ناگفتههای فرشته صدر عرفایی از نقش مادر ریگی
فرشته صدرعرفایی که در فیلم «شبی که ماه کامل شد» نقشی متفاوت را بازی کرده با ابراز امیدواری از اینکه مردم با تماشای این اثر خطر افراطیگری را دریافت کنند، میگوید: دلیل کم بودن نقشهای خاص سینمایی برای زنان را باید در محدودیتهایی که در انتخاب سوژهها و سانسور و خودسانسوری است جستوجو کرد.
صدرعرفایی که با بازی در فیلم «شبی که ماه کامل شد» سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم زن را دریافت کرد، برای خیلی از تماشاگران این فیلم در جشنواره ناشناخته ماند و با دیدن تیتراژ متوجه شدند زن سیهچردهای که با لهجهای جنوبی در این فیلم بازی کرده همان بازیگری است که پیشتر برای فیلمهای «بادکنک سفید» و «کافه ترانزیت» هم از جشنواره فجر جایزه بازیگری دریافت کرده بود.
او در این سالها خیلی گزیدهکار بوده و از آخرین فیلمهای سینماییاش به «هفت ماهگی» و «کوچه بینام» میتوان اشاره کرد. بازی در فیلم جدید نرگس آبیار بهانهای برای گفتوگو با این بازیگر شد تا او هم از دلایل کمکاریاش بگوید و هم از «غمناز» فیلم «شبی که ماه کامل شد».
حبت را از نقش متفاوت شما در فیلم «شبی که ماه کامل شد» شروع کنیم، آن هم از این منظر که وقتی فیلم در جشنواره فجر نمایش داده شد، افراد زیادی بودند که اصلاً متوجه نشدند فرشته صدرعرفایی نقش «غمناز» «شبی که ماه کامل شد» را بازی کرده است. آیا تعمدی در کار بود که بازیگر این نقش با توجه به گریم و لهجهای که دارد خیلی راحت شناخته نشود؟ در صورتی که اتفاقاً چون فرشته صدرعرفایی بازیگر بود این نقش خوب درآمده است.
راستش من در تمام فیلمهایی که بازی میکنم ترجیح میدهم فرشته صدرعرفایی دیده نشود به این دلیل که باید آدم دیگری را نمایش دهم و فکر میکنم هر جا تماشاچی من را به جای آن کاراکتر ببیند اشتباه کردهام. منظورم فقط به لحاظ ظاهری نیست بلکه از نظر باور نقش و در خود نهادینه کردن آن است. برای من فرقی نمیکند که ظاهرم چه باشد ولی باورم باید آن نقشی باشد که بازی میکنم و البته ظاهر که شامل گریم و لباس و متعلقات میشود، به باور شخصیت به بازیگر کمک بزرگی میکند. درباره فیلم «شبی که ماه کامل شد» اصلاً تعمد بر این نبود که کسی بازیگر نقش را نشناسد بلکه هدف این بود مخاطب باور کند کاراکتری که میبیند یک زن بلوچ است که مادر چند فرزند است، سختیهای زیادی کشیده، بنا به شرایط زندگیاش که از طبقه فرودست جامعه بود امکانات کمی برای بزرگ کردن بچههایش داشته و ناکامی که بنا به دلایل اجتماعی، اقتصادی و شرایط اقلیمی و … در نحوه عملکرد فرزندانش داشته..
