اهانت، افترا، فحاشی و در یک کلمه تخریب همه جانبه علامه مصباح یزدی طی روزهای گذشته توسط برخی رسانه های داخلی و خارجی به بهانه نقد ایشان بر محورهایی از سخنان رییس جمهور محترم، نه تنها جای تعجب ندارد بلکه کاملا طبیعی و قابل پیش بینی نیز بوده است.

این نوع برخوردهای «تکفیرمآبانه» و «غیر منطقی» در قبال چند جمله نقد ساده ایشان به اظهارات رییس جمهور، به خوبی نشان می دهد در برابر منطق آیت الله مصباح، هیچ منطق و قول لینی در میان مخالفان ایشان وجود ندارد و همان طور که در دوره اصلاحات نیز تلاش می شد با هجمه همه جانبه به آیت الله، سخنان ایشان در جامعه شنیده نشود، بار دیگر این کار در دستور کار قرار گرفته تا با تقطیع جملات ایشان و افتراها و دروغ های متعدد، با منطق محکم و دقیق ایشان مقابله شود.
 
از این رو، شاید تلاش برای پاسخ به این اهانت ها و تهمت ها کاری عبث و بی نتیجه باشد، اما از آنجایی که «تکرار دروغ» برای بخشهایی از افکار عمومی می تواند در دراز مدت به گزاره هایی «باور پذیر» تبدیل شود، در این نوشتار تلاش بر آن است تا چند محور از مهم ترین شبهات علیه ایشان که طی روزهای اخیر بیش از همیشه شنیده می شود، پاسخ داده شود:
 
الف. چرا آقای مصباح اطاعت از احمدی نژاد را همان اطاعت از خدا دانسته بود؟ و اگر در منطومه فکری ایشان اطاعت از رییس جمهور به معنای اطاعت از خداست، علت انتقادات امروز ایشان نسبت به آقای روحانی چیست؟
 
این یکی از اصلی ترین شبهاتی است که این روزها درباره آیت الله مصباح مطرح است و ریشه اصلی طرح این شبهه نیز به تیتر روزنامه توقیف شده اعتماد ملی در مرداد 88 باز می گردد که در صفحه اول خود نوشت: «مصباح یزدی: اطاعت از احمدی نژاد، اطاعت از خداست.»
 
اما مراجعه به اصل سخنان آیت الله مصباح در تاریخ 21 مرداد 88 در جمع تعدادی از هنرمندان نشان می دهد محتوای صحبت ایشان نه تنها معطوف به شخص خاصی از جمله رییس جمهور وقت نیست و ایشان به هیچ عنوان نیز اسمی از احمدی نژاد به میان نمی آورند، بلکه درست در برهه ای که فتنه گران بعد از تنفیذ رییس جمهور  توسط رهبر انقلاب همچنان بر «نامشروع بودن دولت دهم» اصرار داشتند و می گفتند انتخابات باید دوباره برگزار شود! ایشان در یک بحث کاملا تئوریک و نظری درباره جایگاه  ولایت فقیه در نظام اسلامی، موضوع مشروعیت الهی جمهوری اسلامی توسط ولی فقیه را به بحث گذاشته و با تکرار فحوای کلام امام (ره) در سال 57 می فرمایند:
 
«ولي فقيه يک رهبري ديني جانشين امام زمان(عج) است؛ اين رييس جمهور نماينده‌اي است که مردم او را انتخاب کرده‌اند. اين دو با هم خيلي تفاوت دارند. رييس جمهور وقتي از طرف ولي فقيه نصب شد، مي‌شود عامل او؛ او نصبش مي‌کند. آن پرتو قداستي که او دارد بر اين هم مي‌تابد. وقتي رييس جمهور اسلامي شد، حکمش را از رهبر ـ‌يعني جانشين امام(ع)‌ـ دريافت کرد، يک پرتوي از آن قداست بر اين هم مي‌تابد؛ آن وقت اطاعت از رييس جمهور و اطاعت از مجلس و ساير امور هم مي‌شود اطاعت از خدا. اما تا اين جور نشده، حساب رهبر از ديگران جداست. او ارزشش از طرف امام زمان(عج)و از طرف خداست.»(1)
 
محتوای صحبتهای آیت الله مصباح در این باره، نه تنها هیچ حرف جدیدی در فقه سیاسی شیعه محسوب نمی شود بلکه  عینا همان سخنان امام خمینی (ره) در طول حیات پر برکت شان است که همواره مشروعیت نظام جمهوری اسلامی را بواسطه ولایت فقیه «الهی» دانسته و نقش مردم را موجب «مقبولیت» نظام می دانستند.
 
