به گزارش پارس به نقل از مشرق، هیلاری پس از ترک پست خود در وزارت خارجه آمریکا، در 10 ژوئن 2014 کتاب خاطراتش را تحت عنوان "انتخاب‌های سخت" منتشر کرد. این کتاب به موضوعاتی همچون کشته شدن اسامه بن‌لادن، سرنگونی رژیم قذافی در لیبی، خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان و عراق، انقلاب‌های عربی، سیاست‌های مرتبط با ایران و کره شمالی، افزایش قدرت چین و روابط با متحدان آمریکا می‌پردازد.

فصل هجدهم کتاب به بیان خاطرات کلینتون با موضوع ایران می‌پردازد که این فصل، "ایران: تحریم‌ها و رازها" نام دارد. کلینتون در این فصل می نویسد؛ روحانی در ماه آگوست به ریاست‌جمهوری منصوب شد و بلافاصله اظهارات آشتی‌جویانه نسبت به جامعه بین‌المللی را شروع کرد و حتی به مناسبت "روش هشانا" (سال نوی یهودی)، در صفحه توییترش آرزوهای خوبی [خطاب به یهودیان] کرد. من اکنون [پس از پایان دوره وزارت خارجه] یک شهروند عادی بودم، اما همه این‌ها را با علاقه بسیار و البته با اندازه کافی از شک و تردید دنبال می‌کردم.

رهبر [ایران] هنوز هم تمام قدرت واقعی را در اختیار داشت، به ویژه در زمینه برنامه هسته‌ای و سیاست خارجی. با این حال، اجازه انتخاب روحانی [به ریاست‌جمهوری] را داده بود و صحبت‌های او درباره یک جهت جدید [در سیاست خارجی کشور] را هم تحمل می‌کرد. حتی در برابر حملات تندروهای بی‌قرار، بی سر و صدا از رئیس‌جمهور جدید دفاع می‌نمود. همه این‌ها احتمالاً بدان معنی بود که [رهبر ایران] فهمیده بود سیاست‌های حکومت تا چه اندازه ناپایدار شده است. به‌رغم این‌ها، هنوز هیچ دلیلی وجود نداشت که باور کنیم رهبر ایران واقعاً تصمیم گرفته است رویه خود را در هیچ یک از مسائل مهمی تغییر دهد که در بطن جنگ‌طلبی ایران مقابل منطقه و بسیاری از نقاط جهان قرار دارد.

با این وجود و در پشت پرده، پس از انتخاب روحانی بحث کانال [مذاکرات مخفی به میانجی‌گری سلطان "قابوس" پادشاه] عمان، داغ‌تر شده بود. سلطان [قابوس] اولین رهبر خارجی بود که در تهران با روحانی دیدار کرد. اوباما نامه دیگری [به رهبر ایران] فرستاد و این بار پاسخ مثبتی دریافت کرد. در مسقط، "ویلیام برنز" معاون وزیر خارجه و "جیک سالیوان" که اکنون مشاور امنیت ملی "بایدن" معاون رئیس‌جمهور شده بود، ملاقات با مقامات ایرانی را از سر گرفتند. هیأت ایرانی بالأخره قدرت [و اجازه] مذاکره در بالاترین سطوح را به دست آورده بود. حفاظت کامل از محرمانه بودن [مذاکرات] بیش از هر زمان دیگری مهم بود تا اعتبار شکننده روحانی در داخل [ایران] حفظ شود.

