آمریکا از داعش چه میخواهد
اکنون هدف اصلی آمریکا در عراق، پس از تشکیل کابینهای ضعیف و همراه با خود، تثبیت حضور تروریستها و رسمیت بخشیدن به وجود آنان در جغرافیایِ سیاسی عراق است.
به گزارش پارس به نقل از فارس ، سیاست های اصلی کاخ سفید در مورد خاورمیانه، در قالب طرح خاورمیانه بزرگ و جدید تجلی می یابد. در چهارچوب این بسته سیاستی، آمریکا به دنبال ایجاد کشورهای همسو با ارزشها و سیاست های خود و سازگار با وجود اسرائیل در منطقه است. از موانع اصلی تحقق سیاست خاورمیانه ای آمریکا، وجود کشورهای قدرتمند، مستقل و با ساختار ارزشی و هویتی متمایز با غرب در منطقه است. لذا تبدیل این جوامع به واحدهای همسو و جغرافیای سیاسی محدود، از ضرورت ها و بایسته های رفع این مانع است. در کنار این مهم، تضعیف و در نهایت فروپاشی ائتلاف یا محور مستقل و ضد آمریکایی در منطقه، یعنی محور مقاومت، بایسته و ضرورتی دیگر، در راه ایجاد خاورمیانه جدید است.
بنابراین آمریکا برای عملیاتی کردن بسته سیاستی خود در خاورمیانه، باید اولا فروپاشی ائتلاف مقابل خود، یعنی محور مقاومت را به سرانجام برساند، ثانیا بتواند جغرافیای سیاسی منطقه را به سمت تکثر بیشتر و وابستگی به خود سوق دهد.
در ابتدا تصور و تحلیل دولتمردان آمریکا این بود که برای اجرایی کردن این طرح، خود باید به صورت مستقیم در منطقه حضور یافته و عملیات اجرایی طرح را خود به پیش ببرند، اما مشکلات پیش آمده برای آنان در افغانستان و به خصوص عراق و به تبع آن ناکامی در اجرایی کردن این سیاست، موجب تجدید نظر آنان در این امر شد.
لذا آمریکایی ها به این جمع بندی رسیدند که آن ها خود نباید به صورت مستقیم درگیر اجرای این سیاست شوند و باید به فکر پیدا کردن عناصر نیابتی در منطقه، برای اجرایی کردن این پروژه باشند.
از آن جا که هیچ یک از کشورهای منطقه، پتانسیل و تفوق منطقه ای و هم چنین اراده لازم برای این امر را نداشت، آمریکایی ها به دنبال بازیگر یا بازیگرانی دیگر بودند تا به وسیله آن، سیاست خاورمیانه ای خود را محقق کنند.
بنابراین به کارگیری بازیگرانی غیر دولتی همچون گروه های دینی افراطی، می توانست ابزاری مناسب برای پر کردن این خلاء باشد. لذا آمریکایی ها پس از خروج از عراق، به صورت جدی به فکر سازماندهی و هدایت گروه های افراط گرای مذهبی در خاورمیانه افتادند.
اولین استفاده کلان و علنی از این گروه ها برای به پیش بردن پروژه خاورمیانه ای آمریکا، هدایت و سازماندهی آن ها برای حمله به یکی از کشورهای مقتدر و البته عضو محور مقاومت، یعنی سوریه بود. که با هدف تجزیه این کشور و یا حداقل تضعیف یکی از اعضای محور مقاومت صورت گرفت، که البته هدف دوم تا حد زیادی محقق شد.
تجربه حمله به سوریه به نیابت از آمریکا، توسط این گروه ها، به عنوان تجربه اول در استفاده از گروه های غیر دولتی جهت اجرای بسته سیاستی خاورمیانه، به مذاق آمریکایی ها خوش آمد و آن ها را به ادامه این سیاست جهت پیش بردن پروژه خود امیدوار کرد. بنابراین، به کارگیری این تجربه و آزمایش آن در سرزمینی دیگر یعنی عراق، که عضو محور مقاومت بود، برای آمریکایی ها جذاب می نمود.
به طور مشخص می توان گفت آمریکایی ها به وسیله داعش، به دنبال پیاده کردن اهداف خود طی چند مرحله پیاپی و مرتبط به هم در عراق، به عنوان یکی از حلقه های محور مقاومت و یکی از واحدهای اصلی سیاسی در خاورمیانه، هستند.
