اکبر عبدی: پناهی هرچه که داشت با مردم تقسیم میکرد
چهاردهم مرداد ماه هر سال مصادف با سالروز درگذشت "حسین پناهی" شاعر، نویسنده، بازیگر و کارگردان تئاتر، تلویزیون و سینما است، بازیگری که همواره با جنس خاص دیالوگ گویی و بازی خود به یاد آورده میشود.
حسین پناهی در ۶ شهریور ۱۳۳۵ در روستای دژکوه از توابع شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه زاده شد. پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسه آیتالله گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگیاش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت کرد. وی پس از آن به تهران آمد و در مدرسهٔ هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامهنویسی را گذراند.
دوران حرفهای بازیگری
پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامههای خودش ساخت که مدتها در محاق ماند.
با پخش نمایش "دو مرغابی در مه" از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی میکرد، خوش درخشید و با پخش نمایشهای تلویزیونی دیگرش، طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.
نمایشهای دو مرغابی در مه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، او یکی از پرکارترین و نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود. به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش میبارید و طنز تلخش بازیگر نقشهای خاصی بود.
پناهی در سالهای حیات هنری اش در فیلمهایی همچون گذرگاه، گال، هی جو، نار و نی، مهاجران، سایه خیال، هنرپیشه، مرد ناتمام، روز واقعه، مریم مقدس، بابا عزیز به ایفای نقش پرداخت. وی در مجموعههای تلویزیونی گرگها، آواز مه، محله بهداشت، بی بی یون، روزی روزگاری، امام علی (ع)، همسایهها، آژانس دوستی، دزدان مادر بزرگ، آئینه خیال، کوچک جنگلی، آشپزباشی، روزگار قریب، یحیی و گلابتون و شلیک نهایی نیز بازی کرده است.
وی در سال ۱۳۶۷ به خاطر فیلم "در مسیر تندباد" و در سال ۱۳۷۱ برای بازی در فیلم "مهاجران" نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در جشنواره فجر شد. همچنین پناهی در سال ۱۳۶۹ و برای بازی در فیلم "سایه خیال" به دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشنواره فیلم فجر دست یافت.
حسین پناهی در قامت شاعر و نویسنده
حسین پناهی بیشتر شاعر بود و این شاعرانگی در ذره ذره جانش نفوذ داشت. نخستین مجموعه شعر او با نام "من و نازی" در ۱۳۷۶ منتشرشد، این مجموعهٔ شعر تاکنون بیش از شانزده بار تجدید چاپ شد و به شش زبان زنده دنیا ترجمه شده است.
آثاری همانند من و نازی، ستاره ها، چیزی شبیه زندگی، بی بی یون، سلام خدا حافظ، سالهاست که مرده ام، افلاطون کنار بخاری، نامههایی به انا، من و نازی، دو مرغابی در مه، کابوسهای روسی، به وقت گرینویچ، نمیدانمها از مجموعه اشعار و نمایشهایی است که از حسین پناهی به چاپ رسیده است. علاوه بر اینها سه اثر "سلام خداحافظ"، "ستارها" و "راه با رفیق" با شعر و صدای حسین پناهی نیز منتشر شدهاست و یک دفتر شعر و یک نمایشنامه به نام "چیزی شبیه زندگی ۲" دارد که هنوز چاپ نرسیده اند.
وی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ و در سن ۴۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت و به وصیت خود ایشان در قبرستانی که مادرش در آنجا دفن شده در شهر "سوق" به خاک سپرده شد، برخی هنرمندان درباره وی نظراتی داده اند که به شرح زیر است.
محمد علی بهمنی
نخستین باردر جمع شعری سپیده سامانی دیدمش. داشت شعر گفتگوی من و نازی را زیر چتر را اجرا میکرد. پانتومینی نه در شکل اجرایی اش، که خلاف آمدی توامان حرکت و صدا. شعر خوانی حسین پناهی تصورم را از «شنیدنی بودن شاعر» تغییر میدهد که چه دیدنی بود شعر خوانی کسی که پیش از آن بارها بازیگری اش را ستوده بودم. شعرش از جنس علایق من نبود، اما هوشم را تلنگر میزد که گوش سپارش باشم. دیالوگی که با دولحن، «نازی» و «من راوی» که شنونده را یاد «گفت و گفتم»های شعر کلاسیک یا نمایشنامه ایهای معاصر میانداخت.
