ساعت هشتِ صبحِ امروز
قدم گذاشتی توی هفده سالگی،
راستش باور نمیکنم هفدهمین سالِ مادر شدنم رو جشن میگیرم!
میدونی چیه؟! مادر شدن عجیب ترین حسیه که تا امروز تجربه کردم!
و من ممنونم از تو که فرزندم شدی تا برات مادری کنم ...
امروز رو باید به خودم تبریک بگم که سرآغاز عجیب و غریبی بود برای رشد و یاد گرفتن ها . من با تو بزرگ شدم ... با تو مادر شدم...
تو به دنیا اومدی و من دوباره به دنیا اومدم !...
مانی جانم ، پسرم ، عشقم، نفسم؛
جوری زندگی کن که حسرت هیچی به دلت نمونه . همین ...
عاشقتم