قضاوتها متفاوت در مورد شریعتی / از امام خامنه ای تا آیت الله خزعلی، یزدی، مصباح یزدی
کسانی که طرفدار شریعتی هستند، دو طرف حرف مرا نقل نمیکنند و فقط به نقل قسمتی از صحبتهای من که به نفع خودشان است میپردازند. آقای مشکینی گفت: من کی از او دفاع کردم؟
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- سید هادی طباطبایی- بیش از ۳۰ سال از درگذشت علی شریعتی میگذرد. اگر تعابیر «توماس کوهن» فیلسوف برجستهٔ معاصر را دربارهٔ انقلابهای علمی بپذیریم، باید علی شریعتی را یک «آنومالی»(۱) در فکر سنتی روحانیت دانست. با فاصله گرفتن از زمانهٔ شریعتی اما بازخوانی مواجههٔ روحانیت با وی میتواند نکات نیکی را معلوم کند. برخی مواجههٔ سرسختانه با او کردهاند و تا نزدیکیهای حکم قتل وی پیش رفتهاند. برخی راه مدارا پیشه ساختهاند و سیاست سکوت در پیش گرفتهاند و قلیلی هم به تأیید او پرداختهاند.
آیتالله ابوالقاسم خزعلی از مخالفان بیچونوچرای شریعتی بود. او تأسیس حسینیهٔ ارشاد را دسیسهٔ اجانب میدانست. وی در خاطرات خود، حسینیهٔ ارشاد را اینگونه تصویر میکند: «اجانب برای ما حسینیهٔ ارشاد را ساختند. یادم میآید مؤمنین، آنجا را «یزیدیه اضلال» میخواندند. چون حمله به دستگاه پهلوی چاشنی روز بود، بعضی مواقع به رژیم در حسینیهٔ ارشاد حمله میشد، اما این برای اغفال مردم بود. در حسینیه دختر و پسر جوان و دانشجویان جمع میشدند که البته خود این یک خطر بود. حسینیه ارشاد در حال به هم زدن وحدت بین دانشجویان و روحانیون و دیگر گروهها و دستههای مردم بود».(۲)
خزعلی سپس انتقادات خود را معطوف به علی شریعتی میکند: «یک روز مرحوم مطهری به من و مرحوم هاشمینژاد گفت من نسبت به آینده اسلام احساس خطر میکنم چون اینها (شریعتی و دوستانش) مطالب سادهٔ اسلام را هم نمیفهمند. البته مردم در آن زمان خوب نمیفهمیدند، بعدها بود که مردم به آگاهی سیاسی دست یافتند. گروه فرقان به سبب بیانات شریعتی بود که شکل گرفت و مجاهدین خلق از سخنان او تغذیه میشدند. در خانههای تیمی این گروه کتابهای شریعتی به وفور یافت میشد. کتاب “پدر، مادر، ما متهمیم” نشان میدهد که هدف از نوشتن آن مسموم کردن اذهانی است که به اسلام گرایش دارند».(۳)
آیتالله خزعلی سپس جلسهای را به یاد میآورد که تشکیل شده بود تا دکتر شریعتی را اقناع کنند و او را از ابراز عقیده بازدارند. «در جلسهای که اینجانب، شهید مطهری و شهید بهشتی، شهید مفتح و آقای هاشمی رفسنجانی حضور داشتند ما تعرضاتی به شریعتی که در آن جلسه نیز حضور داشت، کردیم. دکتر شریعتی در این جلسه ادعا کرد که من پشتیبان روحانیون هستم. مرحوم مطهری ضمن رد سخنان او گفت شما به اندازهٔ یک خربزهفروش هم برای روحانیت احترام قائل نشدید. چون شما گفتهاید که روحانیون اگر صدای خوبی داشتند روضهخوان میشدند، اگر اینگونه نبودند امام جماعت میشدند. آقای بهشتی هم در آن جلسه گفت آقای دکتر کار شما شبیه کار یک بلدوزر است که فقط خراب میکند و هیچ سازندگی در آن نیست. من هم درباره کتاب “پدر، مادر ما متهمیم” انتقاداتی به شریعتی کردم».(۴)
