حسن رحیم‌پور ازغدی در کنار طرح مبانی اسلام ناب به بررسی افراط‌ و تفریط‌ها و کج‌اندیشی‌ها و کج‌رفتاری‌های شکل‌گرفته به نام ‏دین پرداخته است. در این میانه حسن رحیم‌پور ازغدی نقش ویژه‌ای ایفا کرده است و مثل شهید مطهری وارد نقش‌آفرینی شده است و در کنار ‏پروژه طرح مبانی اسلام ناب و بنیان‌گذاری پایه‌های نظری تمدن اسلامی و احیاگری فکری و بازخوانی میراث معرفتی ‏متفکران مبتنی بر اسلام ناب، بررسی افراط ‌و تفریط‌ها و کج‌اندیشی‌ها به‌ نقد مبانی نظری و بازخوانی کج‌رفتاری‌های ‏شکل‌گرفته به نام دین پرداخته است. او ضمن دفاع تام و تمام از اندیشه دینی در لباس یک، به‌نقد سنت رایج مسلمین ‏می‌پردازد‎.‎

‎ ‎مقابله همزمان شهید مطهری با التقاط و تحجر

یکی از ویژگی‌های خاص شهید مطهری که او را از بسیاری از چهره‌های دیگر متفاوت کرده است، توجه و مبارزه همزمان ‏او با التقاط و تحجر است. آن شهید بزرگوار از یک‌سو با نگاه مجتهدانه به تبیین اسلام ناب و اصول اساسی ناظر به ‏مقتضیات زمان می‌پردازد، از سوی دیگر با رویکردهای معارض این نگاه درگیر می‌شود، نگاه‌هایی که یا هسته ثابتی برای ‏دین قائل نیست و آن را با تفکرات دیگر مخلوط کرده یا تنها به حفظ پوسته دین توجه دارد، رویکردهایی که بی‌توجه به ‏متغیرات زمانه صرفاً بر موارد ثابت دین تأکید می‌کنند.‏

‏ رویکردهایی که هر تغییر بر دین را که عرف پذیرفته به رسمیت می‌شناسد و هر چه در فرهنگ، آداب‌ورسوم واردشده ‏فارغ از ماهیت حقیقی یا خرافی آن به رسمیت می‌شناسد، رویکردهایی که بر بعضی جنبه‌های دین تأکید دارد و بر بعضی ‏جنبه‌های دیگر دین بی‌توجه است و به تعبیر آن شهید بزرگوار در کتاب انسان کامل یک انسان کاریکاتوری بار می‌آورد که ‏رشد نامتوازن دارد، رویکردهایی با پرداختن به مسائل فرعی به‌جای مسائل اصلی و دشمن‌شناسی‌های بی‌اولویت.‏

 

‎ ‎آفت‌های اصلاح و مبارزه با تحجر و خرافات

آفت دیگری نیز دراین ‌بین هست، برخوردهای غلط یا قرار گرفتن در پازل نظام سلطه و دشمنان اصل دین. گاهی به نام ‏برخورد با خرافات و تحجر، اصل اندیشه دینی یا بعضی شعائر مورد نقد غلط قرارگرفته است، آفتی که در بعضی ‏اصلاح‌گران دهه بیست تا پنجاه شمسی وجود داشت و البته از افرادی با نیت‌های خیر اما تحت تأثیر قرائت‌های علمی علوم ‏انسانی، فلسفه، علوم اجتماعی، فضای تجربه زده و ساینتیستی-تکنولوژی‌زده تا افرادی با نیت‌های سوء نظیر کسروی و ‏حکمی‌زاده را شامل می‌شد.‏

عده‌ای از افراد هم دست به اصلاح با نیت خیر می‌زدند ولی لوازم اصلاح را نمی‌دیدند، مثل پازل بزرگ‌تر نظام سلطه و ‏مخالفان اصل دین برای خرافه‌نمایی و غیرعقلانی و مساوی با توتم، تابو و جادو دیدن تفکرات دینی را درک نمی‌کردند، یا ‏به‌ افراط، بزرگنمایی آفت‌ها بیش از آنچه که هست، عدم همدلی و موضع اصلاح‌گرانه نه نفی افراد معتقد به این حوزه، درگیر ‏شدن با مردم و نه سران انحراف، بی‌توجهی به التقاط ضمن توه به تحجر و خرافات و… را به همراه داشتند‎.‎

 