چارچوب کلی یک معامله اولیه با سرعت نسبتاً زیادی داشت شکل می‌گرفت. ایران [طبق توافق‌ها] پیشرفت در برنامه هسته‌ای خود را متوقف می‌کرد و اجازه بازرسی‌های جدید را به مدت شش ماه می‌داد و در مقابل، تحریم‌ها اندکی کاهش می‌یافت. این کار، راه را برای مذاکرات فشرده و حل و فصل نگرانی‌های جامعه بین‌المللی و همه مسائل عمده باقی‌مانده باز می‌کرد. "وندی شرمن" معاون وزیر خارجه در امور سیاسی، مذاکره‌کننده باتجربه و اولین زنی که این سمت را در اختیار داشت، در عمان به گفتگوها پیوست و کمک کرد تا جزئیات [توافق آینده] مشخص شود.
بخش هشتم خاطرات هیلاری کلینتون
"وندی شرمن" معاون وزیر خارجه و مذاکره‌کننده ارشد هیئت مذاکره‌کننده آمریکا

دو هیأت همچنین درباره احتمال یک دیدار تاریخی و چهره به چهره میان اوباما و روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک و اواخر ماه سپتامبر بحث کردند. با این حال، در آخرین دقایق، ایرانی‌ها [خلاف وعده خود] در این نشست شرکت نکردند، که نشان می‌داد اختلاف‌نظر و سوء‌ظن در داخل حکومت [ایران] همچنان ادامه دارد. البته همین‌طور که لیموزین روحانی او را به فرودگاه نیویورک می‌برد تا سوار هواپیمایی به مقصد کشورش شود، دو رئیس‌جمهور تلفنی با هم صحبت کردند. از سال 1979 تا آن زمان، اولین باری بود که چنین گفتگویی انجام می‌شد. "جان کری" جانشین من، با "جواد ظریف" وزیر جدید امور خارجه ایران ملاقات کرد و دولت [آمریکا] برگزاری جلسات توجیهی در مورد پیشرفت در مذاکرات محرمانه را برای متحدان کلیدی‌مان آغاز نمود. نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل، طی سخنرانی خود در سازمان ملل متحد هشدار داد که روحانی "گرگی در لباس گوسفند" است.

در ماه اکتبر، کانال مخفی عمان کم‌کم با مذاکرات رسمی 1+5 در ژنو ادغام شد، مذاکراتی که وندی شرمن ریاست هیأت آمریکایی را در آن به عهده داشت. برنز و سالیوان هم [در مذاکرات 1+5] شرکت داشتند، اما اقدامات استادانه‌ای برای دور ماندن از چشم رسانه‌ها انجام می‌دادند، از جمله اقامت در هتلی جداگانه و ورود و خروج از درهای مخصوص خدمات. "کری" طی ماه نوامبر دو بار به ژنو رفت، به امید این‌که بتواند مذاکرات را از خط پایان رد کند. هنوز نگرانی‌های بزرگی برای حل و فصل باقی بود: آیا ایران [باید] غنی‌سازی اورانیوم را متوقف می‌کرد یا این‌که می‌شد به این کشور اجازه داد غنی‌سازی را تا سطحی بسیار پایین‌تر از سطح مورد نیاز برای ساخت بمب ادامه دهد؟

ادامه غنی‌سازی حتی در سطحی پایین، برای روحانی یک پوشش [و دستاویز] مهم سیاسی محسوب می‌شد، اما اسرائیلی‌ها و دیگران معتقد بودند چنین امتیازی، سنتی خطرناک را به جا خواهد گذاشت [و توقعات ایران را بالا خواهد برد]. مسئله دیگری هم وجود داشت: تحریم‌ها چه اندازه باید کاهش پیدا می‌کرد؟ در این‌باره هم برخی معتقد بودند نباید هیچ‌گونه عقب‌نشینی کنیم، مگر این‌که ایران گام‌هایی برگشت‌ناپذیر و قابل اثبات در جهت از بین بردن برنامه هسته‌ایش بردارد. نتانیاهو با تمسخر [و اعتراض] می‌گفت 1+5 دارد خود را آماده می‌کند تا "قرارداد قرن" را به راحتی در اختیار ایران بگذارد.

