پارس گزارش مي دهد:
ژنرال سایه ها، پشت عملیات تکریت/ روايت مسوول دفتر رويترز از روند آزادي تكريت
این مرد نابغه است، واقعاً نابغه است. او با هفتاد نیرو کل کردستان عراق را مدیریت می کند. مگر اربیل را چند نفر نجات دادند؟
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- محمد مهدي بندرچي- پشت عملیات تکریت چه کسی پنهان است؟ برای ما ایرانی ها این سؤالی ساده است که جوابی واضح دارد. «سرلشگر قاسم سلیمانی»! برای آمریکایی ها اما این سؤال تنها زمانی جواب می یابد که رویترز در خبر خود نام ژنرال سایه ها را می برد. « نیروهای رزمنده ی عراقی جنگجویان دولت اسلامی (داعش) را از تکریت به عقب می رانند». این نخستین جمله از خبری است که رویترز روز چهارشنبه 4 مارس در کلیپی خبری منتشر ساخت. کلیپی که در زمره ی محبوب ترین اخير مورد مشاهده رویترز قرار گرفته است.
«اما پشت این صحنه، یک محرک راهبردی دیگر قرار دارد. این ایران است که به عراق وارد می شود. تهران به سرعت اقدام به آموزش و مهیا کردن دو گروه قدرتمند شیعه در نبرد علیه داعش کرده است. پشت قدرت ایران در عراق، این مرد قرار دارد: ژنرال قاسم سلیمانی؛ فرمانده گروه نخبه ی سپاه پاسداران که نیروی قدس نام گرفته است. دامینیس اونس ـ مسئول دفتر رویترز در بغداد می گوید: قاسم سلیمانی یک نیروی محوری (pivotal) در مجموعه نظامی منطقه است. او این سالهای اخیر از درون سایه ها بیرون آمد زیرا وی نقشی بسیار مهم در سوریه و عراق بازی کرد و دولتهای دمشق و بغداد را در مقابل چالشهای داعش مورد حمایت قرار داد. او این هفته در شرق عراق رؤیت شد. او به کمک نیروهای مبارزی آمد که در تکریت می جنگیدند. برخی معتقدند این استراتژی و نیروهای تحت هدایت اوست که در سوریه علیه جنگجویان ایستاده و بشار اسد را حفظ کرده و نیز به کمک دولت عراق آمده اند». خبرنگار رویترز پس از این سخنان در ادامه اضافه می کند:«فرمانده ی نیروهای ائتلاف آمریکا علیه داعش هیچ نقشی در حمله به تکریت نداشته است. آمریکا گفته هیچگونه هماهنگی با ایران صورت نگرفته است».
روز جمعه یکی از دوستانم را به طور اتفاقی پس از 9 سال دیدم. او که چند سالی از ما پیرتر بود و افتخار جانبازی در عملیات مرصاد داشت، از نیروهایی بود که در سالهای دوستی ما با پیشمرگ های کرد عراق همکاری و مراوده نیز داشت. پس از صحبتهای عادی و احوال پرسی از این همه سال که گذشته است، گفت چند وقتی ایران نبودم فلذا نتوانستم درست درس بخوانم. از چند و چون سفرش که جویا شدم، «گ» ابراز داشت: چند وقتی است بین ایران و عراق در رفت و آمدم. «گ» که با روحیات من آشنا بود و ابراز میکرد ظاهراً و باطناً هیچ تغییری نکرده ای، گفت: جای تو خالی بود، آخرین جایی که حضور داشتیم، جفرالصخر بود. من که می دانستم جنگیدن و بازی با سلاح برای «گ» مثل یک کار روزمره است، از وضعیت نبردهای میدانی در عراق پرسیدم. او بیان کرد: « در عمرم جنگجویانی به بی عرضگی داعش ندیده بودم». داعش توانسته با رعب بر دلها سایه بیافکند و در نتیجه وقتی نام داعش می آید مردم عراق صحنه را ترک میکنند. به قول «گ» وقتی یک ماشین داعش به روستایی می رسد، مردم همه می گریزند، کجا؟ مگر اینها که هستند؟ او می گفت جنگ جالبی داریم، اینطور نیست که مثلا شبها و روزهای متوالی بمانیم و شبیخون بزنیم. عراقی ها اصلاً اهل شبیخون نیستند اگر هم کاری و حمله ای انجام شود از طرف نیروهای ایرانی است. «گ» به خنده می گفت: صبح می رویم می جنگیم و شب به خانه برمی گردیم.
او البته از نبرد سنگین نیروهای ایرانی در آمرلی یاد کرد که بقول خودش « در آنجا واقعاً جهاد کردیم. از آسمان آتش می بارید. البته بیشتر کارها را هواپیماها کردند. دولت عراق هم حقاً از ما حمایت کرد». او می گفت امروز را نبین که نیروهای شیعه به میدان وارد شده اند. روزهایی که ما را فراخوان دادند، شاید 40 نیروی عراقی دور ما بیشتر حضور نداشت». البته او کسی نبود که برای تحقیر دشمن آنان را کوچک و بیعرضه جلوه دهد، چون بخاطر دارم از موج بزرگی که منافقین در مرصاد به راه انداخته بودند خاطرات زیادی داشت. در خصوص داعش اما می گفت: آنها می گریزند. نمی مانند تا بجنگند و به راحتی اسیر شوند. یکی از داعشی ها را بین نیزارها اسیر کردیم و کردهای عراق او را به جهنم فرستادند. وقتی یکی از موصلی های پیوسته به داعش را اسیر کرده بودیم، من ناگهان اسلحه خودم را مسلح کردم. داعشی به یکی از کردها که عربی هم میدانست گفت این میخواهد چه کند؟ گفتم بگو میخواهم برای نماز مغرب او را به رسول الله ملحق کنم. مگر برای همین فیض به داعش نپیوسته بودی؟ داعشی نگون بخت به التماس افتاده بود که بگذار زنده بمانم.
از «گ» سؤال کردم واقعاً اگر قاسم سلیمانی نبود عراق آزاد نمی شد؟ او پاسخ داد این مرد نابغه است، واقعاً نابغه است. او با هفتاد نیرو کل کردستان عراق را مدیریت می کند. مگر اربیل را چند نفر نجات دادند؟ وقتی سؤال کردم در حین عملیات موفق شدی سلیمانی را ببینی؟ گفت: آری دیدم اما کدام سلیمانی؟ شاید من چندجا کسانی را دیده باشم که بگویند این قاسم سلیمانی است اما به نظرم مشخص نیست کدامیک سلیمانی واقعی بوده است.
با خودم فکر می کردم من که قاسم سلیمانی را از نزدیک در کنفرانسهای سیاست خارجی دیده ام و پای سخنش نشسته ام، اگر او را ببینم از دو راه می توانم سلیمانی واقعی را بشناسم. صدای مردانه و آرامش آشکار در تکلم او و نوری که فقط خداوند در چهره ی مجاهدان فی سبیل الله به درخشش در می آورد.
عراقی ها اصلاً اهل شبیخون نیستند اگر هم کاری و حمله ای انجام شود از طرف نیروهای ایرانی است. «گ» به خنده می گفت: صبح می رویم می جنگیم و شب به خانه برمی گردیم.
این تیکش خیلی باحال بود.