمند فداکاریهای بزرگ است زیرا هجمه بزرگ است. دیگر اختلاف عربستان و قطر و ترکیه تمام شد، الان همه در جنگ علیه ما متحد شدهاند".
"از امروز دیگر سکوت نمیکنیم و با کسی مدارا نمیکنیم. این، جنگ موجودیت (ما و مقاومت) است.. جنگ، جنگ آبرو و دین است. ما در مقابل این تکفیریها دینی نداریم."
"اگر در حلب، حمص و دمشق نمیجنگیدیم، باید در بعلبک، هرمل، غازیه و غیر آن (از شهرهای لبنان) میجنگیدیم."
ملاحظه میکنیم که در چند روز گذشته، مسولین کشور از جمله دبیر شورای امنیت ملی، دقیقاً سخنان سید حسن نصرالله را تکرار کرده و میگویند اگر در مقابل داعش نمی جنگیدیم، امروز بایستی در مرزهایمان با آنها میجنگیدیم و مبارزه با داعش جزئی از امنیت ملی ماست.
جمع بندی این سه موضع گیری اینست که:
آنچه که برای ایران در اولویت اول سیاستهای منطقه ای است، حمایت از مظلومانِ منطقه مانند یمن، فلسطین، بحرین، سوریه، عراق، لبنان و مقابله با جنگ های نیابتی از جمله حملات داعش و القاعده و امثالهم در حدِّ وُسع میباشد.
همچنین ایران در مقابل تمام کشورهائی که دستشان در خون این مظلومین آلوده است از جمله سرانِ کشورهای سفیه حاشیة خلیج فارس، اسرائیل و آمریکا خواهد ایستاد و البته پاسخ ها سخت خواهد بود.
ایران اعلام و تهدید میکند که در صورت نا امن کردن خلیجِ فارس ( و در آینده نا امن کردن منطقه)، نا امنی برای همه خواهد بود.
در مقابل، آمریکا نیز بنا دارد در مقابل این حمایت از مظلومین، به ظلم و کشتار و دفاع از ظالمین ادامه داده و به تقویت پیوندهای خود با شورای همکاری خلیج فارس و تسلیحِ و حمایت از آنها ادامه دهد.
آمریکا صریحاً اعلام میکند که به دلیل مواضع ایران، کلیة تحریمهای مربوط به مسائل مربوط به موشکی و تروریسم (که ۹۰ درصد تحریمها را تشکیل میدهد) ادامه خواهد داشت.
آمریکا به حضور (مثلاً) قدرتمند خود در منطقه ادامه خواهد داد.
حملات داعش در عراق و سوریه و لبنان بوسیلة همین کشورهای هم پیمان تقویت شده و سید حسن نصرالله آمادگی برای اعلام بسیج عمومی میدهد. ایران نیز بایستی کمک کند.
در مناقشة ایران و امریکا، ایران با اسرائیل و ایران با کشورهایِ نوکر مآب منطقه، پروندة هسته ای نقشی بسیار اندک دارد. اگرچه در ظاهر، آمریکا تلاش میکند که بهترین نتیجه را از این پرونده برای امنیت اعراب حاشیة خلیج فارس و اسرائیل گرفته و یکی از اهرم ها و ابزار قدرت ایران را خنثی کند، اما نبرد با اقتدار ایران، به هیچ وجه از دستور کار خارج نمی شود. ظالمین همیشه هستند و مظلومین نیز همیشه یاری می طلبند.
سایر سیاستهای آمریکا در منطقه
هدف اولیه از ایجاد و توسعه داعش، تشکیل یک دولت و خلافت اسلامی به عنوان تشکیل دولتی به ظاهر اسلامی اما به عنوان "اسرائیل دوم" بود که در وحلة اول با شکست مواجه شد. خانم کلینتون در کتابش صریحاً مینویسد که ما داعش را تشکیل دادیم و من به بیش از صد کشور جهان سفر کردم تا فوراً دولت اسلامی شام و عراق را به رسمیت بشناسیم اما شرایط به گونه ای دیگر رقم خورد. با شکست این سناریو، امروز آمریکا رسماً و با کمال وقاحت در کنگره تصویب میکند که عراق را به سه کشور تقسیم کند. کردستان، شیعیان و سنی ها. اما منظورش از سنی ها، همان داعشی ها و وهابی ها و یک اسرائیل دوم است.