من باید جوری بازی میکردم تا تمام اینها در آن کاراکتر دیده و باور میشد. فیلمنامه اولین و کارگردان دومین راهنماست، مابقی سعی بازیگر در کشف و درک شخصیت. به همین دلیل در مدتی که در سیستان و بلوچستان حضور داشتم قبل از شروع فیلمبرداری نقشم، به خانههای مردم مهماننواز بلوچ که به طبقه مشابه نقش به لحاظ اقتصادی نزدیک بودند برای دیدن سبک زندگی و شکل رابطه اعضای خانواده رفتم. زنان مثلاً برای شستن لباس یا ظرف در حیاط، روی پا مینشینند چون فقط یک شیر آب در حیاط خانه دارند. آشپزی روی اجاقی روی زمین انجام میشود و آب شرب تمیز از محل دیگری با گالن به خانه آورده میشود، آب شیر حیاط مخصوص شست و شو است. در کل خانه داری بسیار سختتر است. این همه زحمت و سختی و انجام کار و نشست و برخاست همچنین زایمانهای زیاد روی استخوان و لگن تأثیر میگذارد همینطور روی شکل راه رفتن و محرومیتهای پزشکی زنان را دچار تکیدگی و پیری زودرس میکند. شیوه قلیان کشیدن زنها و سوزن دوزی که در اوقات فراغت مشغول آن هستند. همه اینها، مؤلفههای خاص نقش بودند که باید به آنها توجه میشد و نتیجه نزدیک شدن به نقش، این ظاهر و رفتاری شد که در فیلم میبینیم.
در مورد لهجه هم از پیش تولید تمرین را شروع کردیم و صدای ضبط شده مربی لهجه آقای میری را داشتم که مرتب بشنوم. تمرین لهجه در چابهار هم ادامه داشت باید بر آن مسلط میشدم تا در صحنه حین گفتن دیالوگها مجبور به فکر کردن به لهجهام نباشم که اگر این اتفاق بیفتد تماشاگر متوجه خواهد شد و باور شخصیت آسیب میبیند.
چند وقت برای پیدا کردن این نقش و ارتباط با آن در منطقه بودید؟ اصلاً چند وقت درگیر نقش غمناز بودید تا آن را باورپذیر کنید؟
من سه هفته زودتر از شروع فیلمبرداری نقشم به آنجا رفتم. البته قبلاً هم چنین تجربهای داشتم که در فیلم «توماج» آقای احسان عبدیپور زودتر به بوشهر رفتم هرچند آن فیلم اتفاقات خوبی برایش نیفتاد و یک نسخه با تدوین بیکیفیت را در تلویزیون پخش کردند ولی به هر حال آن موقع هم سعی کردم علاوه بر تمرین لهجه با آقای عبدیپور، از خود مردم هم آداب زندگیشان را یاد بگیرم.
وقتی متوجه شدید قرار است نقش مادر عبدالمالک ریگی را بازی کنید چه حسی داشتید؟ مخصوصاً اینکه چنین نقشهای خاصی در سینمای ایران برای بازیگران زن کم است.
بله متأسفانه خیلی کم است و من از این نقشها استقبال میکنم البته به شرط آنکه فیلمنامه هم خوب باشد چون بعضی وقتها ممکن است نقش خوب باشد اما فیلمنامه به درستی نوشته نشده باشد. این نقش در یک فیلمنامه خوب به درستی نوشته شده بود و کارگردان هم به آن اشراف کامل داشت و راهنماییهای خانم آبیار را در هدایت این نقش نمیتوانم نادیده بگیرم. درواقع فکر میکنم بعضی کارگردانها که نویسنده فیلمنامه هم هستند کاراکترها را در ذهن خود بازی میکنند به همین دلیل اشراف و شناخت زیادی بر تک تک نقشها دارند، خانم آبیار که اینگونه بودند. و اینکه تاکید بر عبدالمالک ریگی دارید بگویم که عبدالمالک هم برای مادرش فرزند است. به نظر من او هم قربانی شرایط و تحت تأثیر نگرش بنیادگرایانه و افراطی اسلامی شد. نگرشی که بر پایه تکفیر دیگران و حق دانستن شیوه و تفکر خود برای برقراری اسلام راستین از منظر خود دارد. اگر او در شهر دیگری مثلاً تهران و در خانوادهای نمیگویم مرفه، متوسطی به دنیا آمده بود و تحصیلات عالی و کار مناسب داشت، آیا همه این اتفاقات برایش رقم میخورد؟ آیا او جنایتکار بالفطره است یا کسی که رؤیای عدالت و بهشت و رضای خداوند را دارد؟ چه میشود این افراطیگریها در هر ایدئولوژی و با هر لباسی شکل میگیرد و افراد زیادی را قربانی میکند؟
