اینگونه تبلیغ شد که علت مخالفت و ممانعت مسئولین دولتی با تدفین شهدا در میدان امیرچخماق شهر یزد، آسیب به بافت تاریخی این میدان و تاثیر بر ثبت جهانی آن در یونسکو بوده است. اما آیا این واقعیت ماجراست!؟

نزدیک به 15 سال است که شهدای گمنام شهر به شهر فضای کشور را عطرآگین کرده اند و هر کدام در شهری و یا محل مقدس و متبرکی آرمیده اند. در این میان، شهر یزد تنها مرکز استانی است که در طول این ایام میزبان شهید گمنامی نبوده است. شاید این موضوع برای آنهایی که با بافت مذهبی شهر یزد آشنایی دارند تعجب برانگیز بوده باشد اما واقعیت دارد.

اما برخی نشانه ها از این واقعیت حکایت می کند که این موضوع خواست قلبی مردم شهر نبوده است، چرا که مردم و بازاریان یزد که اتفاقا محل کسب خیلی از آنها حوالی همین میدان امیرچخماق شهر یزد است، آنقدر به مسئولین شهری خود برای میزبانی شهدای گمنام اصرار می کنند که سرانجام شورای شهر و شهرداری درخواستی رسمی برای میزبانی شهر یزد از شهدای گمنام به کمیته جستجوی مفقودین ارسال می کند. درخواست با موافقت روبرو می شود و ستادی مردمی برای استقبال از این شهیدان به ریاست یکی از اعضای شورای شهر تشکیل می شود.

اتفاقا زمینی که برای تدفین شهدا در نظر گرفته می شود نیز یکی از بهترین نقاط شهر و محل تجمعات مذهبی و انقلابی مردم و از مجموعه های متعلق به شهرداری یزد است. زمینی که بیش از آنکه در محدوده بنای تاریخی میدان امیرچخماق باشد، به حسینیه امیرچخماق و محل استقرار نخل معروف مراسم نخل گردانی شهر یزد نزدیک است و جزء محدوده این حسینیه به شمار می رود.

از همینجاست که دست هایی که در این سال ها مانع میزبانی شهر یزد از شهدای گمنام بوده اند فعال می شوند و بهانه ها شروع می شود.

اولین بهانه موقوفه بودن محل در نظر گرفته شده است و اینکه تدفین در محل موقوفه از نظر شرعی جائز نیست. با استفتائی که سردار باقرزاده از حضرت آقا انجام می دهند، ایشان اذن شرعی به این اقدام داده و از آنجا که در راستای ترویج فرهنگ جهاد و شهادت است، آنرا جائز اعلام می کنند. مضافا به اینکه تولیت شرعی موقوفه امیرچخماق نیز در نامه ای رسمی رضایت خود را با تدفین شهدا در این موقوفه اعلام می کند.

حالا نوبت بهانه بعدی است. آسیب به بافت تاریخی میدان امیرچخماق، ایجاد مانع در امر اکتشاف، مرمت و باسازی مناره های بنای تاریخی میدان و امکان ایجاد مشکل در ثبت جهانی بنای میدان امیرچخماق. و بر همین اساس تدفین شهدا در این محل را موجب آسیب رساندن به این بنا اعلام می کنند.

حال آنکه محل در نظر گرفته شده اساسا در محوطه تاریخی به حساب نیامده و جزء محوطه حسینیه امیرچخماق محسوب می شود.

اما اقدام بعدی متولیان امر این گزاره را جدی تر می کند که اساسا مساله فراتر از نگرانی برای بافت تاریخی امیرچخماق است و ظاهرا مساله کاملا سیاسی است با بهانه هایی اجتماعی و میراث فرهنگی.

با وجودی که محل تدفین توسط ستاد مردمی آماده شده و قبرهای شهدا نیز حفر شده است، شورای تامین استان تشکیل می شود و زمینی در ضلع شرقی میدان را برای تدفین در نظر می گیرد. ستاد جسجتوی مفقودین و مسئولین هم با این موضوع موافقت می کنند. اما ساعاتی بعد از این تصمیم، پیامی در محافل اصلاح طلب یزد دست به دست می چرخد که «این پیروزی» را در جابجایی محل تدفین شهدا به جریان مذکور در استان یزد تبریک می گوید.

ساعاتی پس از انتشار خبر مشخص می شود که اساسا محل مورد نظر یک زمین مخروبه است که به عنوان انبار میراث استفاده می شود. اما نکته جالب توجه آنجاست که بر خلاف محل قبلی،این محل دقیقا در محوطه تاریخی میدان قرار دارد و به بنای تاریخی امرچخماق نزدیک تر است و اتفاقا اگر قرار است مشکلی برای ثبت جهانی، مرمت و یا حفاری اکتشافی پیش بیاید، این محل به مراتب از محل قبلی مشکل آفرین تر خواهد بود.

همه اینها به کنار، ساعتی پس از انتشار خبر، سر و کله چند وارث و معارض این زمین با سندهای رسمی پیدا می شود تا مشخص شود زمین پیشنهادی 11 معارض داشته و اساسا یکی از مکان های محل دعوای اداره میراث با صاحبان آن بوده که با تدفین شهدا در این زمین، به صورت اتوماتیک این مشکل دیرینه حقوقی هم حل می شده است!

به هر حال مردم ناراحت، دو تن از شهیدان را غریبانه تدفین کردند و همین امر سبب شد تا امروز یک تشییع با شکوه برگزار شود و سایر شهدا هم در همان قبرهای تدفین شوند.

این تشییع و تدفین به بهای تدفین غریبانه و حسن گونه دو شهید از هشت شهید تمام شد، اما این سوال برایم باقی است که چطور برخی دلشان می آید شهیدان گمنام و تدفین آنها را هم طعمه دعوای سیاسی قرار دهند!؟

کاری به تحلیل ها و اظهار نظرهای ناپخته ای که این روزها در محافل حزب اللهی و غیر حزب اللهی مطرح می شود ندارم. و بیشتر آنها را پای کم اطلاعی از اصل ماجرا میگذارم. ولی خاطره ای که بواسطه حضور در بطن ماجرا از ماجرای دانشگاه شریف و تدفین شهدا در آن دارم آنقدر تلخ و فراموش ناشدنی هست که به خودم اجازه ندهم دربرابر سیاسی کاری با خونین ترین پرچم این انقلاب یعنی شهدای گمنام ساکت بنشینم، کوتاه بیایم و کم بگذارم.

دعوای من نه سیاسی است، نه ایدئولوژیک و نه قطبی و انتخاباتی؛ یعنی مدت هاست سعی کرده ام اینقدر کوته نظر نباشم که همه چیز را به این مسائل سخیف تقلیل ندهم. دعوایم اعتقادی است، وقتی مثل روز برایم روشن است که عده ای نمی خواهند بگذارند شهدا با عزت، تکریم شوند و تدفین شوند،-الزاما منظورم مسولین فعلی یزد نیستند، منظورم یک جریانه- این خیلی نامردی است که ساکت بنشینم و کاری نکنم.

هنوز که هنوز است شرمنده شهدای دانشگاه شریف و آن دو شهیدی هستم که آنقدر مظلومانه تدفین شدند..