طی یک سال و نیم گذشته تکاپوی بسیاری برای واکاوی مفهوم «اعتدال» صورت گرفته است و علاوه بر برگزاری تعدادی همایش دولتی با حضور چهره های نزدیک به رییس جمهور برای تشریح این شعار انتخاباتی، بعضا مقالات و نوشتارهایی نیز جهت توضیح، نفسیر و تبیین «اعتدال» منتشر شده است.

 در همین راستا، یکی از آخرین تلاش های صورت گرفته را باید انتشار آخرین شماره ماهنامه مهرنامه دانست. ارگان جریان شبه روشنفکری داخل کشور که با حمایت های ویژه چهره های نزدیک به حزب کارگزاران سازندگی، در تلاش است تا همواره دیدگاه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی لیبرالهای وطنی را تئوریزه کند.

 مهرنامه در آخرین شماره با انتشار پرونده ای برای حسین بشیریه استاد سابق علوم سیاسی دانشگاه تهران که در حال حاضر در آمریکا به سر می برد، از وی به عنوان«پیشگوی عصر اعتدال» نام برده و ضمن بازخوانی  زندگی و تالیفات وی، نتیجه گرفته که جای خالی وی این روزها بیش از همیشه احساس می شود چرا که بازخوانی نظریات او نشان می دهد بشیریه کسی است که در نیمه دهه 80 با ارائه برخی شاخص های سیاسی- اجتماعی پیش بینی کرده بود در صورت وقوع این شرایط، دوران گذار به دموکراسی (اعتدال) تسریع می شود.
 
جالب آنکه عمده استدلال این نشریه درباره نتیجه گیری مورد اشاره نیز مبتنی بر مقاله بشیریه در تیر ماه سال 1383 با عنوان «نقش نخبگان در گذار به دموکراسی» در نشریه آیین است که در آن مقاله وی به زعم خودش ضمن بررسی موانع توسعه سیاسی و گذار به دموکراسی، با ذکر دلایل چهارگانه ای می نویسد:
 
«در چنین شرایطی (توقف در وضعیت گذار به دموکراسی) هیچ یک از اجزای تشکیل دهنده نخبگان حاکم، توانایی غلبه‌ نهایی بر سایر اجزا را نداشته باشند و اختلاف‌ها تقریبا به‌ صورت فیصله نیافته از طریق غلبه ادامه پیدا کند. بنابراین فقدان‌ توانایی غلبه یک بخش از نخبگان حاکم چه از حیث ساختاری‌ و چه از حیث حقوقی بر سایر اجزای نخبگان حاکم ضروری‌ است.

دوم اینکه اجزای مختلف نخبگان حاکم از حیث‌ سازماندهی به نیروها و بسیج نیروهای خودشان نسبتا مشابه‌ باشند، سازمان‌هایی را برای خود تولید کرده و گسترش داده‌ باشند.
 
سوم اینکه هیچ یک از اجزای تشکیل دهنده نخبگان‌ حاکم دارای وابستگی شدید به فشارهای توده‌ای نباشند؛ به‌ عبارت دیگر استقلال عمل از فشارهای توده‌ای که در پشت‌ برخی از اجزای تشکیل دهنده نخبگان است موجود باشد.
 
 و چهارم اینکه بحرانی عاجل یا در شرف وقوع اتفاق افتاده باشد که اجزا گسیخته نخبگان حاکم را به این نتیجه برساند که برای‌ منافع ملی یا منافع حکومتی یا منافع مشترک بایستی با یکدیگر توافق کنند. در حقیقت همه گذارهایی که در اروپای جنوب، آسیای جنوب شرقی و موارد توفیق‌آمیز گذار بر دموکراسی‌ اتفاق افتاده، نتیجه حدوث این چهار شرط اساسی است.»
 
لذا بر اساس این دلایل چهارگانه، مهرنامه نتیجه گرفته است که اگر چه این شرایط هیچ کدام در سالهای پایانی دوران اصلاحات به وقوع نپیوست و سالها تلاش روشنفکران و اصلاح طلبان برای وصول به جامعه مدنی، به انتخاب محمود احمدی نژاد انجامید اما این شرایط چهارگانه در سال 92 به وقوع پیوست و در نهایت حسن روحانی با کسب آرای اکثریت مردم توانست مسیر حرکت به دموکراسی را تسریع کند.
 
