تخاصمي كه پايانناپذير است
به گزارش پايگاه خبري تحليلي «پارس»، محمدجواد اخوان نوشت:
اين روزها و پس از انتشار بيانيه لوزان، نگاههاي تحليلگران به آينده روابط جمهوري اسلامي ايران و غرب و بهطور مشخص ايالاتمتحده امريكا دوختهشده است، بهويژه آنكه گاه شنيده ميشود بيانيه مذكور و مسير مذاكرات هستهاي آغازي است براي تنشزدايي و كاهش تخاصم با امريكا و نكته قابلتأمل آنكه گاه چنين سخناني از زبان برخي افراد مسئول نيز كموبيش شنيده ميشود. در اين خصوص دقت در نكات ذيل ضروري است:
1- آنچنانكه در مواضع رسمي نظام جمهوري اسلامي بارها مورد تأكيد قرارگرفته است، مذاكرات اخير در سطح حداكثر وزير امور خارجه و منحصراً در موضوع «پرونده هستهاي ايران» است و هيچگونه برنامه و تصميم براي مذاكره در موضوعات ديگر از جمله تحولات منطقه و مسائل داخلي مشاهده نميشود. طبعاً بر اساس اصول منطقي حكمراني، انتظار ميرود همه مديران اجرايي كشور در چارچوب سياستهاي اعلامشده رسمي سخن بگويند و عمل كنند.
2- حتي اگر سياستهاي رسمي نظام نيز در خصوص مذاكره با امريكا در مسائل غيرهستهاي، ساكت مانده بود، اندكي تأمل در وضعيت و واقعيتهاي ميان ايران و امريكا در موضوعات مختلف، پاسخ را روشن ميساخت. در تحولات منطقه بهطور مشخص دو محور- بازيگر اصلي وجود دارد؛ نخست، محور مقاومت كه كانون آن جمهوري اسلامي ايران است و دوم، محور عبري- عربي- غربي است كه با هدايتهاي آشكارو پنهان غرب، امريكا، اروپا و رژيم صهيونيستي در حال شعلهور ساختن منطقه است. اين محور گاه در قالب جنگ نيابتي از طريق «تكفيريهاي بيوطن» ظهور و بروز مييابد و گاه در شكل حمله نظامي رژيم سعودي به مردم بيپناهي رخ مينمايد. در مقابل توطئههاي اين محور سلطهگر، تنها اين جمهوري اسلامي ايران است كه پناه مظلومان و حامي مقاومت در منطقه است و اتفاقاً در اين نبرد نابرابر بهخوبي توانمندي خود را به اثبات رسانده است.
خلاصه آنكه عرصه تحولات منطقه نهتنها عرصه اشتراك يا تعامل منافع ايران و غرب نيست كه آشكارا ميتوان آنرا عرصه تضاد اهداف راهبردي دو طرف دانست. اولاً نقطه مشتركي ميان ايران و غرب وجود ندارد كه بتوانند روي آن مذاكره و تفاهم بكنند. در چنين شرايطي نشستن ايران و غرب بر پشت ميز مذاكره در موضوعات منطقهاي، يك امتياز بزرگ براي غرب به شمار ميآيد كه در مقابل آوردهاي براي ايران اسلامي نخواهد داشت.
مذاكره در موضوعات داخلي ايران –مشابه آنچه كه اروپا در دهه 70 در قالب گفتوگوهاي انتقادي دنبال نمود- نيز نه تنها انفعالي و بر خلاف استقلال سياسي و منافع و عزت ملي جمهوري اسلامي ايران است، بلكه در تضاد با نص توافقنامه الجزاير است كه امريكا را از دخالت در مسائل داخلي جمهوري اسلامي ايران نهي كرده است.
3- فارغ از مسائل سياسي كه در آن تضاد ايران و غرب آشكار است، بايد به كساني كه به دنبال تنشزدايي و كاهش تخاصم با غرب هستند، خاطرنشان كرد، ريشههاي منازعه و تخاصم ايران اسلامي و نظام سلطه در مسائل سياسي، بلكه در مباني معرفتي- گفتماني و خاستگاههاي فكري است. غرب سلطهگر بر پايه انسانِ خودبنيادِ زيادهخواه، بنانهاده شده است كه لذتجوييهاي بيپايان، او را به ستم به ديگر ملتهاي مظلوم و مستضعف كشانده و در قالب استعمار، استعمار نو و استعمار فرانو در پي به بند اسارت حيوانيت كشاندن انسان معاصر است. در حالي انقلاب اسلامي، بر پايه گفتمان اسلام ناب محمدي (ص)، دعوت توحيد و رهايي بشر از يوغ طواغيت، سلطهگران و شياطين را پيگيري ميكند.
