پايگاه خبري تحليلي «پارس»- عباس حاجي‌نجاري- ريشه فتنه بعد از انتخابات دهم رياست جمهوري تنها توهم تقلب در انتخابات و تحريك احساسات رأي‌دهندگان براي به آتش كشاندن خيابان‌ها و هجمه به اصول و ارزش‌هاي نظام و... نبود بلكه ريشه چالش اصلي در فضاي كشور كه منجر به حوادث تلخي نظير فتنه تير 78 يا خرداد 88 شد، نفوذ كساني در عرصه قدرت بود كه باور به مباني نظام نداشته و پس از حضور در قدرت كوشيدند تا نظام را از درون استحاله كنند، به گونه‌اي كه نطفه فتنه‌هاي بعدي در كارگاه‌هاي توسعه سياسي در مركز مطالعات وزارت كشور در سال‌هاي 76 و 75 بسته شد كه در پي تغيير مباني نظام و عبور از قانون اساسي بود. 

اكنون و پس از آن تجربيات تلخ به رغم آنكه مدعيان آن تفكر در انتخابات دوم شوراها و رياست جمهوري 84 و 88 و انتخابات مجالس هفتم، هشتم و نهم، ‌پاسخ لازم را از مردم گرفته، اكنون با تفسير وارونه از انتخابات سال 92، تلاش دارند تا بدون عذرخواهي از مصائبي كه در گذشته بر نظام تحميل كرده‌اند، مجدداً به عرصه سياسي كشور بازگردند.

آنچه كه اين روزها در قالب بازگشت «خاتميسم» در عرصه رسانه‌هاي اين جريان و در پي «خلق رهبري» براي جبهه موسوم به اصلاحات است از اين روند ريشه مي‌گيرد و در اين مدل‌سازي تلاش مي‌شود تا از رئيس‌جمهوري پيشين چهره‌اي اسطوره‌اي بسازند تا از اين طريق بتوانند نحله‌هاي  مختلق جريان متبوع را كنار هم گرد آورند. روزنامه آرمان در هفته گذشته در اين زمينه مي‌نويسند: اصلاح‌طلبان در پيشاني سياست‌ورزي خود «مهره‌اي» دارند كه فصل‌الخطاب اين جريان و نقطه ثقل اين اردوگاه سياسي است و از ميان طيف‌ها و نحله‌هاي مختلف اصلاح‌طلبي كسي نيست كه او را رهبر اين جريان سياسي نداند.

در زمينه تحرك جديد اصلاح‌طلبان و تبعات آن نكاتي چند قابل ذكر است: 

1- تلاش كنوني براي انسجام پيكر چندپاره جريان اصلاحات ذيل عنوان «خاتميسم» مسبوق به سابقه است. در شهريور سال 86 نيز محمدرضا تاجيك، رئيس مركز بررسي‌هاي استراتژيك رياست جمهوري دوران خاتمي،‌با بهره‌گيري از همين واژه از بازگشت آقاي خاتمي به عرصه سياسي كشور خبر داده بود،‌ بازگشتي كه سرانجام آن به فتنه بعد از انتخابات خرداد 88 انجاميد. 

2- انگاره‌سازي از اين واژه تنها معطوف به بازگشت يك چهره سياسي به عرصه قدرت نيست،‌ بلكه آنگونه است كه محمد قوچاني، سردبير هفته‌نامه صدا تحت عنوان اين واژه براي «اصولگرايان» خط و نشان كشيده و از او به عنوان خط قرمز اصلاح‌طلبان نام برده و مي‌نويسد: امروز دفاع از خاتمي ضرورت اصلاح‌طلبي است، در واقع اصولگرايان بايد بدانند كه خاتمي خط قرمز ماست و اجازه تعرض و تعريض به او را نخواهيم داد. 

3- به‌كارگيري واژه خاتميسم اگر به معني فردپرستي باشد كه شرك است و اگر به عنوان نماد يك تفكر و ايدئولوژي است كه طبعاً نبايد ذيل نام يك فرد باشد چرا كه انقلابيون حتي واژه خمينيسم را نيز برنتافتند مضافا بر اينكه اگر اين ايده مبتني بر جامعه مدني باشد كه آقاي خاتمي اوايل رياست جمهوري خود مطرح كرد، از اساس با مباني نظام در تغاير است و اگر معطوف به تجربه هشت ساله رياست جمهوري 76 و 84 است كه اشكالات و ضعف‌ها و ارزش‌‌ستيزي‌هاي آن دوران كه هنوز هم موضع رسمي در مورد آن اعلام نشده آنچنان است كه سرنوشت انتخابات دوم شوراها و رياست جمهوري سال 84 را براي اين جريان رقم زد. اينها گوشه‌اي از مواضعي است كه نظريه‌پردازان شاخص جريان اصلاحات در تبيين انديشه خاتميسم در آن دوران مطرح مي‌كردند. 

- جامعه مدني ولايت فقيه را نمي‌خواهد حتي ولايت را نمي‌خواهد، چه رسد به مطلقه، ما احتياج به رهبر نداريم، مگر مردم يتيمند كه پدر بخواهند، فاشيست‌ها دنبال رهبر مي‌گردند.
- ولايت فقيه يعني خودكامگي و توسعه سياسي نفي خودكامگي است. 
ولايت فقيه يعني خلافت توتاليتر و ضدمردمي 
- امام (خميني) را بايد به موزه تاريخ سپرد. دوران ختم انقلاب فرا رسيده است. 
- مگر مردم ميمونند كه از مراجع تقليد كنند. 
- اگر ماركس مي‌گفت مذهب افيون توده‌هاست من مي‌گويم نه تنها افيون توده‌هاست بلكه افيون حكومت‌ها هم است. 