به عنوان مثال در ماجرای انتصاب مهندس بازرگان به سمت نخست وزیری از سوی امام (ره)، ایشان بر انتصاب بازرگان از سوی خود به عنوان کسی که از طرف شارع مقدس ولایت الهی دارد، تاکید کرده و از همین رو نیز اطاعت کردن از دولت بازرگان را واجب و اطاعت نکردن از او را به معنای مخالفت با شرع مقدس عنوان کردند: «من باید یک تنبه دیگری هم بدهم و آن اینکه من که ایشان را حاکم کردم، یک نفر آدمی هستم که به واسطه ولایتی که از طرف شارع مقدس دارم ایشان را قرار دادم. ایشان را که من قرار دادم واجب الاتباع است ملت باید از او اتباع کند. یک حکومت عادی نیست یک حکومت شرعی است. باید از او اتّباع کنند. مخالفت با این حکومت مخالفت با شرع است، قیام بر علیه شرع است.» (جلد پنج صحیفه امام، ص31)
 
در عین حال، ممکن است کسی بپرسد اگر چنین است، چرا آقای مصباح به انتقاد از دولت آقای روحانی روی آورده است؟ مگر رییس جمهور جدید توسط ولی فقیه تنفیذ نشده؟ و اگر چنین است دیگر عدم اطاعت از دولت جدید چه معنایی دارد؟
 
پاسخ به این شبهه نیز بسیار ساده است، چرا که رییس جمهور پس از تنفیذ توسط ولی فقیه مختار نیست تا هر عملکرد و گفتاری داشته باشد بلکه باید در چارچوب شرع مقدس موضع گیری کرده و عمل کند و اساسا تمامی روسای جمهور بعد از انقلاب اعم از دوران امام و دوران رهبر معظم انقلاب نیز به صورت «مشروط» تنفیذ شده  و در احکام تنفیذ تمامی آن ذکر شده که تا زمانی که در مسیر انقلاب اسلامی و چارچوب های دینی حرکت کنند، مورد تایید می باشند.
 
لذا توجه در این مساله به خوبی نشان می دهد تنفیذ تمام روسای جمهور بعد از انقلاب نه تنها به معنای مصونیت آنها از نقد نبوده است بلکه در صورت مشاهده کوچکترین حرکت اشتباه و موضع گیری غلط از سوی آنها، این وظیفه اصلی علمای دینی است که به نقد اشتباهات آنها برای اصلاح امور بپردازند. چرا که رییس قوه مجریه در جمهوری اسلامی باید بر اساس قانون اساسی مجری و حافظ ارزش های دینی یک ملت باشد و تخلف از این وظیفه چه در گفتار و چه در رفتار، طبیعتا به معنای قصور وی محسوب می شود که باید با انتقاد و تذکر، رفع شود.
 
از این رو، توجه در سابقه و عملکرد آیت الله مصباح نشان می دهد ایشان نه تنها در دولت جدید، بلکه در دولت آقای احمدی نژاد نیز بارها و بارها به طور مستقیم و صریح، به نقد دولت و مواضع و اقدامات اشتباه رییس جمهور گذشته پرداخته اند و همین مساله به خوبی نشان می دهد رفتارهای ایشان با دولت جدید نه از موضع سیاست ورزی، بلکه ناشی از صداقت کامل است.
 
ایشان حتی نسبت به دولت محمود احمدی نژاد که بارها و بارها از اقدامات درست و مواضع انقلابی آن حمایت کرده بودند، انتقادات صریح و بی پرده ای به زبان آورده بودند که مرور همه آنها فرصت جداگانه ای می طلبد اما یکی از معروف ترین آنها به مرداد 1389 باز می گردد، برهه ای که آیت الله با صراحت به نقد افکار انحرافی برخی مسئولان وقت دولت وقت پرداخت و گفت:
 
«کسانی که بی‌شرمانه مکتب ایران را به جای مکتب اسلام معرفی می‌کنند، خودی نبوده بلکه غیرخودی‌اند و باید حواسمان جمع باشد ... ما اسلام را می‌خواهیم و هر کس اسلام را بخواهد خدمت‌گذار او هستیم و در این مسیر با کسی عقد اخوت نبستیم، هرکس از اسلام کج برود، ردش می‌کنیم.»(2)
 
