پایگاه خبری تحلیلی «پارس» - محمد پورغلامی- در سال اول جنگ همه عملیات هایی که انجام دادیم با شکست مواجه شد. با گذشت چهار ماه از شروع جنگ، ارتش عراق همچنان در مواضع خود حضور داشت و مناطق جنوبی کشور در اشغال دشمن بود. اشکال بزرگ استراتژی بنی صدر این بود ک تصور می کرد جنگ را می تواند با «مدل های کلاسیک نظامی» پیش ببرد. او فکر می کرد در جنگ با عراق باید ارتش وارد معرکه شده و با طراحی های مرسوم نظامی، به موماضع دشمن حمله کند. نتیجه آنکه تمامی عملیات ها با شکست مواجه شد.

شکست های پی در پی موجب ایجاد فضای یأس و ناامیدی در کشور شد به طوری که تصور عمومی بر این بود که «ما نمی توانیم» در جنگ پیروز شویم. بنی صدر اما برای آنکه فرافکنی کند و اذهان مردم را از شکست ها به سمت دیگری بکشاند، به منازعات و درگیری های داخلی دامن زد که غائله ۱۴ اسفند ۵۹ در دانشگاه تهران یکی از آنها بود. در خرداد ۶۰ این بحران ها به اوج خود رسید به طوری که درگیری مسلحانه با رهبری گروهک منافقین در کشور کلید خورد. منافقین همگی با هم شعار می دادند «خرداد ماه خونه، رژیم سرنگونه».

با تداوم اقدامات بحران زای بنی صدر، امام او را از فرماندهی کل قوا خلع کرد و به تبع آن، مجلس نیز به عدم کفایت سیاسی بنی صدر به اتفاق آراء رأی مثبت داد. بلافاصله صدام در مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد: «چنانچه بنی صدر تمایل داشته باشد، عراق آماده دادن پناهندگی سیاسی به وی است.»

سرانجام بنی صدر به اتفاق مسعود رجوی با خلبان پیشین شاه به فرانسه فرار کرد. اما سازمان منافقین همچنان به اقدامات خود ادامه داد:

* در ۶ تیرماه ۶۰ آیت الله خامنه ای که تازه از جبهه ها برگشته بود و به مسجد ابوذر برای سخنرانی رفته بود، مورد ترور قرار گرفت و به شدت مجروح شد.
* در ۷ تیر حادثه انفجار حزب جمهوری به وجود آمد و شهید بهشتی و ۷۲ نفر از مهم ترین نیروهای انقلاب را شهید کردند.
* دو ماه بعد، در ۸ شهریور نیز شهید رجایی و شهید باهنر که هنوز یک ماه از انتخاب شان به عنوان رئیس جمهور و نخست وزیر نمی گذشت، با انفجار بمب در دفتر نخست وزیر به شهادت رسیدند.

این حوادثموجب شد تا همگی نیروهای تراز اول انقلاب یا شهید شوند یا مجروح.(البته به جز هاشمی رفسنجانی) کشور در بدترین وضعیت ممکن قرار داشت. فضای سیاسی کشور به شدت در بن بست قرار گرفته بود. ارتش عراق نیز که شکست ایران در جبهه نظامی و بحران سیاسی در جامعه ایران را دید، قوت بیشتری گرفت و به دنبال تسخیر کامل آبادان برآمد.

صدام که پیش از این به دنبال برقراری آتش بس و مذاکره با ایران بود، با دیدن این وضعیت سیاسی - نظامی ایران، در مصاحبه ای اعلام کرد:

«اگر می خواهید نظر ما را بدانید باید بگویم ما ترجیح می دهیم در حالی که جنگ ادامه دارد، با ایرانیان به قصد رسیدن به توافق به مذاکره بنشینیم. زمانی که به توافق دست یابیم، می گوییم جنگ خاتمه یابد!»

یکی از نشریات امریکایی نیز درباره وضعیت اسفبار سیاسی ایران، شکست ایران در جنگ را پیش بینی کرد و نوشت: «دولتمردان متعصب ایران ضعیف تر از آن هستند که اشغالگران عراقی را از خاک خود بیرون برانند و بسیاری از کارشناسان خاورمیانه معتقدند که با پایان دادن به جنگ ایران و عراق، رژیم جنگ زده آیت الله خمینی باید سقوط کند… سقوط سران حکومت خمینی گاهی بسیار به نظر می آید و رهبر رژیم کنونی با بمب گذاری های گروه مخالفان بسیار ضعیف شده است.»