اما در این باره گفتنی هایی است:
 1. فارغ از همه پروپاگاندای رسانه ای نشریات اصلاح طلب برای مهم نشان دادن نظرات فردی مانند حسین بشیریه، باید توجه داشت که وی علیرغم سالها مطالعه و تدریس در رشته علوم سیاسی، نه تنها همچنان هیچ نظریه مشخص و مدونی از خود ندارد، بلکه عمده آثار به جا مانده از وی «ترجمه» و «شرح» اندیشه فلاسفه غرب بوده است. همچنین بیشترین تلاش وی نیز در سی سال گذشته تکاپو برای تطبیق صوری نظریات غیر بومی با تحولات جمهوری اسلامی بوده، لذا پیش از هر چیز این اشکال بوجود می آید که چگونه می توان با تکیه بر نظریات و تئوری های غیر بومی، درصدد پیش بینی تحولات سیاسی- اجتماعی کشور دیگری بود که جمیع شرابط آن فاصله قابل توجهی با آن نظریه پردازی ها داشته است؟
 
آیا به عنوان مثال می توان بر اساس نگاه «امام- امت» به تحلیل تحولات اروپای غربی یا آمریکا پرداخت که از آن طرف بسیاری اصرار دارند با تکیه بر نظریه های غیربومی و کاملا بی ارتباط با فرهنگ سیاسی- اجتماعی ایران، تحولات جمهوری اسلامی را با نظریات کاملا غیر بومی تئوریزه یا حتی پیش بینی کنند؟
 
2. منتشر کنندگان مهرنامه در حالی عنوان «پیش گوی عصر اعتدال» را برای حسین بشیریه انتخاب کرده اند که به نظر می رسد شخص وی نیز در حال حاضر دیگر اعتقادی به چنین مساله ای ندارد چرا که مهرنامه تعمدا بسیاری از مواضع متاخر بشریه را سانسور کرده و با گزینش بخشهایی خاص از مواضع وی طی سالهای قبل از انتخابات 88، به تصنعی ترین وجه ممکن تلاش کرده تا مفهوم «گذار به دموکراسی» را مترادف «اعتدال» دانسته و آن را به عنوان یک پیشگویی تاریخی به نام تئوری پرداز اصلی اصلاحات در ایران طی سالهای دوم خرداد معرفی کند.
 
اما بازخوانی گفتگوی حسین بشیریه با نشریه اینترنتی لوگوس در آذرماه سال 88 به خوبی نشان می دهد متاخر ترین مواضع وی نه تنها ارتباطی با مفاهیم اعتدال و گذار به دموکراسی و ... ندارد بلکه در عمل وی را باید به عنوان پیشگوی ناکام «براندازی جمهوری اسلامی ایران» لقب داد چرا که وی در ماه های پس از انتخابات 88 یکی از شبه روشنفکرانی بود که با رصد متعصبانه و تک ساحتی تحولات ایران، خیلی زود نتیجه گرفته بود روند فروپاشی رژیم آغاز شده و باید برای تسریع در این راستا، فردی مانند حسینعلی منتظری رهبری جنبش سبز را برعهده بگیرد:
 
«تاکنون موسوی، کروبی و خاتمی جنبش را با احتياط و ميانه روی (!) رهبری کرده اند. از سوی ديگر آيت الله منتظری بيانات مهمی را مطرح کرده است که شورش عمومی عليه نظام دينی را توجيه می کند و رژيم را به دليل رفتار ناعادلانه و بی رحمانه اش با معترضين معزول می سازد. جايگزينی تدريجی رهبران راديکال تر به جای رهبران معتدل همچنين به معنای تغيير اساسی در ايدئولوژی جبنش خواهد بود. جنبش از درخواست ابطال نتايج انتخابات به سوی به چالش کشيدن مشروعيت کل ساختار قدرت حرکت خواهد کرد ... به نظر می‌رسد که رويارويی جاری به شکلی روزافزون به خلق يک وضعیّت انقلابی بينجامد.»
 
وی در ادامه آن گفتگو نیز رادیکال ترین بخش نظرات خود را درباره جمهوری اسلامی بیان کرده و تاکید کرده بود:
 
«من قطعاً با نظر آنهايی موافقم که مخالف تعامل (با جمهوری اسلامی) هستند. من هم فکر می‌کنم که تعامل به يک معنا، به رژيمی که با يک بحران عميق مشروعیّت مواجه است، مشروعیّت می‌بخشد. از طرف ديگر به جنبش رو به رشد و دموکراتيک مخالفان، احساس جداماندگی را القاء می‌کند، جنبشی که انتظار حمايت معنوی و اخلاقی از تمام کشورهای دموکراتيک دارد.»
 
