درباره نقش فرانسه در مذاکرههای هستهای
به گزارش پايگاه خبري تحليلي «پارس»، روحالله شهسوار در صفحه اجتماعي خود نوشت:
چرا فرانسه که در آغاز مذاکرههای هستهای (دورهی خاتمی/شیراک) نقش کم و بیش مثبتی در این روند داشت، در دورههای بعدی (احمدینژاد/سارکوزی و روحانی/اولاند) نقش بسیار منفی و سرسختی را بازی کرده است؟ در دوران نیکلا سارکوزی، وی هرگونه مذاکره با ایران را وقت تلف کردن میدانست و حتی در آخرین نشست جی۸ که به عنوان رییسجمهوری فرانسه در آن حضور داشت، این سیاست اوباما را مسخره کرده بود. اما اوج این نقش منفی را میتوان در مداخلهی ناگهانی لوران فابیوس در سال گذشته دید. آنجایی که با حضور وی در وین، در حالیکه خبرهای امیدوارکنندهای از پشت درهای بسته درز میکرد، ناگهان همه چیز به هم ریخت توافقی که به نظر دستیافتنی میرسید، ناگهان از روی میز برچیده شد. مقامهای رسمی اعلام کردند علت اصلی دست نیافتن به توافق اولیه، مخالفت فرانسه بوده است.
دلیل این موضعگیری و این چرخش سیاست خارجی در قبال ایران چیست؟
شاید تا یکی دو سال گذشته نفوذ اسراییل یا عربستان سعودی بر موضع فرانسه در برابر مسئلهی هستهای ایران از دیدهی همگانی پنهان بود و تنها متخصصان روابط خارجی به این مسئله توجه داشتند. اما امروز کمتر کسی است که تردیدی بر این واقعیت داشته باشد. در اصل این واقعیت دیگر تردیدی نیست و اختلاف تنها در چرایی و کم و کیف این ماجراست. در ادامه میخواهم چراییِ این مسئله را نشان بدهم.
سعودیها همانقدر که در فرانسه پول خرج میکنند در انگلستان هم خرج میکنند و وضع اقتصادی فرانسه با انگلستان فرق چندانی ندارد. اسرائیلیها هم اگر نفوذ بیشتری بر بریتانیا نداشته باشند، از نفوذ کمتری هم در شبهجزیرهی سلطنتی برخوردار نیستند. پس نمیتوان گفت که تنها قدرت اقتصادی عربها یا نفوذ سیاسی اسرائیلیها دلیل این تفاوت نقش فاحش بین فرانسه و بریتانیا است. بلکه زاویههای دیگری وجود دارد.
دلیلهای مهمی که فرانسه را به موضعگیری خرابکارانه (از نظر ما ایرانیها) میکشاند را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
نخست:
باید از سابقه و سنت سیاست خارجی ضد آمریکایی یا دست کم غیر آمریکایی در فرانسه یاد کرد که دیگر امروز به یک اصل تبدیل شده است. این اصل از فردای جنگ جهانی دوم تا امروز دستنخورده باقی مانده و چپ و راست کموبیش به آن پایبندند. حتی در انتخاباتهای ریاستجمهوری نامزدها برای به نمایشگذاشتن ژستی ضدآمریکایی باهم رقابت میکنند. (یکی از مهمترین دلیلهای رشد رای جریان جبههی ملی/راست افراطی و شخص مارین لوپن در این است که او توانسته رایدهندگان را متقاعد کند که یک ضدآمریکایی واقعی است.) در بسیاری از مسئلههای بینالمللی، جاهایی که آمریکا وارد عمل میشود فرانسویها ترمز میزنند، مثل عراق و افغانستان، وجاهایی که آمریکاییها عقب میکشند، فرانسویها جلو میزنند، مثل لیبی و مالی و سوریه. این رفتار تا حدود زیادی به سنت سیاست خارجی فرانسه بر میگردد که با سلطهی آمریکا کنار نمیآید. برخلاف آنها، بریتانیاییها آمریکا را از خود میدانند و دلیلی بر داشتن سیاست خارجی مستقل از آنها نمیبینند. سعودیها و اسرائیلیها این شکاف را درک کردهاند و با فرانسه وارد معامله شدهاند.
