شل کردی آقا کمال!
بعضی اسمها در سینمای جهان نامهایی هستند که دیدنشان در کنار فهرست عوامل تولیدکننده یک اثر، خیال مخاطب را آسوده میکند از اینکه این فیلم یا سریال «حداقل» کیفیت لازم را جهت صرف پول و وقت برای تماشای آن دارد.
بعضی اسمها در سینمای جهان نامهایی هستند که دیدنشان در کنار فهرست عوامل تولیدکننده یک اثر، خیال مخاطب را آسوده میکند از اینکه این فیلم یا سریال «حداقل» کیفیت لازم را جهت صرف پول و وقت برای تماشای آن دارد. مثلا «استیون اسپیلبرگ» نامی است که هر مخاطب سینمای جهان با دیدن نامش پای هر اثری، میداند این اثر قطع به یقین در زمره آثار بیارزش و وقتتلفکن قرار نمیگیرد؛ چون اساسا اسپیلبرگ فیلمسازی نیست که وقتش را برای ساخت آثار ضعیف صرف کند. این مسیر البته جریانی برعکس نیز دارد که به نظر میرسد برخی فیلمسازان ایرانی از جمله کمال تبریزی که این روزها «ما همه با هم هستیم» را بر پرده سینماها دارد، بشدت در حال طی کردن آن است؛ مسیری که «برند» یک فیلمساز باسابقه و موفق را بهواسطه ساخت انبوهی از فیلمهای ضعیف و کمکیفیت تبدیل به «برندی شکستخورده» میکند.
نامی که زمانی یک برند بود
کمال تبریزی زمانی یکی از مهمترین فیلمسازان سینمای ایران بود؛ فیلمسازی که اتفاقا همیشه دوست داشت در برداشتن قدمهایی جدید در سینمای ایران پیشگام باشد. او جزو پیشگامان سینمای ایران در زمینه ساخت فیلم کمدی با مضمون جنگی بود؛ اثری به نام «لیلی با من است» که اتفاقا بهواسطه سناریوی خوبی که داشت علاوه بر سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه از چهاردهمین جشنواره فیلم فجر، از سوی مخاطبان نیز مورد استقبال قرار گرفت. او بعدها در زمینه شوخی با روحانیت نیز پیشگام شد و با وجود اینکه «مارمولک» در زمان خود بهدرستی درک نشد ولی ارزش این اثر حداقل از منظر فنی بر کسی پوشیده نبود. تبریزی وقتی با این عقبه سراغ ساخت سریال «شهریار» رفت، همه باور داشتند که خروجی کار او اثری قابل قبول خواهد شد و در نهایت نیز با وجود برخی حواشی در عمل همینگونه شد. او بعد از آن «همیشه پای یک زن در میان است» را هم ساخت که استقبال مناسب از آن در گیشه نشان داد نام کمال تبریزی تبدیل به برندی شناختهشده برای مخاطبان شده است
آغاز حرکت به سمت قهقرا!
سالهای انتهایی دهه 80 را باید آغاز حرکت کمال تبریزی به سمت مسیر نادرست کارنامه فیلمسازیاش دانست. تبریزی در آن دوره با ساخت فیلمهایی ضعیف همچون «از رئیسجمهور پاداش نگیرید»، «دونده زمین» و «خیابانهای آرام» به یکباره کارنامه کاریاش را با چند فیلم توقیفی و ضعیف پر کرد؛ مسیری که در ادامه با ساخت سریال شکستخورده «ابله» و ناتمام ماندن پخش این سریال، باز هم ادامه پیدا کرد. تبریزی در دهه 90 مسیر پرکاری خود را ادامه داد و «تقریبا» به طور میانگین هر سال، یک پروژه جدید را کلید زد. «طبقه حساس»، «طعم شیرین خیال»، «امکان مینا»، «مارموز» و «ما همه با هم هستیم» پروژههای سینمایی تبریزی در دهه 90 بودند؛ آثاری در ژانرهای مختلف که وجه اشتراک همه آنها کیفیت پایینشان بود! او البته در این سالها درگیر ساخت سریال «سرزمین کهن» نیز بود که بارها اصلاحیه خورد و در نهایت نیز بهواسطه برخی حاشیههای ایجاد شده، هیچوقت رنگ آنتن تلویزیون را به خود ندید و هنوز هم سرنوشت پخش آن در هالهای از ابهام قرار دارد.
لطفاً همه با هم نباشید!
«ما همه با هم هستیم» با وجود قطاری از نامها و چهرههای سرشناسی که در تولید آن دست داشتند یک سقوط تمامعیار برای همه این چهرههاست، بویژه برای کمال تبریزی کارگردان این اثر و رضا میرکریمی تهیهکننده آن؛ 2 چهرهای که اعتبار خود را ذرهذره در این سینما جمع کردند و حالا با این فیلم به نوعی آتش به مال خود زدند! «ما همه با هم هستیم» یک هجونامه سیاسی شکستخورده و بیسروته است؛ قصهای با یک ایده درخشان و جالب توجه که حضور انبوهی از بازیگران سرشناس نهتنها کمکی به آن نکرده است، بلکه باعث شده ضعفهای موجود در پرداخت ایده اثر بیش از پیش به چشم مخاطب آید. فیلم پر شده از نشانهگذاریهای سیاسی و اجتماعی که فیلمساز نتوانسته به خوبی از آن استفاده کند و در عمل نه مخاطبان عامی که به امید دیدن یک فیلم کمدی و پرستاره به سینما آمدهاند، راضی میشوند و نه مخاطب نخبگانی از دیدن قصه مشوش اثر با انبوهی از نشانههای تعبیه شده به وسیله فیلمساز، لذت چندانی میبرد.
جواد عزتی که در «ما همه با هم هستیم» نقش کمکخلبان پروازی را بازی میکند که اتفاقات فیلم در آن میگذرد، در بخشی از فیلم در مواجهه با کاراکتر خلبان هواپیما که نسبت به هدف اولیه خود مردد شده است، میگوید: «شل کردی کاپیتان، شل کردی!» دیالوگی که به نظر میرسد اول از همه باید خطاب به کمال تبریزی، کارگردان «ما همه با هم هستیم» گفت؛ فیلمسازی که در چند سال گذشته با اصرار بر ساخت پرتعداد فیلم و سریال و نقش بستن انبوهی از پروژههای ضعیف و شکستخورده در کارنامه کاریش، تبدیل به یک «برند سوخته» در سینمای ایران شده است. قطعا اگر تبریزی به جای اصرار بر این پرکاری خودخواسته، سعی میکرد با تکیه بر تجربهای که طی سالها در سینما و تلویزیون بهدست آورده، با فاصله زمانی بیشتر و با تمرکز بر فیلمنامههایی محکمتر سراغ ساخت فیلم و سریال برود، نتیجه کارش آثاری درخورتوجهتر از آن چیزی بود که این روزها با نام کمال تبریزی روانه پرده سینماها میشود؛ آثاری که با وجود قطاری از نامهای مهم، قطعا جایی در میان آثار «مهم» کارنامه کاری کارگردان و سایر عواملش ندارد.
احسان سالمی
ارسال نظر