پايگاه خبري تحليلي «پارس»-  محمد برقي(دانشجوي ايراني ساكن آمريكا)- چندی پیش شاهد بودیم که:

الف. آقای سید محمد موسوی بجنوردی اظهار داشت: "بعضی‌ مسایل نیاز به این ندارد که تخصیص بزنیم، آن کسی که با اسلام مخالف است، موضوعا خارج است. بهائی ضد اسلام است و موضوعا از این بحث (حقوق شهروندی) خارج می‌شود." و "هیچوقت ما نمی‌گوییم بهایی حق تحصیل آزاد دارد، اصلا حقوق شهروندی ندارد"

ب. آقای سید محمد خامنه ای بیان کرد: "به دروغ به امام وانمود کردند که مک فارلین بدون اطلاع دادن به ایرانیها سرخود و محرمانه به ایران آمده و هتل گرفته و آرزوی ملاقات با هاشمی را داشته ولی حسرت آن را به دلش گذاشته اند" و "سعی و تلاش برای فریب امام و به اصطلاح قانونی «گزارش خلاف»  دادن مأمور دولتی هم جرم است که بایستی دنبال می شد." و "حمله به سیدمهدی هاشمی شروع شد و موضوع قتل و شهادت مرحوم شمس آبادی و نگهداری اسلحه قاچاق و مانند اینها را مطرح کردند و با وسایطی مؤثر منتظری را بوسیله امام از قائم مقامی عزل و بیت او را زیر نظر قرار دادند، تا قدرت پس از امام دست آنها نیفتد و آنرا در دست بگیرند." و "در واقع افتضاح ایران بود (اشاره به ماجرای مک فارلین) نه آمریکا ولی آنرا وارونه جلوه دادند" و "شیاطین بلافاصله آنرا به ضمیمه پیش فرض های دیگری، در موقع حساسی به امام دادند و حضرت امام را با این روش، عصبانی کردند و امام هم در یک سخنرانی به امضا کننده ها حمله شدید کردند و کار آنها را بدتر از کار اسرائیل دانستند." و "من آنروز چند بار وسوسه شدم گله ای از حضرت امام بکنم که شما خودتان به ما درس دادید که هر متهم فرضی حق دارد که پاسخ و دفاعش را در محکمه بگوید و بقول فقها «الغایب علی حجّته» پس چرا از ما نپرسیده ما را محکوم کردید و یا قصه دزدی را بگویم که از دیوار منزل کسی افتاده بود و پایش شکسته بود از صاحب خانه به دادگاه شکایت کرده بود که چرا دیوار بلندی ساخته؟ و عجیب آنکه دادگاه صاحبخانه (استعاره از خود ایشان) را محکوم کرد نه دزد (استعاره از جناب هاشمی) را ولی صبورانه گذشتم." و "دلیل آنکه سؤالی را پس گرفتیم هم، نوعی احترام به اعتراض حضرت امام بود و هم نشان دادن مظلومیت این 8 نفر که با وجود ابراز غیرت ملی و اسلامی و انجام وظیفه در قالب قانون اساسی و قوانین دیگر، برای کار درستی که انجام داده بودند محکوم می شدند و شخص خاطی (اشاره به آقای هاشمی یا باند ایشان) که دستش را بر خلاف قانون پنهانی در دست دشمن گذاشته بود از خطر مجازات فرار می کرد." "مرحوم شهید بهشتی هم با وجود تمامیت خواهی باز مردی دشوار و علی رغم ظاهری لیبرالیستی، متدین و به انقلاب وفادار بود"

می دانیم که آقای موسوی بجنوردی از جناح اصلاح طلبان (چپ سابق) محسوب می شود و آقای خامنه ای از اصولگرایان (راست سابق) محسوب می شود. نگاهی به سخنان آقای موسوی  بجنوردی هم نشان می دهد که سخنان ایشان با گرایشات اصلاح طلبان مغایر است و همین طور اظهارات آقای خامنه ای با گرایشات اگر نگوییم همه، بسیاری از اصولگرایان مغایر است. اما جالب است که شاهد یک سکوت رسانه ای بین رسانه های حامی اصلاحات و همچنین افراد سیاسی اصلاح طلبان نسبت به سخنان آقای موسوی بجنوردی هستیم. از آن سمت شاهد همین موضع در بین اصولگرایان در مورد اظهارات آقای خامنه ای هستیم. فرض کنید که اظهارات آقای موسوی بجنوردی، توسط آقای جنتی یا آقای مصباح یزدی انجام شده بود، به نظر شما باز شاهد چنین رفتاری بین اصلاح طلبان بودیم؟ از آن سو فرض کنید که اظهارات آقای خامنه ای توسط آقای یوسف صانعی یا آقای سید محمدرضا خاتمی انجام شده بود، آیا باز شاهد سکوت بین اصولگرایان بودیم؟

این همان رفتاری است که به آن قبیله گرایی می گویم. تشت رسوایی قبیله اصولگرایان و قبیله اصلاح طلبان خیلی وقت است که از بام افتاده است و در رفتار نشان داده اند که دچار دوگانگی برخورد هستند و در برخورد با یک کلام یا رفتار، قائل و عامل و این که هم قبیله آنها باشد یا نه، در عکس العمل آنها موثر است. برای همین هم به هیچ یک از این دو جناح اعتماد ندارم چون به عین می بینم که منافع حزبی و گروهی خود را بر خلاف حق در رفتار خود اثر می دهند. متعدد هم دیده ام که این اختلافات ظاهری را هنگامی که منافع حزبی مشترک آنها به خطر بیفتد کنار می گذارند و متحد می شوند. لذا منافع ملی را نباید به هیچ یک از این دو جناح گره زد و گرنه در شرایطی خسارت آمیز خواهد بود.