بايد دانست اينها صرفاً يك سري گزارههاي گفتماني- آرماني نيست و اتفاقاً همين تفاوت خاستگاهها و نظرگاههاي معرفتي است كه نظام اسلامي و نظام سلطه را به دو گونه رفتار كاملاً متضاد و غيرقابلجمع كشانده است. آيا غرب از مباني نظري خويش عدول ميكند و از زورگويي به ملل مستضعف در اقصي نقاط عالم دست ميكشد؟ يا –خدايناكرده- عدهاي گمان كردهاند كه ملت عزتخواه و غيرتمند ايران اسلامي، در مقابل كفر سر تعظيم فرودآورده و سابقه 14 قرن توحيد و ولايتمداري را به ثمن بخس معامله ميكنند!
هنوز پيام الهي حضرت امام راحل (ره) را از ياد نبردهايم كه فرمود «بعضي مغرضين ما را به اعمال سياست نفرت و كينهتوزي در مجامع جهاني توصيف و مورد شماتت قرار ميدهند؛ و با دلسوزيهاي بيمورد و اعتراضهاي كودكانه ميگويند جمهوري اسلامي سبب دشمنيها شده است و از چشم غرب و شرق و اياديشان افتاده است! كه چه خوب است [به] اين سؤال پاسخ داده شود كه ملتهاي جهان سوم و مسلمانان، و خصوصاً ملت ايران، در چه زماني نزد غربيها و شرقيها احترام و اعتبار داشتهاند كه امروز بياعتبار شدهاند! آري، اگر ملت ايران از همه اصول و موازين اسلامي و انقلابي خود عدول كند و خانه عزت و اعتبار پيامبر و ائمه معصومين - عليهمالسلام - را با دستهاي خود ويران نمايد، آنوقت ممكن است جهانخواران او را بهعنوان يك ملت ضعيف و فقير و بيفرهنگ به رسميت بشناسند؛ ولي در همان حدي كه آنها آقا باشند ما نوكر، آنها ابرقدرت باشند ما ضعيف؛ آنها ولي و قيم باشند ما جيرهخوار و حافظ منافع آنها؛ نه يك ايران با هويت ايراني - اسلامي؛ بلكه ايراني كه شناسنامهاش را امريكا و شوروي صادر كنند؛ ايراني كه ارابه سياست امريكايا شوروي را بكشد و امروز همه مصيبت و عزاي امريكا و شوروي شرق و غرب در اين است كه نهتنها ملت ايران از تحتالحمايگي آنان خارجشده است، كه ديگران را هم به خروج از سلطه جباران دعوت ميكند. كنترل و حذف سلاحهاي مخرب از جهان اگر با حقيقت و صداقت همراه بود خواسته همه ملتهاست، ولي اين نيز يك فريب قديمي است.»
آنچه در اين كلمات دلنشين و حقيقتطلبانه آن عزيز سفر كرده بروز يافته چيزي نيست جز ترجمان همان منطق الهي كه در كلامالله مجيد آمده است كه «وَلَن تَرضى عَنكَ اليَهودُ وَلَا النَّصارى حَتّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم قُل إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الهُدى وَلَئِنِ اتَّبَعتَ أَهواءَهُم بَعدَ الَّذي جاءَكَ مِنَ العِلمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلا نَصيرٍ» (هرگز يهود و نصاري از تو راضي نخواهند شد، (تا بهطور كامل، تسليم خواستههاي آنها شوي، و) از آيين (و روش) آنان، پيروي كني. بگو: «هدايت، تنها هدايت الهي است!» و اگر از هوي و هوسهاي آنان پيروي كني، بعد از آنكه آگاه شدهاي، هيچ سرپرست و ياوري از سوي خدا براي تو نخواهد بود.)
خلاصه كلام آنكه ريشههاي تخاصم ايران اسلامي با غرب سلطهجو، نهچنان سطحي، كماهميت و بيبنياد است كه سادهانديشانه گمان كنيم با يك مذاكره در موضوع خاص به فراموشي سپرده ميشود و نه اهداف راهبردي طرفين در محيطهاي گوناگون ملي، منطقهاي و بينالمللي داراي نقاط مشترك است كه بتوان از «تنشزدايي» و «كاهش سطح تخاصم» سخن به ميان آورد.
ارسال نظر