ب. چرا آقای مصباح سال 84 انتخاب احمدی نژاد را به واسطه یک خواب به امام زمان نسبت داد؟
 
این شبهه نیز مانند شبهه قبل، به خاطر ناقص مطرح شدن اصل ماجرا باعث شده تا بسیاری با باور کردن آن، در قامت طلبکار ظاهر شده و با استناد به این مسایل پیش و پا افتاده و سطحی، درصدد توهین و تخریب ایشان بر آیند. در حالی که در صفحه 883 کتاب «گفتمان مصباح» که این سخنرانی به آنجا مستند شده است، آیت الله مصباح در مقام بیان غیر قابل پیش بینی بودن انتخاب احمدی نژاد در سال 84 ضمن ستایش مواضع و شعارهای دینی آقای وی در سال 84 می گوید که «یکی از دوستان» در جلسه ای نقل کرده که انتخاب آقای احمدی نژاد را قبل از انتخابات در خواب متوجه شده است اما ایشان بلافاصله تاکید میکند که بیان این دست مطالب به طور عمومی درست نیست و باید از گفتن آنها خودداری شود: «چیزهای عجیبی است که حالا من مایل نیستم آنها را چون جنبه منفی دارد نقل کنم.»
 
به عبارت دیگر، ماجرای تایید احمدی نژاد توسط امام زمان در خواب نه تنها ارتباطی با شخص علامه مصباح ندارد و ایشان از یک نفر دیگر این ماجرا را نقل قول می کنند، بلکه در ادامه هم تاکید می کنند که از بیان این قبیل مسایل برای افکار عمومی باید خودداری شود و طرح این مسایل درست نیست.
 
ج. آقای مصباح یزدی سابقه انقلابی و مبارزه با شاه ندارد، امام خمینی ایشان را قبول نداشت و ...
 
طبیعی است با توجه به بررسی شبهات اول و دوم، زمانی که جریان های مخالف آیت الله مصباح درباره وقایع سالهای نه چندان دور چنین دروغ های عجیب و غریبی طرح کرده اند، به مراتب این کار را نسبت به سالهای دورتر و دهه 40، 50 و 60 راحت تر می توانند انجام دهند و هر ادعایی را به خاطر حب و بغض های شخصی و سیاسی، علیه ایشان مطرح می کنند.
 
درباره سوابق انقلابی آیت الله مصباح، نسبت ایشان با حضرت امام (ره) و ... تا کنون به کرات افراد و رسانه های مختلف به طور مستند و تفصیلی پاسخ لازم را منتشر کرده اند اما تنها از باب یادآوری، اشاره ای کوتاه می شود به ماجرای تدوین اساسنامه جامعه مدرسین توسط آیت الله مصباح و لو رفتن ماجرا و فرار ایشان از دست ساواک.
 
پس از تبعید امام خمینی در سال 1343 و رو به افول نهادن مبارزات روحانیت، جمعی از فضلای حوزه علمیه قم که غالبا از شاگردان امام خمینی(ره) به حساب می آمدند تصمیم گرفتند تا تشکیلاتی برای نظم دهی به امور مبارزات شکل دهند. جلسات مداوم این افراد منجر به نوشتن اساسنامه تشکیلاتی شد که بعدها به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم مشهور شد اما یک بی احتیاطی سبب شد تا گردانندگان جلسه مجبور به فرار از شهر قم شوند.
 
اساسنامه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که در جمعی یازده نفره مورد بحث قرار گرفته بود، در منزل آقای آذری قمی کشف شد تا نصیری رئیس ساواک در گزارشی به محمدرضا شاه این گونه بنویسد: چون ضمن تحقیقات از متهمین معلوم گردیده که هشت نفر از مدرسین و فضلای حوزه علمیه قم به اسامی: علی مشکینی، حائری تهرانی، علی قدوسی، «مصباح یزدی»، هاشمی رفسنجانی، محمد خامنه‎ای، علی خامنه‌ای و امینی در جلسات اولیه که در 20 ماه قبل تشکیل گردیده، شرکت داشتند. لذا ایجاب می نماید که به منظور پی بردن به ماهیت حقیقی عناصری که احتمالا در نظر داشته اند چنین سازمانی را ایجاد نمایند، از نامبردگان فوق نیز تحقیقات لازم به عمل آید.
 
