آیا ساواک به انقلاب پیوست؟/ ســــــرنوشت عالیجنابان ساواک در لحظههای انقلاب
به گزارش پايگاه خبري تحليلي «پارس»، دکتر رها بهار در عصر انديشه نوشت: از میان 50 میلیون برگ سند باقیمانده از سازمان اطلاعات و امنیت رژیم پهلوی تا امروز کمتر از یک دهم آن منتشر شده است. پژوهش و تحقیق درباره ساواک که اصلیترین نیروی امنیتی شاه برای مبارزه با انقلاب و انقلابیون بود، رونق چندانی ندارد و هرچند کتابهای مرجع مفید و مقالات تحقیقی مسندی نوشته شده، اما آنچه اغلب مردم و مخاطبان رسانهها از این تشکیلات مخوف و کارکردهای آن میدانند، در چند روایت کلیشهای محدود گشته است؛ وضعیتی که پاسخگوی ذهن کنجکاو و عطش مطالعاتی علاقهمندان به تاریخ انقلاب نیست. در حول و حوش سرنوشت ساواک و عاقبت اعضاء و چگونگی انحلال آن همواره پرسشهای بسیاری در گفتوگوهای تاریخی و پژوهشهای امنیتی جریان داشته است. چگونه سازمانی با قدمت 22 سال و دارای یک سیستم تشکیلاتی وسیع با بیش از 5 هزار نفر کارمند و هزاران مخبر و عامل اطلاعاتی که از طرح ترور امام خمینی (ره) تا کودتای 21 بهمن 1357 را در دستور کار خود داشت، در زمان انقلاب فروپاشید و آخرین روزها و لحظات آن چطور گذشت؟ آیا ساواک توانست انقلاب را پیشبینی کند یا اعضاء و پرسنل آن مات و مبهوت در ادارات و دفاتر یا خیابانها و خانهها به یک تماشاچی محض تبدیل شده بودند؟ مدیران کل ادارات ساواک و رهبران جامعه اطلاعاتی رژیم پهلوی روزهای پایانی حاکمیتشان را چگونه سپری کردند و هنگام پیروزی انقلاب در کدام نقطه جغرافیایی یا چه وضعیتی فروپاشی سلطنت را به نظاره نشستند؟
با نخست وزیری مهندس مهدی بازرگان، دولت موقت برای سر و سامان دادن به فعالیتهای امنیتی از کادرهای سابق ساواک دعوت کرد و این همکاری چنان نزدیک شد که عدهای از چهرههای اصیل انقلاب اسلامی پیرامون خطر احیاء ساواک توسط نهضتآزادی و جبهه ملی هشدار دادند و سرانجام با نخستوزیری شهید «محمدعلی رجایی» این روند کنترل و مهار شد. در واقع، سازمانی که یقین فروپاشی آن میرفت از رهگذر سیاستهای ملیگرایان تا مرز احیاء پیش رفت.
پس از این نیز ردپای ساواکیها و سلطنتطلبان در بسیاری از خرابکاریهای امنیتی و نظامی پس از انقلاب اسلامی دیده میشد. عناصر ساواک به اختلافات قومیتی و مذهبی دامن میزدند و هرگاه فتنهای رخ میداد، با اقدامات خود بر شدت آن میافزودند. اکنون با گذشت سالها و با تغییر موازنهها و متغیرهای سیاسی و اجتماعی، ردپای آنها در عرصههای دیگر از جمله در پهنه فرهنگ و سیاست به چشم میخورد. یکی از آخرین کوششهای عناصر باقیمانده از سازمان اطلاعات و امنیت رژیم پهلوی انتشار کتابهای تاریخی، خاطرات شفاهی و تبلیغات رسانهای برای «تبرئه ساواک» از جنایت علیه مردم و مبارزان است و پروژهای دانشگاهی را کلید زدهاند که به تخریب حافظه تاریخی و تحریف تاریخ معاصر ایران میانجامد. گرچه خاطرات «منوچهر هاشمی» (آخرین مدیرکل اداره هشتم ساواک) با عنوان «داوری؛ سخنی در کارنامه ساواک» سال 1373 در لندن منتشر شد و نخستین کوششها برای نادیده گرفتن واقعیتهای تاریخی عصر پهلوی دوم کلید خورد، اما انتشار کتاب «در دامگه حادثه» که شامل خاطرات پرویز ثابتی (مدیر امنیت داخلی ساواک)، هم بازار بحث و گفتوگوها پیرامون این سازمان امنیتی را داغ کرد و هم به فعال شدن جریانهای معارض با انقلاب انجامید تا به شبهات تاریخی جدید دامن بزنند.