اخیراً در مراسمی که برای همین فیلم در کتابخانه ملی ایران برگزار شد نظری مطرح شد مبنی بر اینکه این تروریستها با اسلام رفتار خود را توجیه میکنند اما من معتقدم آنها مسلمانانی هستند که شیوه جهاد در مذهب خود را با خشونت میبینند. ما باید درست مسئله را ببینیم تا بهتر آن را تحلیل کنیم. در فیلم، عبدالمالک ریگی نقش اصلی فیلم را ندارد و ما تأثیر او را در زندگی برادر عاشقش میبینیم. این خیلی فیلمنامه موثرتری است از اینکه خود او شخصیت اصلی میشد. با این حال اگر به سوال شما برگردم و اینکه چه حسی داشتم، باید بگویم برایم مهم نبود که مادر چه کسی را بازی میکنم چون او هم انسان است منتها باید دید چه تغییرات و اتفاقاتی در زندگی او اثرگذار بوده است. این مادر درجایی از فیلم میگوید که فقر و بیکاری باعث اعتیاد و جذب جوانان به این تفکرات و گروههای بنیادگرا میشود. همیشه آدمها به دنبال جایی هستند که کسی به آنها احترام بگذارد و کرامت انسانیشان گرامی داشته بشود. چه بهتر که عنوان دین و مذهبی را هم یدک بکشد و چشم اندازی متعالی را نوید بدهد. اینها پیش از حملات انتحاری مراسمی میگیرند مانند جشن عروسی و معتقدند بهشت و فرشتگان منتظر آنهاست چون بزرگترین کاری که یک انسان میتواند انجام دهد را قرار است انجام دهند و از همین طریق عزت نفس خود را برای حرکتی که کاملاً ضد انسانی است بالا میبرند. نباید فراموش کنیم جامعهای که عزت نفس انسان را بگیرد سبب اتفاقات تأثیرگذار مخربی خواهد شد.
اما اینکه چرا نقشهای خاص برای بازیگران زن در سینمای ما اینقدر کم است. احتمالاً در محدودیتهایی که در انتخاب سوژهها و سانسور و خودسانسوری است باید جست و جو کرد. به خیلی قصهها با محوریت زنان نمیشود نزدیک شد. همین فیلم «خانه پدری» چند سال توقیف بود؟ میشود درباره ازدواج کودکان فیلم ساخت؟ در مورد خودسوزی زنان ایلام؟ در مورد کارگران جنسی، زنان معتاد و......؟
شما به قضاوت اشاره کردید؛ مسئلهای که این روزها در جامعه با توجه به اتفاقات مختلف پیش آمده خیلی بهروز است اما نکته جالب توجه درباره نقش غمناز در فیلم «شبی که ماه کامل شد» اتفاقاً همین است که مخاطب را به قضاوت وادار میکند، یعنی از ابتدا شخصیتی را میبینیم که برخورد خشنی دارد ولی بعد روی دیگری نشان میدهد.
متأسفانه معمولاً سریع به قضاوت دیگران مینشینیم و به خود زمان برای شناخت و درک افراد را نمیدهیم. اما اگر غمناز این طور دیده میشود شاید بخاطر این باشد که زنهای بلوچ ممکن است کمی سخت ارتباط برقرار کنند مخصوصاً اگر قرار باشد با غریبهها ارتباط داشته باشند، ضمن اینکه سختی و خشونت چنین کاراکترهایی که در جوامع روستایی زندگی میکنند بیشتر متأثر از محیط و اقلیمی است که در آن زیست میکنند.
آیا قبل از پیشنهاد بازی در این فیلم و خواندن فیلمنامه، اطلاعاتی درباره این خانواده داشتید؟
اطلاعات اولیهای داشتم ولی بعد بیشتر تحقیق کردم.
در این مورد اطلاعی ندارم و اصلاً تصویری هم از این خانم در اینترنت نبود، در حالی که از خانواده منصوری (عروس حانواده ریگی) عکس هست. کلاً در سرچهای اینترنتیام اطلاعات خاصی از این زن پیدا نکردم ولی خوانده بودم که همین مادر، وقتی عروسش کشته میشود شبانه او را غسل داده، دفن کرده و نوههایش را هم به ایران آورده است.