از سویی دیگر، بنی صدر و برخی از سیاسیون دیگر وقتی دیدند در سال اول جنگ، در تمامی عملیات هایی که انجام دادیم شکست خوردیم، به امام پیشنهاد «مذاکره» با عراق را دادند؛ آن هم در شرایطی که ارتش عراق در خاک ایران بود و خرمشهر را در اشغال خود داشت!

این موضوع اتفاقا همان چیزی بود که عراق می خواست. صدام تنها یک هفته پس از شروع جنگ که توانسته بود بخش هایی از خاک ایران را به تصرف خود در آورد، گفته بود: «عراق به مقاصد ارضی خود نائل شده و مایل است خصومت ها را کنار بگذارد و به مذاکره بپردازد. «سازمان ملل نیز مانند همیشه که علیه منافع ملی ایران اقدام کرده است، در حالی که ارتش عراق در خاک ایران بود، جلسه ای برگزار کرد و در اقدامی جانبدارانه از عراق، بیانیه ای صادر کرد و از طرفین جنگ خواست: «از استفاده بیشتر از زور خودداری کنند و پیشنهاد صحیح میانجیگری و مصالحه را بپذیرند.»

اما مانند همیشه هوشیاری امام موجب شد که دسیسه بنی صدر و سیاسیون داخلی، و دشمنان خارجی به جایی نرسد. امام باصلابت همیشگی گفت مذاکره تا زمانی که دشمن در خاک ما است انجام نخواهد شد: ایران می گوید که تا از خانه ما بیرون نروید و تا جرم هایی که کرده اید معلوم نشود که شما مجرم هستید و تا ضررهایی که به ایران زدید جبران نشود و حکم به جبران نشود، صلح معنی ندارد.

سال ها بعد، در ابتدای دهه هشتاد شمسی، رهبرانقلاب جزئیات بیشتری در مورد موضوع «مذاکره با دشمن» و اینکه چرا امام مذاکره را نپذیرفتند بیان کردند: «ما دولتِ تازه کاری داشتیم که دو سال روی کار آمده و با چنین حمله سنگینی مواجه شده بود و دشمن در هزاران کیلومتر زمین ما، از جنوبی‌ترین نقطه تا شمالی‌ترین نقطه همسایگی با عراق، مستقر شده بود؛ اما در این حال به ما می‌گفتند بیایید مذاکره کنید! مذاکره از موضع ضعف و ذلّت و همراه با دست پُر حریف در چانه‌زنی.
آن روز اگر مذاکره صورت می‌گرفت - که یک عدّه از سیاسیّون، همان روز به امام فشار می‌آوردند که بنشینید مذاکره کنید - مطمئنّاً عراق از بخش عمده خاک ما خارج نمی‌شد و تا امروز خوزستان و خرمشهر و شاید بسیاری از مناطق دیگر همچنان زیر چکمه نیروهای متجاوز بیگانه بود. اما امام ایستاد. منطق امام این بود که وقتی متجاوز در خاک ماست و با دست پُر ما را تهدید می‌کند، ما مذاکره نمی‌کنیم. مذاکره آن وقتی صورت می‌گیرد که دشمن از تمام خاک ما خارج شود. امروز عدّه‌ای ناجوانمردانه این حقیقت را ندیده می‌گیرند.
آن روز عدّه‌ای، از جمله همان روسیاهان فراری از کشور که امروز به دامن امریکا و اروپا و جاهای دیگر پناه برده‌اند، از طریق محافل سیاسی و روزنامه‌ها و رادیو و تلویزیون - که در دست آنها بود - مرتّب فشار می‌آوردند که امام باید مذاکره کند. هیأتهای بین‌المللی هم مرتّب به ایران می‌آمدند و می‌گفتند مذاکره کنید. امام با الهام از همان بینش روشن، ایمان راسخ، توکّل به خدا و قدرت اراده ایستاد و گفت اگر ما توانستیم سرزمینهای خود را پس بگیریم، آن‌گاه وقت مذاکره است؛ امروز وقت مذاکره نیست؛ عملاً هم همین‌طور شد.»(رهبر انقلاب، ۸۱/۳ / ۱)

اما در اوج نامیدی و یأس در جامعه، ناگهان اتفاقی می افتد که تمامی معادلات و پیش بینی های تحلیلگران داخلی و خارجی را بر هم می ریزد. اتفاقی که موجب آغاز دوره جدیدی در صحنه سیاسی کشور و به تبع آن جبهه نظامی شد: انتخاب آیت الله خامنه ای به عنوان رئیس جمهور منتخب مردم.