آنها در آن دوران كارشان به جايي رسيد كه گفتند عليه خدا هم مي‌شود تظاهرات كرد و طبيعي است كساني كه تظاهرات عليه خدا را جايز مي‌دانند به طور اولي فتنه‌گري‌هاي سال 78 و 88 و ريختن به خيابان‌ها و آتش زدن‌ها و... مجاز است، ‌آقاي خاتمي به رغم آن هزينه‌هاي سنگيني كه هيچ حكم قضايي عليه فتنه و سران آن نمي‌تواند مكافات براي آن باشد،‌ اكنون با اين جمله كه «هر جرياني ممكن است اشتباهاتي داشته باشد و ما منكر اشتباهات خود نيستيم» تلاش دارد حافظه تاريخي اين ملت را پاك كند. 

4- واژه خاتميسم نگاهي هم به آرايش دروني اين جريان دارد. بر اساس مدلي كه به كناره‌گيري محمد هاشمي از حزب كارگزاران انجاميد و آن حزب آنگونه كه آقاي مرعشي اعلام كرد كه حزب كارگزاران در قالب اتحاد با اصلاح‌طلبان و با محوريت خاتمي در انتخابات حضور پيدا خواهد كرد، اگرچه ممكن است در پوشش ائتلاف طيف‌هاي مختلف باشد، ولي در نگاه ديگر نشانه اوج‌گيري رقابت‌هاي دروني است كه مي‌تواند حتي به عبور از آقايان هاشمي و روحاني بينجامد. نشريه صدا در هفته گذشته در مقاله‌اي تحت عنوان تفكيك «رئيس‌جمهور از رهبر اصلاحات» به قلم محمدجواد روح عملاً از اين فرآيند رمزگشايي مي‌كند. او انتخابات خرداد 92 را پيروزي غيرمترقبه و پيش‌بيني نشده جريان اصلاحات (؟!) قلمداد كرده و براي مقابله با روندي كه در اعتراض به عملكرد گذشته اين جريان به پيدايي گروه‌هاي جديدي از نسل دوم اصلاحات نظير نداي ايرانيان انجاميده است،‌ الگوي خاتميسم را اينگونه تفسير مي‌كند: «در سطحي فراتر 24 خرداد ائتلافي بود كه در آن سيدمحمد خاتمي نقش و جايگاه خود در رهبري اصلاحات را پذيرفت و طي يك سال گذشته با اقدامات معني‌دار و كليدي آن را تثبيت كرده است. به عبارت ديگر گرچه بوروكرات محافظه‌كاران(منظور حاميان دولت يازدهم است) سهم بالاتري را از فضاي سياسي و مسئوليت‌هاي حكومتي در دوران پس از 24‌خرداد در اختيار گرفته‌اند، اما رهبري سياسي- گفتماني اصلاح‌طلبان را سيد محمد خاتمي بر عهده گرفته است، تلاش‌هايي كه از سوي طيف بوروكرات- محافظه‌كار براي تعريف اعتدالگرايي به عنوان گفتمان سوم در كنار اصلاح‌طلبي و محافظه‌كاري در اواخر سال گذشته و اوايل سال جاري صورت گرفت، عملاً به حاشيه رفته است و اصلاح‌طلبي به عنوان جريان و جبهه‌اي عام مجموعه نيروهاي پايبند و همسو با اين گفتمان (از جمله روحاني و دولت او) را دست گرفته است، ‌مهم‌ترين دستاورد 24 خرداد براي اصلاح‌طلبان شايد اين بود كه برخلاف دوران اصلاحات، رئيس‌جمهور (به عنوان نماينده جريان اصلاحات در ساخت سياسي) از رهبر اصلاحات (به عنوان نماد و محور اصلاح‌طلبان در عرصه عمومي) تفكيك شده است و هر كس بار خويش را متناسب با وظايف و اولويت‌هاي خويش بر دوش مي‌كشد. 

5- اما طبيعي است كه ماجرا به همين جا ختم نخواهد شد چرا كه آقاي روحاني هم به لحاظ فكري و هم به لحاظ سابقه اجرايي در تقسيم‌بندي مذكور كه مقاله‌نويس نشريه صدا آنها را بوروكرات- محافظه‌كار معرفي مي‌كند و تلاش دارد او را ذيل پرچم «خاتميسم» مجري دستورات رهبر اصلاحات معرفي كند،‌جاي نگيرد. البته سناريوي جريان اصلاحات تنها به اين استعاره‌سازي‌ها و واژه‌سازي‌ها ختم نخواهد شد. بلكه آنچه كه اين روزها در قالب ماجراي اسيدپاشي و تلاش بيگانگان و افراطيون براي تبديل آن به يك چالش سياسي صورت گرفته،‌ مرحله عملياتي آن است كه متأسفانه با مواضعي كه برخي دولتمردان مطرح كردند به آن دامن زده شد. در ماجراهاي اخير معرفي وزير علوم و مواضع مطرح شده توسط مشاور ويژه رئيس‌جمهور در امور فرهنگي در تحقير مجلس نيز رد پاي اين سناريو ديده مي‌شود. به نظر مي‌آيد جرياني كه مقاله‌نويس هفته‌نامه صدا از آن به عنوان بوروكرات- محافظه‌كار نام مي‌برد، به جاي انتخاب مسير صحيح و در چارچوب نظام، براي اثبات موجوديت و تقويت پايگاه و جايگاه خود در بيرون از سلطه اصلاحات گام در همان راهي گذاشته است كه اصلاحات در آغاز گذاشت. آينده ابعاد ديگر اين سناريو را روشن خواهد كرد.