ابوالقاسم خزعلی در پایان سخنانش در مورد شریعتی میگوید: «افراد انقلابی ما گاهی شریعتی را در ردیف مطهری و بهشتی قرار میدادند که این برای من تأثرآور بود. آن زمان هم اگر حرفی میزدیم ممکن بود برخی تصور کنند چون شریعتی را به چشم یک رقیب میبینیم این نظر را دربارهٔ او داریم ولی اکنون که وضعیت تغییر کرده است میتوانیم واقعیتها را به مردم بگوییم». (۵)
آیتالله محمد یزدی هم از دیگر منتقدان علی شریعتی بود. او نیز بعد از سالها ماجرای علی شریعتی را باز گفته است. به تعبیر او: «جوانان فریفتهٔ سخنرانیهای شریعتی بودند»(۶). این قدرت سخنوری شریعتی هم در نظر آیتالله یزدی به «قدرت خطابه ایشان و بهتر بگویم توانایی او در ملاعبه با واژهها و تلفیق و تجمیع و تفریق مفاهیم بازمیگشت که در جای خود هنر بود. برای مثال گاه میان برخی کلمات ظاهراً همشکل که ربط خاصی بین معانی آن وجود ندارد ارتباط برقرار میکرد. مثلاً میان “زریبافی” و زر و تزویر که ایشان با لطافت تمام آنها را به هم پیوند میداد و نتیجه مورد نظرش را میگرفت.»(۷)
محمد یزدی سپس در مقایسهای که میان شریعتی و مطهری برقرار میکند اینگونه میگوید: «مرحوم شریعتی گاه ۱۰ صفحه مینوشت که در آن تنها یک یا دو مطلب آموزنده یافت میشد. در حالی که در هر صفحه از مکتوبات مطهری میتوان ۱۰ مطلب جست. مطالب شریعتی نوعاً مستند و متکی بر مسائل جامعهشناسی و عرف رایج میان دانشمندان اعم از ملیتها و مذاهب گوناگون بود و مشکل میشد روح اسلام اصیل را در آن ردیابی کرد، در حالی که مطهری بر پایه دین و با درد دین مینوشت و رد پای اسلام به وضوح در نوشتههایش قابل رؤیت بود».(۸)
آیتالله یزدی در ادامهٔ سخنان خود در مورد علی شریعتی از مواضع تند آیتالله مصباح یزدی یاد میکند: «در بین دوستان بنده آیتالله مصباح یزدی جبههگیری تندی علیه شریعتی نمود و در کمال صراحت علیه دکتر اقدام به مبارزه فرهنگی نمود. بنده به ایشان عرض کردم: من هم بر این باورم که شیوهٔ شریعتی بسیار خطرناک است اما لزومی نمیبینم که با تندی و صراحت با این قضیه برخورد کنم. آقای مصباح گفت: قضیه حساستر از این حرفهاست که شما گمان میکنید».(۹)
آیتالله یزدی از جلسهای یاد میکند که اعضای جامعه مدرسین در مورد اندیشههای شریعتی برگزار کرده بودند: «جلسه مزبور در منزل آیتالله نوری همدانی تشکیل شده بود و بحث به مرز کفر و ایمان رسیده بود. ای کاش در آن جلسه ضبط صوتی بود تا گفتوگوها را ضبط میکرد که در این صورت نواری بهیادماندنی الان وجود داشت. بعضیها صریحاً شریعتی را تکفیر میکردند و بعضیهای دیگر نظر ملایمتری داشتند و او را مسلمان درجه یک میدانستند. بنده مأمور شده بودم که طرفداران دو نظریه متضاد را در مورد شریعتی در کنار هم جمع کنم تا به قدر مشترکی برسیم. در آن جلسه افرادی که با کفر و تکفیر شریعتی مخالف بودند، از نظرات مرحوم ملاصدرا یاد میکردند و میگفتند: مگر نه این است که محقق هم در کتاب اسفارش نظرات ظاهراً کفرآمیزی را مطرح کرده است؟ آیتالله جوادی آملی هم در این جلسه حضور داشتند و از آقای وحید خراسانی هم با آنکه عضو جامعه نبودند، به دلیل نقش داشتن ایشان در مسائل دعوت به عمل آمده بود».