کری و شرمن با حمایت اوباما پیش می‌رفتند و همراه با شرکایمان موفق شدند به سازش [و گرفتن امتیاز از ایران] دست پیدا کنند. ایران موافقت کرد ذخایر اورانیوم غنای بالای خود را از بین ببرد، غنی‌سازی را تنها تا 5 درصد (بسیار کم‌تر از غنای لازم برای سلاح) ادامه دهد، هزاران سانتریفیوژ، از جمله تمام سانتریفیوژهای نسل بعدی خود را خاموش کند، اجازه بازرسی‌های سرزده را بدهد و کار روی تأسیسات جدید، از جمله یک رآکتور پلوتونیوم، را متوقف کند. در عوض، جامعه بین‌المللی تحریم‌ها را به میزانی معادل چندین میلیارد دلار کاهش می‌داد، مبلغی که عمدتاً از دارایی‌های مسدود شده ایران تأمین می‌شد.

اوباما از کاخ سفید [جایی که مذاکرات را رصد می‌کرد]، توافق حاصله را "گام اولیه مهمی در راه یک راه‌حل جامع" توصیف کرد و سال‌ها دیپلماسی صبورانه و فشار را [به عنوان زمینه‌ساز توافق] مورد ستایش قرار داد. هنگامی که ما [من و اوباما] سال 2009 وارد دولت شدیم، جامعه بین‌المللی متفرق و دیپلماسی [در پرونده هسته‌ای ایران] متوقف شده بود و ایرانی‌ها بدون وقفه به سمت سلاح هسته‌ای حرکت می‌کردند. استراتژی "دو مسیره" ما مبنی بر تعامل و فشار، این مشکلات را برطرف و جهان را متحد کرد و در نهایت ایران را مجبور نمود به میز مذاکره بازگردد.

من شک داشتم که ایرانی‌ها یک توافق جامع نهایی [با ما] امضا کنند. آن‌قدر دیده بودم امیدهای کاذب [ما] نقش برآب شود که دیگر نمی‌توانستم به خودم اجازه دهم بیش از حد خوش‌بین باشم. با این حال، اکنون شاهد امیدوارکننده‌ترین تحولات طی این همه سال بودیم و ارزشش را داشت که امتحان کنیم و ببینیم چه دستاوردی ممکن است نصیبمان شود. اگرچه برای رسیدن به همین معامله اولیه، پنج سال زمان گذاشته بودیم، اما سخت‌ترین بخش کار هنوز پیش رویمان بود. همه مسائل دشواری که رابطه ایران با جامعه بین‌المللی را آلوده [و مسموم] کرده بود، هنوز حل نشده بود. حتی اگر موضوع هسته‌ای هم بعد از این همه مدت، به شکلی رضایت‌بخش و با [امضای] یک توافق قابل اجرا حل و فصل می‌شد، باز هم حمایت ایران از تروریسم و رفتار پرخاشگرانه این کشور در منطقه تهدیدی برای امنیت ملی ایالات متحده و متحدان ما محسوب می‌شد.

از این به بعد هم مقامات ایران، به خصوص رهبر [این کشور]، با انتخاب‌هایی واقعی [و تأثیرگذار] در مورد آینده مواجه هستند. در زمان انقلاب ایرانی سال 1979، اقتصاد ایران حدود 40 درصد بزرگ‌تر از ترکیه بود. در سال 2014 این [نسبت] معکوس شده است. آیا برنامه هسته‌ای این کشور، ارزش نابود کردن تمدنی درخشان و فقیر کردن [و تضعیف] ملتی پرافتخار را دارد؟

اگر ایران همین فردا به سلاح هسته‌ای دست پیدا کند، آیا شغلی حتی برای یک نفر، در کشوری ایجاد می‌شود که میلیون‌ها جوان در آن بی‌کار هستند؟ آیا [سلاح هسته‌ای] یک ایرانی را به دانشگاه می‌فرستد و یا جاده‌ها و بنادری را بازسازی می‌کند که هنوز از جنگ یک نسل پیش با عراق خراب هستند؟ هنگامی که ایرانی‌ها به خارج از کشور خود نگاه می‌کنند آیا ترجیح می‌دهند مانند کره شمالی شوند یا کره جنوبی؟