‎ ‎اصلاح سنت دینی و مبارزه با تحجر و خرافات در مدل مطهری و مکتب امام

در مدل مطهری و مکتب امام(ره)، بیش از همه چیز جامعیت وجود دارد. هم در منظر ایجابی نگاه اجتهادی هست، هم ‏مبارزه هم‌زمان با التقاط و تحجر. موضع اصلاح‌گری این مکتب بیش از رویکرد نفی‌ای داشتن و مطرح کردن حرف خود ‏در تقابل با دیگران، منظر ایجابی تبیین خود را مطرح کرده و اساساً قرائت صحیح از دین و اسلام ناب را به میان گذاشت، ‏و تلاش کرد تا با طرح موضع صحیح، درگیر نشدن در موارد و دعواهای بی‌نتیجه و انحرافی، افراد و مردم درگیر در این ‏دعواها و جبهه‌بندی‌ها را جذب کند.‏

‏ در برابر قرائت‌های دیگر و انحرافی موضع گرفت، اما موضع‌گیری عالمانه، این موضعگیری عالمانه گاهی به جبهه‌گیری ‏تند و صریح مثلاً در قبال مجاهدین خلق یا اختلاف‌اندازان مذهبی می‌انجامید. سنت‌های باطل و خرافات نفی و نقد می‌شد، مثلاً ‏در مورد عاشورا اما این موارد ضمن تأیید عزاداری و نفی برداشت‌های مادی و التقاطی از عاشورا و از موضع مجتهدانه ‏صورت می‌گرفت، به‌گونه‌ای که مخاطب احساس نمی‌کرد، بنایی در هدم و تضعیف آن وجود دارد.‏

شهید مطهری و مکتب امام هیچ‌گاه برای نقد التقاط یا غرب در جبهه متحجرین، سنت‌گراها، پست‌مدرن‌ها، اخباری‌ها و… ‏قرار نمی‌گرفت، همین‌طور در نقد سنت‌های غلط مذهبی و تحجر و خرافات با روشنفکران، غرب‌زدگان و اباحه‌گرایان ‌همراه ‏نمی‌شدند. ‏

در کنار این نقدها به حفظ سنت‌های درست عزاداری و روضه‌خوانی نیز توجه می‌شد، خود مطهری بیش از همه چیز منبری ‏سنتی بود. مبارزه با تحجر و خرافه، مصلح را به عرصه روشنفکری و همدلی و همراهی با پازل نظام سلطه نمی‌کشاند و ‏باب سوء استفاده و مصادره به مطلوب بسته می‌شد. البته این اصلاح‌گری هزینه هم داشت چنان‌که به امثال شهید مطهری ‏وهابی گفته می‌شد و حتی محیط حوزه چنان شاگردان امام را برنتافت که بسیاری از آن‌ها راهی تهران، دانشگاه و محیط‌های ‏دیگری شدند. امام راحل در موارد متعدد به این مسئله اشاره‌کرده‌اند. امام خطر این طیف را به‌ویژه در قشر روحانی‌شان از ‏هر طایفه دیگر بیشتر می‌دانست: «آن قدر که اسلام از این مقدسین روحانی‌نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر ‏نخورده است» (صحیفه امام ج 21 ص 277-281)‏

در این مدل باید مردم و سران این تفکر را آگاه کرد، اگر همراه نشدند، اشتباهات و آسیب‌های سران این تفکر را نشان داد، ‏آن‌ها را رسوا و منزوی کرد، بدنه مردمی آن‌ها را از آن‌ها جدا کرد و با چارچوب ایجابی جذبشان کرد. برخوردی که ‏مطهری و مکتب امام با گروه‌های مختلف متحجر و خرافی نظیر انجمن حجتیه داشتند، بر همین‌گونه بود. این مبارزه هم ‏دارای اولویت است.‏

‏ در این مرحله مدل مکتب امام برخورد صریح و حتی مشخص کردن برچسب‌های گویای این تفکرات و سران آن‌هاست مثل ‏ولایتی‌های بی‌ولایت درباره انجمن حجتیه یا تعابیری مثل مقدس‌نماها، متحجرین، اسلام اشرافیت و ابوسفیان، اسلام ‏آمریکایی، اسلام سرمایه‌داری، اسلام مستکبرین، اسلام منافقین، اسلام راحت‌طلبان و فرصت‌طلبان، اسلام ملاهای کثیف ‏درباری، اسلام مقدس‌نماهای بی‌شعور حوزه‌های علمی و دانشگاهی، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و ‏سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه‌داران بر مظلومین و پابرهنه‌ها، اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام ‏سازش و فرومایگی، اسلام مقدس‌نماهای متحجر و سرمایه‌داران خدانشناس و مرفهین بی‌درد.‏

