دیشب که این متن احساسی رو استوری کردم، اینقدر واکنش‌های شما زیاد بود که مجاب شدم امروز این پست رو بذارم

آره، ای کاش وطن جایی برای ماندن بود، ای کاش وطن جایی بود که هنوز که هنوزه دوستانت رو نمیدیدی بعد از کلی تلاش برای ماندن، سرانجام نماندند، همین دو روز پیش بود که یکی از دوستان دیگرم هم رفت، جالبه، رفت آلبرتا

بعضیا فکر می کردن، «آلبرتا» اسم یک دختره و مستند «میراث آلبرتا» هم درباره ارث پدری ای هست که به اون دختره می رسه، فکر کن! بعد باید کلی توضیح می دادم که نه بابا، آلبرتا یک ایالتی در کاناداست، ایالتی نفت‌خیز، دانشگاه آلبرتا هم در شهر ادمونتونه و هر سال بچه های مهندسی شیمی شریف اتوبوسی می‌رن آلبرتا، این دانشگاه...

همین‌طور که توضیح می دم ناگهان مکث می کنم، می گم آره، تو درست می گی، آلبرتا یه دختره، دختری که دل خیلی‌ها رو برده، دختری که ارث پدری ایران‌زمینو تصاحب کرده، ارثیه‌ای که قرار بود خاک ایران رو آباد کنه حالا مایه‌ی فخر آلبرتا شده

این جمله همیشه دلم رو می‌لرزونه و چشمانم رو خیس می کنه، «ای کاش وطن جایی برای ماندن بود»

اما من با چشمانی خیس می مانم... می مانم تا فردای زینب‌ها، ایران جایی برای ماندن شود

و به قول فریدون مشیری، «و می دانم تو روزی نیز باز خواهی گشت»

1