در این دوره، استراتژی جنگی ایران کاملا تغییر پیدا کرد. کانون مرکزی و نقطه ثقل تحول در سال دوم جنگ را بدون شک باید حضور جدی و همه جانبه نیروهای سپاه و نیروهای مردمی دانست. پیش از این شهید حسن باقری در مورد ضرورت تغییر در استراتژی جنگی ایران گفته بود: «باید به خود جرأت داد که این نوع جنگیدن به درد نمی خورد و لازم است استراتژی جنگ عوض شود.»

مبتنی بر این استراتژی جدید، از اسفند ۵۹ تا مهر ۱۳۶۰ بیش از ۲۰ عملیات محدود طرح ریزی شد و اجرا شد. مشخصه اصلی این عملیات ها، تاکید بر نقش نیروهای مردمی و سپاهی بود. نتیجه آن نیز پیروزی های پی در پی ایران در عملیات ها بود. آیت الله خامنه ای هنگامی که به عنوان نماینده امام در شورای عالی دفاع از نزدیک تحولات جنگ را پیگیری می کرد، در مورد این موضوع چنین تحلیل می کند:

«کلا تا قبل از عملیات ثامن الائمه، عملیات ما غالبا موفق نبوده است و شاید یک یا دو عملیات را بتوان نشان داد که تا حدودی موفق بوده و علتش هم این است که تا قبل از عملیات ثامن الائمه نیروهای مردمی به کار گرفته نمی شد. یعنی از بسیج و سپاه در عملیات به صورت کامل خبری نبود و سپاه امکانات نداشت و گذشته از این، مسئولان نظامی حاضر نبودند حتی سپاه را در حیطه کار نظامی راه بدهند و لذا یکی از درگیری های ما با بنی صدر همین مسأله بود.»

بدین ترتیب، در ۵ مهرماه ۶۰، عملیات ثامن الائمه با هدف شکست حصر آبادان آغاز شد و ظرف دو روز، تمامی مواضع دشمن در هم کوبیده شد. پس از آن عملیات فتح المبین آغاز شد و در آن نیز ارتش عراق شکست بزرگ تری از قوای ایرانی خورد.

در همین چارچوب، عملیات طریق القدس نیز توسط فرماندهان عالی جنگ طرح ریزی شد که برجسته ترین ویژگی آن همان اتکاء به نیروهای مردمی بود. متعاقب آن، عملیات بزرگ «بیت المقدس» در چهار مرحله و با هدف آزادی سازی نواحی جنوبی کشور و از جمله خرمشهر کلید خورد.

رهبر انقلاب در تحلیل چگونگی فتح خرمشهر چنین می فرمایند:

«وقتی نیروهای مسلّح ما در عملیات بیت‌المقدّس با تدبیر، روشن‌بینی، اراده برخاسته از ایمان، توکّل به خدا، استفاده‌ی از همه امکانات - یعنی نگذاشتند جزئی از امکانات هدر برود - و با تکیه به نیروی خود و اعتماد به خدای متعال حرکتشان را شروع کردند، هیچ کس در دنیا باور نمی‌کرد اینها بتوانند خرمشهر را آزاد کنند؛ اما توانستند. وقتی ما اعلام کردیم خرمشهر را پس گرفته‌ایم، تا یکی دو روز خبرگزاریهای دنیا حاضر نبودند این خبر را پخش کنند - با چشم تردید به آن نگاه می‌کردند - اما این اتّفاق افتاد و آخر هم همه مجبور شدند به این پیروزی اذعان کنند.»


پی نوشت:
برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به کتاب «از آغاز تا پایان»، نوشته محمد درودیان، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