‎ ‎اسلام آمریکایی و آخوندهای انگلیسی و متحجرین، پرونده‌ای که هنوز باز است

همان‌گونه که امام در منشور روحانیت می‌فرمایند پرونده این تفکر هنوز باز است! در عصر ما این تفکر هم با ‏صورت‌گرایی مذهبی و تقلیل و فروکاستن دین به یک سری مناسک همراه است، هم با پیگیری خرافاتی در مناسک و آیین‌ها ‏مثل عزاداری، هم با اختلاف اندازی بین شیعه و سنی، هم با مناسبت‌سازی مذهبی، هم با نفی حکومت اسلامی و نظام ‏اسلامی، هم با همراهی با نظام سلطه و… یعنی در ضلع تحجر هم جبههٔ بزرگی شکل‌گرفته هم در جامعه دینی ما خوره‌وار ‏در اندیشه، گرایش‌ها و عمل اقشار مختلف و حتی بچه‌های انقلابی جاخوش کرده است.‏

‏ یک ضلع آن شبکه‌های ماهواره‌ای و جریان‌های جاذب خرافات یا تحجر مثل جریان شیرازی‌ها، انجمن حجتیه، مدارس، ‏هیئات، کانون‌ها و… این گروه‌هاست، ضلع مهم‌تر آن ریشه‌دار شدن این انحرافات در بینش، گرایش و منش مردم و حتی ‏حزب‌اللهی‌هاست. مثلاً در مورد خرافات عزاداری‌ها حتی در مجامع حزب‌اللهی رگه‌هایی از این موارد نفوذ کرده است. ‏فشارهای بیرونی و شدت انسجام جبهه فرهنگی انقلاب مخملی و جنگ نرم دشمن نیز در بسیاری اوقات فرصت و اولویت ‏برخورد و اصلاح این ضلع را گرفته و این جریان به صورت خوره به جان اندیشه و عمل اسلامی و حاملان آن گفتمان ‏افتاده است‎.‎

‎ ‎رحیم‌پور و تداوم سنت فکری مطهری و مکتب امام (ره)

در این میانه حسن رحیم‌پور ازغدی نقش ویژه‌ای ایفا کرده است و مثل شهید وارد نقش‌آفرینی شده است و در کنار پروژه ‏طرح مبانی اسلام ناب و بنیان‌گذاری پایه‌های نظری تمدن اسلامی و احیاگری فکری و بازخوانی میراث معرفتی متفکران ‏مبتنی بر اسلام ناب، بررسی افراط‌وتفریط‌ها و کج‌اندیشی‌ها به‌نقد مبانی نظری و بازخوانی کج‌رفتاری‌های شکل‌گرفته به نام ‏دین پرداخته است؛ او ضمن دفاع تام و تمام از اندیشه دینی در لباس یک مجتهد  به‌نقد سنت رایج مسلمین می‌پردازد‎.‎

نقد نگاه‌های غلط به غرب و مرزبندی با سنت‌گریان، اخباری‌ها، متحجرین و پست‌مدرن‌ها نقد رفتارهای غلط و بی‌بصیرت ‏با جریان‌های غرب‌گرای نظری یا غرب‌زده عملی، نقد اندیشه‌های تنزه‌طلبانه نسبت به جامعه و حکومت دینی، نقد رفتارها و ‏مناسک خرافی، ظاهرگرایانه و غیر ظلم‌ستیزانه، نگاه‌های مذهبی فارغ از عقلانیت و عدالت‌خواهی و…نمونه‌هایی از پروژه ‏فکری و اصلاحی اجتماعی حسن رحیم‌پور بوده است‎.‎

این نقد انتزاعی نبوده و از دل زندگی و ارتباط مستقیم رحیم‌پور با این مدل‌ها در کودکی و نوجوانی‌اش در مشهد تا در ‏جوانی‌اش در دوره حوزوی و میان‌سالی نقش‌آفرینی‌اش در محیط‌های مختلف رسانه‌ای، دانشگاهی و عمومی برخاسته است. ‏آن‌هم در دوره‌ای که به‌واسطه ملاحظات درست و غلط، اکثر نقش‌آفرینان اسلام‌گرا در حوزه نظر و عمل، مسیری دیگر طی ‏کرده‌اند و حاضر به انجام این وظیفه خطیر و پرهزینه نشده‌اند‎.‎

