مشیت موریانه توافق هسته اي
به گزارش پايگاه خبري تحليلي «پارس»، داريوش سجادي در صفحه اجتماعي خود نوشت:
تقدیر اجتناب ناپذیر ایران در مذاکرات 1+5
برخلاف آنها که معتقدند برای حل «قضایای سخت» بهترین راه حل «پاک کردن صورت قضیه» است! باید و می توان ایشان را به راهکاری دیگر بشارت داد دائر بر آنکه «بهترین رویکرد جهت یابش راه حل قضایای سخت، تعریف درست و مبتنی بر واقعیت از صورت قضیه است»
بر این اساس در حل پرونده اتمی ایران باید به چند واقعیت در «تعریف درست صورت قضیه» توجه داشت:
ـ نخست آنکه ورود به مذاکرات با این پیش فرض که «تحریم ایران ناشی از ادبیات و مواضع و رویکرد متخذه در دوره احمدی نژاد بوده» از اساس غلط است.
باور به «تحریم مذکور» ناشی از «تقصیر محمود» اگر به انگیزه «عوامفریبی» نباشد قطعا ناشی از «خود فریبی» است!
آنها که معتقد بودند تحریم ها ناشی از مواضع تند و ادبیات شاذ و پرخاشگرانه احمدی نژاد بوده یعنی بر این باور بودند که ادبیات فاخر و دیپلماسی لبخند و بلند کردن تابلوی «من آمده ام که ناز بنیاد کنم!» نافی تحریم هاست!
باوری که اینک ایشان را موظف کرده تا پاسخگوی این پرسش باشند:
چرا در دور جدید مذاکرات علی رغم سیاست تعاملی روحانی و اتخاذ گویش ادیب الممالکی توسط تیم دیپلماتیک دکتر ظریف ، تحریم ها کماکان و محکم پا برجاست!؟
باورمندان به رویکرد «لبخند درمانی» و «فاخر بیانی» در دیپلماسی خارجی ایران، غافلانه یا عامدانه بی التفات به این واقعیت مانده اند که مشکل آمریکا و تالی تلو ایشان با ایران قبل از گویش متخذه دولتمردان ایرانی، گفتمان ساختار شکنانه ایران انقلابی در سامعه و سامانه و سیطره و ساختار غرب بنیاد و جهانشمولی است که تمامیت آن سیطره طی 3 دهه گذشته توسط این گفتمان نوظهور به چالش کشیده شده.
در غیر این صورت این کمال ساده اندیشی است چنانچه تصور شود همه غیظ آمریکا از ایران بازگشت به ادبیات و رویکرد متخذه احمدی نژاد داشته تا جائی که دکتر ظریف با باورمندی به این «توهم» در حاشیه اجلاس شصت و نهم مجمع عمومی سازمان ملل طرف آمریکائی را هشدار می داد: اگر با ما به توافق نرسید، باید چشم انتظار خطر بازگشت رادیکال ها در ایران باشید!
توگوئی دکتر ظریف واقعاً باور دارد در تمام دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد، روسای جمهور آمریکا و دولتمردان کاخ سفید همه روزه با کابوس محمود از خواب بر می خاستند و همه شب با وحشت از محمود به بستر می رفتند!
(توضیحات بیشتر در مقاله آمریکا نشناسی دکتر ظریف)
http://sokhand.blogspot.com/2014/09/blog-post_84.html
ـ دوم آنکه تحریم های اقتصادی ایران، میوه منحوس «شجره فتنه» در زمین حاصلخیز شهر آشوبی 88 بود. فرآیندی که پاسی طلائی برای کوبیدن آبشار تخریبگرانه آمریکا در زمین منافع ملی ایران را فراهم کرد تا از آن طریق دائرمداران نظام سلطه بتواند از آن فرصت نامیمون با ساختن و مدیریت افکار بین المللی بر علیه ایران بهره برده و با متهم کردن و مستند کردن جمهوری اسلامی به دمکراسی ستیزی و نقض حقوق بشر و نامتعارفی و اتم جوئی، با کمترین هزینه، سنگین ترین تحریم های فلج کننده اقتصادی را بمنظور «بر سر عقل آوردن» ایرانیان بر گرده ایشان تحمیل کنند.