لذا توجه در آخرین مواضع بشیریه نشان می دهد وی  پیش از آنکه در مقام «پیشگویی عصر اعتدال» یا «گذار به دموکراسی» باشد، «پیشگوی ناکام براندازی جمهوری اسلامی» بوده که خواهان رادیکال تر شدن اپوزیسیون علیه نظام مستقر و قانونی در کشور بوده است.
 
پیش گویی ایی که البته میزان سطحی و سیاست زده بودن آن در جریان تحولات سال 88 بویژه روز 9 دی نمایان شد و به فاصله چند سال بعد از آن نیز،  به سبب هژمونی گفتمان جمهوری اسلامی، نه تنها با حصر سران فتنه هیچ خللی در ساختار قدرت نظام بوجود نیامد بلکه عمده مدعیان تقلب در انتخابات سال 88 ضمن شرکت در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 عملا به ادعای چهار سال قبل خود پاسخ دادند، چرا که اگر نظام جمهوری اسلامی اهل هر گونه تقلب در انتخابات بود، اساسا شرکت در انتخابات در چنین نظامی معنا پیدا نمی کرد، کما اینکه حسن روحانی نیز به عنوان گزینه مورد علاقه اصلاح طلبان در این انتخابات با کسب آرای اکثریت ملت، تبدیل به خروجی همان صندوق رایی شد که چهار سال قبل از آن محمود احمدی نژاد از دل آن بیرون آمده بود.
 
3. و در نهایت اینکه ارگان شبه روشنفکران وطنی در حالی حسین بشیریه را به عنوان «پیش گوی عصر اعتدال» یا همان دوران گذار به دموکراسی معرفی کرده است که اساسا این پیش فرض با نگاه بسیاری از رای دهنگان به دکتر حسن روحانی در تباین است، چرا که بخش قابل توجهی از کسانی که در انتخابات 24 خرداد 92 نام روحانی را به داخل صندوق های رای انداختند، همان افرادی بودند که 4 سال قبل نیز نام محمود احمدی نژاد را به داخل صندوق های رای انداختند.
 
به بیان دیگر، در دموکراسی که توده های مردم میزان نقش آفرینی شان از نخبگان بیشتر است، عمدتا نگاه های سیاسی و به اصطلاح نخبه گرایانه در اولویت دوم تاثیرگذاری قرار می گیرند و موید این مساله نیز رای اول تمام جمهور منتخب پس از انقلاب در اکثریت قابل توجه شهرهای کوچک و روستاهای سراسر کشور است که عمده نگاه مردم در این مناطق برای انتخاب رییس جمهور، نگاه های غیر سیاسی است نه رای دادن با هدف گذار به دموکراسی!
 
با این اوصاف اصرار مهرنامه بر تقلیل و تفسیر رای اکثریت مردم به دکتر حسن روحانی در انتخابات 92 به خواسته های سیاسی شبه روشنفکران، یادآور توهمات این طیف در سالهای 76 تا 84 است که مدعی بودند 20 میلیون رای دهنده به خاتمی، خواستار ایجاد توسعه سیاسی، جامعه مدنی و در نهایت عبور از جمهوری اسلامی هستند اما نتیجه انتخابات سال 84 کاملا در تعارض با تمام تئوری بافی های یاد شده بود و دورترین فرد ممکن به تحلیل های آن روزهای اصلاح طلبان توسط توده های مردم به ریاست جمهوری رسید تا بار دیگر ثابت شود نمی توان با شرح و ترجمه نگاه های غیر بومی به تحولات سیاسی ایران، به تحلیل و نتیجه گیری درستی در این باره رسید. کما اینکه همین طیف تا پیش از سوم تیر 84 نیز از قطعی شدن وقوع نظریه «ترمیدور» کرین برینتون در جمهوری اسلامی و پایان دوره انقلابی ها سخن می گفتند اما انتخابات ریاست جمهوری نهم به عنوان بزرگترین مثال نقض این ادعا، در عمل نشان داد هیچ یک از نظریات ترجمه ای توانایی تحلیل دقیق رفتارشناسی مردم ایران را ندارند.