‎ ‎رحیم‌پور، به جرم تحجرستیزی، مثل مطهری‎!‎

این مبارزه برای رحیم‌پور هزینه داشته است، برچسب‌های متعدد و ترور شخصیتی از جانب جریان‌های مختلف: ‏برچسب تئوریسین افراط و خشونت از تجدیدنظرطلبان، تا برچسب بی‌سواد و سطحی از جانب سنت‌گرایان و پست‌مدرن‌ها و ‏غرب‌شناس‌ها، برچسب بابک زهرایی و مارکسیست از طرف لیبرال‌ها، برچسب وهابی و توهین از جانب متحجرین، ‏انجمن حجتیه‌ای‌ها، اسلام انگلیسی و…، تا نقد بی‌پایه و سست و مغالطه در باب سخنان او از جانب تیپ‌های سنتی تحت ‏عنوان توهین او به شیعه! تا نادیده گرفته شدن او و آثار دقیق و متعددش در حوزه و دانشگاه حتی در میان انقلابیون، تا برهم ‏زدن جلسات سخنرانی‌اش و تهدید و ترور و…. هزینه‌هایی که هیچ گاه رحیم‌پور را به عقب‌نشینی بازنداشته است‎.‎

‎ ‎ما و رحیم‌پور: عزاداری برای مطهری نسل ما یا فراگیرسازی و بسط پروژه فکری او؟‎!‎

حال سؤال اساسی برای ماست، نسبت ما با اصلاحگرانی نظیر رحیم‌پور به‌ویژه در حوزه برخورد او با متحجرین چیست؟

پروژه بازخوانی تفاوت نگاه اسلام ناب با متحجرین، وحدت‌شکنان و اسلام انگلیسی باید تبدیل به حرکت جدی شود که ‏اقدامات غلط سران آن و مبانی غلط رفتاری و بینشی آن مورد نفی و طرد قرار بگیرد. جریان‌های سردمدار آن باید با ‏بحث و آگاه‌سازی عمومی منزوی شوند. قبل از این که برخورد با مناسک غلط به برخورد نیروهای انتظامی، برخورد ‏امنیتی و حکومت با این جریانات کشیده شود، باید با یک جریان جدی مخالفت مردمی آن‌هم به صورت فکری-مبنایی ‏روبه‌رو شود. برائت از آنان مسئله‌ای مهم است.‏

این حرکت سران جریان اصلاح‌گری دینی نظیر رحیم‌پور باید مورد توجه و حمایت جدی قرار بگیرند. چرا نباید این ‏آثار و حتی سایر آثار رحیم‌پور مورد بازخوانی، موضوع حلقه‌های مطالعاتی، رونمایی، توزیع گسترده، موضوع ‏مطالب و پرونده‌های رسانه‌ای، هدیه و… قرار گیرد.‏

‏ چرا باید استفاده از این افراد به سخنرانی‌های بعضاً سالیانه و چند سال در میان وی در دانشگاه‌ها، حوزه‌ها و ‏محیط‌های عمومی محدود شود و آثار و کتب و حرکت‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی اصلاحی آنان مورد توجه ‏و پشتیبانی قرار نگیرد.‏

‏ برخوردی که جبهه معارض ما در مورد چهره‌هایشان می‌کند، باید زمینه درس‌آموزی برای استفاده ما از ‏چهره‌های جبهه فرهنگی انقلاب شود. چرا باید این قدر حساسیت‌ها و فراگیرسازی کم باشد که این افراد جرئت ‏توهین و… پیدا کنند؟ ‏

چرا نباید یک موج جدی حمایتی و عملی از این چهره‌ها ایجاد شود و از سوی دیگر خود این چهره‌ها مورد حمایتی ‏قرار گیرند که فضا هم برای آن‌ها هم برای دیگرانی که می‌خواهند پا در این عرصه بگذارند باز شود؟ فرض کنیم ‏یکی از چهره‌های روشنفکری یا همین جریان‌ها کتاب جدید نوشته بودند، یا بحثی مطرح می‌کردند، با کلی ‏سروصدای رسانه‌ای دنبال می‌شود، کلی مقاله و پرونده و تقدیر و بازخوانی و رونمایی و… برگزارشده بود‎.‎

بیش از آنکه منتظر عزاداری بر ترور جسمی یا شخصیتی رحیم‌پور مثل مطهری باشیم، بهتر است در بسط این مکتب ‏فکری و مقابله با اسلام آمریکایی و تشیع انگلیسی با آنان همراه باشیم‎