سوء استفاده از بلند پروازی های ترکیه، اکنون به یک راهبرد اصلی برای آمریکا تبدیل شده است. اگرچه سران به ظاهر طرفدار اخوان المسلمین ترکیه اما در واقع فراماسون، ابتدا تلاش کردند که نقش یک کشور پیشرو و رهبر را در جهان اسلام در مقابل ایران بازی کنند، اما خیلی سریع دستشان رو شده و رسماً به ائتلاف صهیونیستی و ضد خط مقاومت پیوستند و اکنون بعنوان نوکر آمریکا، تمام کمکهای ممکن را به داعش برای شکست دولت سوریه و تشکیل دولت اسلامی در عراق و اکنون در یمن می نمایند.
آمریکا واسرائیل جایگاه و پایگاههای خود را در آذربایجان و افغانستان مستحکم کرده اند و به خیال خودشان ایران را محاصره کرده اند. اعزام پهپاد جاسوسی از آذربایجان (که سرنگون شد)، یکی از مصادیق این وضعیت است. دفاع تمام قد پارلمان افغانستان (لوئی برگه) از حمله به یمن نمونه دیگر این مواضع است.
آیا سیاستهای وزارت خارجه در شرایط فعلی محلی از اِعراب دارد؟
ملاحظه کردیم که تنگ کردن حلقه به دور ایران، تشکیل ارتش نیابتی، و قبل از آن ایدة مدیترانه و ابتکار استانبول، مربوط به زمان قبل از دولت یازدهم است. اما با رویِ کار آمدن دولت یازدهم و اعلام ضعف و گرسنگی و احتیاج به صلح و توافق به هر قیمتی، باعث شد تا نقش اولیة ارتش نیابتی شورای همکاری تبدیل به نقشی تهاجمی گردد.
ترکیه پررو تر شد زیرا دولت یازدهم قبول کرد که علیرغم اینکه ترکیه عملا در حال جنگ با ایران است، میتواند سود آورترین قرارداد و موافقتنامة تجاری را با ایران ببندد و خیالش از طرف دولت ایران راحت باشد. برخی از سیاسیون وزارتخارجه می گویند که ما باید همیشه به ترکیه باج بدهیم، حتی وقتی که با او در حال جنگیم! لذا آقای اردوغان آرزوهای خود را به اجرا درآورد.
مواضع مشکوک، ناشیانه و انشاءالله غیر عمدی دولت یازدهم در طول دو سال گذشته و شکسته شدن اقتدار بین المللی ایران توسط دیپلماسی وزارت خارجه (که شرح بخشهائی از آن در مقالة "شکسته شدن اقتدار و هیبت ایران، اولین نتیجة وادادگی هسته ای" در شماره های قبل تشریح شد و البته توضیح داده شد که بسیاری از اقتدار شکنی ها توسط رهبری معظم خنثی شده است)، باعث شد تا عقب مانده ترین کشورهای منطقه، جرأت به خرج داده و ایران را تهدید کنند.
اقدامات وزارت خارجه، روی میز بودن گزینة نظامی و تکرار دهها و حتی صدها بارة آن و شدیتر کردن لحن و اهانت امیز تر کردن آنرا برای ما به ارمغان آورد. البته برای اینکه دشمن گزاف نگفته باشد و گزینة نظامی پشتوانه اجرائی داشته باشد، تمهیدات لازم را جلو انداخت.
کاهش قیمت نفت در راستای فشار در مذاکرات دستاورد دیگر دولت یازدهم بود.
تشدید جنگ های نیابتی دستاورد دیگر مواضع دولت یازدهم بود.