پرویز ثابتی هنگامی وارد بازی سیاسی تبرئه ساواک شد که یکی از تئوریهای تاریخنگارهای جدید، تفکیک میان کلیت و تمامیت ساواک با موجودیت اداره امنیت داخلی آن است. مورخان زیادی در اروپا و آمریکا کوشیدهاند تا دامن ساواک را از لکه ننگی به نام ثابتی پاک کنند تا اعمال او بهپای کل سیستم نوشته نشود. تاریخ نگارانی مانند عباس میلانی و اعضاء «بنیاد مطالعات ایران» هنگامیکه قصد تبرئه چهرهای چون هویدا را دارند، به غلط مینویسند که او هیچ اختیاری در برابر ساواک نداشت تا او را از جنایت علیه مردم مبرا سازند.
در کنار این نویسندگان، عدهای دیگر از جمله چهرههایی مانند ثابتی میکوشند تا بدون ارائه اسناد تاریخی انگ همکاری با ساواک را به متفکران مسلمان و انقلابیون اصیل بزنند و اکنون که نمیتوانند خود را از اتهاماتشان تبرئه کنند، چهرههای مبارز را به ارتباط با ساواک متهم میکنند. این تحریفات از سویی مقدمه «تبرئه ساواک» و عالیجنابان آن را فراهم میسازد، در حالیکه 50 میلیون سند باقیمانده از ساواک و حتی خاطرات شفاهی طیف گستردهتری از مقامات رژیم پهلوی آنها را نقض میکند. از طرف دیگر، در تاریخ نگاریهای مرسوم در دانشگاههای استنفورد و هاروارد، درباره ابعاد روابط ساواک با چند طیف از جمله «جبهه ملی»، «نهضت آزادی»، «سازمان مجاهدین خلق» و... بحث و تامل نمیشود و عملاً بخشهای مهمی از این تاریخ سانسور میشود.
رمزگشایی از آخرین روزهای ساواک و تحلیل ماموریتهای آن، وجهی دیگر از «کارنامه ملیگرایی» در ایران را باز میتاباند؛ کارنامه چهرهها و سیاستمدارانی با شعارهای وطنپرستانه و ژستهای ملیگرایانه که دستکم و خوشبینانه اگر خیانت نکرده باشند، مسبب خسارتهای سیاسی، امنیتی و عقیدتی بسیاری به مردم ایران بودهاند و سرانجام کار را به جایی رساندند که امام خمینی (ره) در ماجرای مخالفت «جبهه ملی» با لایحه قصاص، آن را مرتد اعلام کرد و بعدها نیز «نهضت آزادی» را از منافقین بدتر دانست.
در ضرورت یک بازاندیشی تاریخی
«عصر اندیشه» در آستانه جشنهای ملی پیروزی انقلاب کوشیده است تا ضمن ارائه روایتهای دست اول از 100 روز آخر عمر ساواک در رژیم پهلوی و ترسیم وضعیت آن پس از پیروزی انقلاب، به کند و کاو در لایههای پنهان همزیستیهای تاریخی «جبهه ملی» و «نهضت آزادی» با مراکز قدرت رژیم پهلوی از جمله با ساواک بپردازد. عدهای معتقدند شخص مهندس مهدی بازرگان با سادهاندیشی زمینه نفوذ عناصر رژیم سابق را به دولت موقت فراهم آورد. برخی نیز میگویند دولتمردان همراه او با آگاهی به طرحهای ساواکیهای سابق تن دادند. فارغ از برخی تعاملات ضروری و اجتنابناپذیر، روابط نزدیکی میان اعضاء جبهه ملی و نهضت آزادی و ساواکیها برقرار شد که نگاه تحلیلگران و منتقدان را از سطح یک اتفاق ساده تاریخی به عمق یک صورت مساله کلیدی میکشاند. چه نسبتی میان ملیگراها و ساواکیها برقرار بود و ریشههای آن به کجا میرسید؟ کدام ایدئولوژی التقاطی و با چه شاخصهایی، ملیگرایان را به آشتی با یک حکومت توتالیتر و رژیم دیکتاتوری سلطانی سوق داد؟ از سوی دیگر در زمانیکه نشریات ملی- مذهبی و ارگانهای لیبرالی سودای «بازگشت به بازرگان» را در سر میپرورانند و دولت حاضر را نیز به اتخاذ آن شکل از رفتار سیاسی دعوت میکنند، بازخوانی پروندههای تاریخی بهترین راه برای سنجش داوریها و ارزیابی رویکردهاست؛ اینچنین میتوان از گذشته برای آینده درس گرفت و از اندوختههای آن برای کنشهای بههنگام استفاده کرد.