آن ها در درجه اول به دنبال آنند تا با بزرگ جلوه دادن خطر داعش و فشار بر دولت مالکی و به طور خاص شیعیان، زمینه تشکیل دولتی ضعیف و همراه با خود را فراهم آورند ( دولتی خارج از فرآیند دموکراتیک و نظر مردم عراق که در انتخابات اخیر تجلی کرد). این امر می تواند از طریق تلاش برای تشکیل دولتی توافقی و با حضور هرچه بیشتر سنی ها در دولت باشد، تا یک دولت غیر منسجم و چند تیکه به جای یک دولت یکپارچه با محوریت اکثریت شیعیان تشکیل شود.
بنابراین هدف اول آمریکا در بحران اخیر عراق، تشکیل یک دولت غیر منسجم، چندپاره و با حضور هرچه بیشتر اهل تسنن است. آمریکا از این طریق می خواهد تا اراده سیاسی لازم در دولت عراق را، که اکنون در دولت کنونی شاهد آنیم، برای مبارزه جدی با داعش از بین ببرد.
پس از شکل گیری یک دولت چندپاره و غیر منسجم در عراق، می توان اراده سیاسی دولت مرکزی عراق را به سمت پذیرش بخشی از خواسته های جریان تکفیری سوق داد. این امر، یعنی وادار کردن دولت مرکزی به پذیرش بخشی از خواسته های جریان تکفیری، در صورت حضور قابل توجه اهل سنت در کابینه و سنگین بودن وزنه آن ها، و هم چنین با توجه به وجود تمایل نسبی جریانات اهل سنت برای دادن امتیاز به جریان تکفیری، چندان برای آمریکا مشکل نخواهد بود.
لذا آمریکا می تواند پس از شکل گیری چنین کابینه ای، حاکمیت سیاسی را به پذیرش ایجاد تغییرات در قانون اساسی و ساختار قدرت عراق، به نفع جریان تکفیری، وادارد و در واقع خواسته ها و وجود جریان تکفیری در عرصه عراق را نهادینه کرده و مشروعیت بخشد. پس از آن، این جریان می تواند در مناطق تحت تصرف حضور داشته و این حضور آنان از سوی دولت مرکزی به رسمیت شناخته شده و به یکی از بازیگران عرصه سیاسی عراق بدل شوند.
در صورت ایجاد چنین روندی، از یکسو دولت مرکزی عراق بیش از پیش تضعیف شده، چرا که علاوه بر کردستان، بر بخش از مناطق سنی نشین هم تسلطی نخواهد داشت، و از طرف دیگر، زمینه و ابزار لازم برای کنترل و فشار بیشتر بر دولت مرکزی عراق توسط آمریکا، جهت فاصله گرفتن از محور مقاومت و همراهی بیشتر با غرب در منطقه، فراهم می شود.
اما هدف و سناریوی خطرناک تری که فراتر از این مرحله، می تواند مدنظر آمریکا برای عراق باشد، کلید زدن تجزیه عراق است. نگارنده براین اعتقاد است در صورتی که تحقق مراحل قبلی که ذکر شد، نتواند اهداف آمریکا در عراق و خاورمیانه را تامین کند، آمریکا پس از طی مراحل ذکر شده در بالا، و پس از تثبیت حضور و وجود جریان تکفیری در عراق، مقدمات تجزیه عراق به سه واحد شیعه، سنی و کرد را کلید خواهد زد.
نکته مهمی که باید بدان اشاره کرد آن است که تجزیه عراق، تابع تحقق سه پیش درآمد تجزیه، یعنی شکل گیری دولتی ضعیف و چندپاره در عراق، تثبیت و رسمیت حضور تروریست ها در جغرافیایی عراق و عدم مخالفت جدی قدرت های تاثیر گذار منطقه ای، به ویژه ایران و ترکیه می باشد.
به نظر می رسد اکنون هدف اصلی آمریکا در عراق، پس از تشکیل کابینه ایی ضعیف و همراه با خود، تثبیت حضور تروریست ها و رسمیت بخشیدن به وجود آنان در جغرافیایِ سیاسی عراق است و آنها هنوز در مورد تجزیه عراق به جمع بندی و تصمیم نهایی نرسیده اند ( هرچند که این تصمیم در میان بخش زیادی از سیاسیون آمریکایی حاصل شده است) و در حال سنجش و رصد تحولات داخلی عراق و به خصوص رفتار و واکنش قدرت های منطقه ای از جمله ایران هستند.
ارسال نظر