آیتالله محمد یزدی سپس از پادرمیانی خود سخن میگوید و اینکه ابراز عقیده نباید به حکم تکفیر بینجامد: «بنده در آن جلسه وقتی بحث به طول انجامید عرض کردم بحث و اختلاف علمی، همیشه در حوزهها بوده و خواهد بود. اما این جلسه یک جلسه علمی نیست و بیشتر رنگ سیاسی- اجتماعی دارد. بر این اساس پیشنهاد شد که این جمع به طور یکپارچه نظر خود را درباره مسلمان یا کافر بودن شریعتی اعلام کند. خوشبختانه این پیشنهاد پذیرفته شد و پس از شور و مشورت آقایان به این نتیجه رسیدند که اعلام کفر در مورد شریعتی بازتاب خوبی ندارد و در کل به مصلحت اسلام و مسلمین نیست».(۱۰)
محمد یزدی میگوید: «بنده خودم در آن جلسه به برخی از دلایل که به عنوان شاهد بر کفر شریعتی ذکر شد، پاسخ گفتم و عرض کردم کسی که وارد گود تحقیق میشود، حق دارد درباره مسائل نظر دهد و مگر علمای بزرگ چنین حقی را ندارند؟ سرانجام به این نتیجه رسیدند که دخالت آقایان در این مقوله چه اثباتاً و چه نفیاً موجب بزرگ شدن قضیه خواهد شد. بنابراین بهتر آن است که جامعه مدرسین در این رابطه دخالتی نکند. بهترین شاهدی که برای لزوم سکوت در این خصوص مطرح شد، این بود که حضرت امام (ره) از بدو مطرح شدن شریعتی و انتشار دیدگاههای او یک کلمه دربارهاش سخن نگفتهاند. بعد از آن قرار بر سکوت گذاشته شد».
این تصمیم جامعه مدرسین اما مورد تأیید آیتالله مصباح یزدی قرار نمیگیرد: «پس از آن مطرح شد که آقای مصباح یزدی که در جلسه حضور ندارد، احتمالاً به فعالیتهای خود علیه شریعتی ادامه خواهد داد. در این خصوص چه کنیم؟ عنوان شد که تکلیف کردن آقای مصباح یزدی به سکوت، صحیح به نظر نمیرسد و ایشان تکلیف خود را بهتر میداند. وقتی موضوع را به اطلاع آقای مصباح رساندیم ایشان گفت: من دست از برنامههایم علیه شریعتی برنمیدارم، چون به شدت از این جهت احساس خطر میکنم».(۱۱)
آیتالله محمد یزدی در ادامهٔ خاطرات خود، ماجرای خواندن کتابهای شریعتی را نیز بازگو میکند: «یک بار سید هادی برادر مهدی هاشمی به منزل ما آمد، در حالی که یک بسته از کتابهای دکتر شریعتی زیر عبایش بود. این شخص که از قبل با طرز فکر من آشنا بود، مشغول صحبت با دیگر افرادی که در اتاق نشسته بودند شد و چنان گرم گفتوگو شد که موقع خروج فراموش کرد کتابهایش را بردارد. کتابهای مزبور به عنوان مدرک جرم از این آقایان و باند مهدی هاشمی در منزل ما باقی ماند و وابستگی این افراد را به افکار شریعتی روشن ساخت. ضمن اینکه معلوم شد چه کسانی کتابهای شریعتی را در میان طلاب توزیع میکنند. از قضا حضرت امام هم در یکی از نامههایی که برای آقای منتظری فرستادند، از او خواستند که از حضور این شخص در دفترش جلوگیری کند. بنده بعداً به او اطلاع دادم که کتابهایت در منزل ما جا مانده است و اگر به آنها نیاز داری، فردی را بفرست تا به او تحویل دهم. وجود کتابهای مزبور در منزل ما بهانهای شد تا من یک دوره با آثار شریعتی آشنا شوم و آن تعدادی هم که در آن سری نبود، بعداً خودم تهیه کردم و خواندم. از جمله کتاب “فاطمه فاطمه است” را یک دور خواندم و نکاتی را که به نظرم میرسید، در حاشیه کتاب یادداشت کردم. البته کتاب مزبور از بُعد ادبی نمره بالایی دارد و بسیار زیباست ولی قسمتهایی از آن با معارف و اعتقادات ما سازگاری ندارد».(12)
آیتالله محمدعلی گرامی نیز مواضع خود را در مواجهه با شریعتی بیان کرده است. او شریعتی را فردی دلسوز برای دین معرفی میکند اما رگههایی از انحراف را نیز در آراء وی میبیند: «من شکی ندارم که بر خلاف نسبتهایی که به شریعتی میدهند، او مسلمانی متعهد، شیعه و دلسوز جامعه و دین بود ولی میتوان گفت که نوع بحثهایش انحرافآور بود، چون ایشان میخواست عقاید اولیه را نیز با دید جامعهشناختی بسازد. مثلاً در یکی از کتابهایش درباره اصل توحید و یکتا بودن خداوند میگوید: اگر خداوند دو تا باشد، به تدریج در جامعه دو قطب فقیر و غنی به وجود میآید و این مذموم است».(13)
آیتالله گرامی در ادامهٔ خاطرات خود در مورد شریعتی میگوید: «به یاد دارم که در زندان اوین به آقای بشارتی (که مدتی وزیر کشور بود) گفتم عاقبت کار اینها انحراف است، چون فقط در مسائل روبنایی مثل اقتصاد و غیره کار میکنند و اصولاً به مسائل زیربنایی توجه ندارند. آقای بشارتی هم بعدها به این نتیجه رسید ولی با همه اینها من شریعتی را مسلمان شیعه متعهد میدانم و اینها همه اشتباهات اوست».