تحریم به بهانه محمود، تحریم به بهانه اتم، تحریم به بهانه دمکراسی، تحریم به بهانه حقوق بشر جملگی گریم حاذقانه ای از تحریم به اتهام میل و اراده ایران به «خود باشی» است.
به بیانی روشن تر، فتنه 88 «علت تحریم» بود نه «دلیل تحریم» و دلیل تحریم ها و جمیع تضییع های مترتب بر ایران را باید از بطن گفتمان انقلاب اسلامی و ایدئولوژی حامل این گفتمان سونداژ و کالبد شکافی کرد.
وضعیت فعلی ایران با آمریکا بمثابه بازتولید و قرینه ای تاریخی از مواجهه سومین امام شیعیان با فرزند معاویة ابن ابی سفیان در چالش تراژیک کربلا است.
چالشی که طی آن «حسین ابن علی» علی رغم استنکاف از بیعت با فرزند معاویه اصراری بر جنگ نداشت و پیشنهاد ترک مخاصمه بدون بیعت را به یزید داد. امری که بصورتی قهری نمی توانست مورد قبول حاکم شام قرار گیرد.
منطق امویان در «تراژدی کربلا» هر چند قابل قبول نبود اما قابل فهم بود.
اصرار امویان بر تحمیل دو گانه «بیعت یا شهادت» به فرزند رسول الله ناظر بر این دلالت بود که نمی توان با خلیفه بیعت نکرد و کماکان در حوزه خلافت ایشان به سلامت ماند و ایام گذراند.
چنین رویکردی در بطن خود برخوردار از یک «بدآموزی» است. امری که می توانست این پیغام بدآموزانه و بدعت ساختار شکنانه را به محیط سیاسی اپیدمی کند که «می توان علی رغم عدم متابعت از نظم و نظام اموی و احتراز از بیعت با خلیفه و کدخدای شامات کماکان در ذیل اقتدار حکومت مانائی و بُرنائی کرد»!
طبیعتاً خلیفه اموی تا آن اندازه شعور سیاسی داشت تا بفهمد رها کردن فرزند رسول الله بدون تن دادن ایشان به بیعت با خود می تواند نظام مستقر اموی را به چالش بکشد و «حسین ابن علی» و سلوک سیاسی وی را به یک الگوی مقاومت و سرکشی و خود باشی برای دیگر چالشگران با هژمونی اموی، مُبدل کند.
همین ظرفیت نیز طی 35 سال گذشته و با نیل ایران به زیست خودباشانه و مستقلانه و بدون تکلف به هژمونی مسلط آمریکائی، دو کشور را در یک دو قطبی آنتاگونیستی در حد فاصل پولارایز «سلطه گر» و «سلطه ستیز» معلق نگاه داشته. هژمونی فائقی که از جانب آمریکا و با رویکردی خویش کامانه نظام بین الملل و از جمله ایران را بر دو محور «یا عاشقم باش» ـ «یا از من بترس» مُخیر کرده و به اعتبار همین ظرفیت، مذاکرات محتوم به شکست پیش بینی می شد؛ چرا که بیرون از تعارف «تعداد سانتریفوژ و غلظت اورانیوم» آنچه که بر روی میز مذاکرات است «پذیرش یا عدم پذیرش اقتدار و هژمونی آمریکا از جانب طرف ایرانی» است!
نگاه کنید به «آمریکا شناسی و آمریکا نشناسی»
http://sokhand.blogspot.com/2013/12/blog-post_4.html
ـ سوم آنکه باورمندان به رویکرد «فاخر بیانی» و «لبخند درمانی» غافل از آن بودند که ترجمه این رویکرد نزد طرف آمریکائی، ندامت از گذشته و ریختن آب توبه بر دوسیه خود و اعـتذار بمنظور جبران آینده از جانب دولتمردان جدید در ایران را افاده معنا می کرد و می کند. این بمعنای تخفیف سیاست و ناآشنائی و نابلدی با مقدمات و بدیهیات حاکم بر نظام بین المللی است که کماکان مبتنی بر «اصل مورگنتائی» مدیریت و وجدان می شود.