هاشمی رفسنجانی نیز ضمن اشاره به این موضوع در بخشی از خاطرات خویش، به اداره نشریه بعثت توسط خود و نشریه انتقام توسط آیت الله مصباح در سالهای قبل از انقلاب اشاره می کند که هر دو نشریه محتوایی ضد نظام شاهنشاهی و در حمایت از تاسیس یک نظام دینی به جای شاهنشاهی بوده است:
 
«از اساسی‌ترین کارهای ما در آن چند ماه، ایجاد تشکیلاتی بود که مرکزیت آن از یازده نفر تشکیل می‌شد آقایان خامنه‌ای، منتظری، ربانی شیرازی، قدوسی، مصباح یزدی، امینی، محمد خامنه‌ای، آذری، مشکینی، حائری تهرانی و من. نشریه‌ی مخفی "بعثت" و "انتقام" در حقیقت ارگان همین جمعیت بود که در کارهای اجرایی آن آقایان سید محمود دعایی، «مصباح»، علی حجتی‌کرمانی و سید‌هادی خسروشاهی و من همکاری داشتیم. نشریه‌ی بعثت بیشتر جنبه‌ی سیاسی و پرخاش و افشاگری داشت و نشریه‌ی انتقام جنبه‌ی ایدئولوژیکی آن قوی بود، که شاید بر اساس احساس چنین نیازی پس از بعثت منتشر شد. بعثت را من اداره می‌کردم و انتقام را آقای مصباح‌یزدی. در حل مسائل مالی هم نقش اساسی را هیئت‌های موتلفه داشتند». (هاشمی رفسنجانی ، دوران مبارزه ، ج 1 ، ص 195)
 
درباره نسبت ایشان با امام راحل در دوران حیات آن پیر فرزانه نیز همین نکته بس که بنیانگذار کبیر انقلاب در دوران حیات خویش شخصا بر کمک مالی به دو نهاد را تاکید ویژه داشتند یکی حزب الله لبنان و دیگری موسسه زیر نظر آیت الله مصباح یزدی. (حجه الاسلام رحیمیان در گفتگو با روزنامه ایران 19/3/87)
 
در پایان لازم به ذکر است که  بیان این موارد برای افرادی که حاضر به دیدن و شنیدن واقعیات نیستند، سودی ندارد بلکه تنها نشان دهنده اوج دنائت و ناجوانمردی افراد و جریانهایی است که در تلاشند تا با قلب 180 درجه ای واقعیات مسلم تاریخی، با اتکا به تحریف واقعیات، تهمت و افترا، اهداف سیاسی خود را به پیش ببرند.
 
این روش البته در طول تاریخ از سوی جریان های شبه روشنفکری همواره برای تقابل با روحانیت اصیل و انقلابی در پیش گرفته شده است، چنانچه اگر توان حذف فیزیکی بزرگان دینی برای این طیف ممکن نبوده، طریق ترور شخصیت آنها در پیش گرفته شده است؛ چنانچه رهبر انقلاب پیش از این در شهریور 1379 در اوج تخریب های علامه مصباح توسط جریان های شبه روشنفکری، علت این مساله را چنین توصیف کردند:
 
«شما می‌بینید این هجومهای تبلیغاتی را که به شخصیتهای برجسته، به انسانهای والا و با اخلاقهای برجسته می‌کنند؟ اینها همه‌اش نشان دهنده‌ی اهداف و نیات دشمن است. وقتی یک نفر مثل جناب آقای مصباح که حقیقتاً این شخصیت عزیز، جزو شخصیتهایی است که همه‌ی دلسوزان اسلام و معارف اسلامی بایستی از اعماق دل قدردان و سپاسگزار این مرد عزیز باشند، مورد هجوم تبلیغاتی قرار می‌گیرد، می‌بینید که همین «و هم ینهون عنه و ینأون عنه». حرف رسا و نافذ، منطق قوی و مستحکم، هر جایی که باشد، دشمن آن‌جا را زود تشخیص می‌دهد؛ چون حسابگر است. دشمن - همان‌طور که گفتم - آن‌جا را می‌شناسد و به مقابله‌اش می‌آید. با مرحوم شهید مطهری نیز همین‌گونه برخورد کردند.»(3)

پی نوشتها:
1. http://mesbahyazdi.ir/node/340
2. rajanews.com/detail.asp?id=57793
3.farsi.khamenei.ir/speech-content?id=24659