اصلاً شرایطی هم وجود داشت که مثلاً شما ملاقاتی با این خانم داشته باشید؟
خیر. قرار نبود «غمناز» واقعی را بازی کنم، من غمناز فیلمنامهنویس را بازی کردم. حتی مادر فائزه منصوری میگفت، مادر شوهر دخترش این اندازه که در فیلم نشان داده شد هم مهربان نبود ولی به هر حال فکر میکنم ما باید بر اساس نتیجه عمل قضاوت کنیم. ما اگر این مادر را طوری نشان میدادیم که مدام دست نوازش و حمایت بر سر عروسش میکشید قابل باور نبود و به همین دلیل است که در تمام لحظههای فیلم، فاصلهای را بین مادرشوهر و عروس میبینیم. ضمن اینکه او حتماً به ادامه نسل خود و خانوادهاش هم معتقد است و از یک جایی به دنبال حفظ جان نوههایش است چون اصلاً نقش تاریخی او حفظ نسل آینده است. ممکن است درباره نقش مادر در تربیت عبدالمالک ریگی صحبت شود و اینجا باید به یاد داشته باشیم که معمولاً پدر و مادرها تا یک زمانی در تربیت مستقیم فرزندان خود نقش دارند و بعد از آن جامعه، مدرسه و دیگر جاهایی که فرزند در آنها حضور دارد در تربیتش نقش دارند. عبدالمالک ریگی هم مسلمان است اما بر اساس باورهای خودش کارهایش را انجام میدهد. این همان نکته مهمی است که امیدوارم در فیلم منتقل شده باشد، اینکه موضوع فیلم اصلاً درباره عبدالمالک ریگی نیست بلکه یک مسئله انسانی، اجتماعی و مذهبی در فیلم روایت میشود و اینکه ما چقدر خودمان اگر در معرض آن قرار بگیریم از رفتارمان آگاه خواهیم بود و چگونه با آن مواجه میشویم.
موضوع فیلم اصلاً درباره عبدالمالک ریگی نیست بلکه یک مسئله انسانی، اجتماعی و مذهبی در فیلم روایت میشود و اینکه ما چقدر خودمان اگر در معرض آن قرار بگیریم از رفتارمان آگاه خواهیم بود و چگونه با آن مواجه میشویم.
برای درک بهتر موضوع فیلم حتی پیشنهاد دادیم نام خانوادگی این خانواده عوض شود تا فقط درباره یک شخص نباشد چرا که این ماجرا امروزه قابل تعمیم در تمام دنیا است. همین داعش و طالبان، اینها کیستند؟.به اینها بوداییهایی که در میانمار مسلمانکشی کردند، یا یهودیانی که فلسطینیها را از بین میبرند یا آنچه هیتلر با عنوان برتری نژادی کرد و هزاران مثال دیگر را اضافه کنید. کمونیسم یا هر ایدئولوژیای که مغزشویی میکند و با آرمانگرایی به حذف فیزیکی و فکری دیگران میپردازد. همین امر به معروف و نهی از منکر را در جامعه مسلمان خودمان ببینید بعضیها به خود اجازه میدهند و البته از بخشی از حاکمیت حمایت میشوند که با زور و تهدید و خشونت این کار را انجام دهند در حالی که بخش دیگری از جامعه مسلمان و حاکمیت آن را شیوه درست نمیدانند و خشونت را جایز نمیدانند. اگر ما بتوانیم جا بیندازیم که تفکر افراطی در هر جایی، میتواند شالوده عشق به زندگی و انسانیت را بر هم بزند موفق بودهایم و امیدوارم فیلم «شبی که ماه کامل شد» توانسته باشد این کار را انجام دهد و ما معطوف به شخصیت «ریگی» نشویم.