آیتالله گرامی هم در مواجهه با شریعتی از نحوهٔ برخورد امام خمینی یاد میکند. او میگوید: «وقتی امام در نجف بود، من نامهای فرستادم و دربارهٔ حسینیه ارشاد و دکتر شریعتی مطالبی نوشتم. در آن نامه آورده بودم که میدانم در ارتباط با آقای شریعتی به شما فشارهایی میآورند، خواهش میکنم شما چیزی نگویید. آقای شریعتی مسلمانی متعهد و ضد مارکسیسم و ضد استعمار است و از مقلدان شما میباشد، ولی دارای جنبههای منفی هم میباشد. امام در جواب نامهٔ من نوشت: من بنای مداخله ندارم و از اختلافاتی که وجود دارد، متأسفم».
آیتالله گرامی بیان میکند که حتی وقتی میخواستند جنازهٔ دکتر را به سوریه بیاورند، آقا مصطفی خمینی که آن موقع در سوریه بود برای اینکه میخواست در زمان تشییع دکتر در سوریه نباشد، بلافاصله به نجف رفت.
آیتالله احمدی میانَجی خاطرهای را نقل کرده است که نشان میدهد موافقت با شریعتی در میان روحانیون، امر رَوایی نبوده است: «یک روز با جمعی از علما از جمله حضرات آیات روحانی و آیتالله میرمحمدی برای دیدن آقای مشکینی با یک پیکان به گلپایگان رفتیم. آنجا مهمان آقای مشکینی شدیم. چون شنیده بودیم که ایشان از آقای شریعتی طرفداری و حمایت میکند، خدمت او رفتیم تا با وی مباحثه و دعوا کنیم. او در گلپایگان تبعید شده بود. آنجا رفتیم تا با ایشان دعوای طلبگی کنیم. پُرسان پُرسان خانه آقای مشکینی را پیدا کردیم… آقای مشکینی وارد شد.. ایشان در جریان بحث، گفت: آقای شریعتی در جذب جوانها به سوی انقلاب خیلی مفید بود. اما اشتباهات مذهبی بسیاری هم داشت. تعبیر ایشان اینگونه بود. گفتیم ما آمده بودیم تا با شما دعوا کنیم. ایشان گفت: نه من همیشه تعبیرم اینطور بوده که آقای شریعتی در مسائل مذهبی خیلی اشتباه میکرد. حتی در بسیاری از مسائل اصولی هم اشتباه داشت. همچنین ایشان فرمودند: کسانی که طرفدار شریعتی هستند، دو طرف حرف مرا نقل نمیکنند و فقط به نقل قسمتی از صحبتهای من که به نفع خودشان است میپردازند. آقای مشکینی گفت: من کی از او دفاع کردم؟»(14)
حضرت آیتالله خامنهای اما بر این باور است که شریعتی یک چهرهٔ همچنان مظلوم است: «به نظر من شریعتی بر خلاف آنچه همگان تصور میکنند یک چهره همچنان مظلوم است! و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست. به این معنا که هم طرفدارانش و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کردهاند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند. و این ظلمی به اوست. مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسک میکنند و این موجب میشود که نقاط مثبتی را که در او بود نبینند. بیگمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمیکنم که این اشتباهات کوچک بود اما ادعا میکنم که در کنار آنچه ما اشتباهات شریعتی مینامیم چهره شریعتی از برجستگیها و زیباییهایی هم برخوردار بود. اما ظلم طرفداران شریعتی به او کمتر از ظلم مخالفانش نبود، بلکه حتی کوبندهتر. طرفداران او به جای اینکه نقاط مثبت شریعتی را مطرح کنند و آنها را تبیین کنند، در مقابل مخالفان صفآرایی کردند و سعی کردند او را یک موجود مطلق جلوه دهند و کوچکترین اشتباهی را از وی نپذیرند».(15)
آیتالله خامنهای در تمجید از شریعتی، او را آغازگر طرح اسلام با زبان فرهنگ جدید میداند. به تعبیر ایشان «قبل از شریعتی بسیاری بودند که اندیشه مترقی اسلام را آنچنان که او فهمیده بود، فهمیدند. کسانی بودند اما هیچکدام این موقعیت را پیدا نکردند که آنچه را فهمیده بودند در قالب واژهها و تعبیراتی که برای نسل امروز ما گیرایی داشته باشد مطرح کنند. آنها موفق نشده بودند این حقایق را به زبان روز بیان کنند؛ جوری که برای آنها قابل فهم باشد این مسائل را بگویند. اما شریعتی این توان را داشت و آن را عملی کرد.»
