روانکاوي، مهم‌ترين دغدغه اش خودشناسي است. از منظر آن، خودشناسي هم درد است و هم درمان؛ هم راه است و هم مقصد؛ هم درخت است هم ميوه. البته، "خود"ي که زميني است و نه آن خودي که در غار افلاطون پشت به دنيا نشسته است. فنون زيادي (از ساده تا پيچيده) براي کشف خود به کار گرفته شده است. پيچيده هايش گران است و زمان بر. اما پنبيکر (Pennebaker, J.W; 1997) يک راه تازه و مفت و بسيار تأثيرگذار براي شناختن خود کشف کرد: "نوشتن". نوشتنِ مستمر (فقط روزي ده دقيقه) در مورد هيجانات، ادراکات، عواطف، آرزوها، ناکامي ها، برنامه ها، اميدها و ترس ها، شادي ها و افسردگي ها، داشته ها و نداشته ها، گذشته و حال و آينده ات، خانواده و دوستانت، همکلاسي ها و همکارانت، روابط خوب و بدت، تنهايي ات، حتي قيافه و هيکلت، نقاط ضعف و قوتت، اخلاق و رفتارهاي خوب و گندت، گنده دماغي هايت، توقعاتت، نظرت درباره ي ديگران، نظر ديگران درباره ي تو، مشکلاتت، روابط موفق و ناموفقت، راه حل هايت، و ...؛ خلاصه هر چيزي که مربوط به خودت است. دليلش هم واضح است: ما خيلي هامان واقعا نمي دانيم چه هستيم و چه مي خواهيم. پنجاه سالمان مي شود، باز هم نمي دانيم چه‌مان است. نوشتن بهترين راه براي شناختن خودمان و نيز براي اِبراز هيجان ها و عواطف کپک زده مان است. آن را ساده نگيريد؛ شرط مي بندم تا سه ماه بلد نيستيد چه بنويسيد و سايه ي خيلي چيزها بر قلمتان سنگيني مي کند.

الغرض؛ چند ماهي هست که روي آرزوهايم متمرکز هستم. به اين نتيجه رسيده ام که هيچ آرزويي ندارم جز يک چيز: داشتن يک دختر. دختري به نام «بهار»؛ که هر بار با شنيدن اسمش، يک فصل به زندگي ام افزوده شود.

حسِ دختر داشتن را حتي خود دخترها هم نمي فهمند. باور کنيد حتي مادرها هم نمي فهمند. بايد پدر باشي، تا بفهمي دختر داشتن، يعني همه چيز داشتن.

پ.ن: تمام احساساتم تقديم به آن پدر کرد کوباني، که سر و گيسوان ابروباد دخترش را در دستان آن سگ هار داعشي ديد و حتي فرصت فرياد نيز نداشت.