با اعتبار دلالت منقضی نشده «اصل مورگنتا» در دینامیزم نظام بین الملل و به اقتفای کیاست مسبوق به سابقه دکتر ظریف در امر دیپلماسی، سماجت «دکتر» بر رویکرد لبخند درمانی و اصرار ایشان بر ما به ازای سیاست خارجی «مسئولیت محور» با سیاست خارجی «قدرت محور» اسباب تحیر کسانی را فراهم کرد که برخلاف انتظار از دکتر ظریف سقف پروازی در تراز وزرای خارجه متبحر در نظام بین الملل را فهم و توقع می کردند!
مطابق قانون طلائی مورگنتا «آنچه که یک واحد موجود در نظام بین الملل را واجد و حائز حق می کند؛ قدرت است» و به همین اعتبار، بیرون از ظواهر و شمایل و مواضع ، شدت و حجم و عمق و میزان «حق مکتسبه» یک عضو در نظام بین الملل با شدت و حجم و عمق و میزان «قدرت» آن عنصر بشمول قدرت و اقتدار نظامی و اقتصادی و سیاسی و معنوی ربط وثیق و مستقیم داشته و دارد.
لذا برخلاف باور دکتر ظریف که معتقدند دیپلماسی نوین «دیپلماسی مبتنی بر مسئولیت» است. ایشان نمی توانند گریزی از این واقعیت داشته باشند که آن نظریه اختصاص به کلاس های دانشگاه دارد و تا اطلاع ثانوی آنچه که عملاً در اتمسفر نظام بین الملل موضوعیت و محوریت و طریقیت در مناسبات جهانی را عهده داری می کند، آن است که:
همان اندازه که قدرت دارید؛ به همان اندازه حق دارید!
بر همین محور نیز باید این حقیقت تلخ را نیز پذیرفت که در فردای شکست محتمل و یا محتوم مذاکرات اتمی ایران و 1+5 هر چند مطابق نظر رهبری عالیه ایران ماهیت ماجرا می تواند موید حقانیت مواضع ایران باشد اما هم زمان و برخلاف نظر رهبری عالیه ایران و به اعتبار همان «قانون طلائی مورگنتا» هژمونی آمریکا با اتکای بر قدرت و برخورداریش از انحصار رسانه های بین المللی باز هم تا آن اندازه از این توان و امکان برخوردار است تا در فردای شکست مذاکرات باز هم ایران را نزد افکار بین المللی بر کرسی تقصیر و اتهام و کارشکنی بنشاند!
تا اینجای مذاکرات نیز اهتمام اصلی طرف آمریکائی برخلاف تصور، شکست مذاکرات نیست بلکه دولتمردان واشنگتن به لطائف الحیل دغدغه شکست دادن ایران در مذاکرات از طریق مقصر جلوه دادن رهبری ایران را داشته و دارند. آمریکائیان در این دور از مذاکرات بی رغبت نیستند تا بتواند با دامن زدن به دو گانه «روحانی ـ رهبری» فرجام مذاکرات را طوری به شکست بکشانند تا نزد افکار عمومی چنین القا شود «رئیس جمهور ایران علی رغم توانش بدلیل مخالفت رهبری نتوانست در مذاکرات با طرف مقابل به توافق برسد» تا از این طریق بتوانند توپ اختلاف را در زمین رقابت بین مسئولین و بالتبع مردم ایران انداخته و بدین وسیله ماهی مراد خود را با گل آلود کردن آب، صیادی کنند.