ایشان در مورد مواجههٔ مرحوم مطهری با علی شریعتی نیز بر این باورند که نظرات مرحوم شهید مطهری چه در آغاز آشناییشان که تا دو- سه سال از وی به نحو شگفتآوری ستایش میکرد و چه در سالهای بعد که از او به نحو شگفتآوری مذمت میفرمود، غالباً مبالغهآمیز بود.
آنگونه که آیتالله خامنهای میگوید، شریعتی بر خلاف آنچه گفته میشود، نه فقط ضد روحانی نبود بلکه عمیقاً مؤمن و معتقد به رسالت روحانیت بود. ایشان خاطرهای نقل میکند که در جلسهای مرحوم آل احمد به شریعتی میگوید: شما چرا از حوزه علمیه اینقدر انتقاد میکنی؟ بیا از روشنفکران خودمان انتقاد کن. شریعتی پاسخ میدهد: علت اینکه من از روحانیت انتقاد میکنم، این است که ما از حوزه علمیه انتظار و توقع بیشتری داریم تا از روشنفکر جماعت. نهادی که ولادتش در آغوش فرهنگ غربی بوده آن چیزی نیست که ما از او انتظار داشته باشیم. اما روحانیت یک نهاد اصیل است و ما از روحانیت زیاد انتظار داریم و چون آن انتظارات عملی نمیشود، به همین دلیل است که انتقاد میکنیم.(16)
آیتالله خامنهای ادعا میکند که علی شریعتی در سال ۵۲ به بعد در اثر تماسهایی که با برخی روحانیون جوان داشت، نظرش نسبت به این قشر عوض شده بود و نهتنها معتقد به روحانیت، بلکه معتقد به افراد روحانی نیز بود.(17)
آیتالله ابراهیم امینی نیز از مواجهه با آراء شریعتی سخن گفته است. او از شریعتی به نیکی یاد میکند. سخن او فصل الخطابی در مواجههٔ روحانیت با این روشناندیش معاصر است: «علی شریعتی بود که در برابر ماتریالیستها ایستاد و گروه کثیری از دانشجویان را به سوی اسلام جذب نمود. چه خوب بود دانشمندان مذهبی با او به گفتوگو مینشستند و دوستانه و مشفقانه اشکالاتش را برطرف میساختند. در دفاع از مسائل کلامی یا فقهی – اجتماعی اسلام، توسل به حربهٔ تکفیر کار درستی نبوده و نیست. بهویژه دربارهٔ کسانی که نسبت به اصل اسلام عنادی ندارند.»(18)
پاورقیها:
1- توماس کوهن، افکاری را که خلاف پارادایم غالب باشد را “آنومالی” مینامید.
2- خاطرات ابوالقاسم خزعلی، ص ۱۳۵
3- همانجا
4- همان، ص ۱۳۶
5- همان، ص ۱۳۷
6- خاطرات آیتالله محمد یزدی، ص ۲۸۲
7- همانجا
8- همانجا
9- همان، ص ۲۸۳
10- همان، ص ۲۸۴
11- همانجا
12- همانجا
13- خاطرات آیتالله گرامی، ص ۳۷۰
14- خاطرات آیتالله احمدی میانجی، ص ۲۵۵
15- مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی
16- جریانها و سازمانهای سیاسی مذهبی ایران، رسول جعفریان، پاورقی ص ۴۷۶
17- همانجا
18- خاطرات ابراهیم امینی، ص ۲۰۵
(*) مباحثات
ارسال نظر