با چنین رویکردی، در پرونده «آخرین روزهای ساواک» ابتدا به سراغ رئیس کارگزینی این سازمان در دهه 1350 و مدیرکل دکترین آموزش ساواک در دوره ریاست سپهبد «ناصر مقدم» رفتیم و او برای «عصر اندیشه» تنشها، نگرانیها و مذاکرات آخرین جلسات شورای مدیران و مشاوران سازمان امنیت را روایت کرده و از لحظات فروپاشی ساواک سخن میگوید. مدیرکل دکترین و آموزش ساواک ادعا میکند که ساواک در سه ماه آخر حکومت پهلوی منحل شد و حتی به حمایت از مخالفان مذهبی پرداخت. او در مصاحبه طولانی خود با «عصراندیشه» که 3 ماه پیش در یکی از هتلهای پاریس انجام شد، تاریخچه تدوین، تالیف و ترجمه کتابهای آموزشی ساواک را نیز شرح داد و گفت که ساواک میخواست کشور را تحویل «جبهه ملی» بدهد.
از سوی دیگر «عصر اندیشه» به سراغ خاطرات آخرین رئیس حفاظت نخستوزیری رژیم پهلوی و رابط ساواک رفت. او بیش از نیم قرن در متن تاریخ تحولات امنیتی و اطلاعاتی ایران حضور داشته است و از «ارنست پرون» چهره مرموز دربار پهلوی، تا «امیرعباس هویدا» (دیرپاترین نخستوزیر تاریخ معاصر) را از نزدیک میشناسد. از اینرو، پشت پرده بسیاری از رمز و رازهای امنیتی مانند ماجرای ترور شاه (تروری که هیچگاه تا به این تاریخ فاش نشده است) و چگونگی تسلیم هویدا به نیروهای انقلاب و ابعاد ناگفته دهها واقعه تاریخی مهم دیگر را با جزئیات فاش میکند؛ روایتهایی که هریک با دقتی مینیاتوری توصیف شدهاند و بسیاری از مفروضات و ادعاهای کتابهای تاریخی عباس میلانی، پرویز ثابتی، یرواند آبراهامیان و... را به چالش میکشد. رئیس حفاظت نخستوزیری عصر پهلوی در این گفتوگو ابعاد شخصیتی و روانی بازجویان و شکنجهگران ساواک را شرح میدهد و جزئیات رفتارهای آنها را تصویر میکند. مجموعه ادعاهای این دو مقام سابق امنیتی در این گفتوگو صورتبندی شد و در اختیار مورخان برجسته تاریخ معاصر از جمله دکتر یعقوب توکلی، پرویز جنتی، مظفر شاهدی، قاسم تبریزی، ابراهیم ذوالفقاری و... قرار گرفت که پاسخهای آنها را در همین پرونده میخوانید.
«عصراندیشه» کوشیده است تا روایتهای هر دو سوی ماجرا، هم مقامات بلندپایه امنیتی رژیم سابق و هم تحلیلگران و تاریخپژوهان انقلاب اسلامی را کنار یکدیگر قرار دهد و فرصت تازهای برای مخاطبان خود پدید آورد تا به یک «بازاندیشی تاریخی» بپردازند و روایتهای مورخان خارجی یا تاریخپژوهان اپوزیسیون را به آسانی نپذیرند و درباره روش و منابع آنان بیشتر تامل و تحقیق کنند. تاریخپژوهان همکار ما در این شماره مجله، نه تنها کوشیدهاند تا مخاطب با تصویری واقعی از ناگفتههای انقلاب 57 مواجه شود، بلکه تلاش کردهاند در تبیین تاریخی خود از وقایع منتهی به انقلاب اسلامی، ریشهها و زمینههای ضروری را بازکاوند و برای اثبات دعاوی خود، شواهد و ادله پرشمار اتخاذ کنند.
ارسال نظر