نگاه کنید به اسیدآسیون سیاست
http://sokhand.blogspot.com/2014/11/blog-post_3.html
توئیت ده گانه آیت الله خامنه ای در تاریخ 10 نوامبر (یک هفته قبل از مشخص شدن نتیجه مذاکرات وین) موید آن بود که رهبری ایران با خواندن دست رقیب، بموقع و از طریق انتشار این توئیت ابتکار عمل را در دست گرفت و بدینوسیله و با ذکر دلائل 9 گانه چرائی حمایت خود از مذاکرات هسته ای مانع از آن شد تا طرف مقابل بتواند ایشان را مقصر شکست در این دور از مذاکرات جلوه دهند.
در این میان تیتر و خبر شیطنت آمیز BBC فارسی در همان ایام را مصداقی از این شیطنت رسانه های تحت امر طرف غربی می توان دید:
«آیا زمان تصمیمگیری نهایی آیت الله خامنهای فرا رسیده است؟»
http://bbc.in/15JrW2p
ـ چهارم آنکه مذاکرات بر محور بُرد ـ بُرد آنهم در موقعیت عدم توازن بین الطرفینی از اساس فاقد اعتبار و انتظار بود.
صراحت تلخ دکتر ظریف در مصاحبه مطبوعاتی بعد از پایان مذاکرات در وین شهادت تلخ و غیر قابل انکاری از بلاموضوعی رویکرد و توقع «بُرد ـ بُرد» در مذاکرات مزبور است!
وقتی ظریف در آن مصاحبه به صراحت گفت:
«نکتهای که برای جامعه بینالمللی و کشورهای غربی کاملا روشن شده این است که درست است تحریمها بر مردم تاثیر منفی میگذارد، ولی نمیتواند مردم ما را از پیگیری حقوقشان باز دارد»
هر چند در پایمردی ایرانیان بر حقوق هسته ای تحت هر شرایطی جای کمترین تردیدی نیست. اما در این میان دکتر با اذعان به این که «تحریم ها بر مردم تاثیر منفی گذاشته» یک واقعیت هر چند تلخ اما گریز ناپذیر را نیز شهادت داده و آن این که طرفین مذاکره کننده فاقد توازن قابل وثوق برای تحصیل فرجام بُرد ـ بُرد می باشند.
دکتر ظریف خود بخوبی با دینامیزم و مکانیزم «داد و ستد» در مذاکرات سیاسی آشنایند. لذا وقتی ایشان صراحت می ورزند «تحریم ها اسباب رنجش مردم ایران شده» این امر بمعنای آنست که طرف آمریکائی در مذاکرات برای فشار بر روی ایران و اخذ امتیاز از ایران برخوردار از گزک مناسب (تحریم ها) است. لذا اکنون جای این پرسش است که طرف ایرانی کدام عقبه آمریکائی را تحت فشار یا کنترل خود دارد تا بتواند با گزیدن آن موضع، طرف آمریکائی را برای مُجاب کردن به دادن امتیاز به خود و تحقق رویکرد «بُرد ـ بُرد» تحت فشار قرار دهد!؟
پاسخ به این پرسش یا یابش پاسخ به این پرسش در فضای مورگنتائی نظام بین الملل، مرز بین واقع بینی و خوش بینی را در اختیار می گذارد.
علی ایحال و علی رغم فقد بضاعت سیاسی ایران در مذاکرات 1+5 نمی توان از حیث نظامی و راهبردی مُنکر موضع بالا دستی ایران در منطقه شد. اما همین موضع بالا دستی منطقاً به دولتمردان ایران حکم می کند تا با اغتنام فرصت از مزیت نسبی خود در منطقه، زمین بازی خود را از حوزه سیاست خارجی منتقل به راهبردهای سیاسی ـ نظامی در منطقه کرده تا از این طریق و با خرید عنصر زمان در واحد مکان (خاورمیانه) و استهلاک توان حریف در زمین عراق و سوریه و لبنان و ایضاً افغانستان، تکلیف تحریم های اقتصادی و شرارت های دشمن را مطابق سنت الهی مشمول مرور زمان و محول به «مشیت موریانه زدگی» تا زمان بقای صرف «بسمک اللهم» نمایند!
ارسال نظر