شما در این فیلم با بازیگرانی همبازی شدید که هر کدام تجربههای متفاوتی را نسبت به شما و سابقهای که در سینما دارید، پشت سر گذاشتهاند؛ یک طرف بازیگری که ستاره سینما بوده و بیشتر نوع دیگری فیلم بازی کرده و یک طرف دیگر هم بازیگری که حضور پررنگی در سینما نداشته است. این فضای متفاوت برای شما سخت نبود؟
من هوتن شکیبا را که از تئاتر میشناختم و بازیگر توانا و شناخته شدهای است و به نظرم بهترین انتخاب برای نقشش بود، الناز شاکردوست هم به نظرم انتخاب بسیار درستی بود چون به خاطر چهره زیبایش باور پذیر است عشق در نگاه اول برای عبدالحمید اتفاق بیفتد. او بسیار دوست دارد رشد کند، متفاوت کار کند و خودش را در بازیگری ارتقا دهد. شاید در ابتدا به خاطر ظاهرش به سینما وارد شده ولی نمیخواهد در همان پله بماند. امیدوارم مسیرش را همینطور به خوبی ادامه دهد.
شما معمولاً در بازیگری کم کار هستید و الان با فیلم «شبی که ماه کامل شد» به نظر میرسد یکی از شاه نقشهای خود را در کارنامه کاریتان بازی کردهاید. آیا همین باعث میشود که دوباره کم کار شوید؟
درست است، واقعاً این نقش برای من بسیار خاص بود ولی به هر حال یک بازیگر دوست دارد کار کند و اصلاً کار کردن است که تجربه و دانش او را افزایش میدهد به همین دلیل امیدوارم این اتفاق نیفتد که دوباره به سمت کمکاری بروم و همچنین امیدوارم تولیدات سینمایی ما به گونهای باشد که حق انتخاب بیشتری داشته باشم چون مشکلات در سینمای ما فقط داشتن فیلمنامه نیست که حتی اگر فیلمنامه خوب هم داشته باشیم مسئله سرمایهگذار و تولید هم هست. من اطلاع دارم که همین فیلم «شبی که ماه کامل شد» حتی از وام فارابی هم بهره مند نشد که بسیاری از فیلمها آن را دریافت میکنند. بماند که از سوی وزارت ارشاد هم فشارهایی برای اعمال نظرهایی وجود داشت و ممکن بود کار متوقف شود ولی خوشبختانه تهیهکننده و کارگردان میدانستند که میخواهند چه کنند و کار را پیش بردند. در واقع میخواهم بگویم تمام مشکلاتی که در تولید یک فیلم وجود دارد مهم است و مسئله فقط فیلمنامه نیست، بلکه مشکل تصویب هم داریم، مشکل سرمایهگذار و تهیهکننده هم داریم و بعد از همه چیزهایی که در ساخت فیلم پیش میآید به اکران میرسیم که آنجا هم مشکلات زیادی وجود دارد.
احتمالاً بعد از این نقش پیشنهادهای مشابهی به شما داده شده است؟
در ارتباط با همین نقش که خیر چون فیلمی که زنان بلوچ در آن باشند خیلی کم ساخته میشود ولی متأسفانه این اتفاق برایم زیاد میافتد که نقشهای مشابه را زیاد پیشنهاد میدهند. همانطور که در فیلمسازی هم وقتی یک مدل خاصی موفق شد، شبیه آن زیاد ساخته میشود.
و سوال آخر اینکه برای مخاطبی که به تماشای این فیلم مینشیند مواجهه با چه چیزی را در اولویت میدانید؟
امیدوارم مردم از دیدن «شبی که ماه کامل شد» خطر افراطیگری را دریافت کنند که آن هم به بهانههای مختلف و نیک مثل ایمان، خدا پرستی و پاکسازی جهان از نیروهای شر افزایش یافته. امیدوارم از تماشای فیلم این را دریافت کنند که هیچ چیزی را تا تحلیل نکردیم، نپذیریم و به خودمان و دیگران حق انتخاب بدهیم و برای صلح و دوستی و تعامل از جامعه کوچک خانواده تا اجتماع بزرگ انسانها تلاش کنیم.
ارسال نظر