نکتهی دوم هم
همانطور که بالاتر اشاره شد و همه میدانند، منافع اقتصادی است. البته این منافع اقتصادی تنها به دلارهای سعودی ربط ندارد. بلکه فرانسه دنبال جای از دست رفتهی خود در ایران است. فرانسه تا پیش از تحریمها در صنایع نفت و اتومبیلسازی ایران سرمایهگذاری زیادی کرده بود و سود زیادی هم میبرد. همچنین واردات زیادی در لوازم آرایشی و خانگی به ایران داشت. در مذاکرههای پیشینِ هستهای هم قرار بود بخش قابل توجهی از فرایند غنیسازی با مشارکت فرانسه انجام شود. اما آمریکاییها، تحت نفوذ سعودیها و اسراییلیها، ناگهان بازی فرانسه را به هم زدند و صنعت این کشور ضرر بسیاری دید و بازار جذابی را از دست داد.
حالا فرانسویها میخواهند به آمریکاییها نشان بدهند که
۱- آنها نمیتوانند و نباید هروقت خواستند بازی فرانسه را خراب کنند و هروقت نظر و شرایطشان عوض شد همه چیز را به قبل برگردانند.
۲- فرانسویها نمیخواهند که پس از توافق هستهای، آمریکایی یا بریتانیاییها یا آلمانیها جای آنها را در ایران بگیرند و سر آنها بیکلاه بماند. پس آنها به دنبال تضمینهای لازم در جهت منافع خودشاناند.
برخلاف آنچه که گفته میشود، فرانسه فقط حامل منافع اسراییل و سعودی نیست. بلکه از وضعیت کنونی برای پرداختن به مواضع سیاسی و رسیدن به منافع اقتصادی خودش سود میبرد. تا همینجا هم سعودیها و دیگر کشورهای عربی حاشیهی خلیج فارس بسیار مدیون فرانسویهایند و برای جبران آن کلی هم پول هزینه کردهاند و اسلحههای فرانسوی خریدهاند. اسراییلیها هم به همچنین. (هرچند که به زودی با تصویب طرح به رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطینی در پارلمان فرانسه، ماه عسل روابط فرانسه-اسراییل به پایان خواهد رسید.)
در اینجا باید از بازی هوشمندانهی سعودیها را درس گرفت. هرچند که دولت ایران هم بد بازی نکرده و به رغم اینکه نتوانسته دست بالا را در برابر سعودیها داشته باشد، اما دستکم سیاستهای آنها را تا کنون خنثی کرده است. نزدیکی به آمریکای کدخدا نقش مهمی در این خنثیسازی بازی کرده است. اما به نظر میرسد دیپلماتهای ایرانی نقش آبدارچیها را دستکم گرفتهاند. کشورهایی مثل فرانسه، بریتانیا و آلمان، هرچند نمیتوانند بازیگر نهایی باشند، چنانچه در مذاکرههای دولت خاتمی با سه کشور اروپایی ثابت شد، اما به اندازهی کافی اهرمهایی برای خراب کردن بازی در اخیتار دارند. دستکم فرانسه یک بار این واقعیت را ثابت کرده است.
خدا میرحسین موسوی را حفظ کند. وی در نقد سیاست خارجی پروندهی هستهای، سیاست دولتهای خاتمی و احمدینژاد را اشتباه میداند. او در سال ۸۸ میگفت ما نباید از ابتدا با بلوکها (سه بزرگ اروپایی در زمان آقای خاتمی و ۵+۱ در زمان احمدینژاد و روحانی) پشت یک میز بنشینیم. بلکه باید جدا جدا با قدرتهای غربی وارد مذاکره بشویم و هرکدام را به سمت منافع ملی خودشان سوق بدهیم و از اتحاد آنها علیه خودمان جلوگیری کنیم. روشی که متاسفانه برعکس آن عمل شده و میشود. امیدوارم در فرصتی دیگر توضیح بیشتری دربارهی این نگاه بدهم.
ارسال نظر