اکبر عبدی
حسین پناهی نیازی به تعریف ندارد و نیازی نیست که درباره اش حرف زد. چون همه میشناسندش، حتی تماشاچیهای معمولی. صداقت و کودک درون ایشان را در کارهایش دیده اند و با آن آشنا هستند. چون انسان بسیار زلالی بود و این زلال درون را از چشم هایش به خوبی میشد فهمید.
من نقش یک تهیه کننده را بازی میکردم؛ و حسین نقش برادر خانم آقای تارخ و برادر خانم گودرزی بود. یادم هست، وقتی که پیش قسط اول قراردادش را گرفت، باور نمیکنید اگر بگویم در مسیر تا خانه کل پول را با مردم تمام کرد. مثلا اگر کرایه تاکسی ۴۰۰۰ تومان شد به او ۵۰۰۰ هزار تومان میداد. گفت من امروز پول دار شدم تو هم باید وضعت خوب باشد. یعنی چنین آدم گلی بود. ما ممکن است به فقیر ۵۰ تومان بدهیم، اما من دیده بودم که بارها ایشان هرچه که داشت با مردم تقسیم میکرد.
رسول یونان
هیچ و هرگز حسین پناهی به خاطر نقشهایی که اجرا کرد مشهور نشد بلکه این نقشها به خاطر بازی او جلب توجه میکردند. حسین پناهی شعر و سینما را در هم آمیخت و هنر بازیگری اش را ارتقا بخشید. او به تنهایی یک سینما بود. یک سینمای تک نفره. به نظر من او آخرین شوالیه از تیپ شوالیههای سروانتس بود مردی بود برای زندگی و حقیقت و زیبایی و موی آشفته اش یادآور پریشانی دن کیشوت بود.
فاطمه گودرزی
حوالی سال شصت و هفت دو چشم معصوم با نگاههای پرسش گر و عجول وارد خانه ما شد، همسرم او را همکار و دوستش، حسین پناهی معرفی کرد. از بدو ورود احساس کردم یک فضای بی ریای روشنایی در خانه ام ایجاد شده است. سوالها و نظرهایش به قدری بی غل و غش و در عین حال انتزاعی بود که بی اراده وارد ذهنیت اش میشدید. وقتی چند خطی از شعر هایش را میخواند، به دنیایی از تصاویر خاص و ناب، وارد میشدی؛ که علی رغم غریبگی با چنین فضایی تو را گرفتار زاویه نگاهی جدید ار زندگی میکرد.
علیرضا خمسه
وقتی مجموعه شعر من و نازی حسین پناهی چاپ شد، وجهه دیگری از شخصیت او پیدا شد که قبل از آن، چون سایه از خیال به دنبال کیستی و چیستی خود از کهگیلویه به تهران کوچ کرده بود و در تلویزیون و سینما و تئاتر به جست و جو پرداخته بود و عجیب آن بود که هرچه بیشتر میجست کمتر مییافت.
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
سادگی و صمیمیت این فرزانهی ساده دل، نوای خوشی ایجاد کرده بود که گوش های بزرگ دیوار شهر را تاب شنیدن آن نبود. به همین لحاظ همواره در پایان هر تلاشی با درهای بسته روبرو میشد. او در پایان آرزوهای بزرگی که در سر داشت همچون مردی ناتمام مهاجرت را برگزید.
محمد صالح علا
حسین پناهی دژکوه عزیزمان در یک تمدن روستایی در سال ۱۳۳۵ به دنیا آمد و در سال ۱۳۸۳ با یک تمدن جهانی از دنیا رفت. حسین پناهی عزیزمان فرهنگ روستایی را با شعر فرا مدرن آشتی داد و حماسههای مردم ولایات را با زبانی جهانی دراماتایزه کرد. او در میان همین چند سال همه نسیمهای سرگردان را گرد هم آورد. نسیمهایی که بیهوده در خریطهی انسانی ما پرسه میزنند. نسیمهای عاطل و باطل را را شبانی کرد و به سمت جغرافیای زیبا شناسی ایران فرستاد.
ارسال نظر