تصریح بر اینکه آمریکا با یک موشک می تواند تهران را نابود کند از مواضع مشعشع وزیر خارجة کشوری است که هشت سال جنگیده است و البته در آن زمان ایشان در آمریکا با دوستانشان قهوه و ناهار می خورده اند و اکنون سخنگو و سفیرِ انقلاب شده اند.
ملاحظه کردیم که در حال حاضر منطقه در چه شرایطی است. وزارت خارجة جمهوری اسلامی که عملاً وزارت مذاکرات هسته ای است، چشم خود را به همة واقعیات بسته است و ملتهای مظلوم، مواضع رهبری معظم، وضعیت یمن و عراق و سوریه و فلسطین و... را نمی بیند. واقعیت ائتلاف و ارتش نیابتی شورای همکاری خلیج را نمی بیند. انگار در کشور دیگری زندگی میکند.
اقدامات وزارت خارجه فقط یک نتیجه برای ایران داشته است و آن نزدیک کردن جنگِ آینده بود. برآورد ما نشان میدهد که مواضع دولت یازدهم حداقل دو سال جنگ نیابتی آینده با ایران را به جلو انداخت. چه مذاکرات صلح هسته ای وجود می داشت و چه وجود نمی داشت، آمریکا بدنبال اجرای طرحهای خود بود، اما مواضع کسانی که به آمریکائی ها حساسیت نداشتند ما را به اینجا رساند.
خانم رابین رایت (Robin Wright )، یک روزنامه نگار و تحلیلگر سیاست خارجی آمریکائی است. ایشان در ۲۶ می ۲۰۱۴ گزارشی از بازدید از ایران و ملاقات با آقای ظریف در محل وزارت خارجه را در مجلة نیویورکر (صفحات ۴۰ تا ۴۹) منتشر کرده است. ایشان از دوستان آقای ظریف در دوران زندگی در آمریکا محسوب می شوند. بخش بسیار کوچکی از این گزارش را مرور میکنیم:
«ظریف بیشتر از تمام سیاستمداران عالی رتبة ایرانِ بعد از انقلاب، تلفیقی است از فرهنگِ ایرانی و آمریکائی....میراثی که از بیست سال زندگی در سان فرانسیسکو، نیویورک و دنور به همراه دارد....
در سال ۲۰۰۷ دولت بوش در اقدامی نادر، محدودیت ۲۵ مایلی دیپلماتهای ایرانی مستقر در نیویورک را موقتا لغو کرد تا او بتواند در واشنگتن سخنرانی های خداحافظی خود را انجام دهد و از کنگره رسماً دیدار کند. جو بایدن همان موقع به من گفت :" ظریف نماینده ای سرسخت است. با این وجود او عملگراست و نه جزمی... او میتواند در حل و فصل صلح آمیز اختلافات ما ایران، نقش مهمی بازی کند". در مراسم نهاری که به میزبانی شورای روابط خارجه برگزار شد، مارتین ایندیک، سفیر سابق ایالات متحده در اسرائیل به ظریف گفت "دلمان برایت تنگ میشود!!".»
آخرین سوال، آیا مذاکره زیر شبحِ جنگِ نیابتی جایز است؟
رهبری معظم تصریح فرمودند که زیر شبح تهدید نباید مذاکره کرد. آیا شرایط فعلیِ منطقه، اقدامات و سخنان و تهدیدات اوباما، تهدیدات سران سفیه منطقه و تهدید کاملاً جدی داعش در تمام کشورها (که سید حسن نصرالله را چنین برآشفته کرده است) مصداق تهدید نیستند؟ آیا زیر شبح تهدید و زیر شبح جنگِ نیابتی بایستی هنوز مذاکره کرد و همة اقدامات خلاف و گذشتن از خطوط قرمز را توجیه کرد؟ شاید این اصرار و این اقدامات اهداف دیگری دارد که بعدها برای مردم ایران روشن خواهد شد.
ارسال نظر