پارسا پیروزفر، بازیگر بیحاشیهای که در تمام نقشها درخشید
از همان ابتدا حضورش در دو مجموعهی تلویزیونی در پناه تو (۱۳۷۴) و در قلب من (۱۳۷۷) نوید این را میداد که با بازیگر تازهنفسِ خوشچهرهای روبروییم که با یک جفت چشم آبی، میرود که سوپر استار تلویزیون و حتی سینما باشد اما دست سرنوشت نتوانست مسیر کاریاش را تغییر دهد و او که نقاشی خوانده بود به این کار ادامه داد و سپس بازیگری را نزد اساتید بازیگری آموزش دید، با هیچ رسانهای مصاحبه نکرد و ترجیح داد که گزیدهکار باشد.
هر چند بعدها با دو مجموعهی سفر سبز (۱۳۸۰) و در چشم باد (۸۸-۱۳۸۳) بار دیگر به تلویزیون بازگشت اما سینما را ترجیح داد و اولین حضور مؤثرش در پری (۱۳۷۲) در نقش آن جوان سالک بود که پری (نیکی کریمی) شیفتهاش شده بود و میخواست مانند او سیر و سلوک کند.
پارسا پیروزفر در شیدا (۱۳۷۷) در نقش فرهاد هرندی، یکی از نخستین تجربههای ماندگار بازیگریاش را بر جای گذاشت. فیلم، شرح سیر و سلوک فرهاد است که هیچگاه شیدا (لیلا حاتمی) را نمیبیند اما به او دل میبندد. گریم پیروزفر در جبههها و در شهر به او کمک کرد تا بتواند نقش جوانی را اجرا کند که قرار است «آیندهدار» باشد اما به آینده و موفقیت پشت پا میزند و شیدای شیدا باقی میماند.
در چشم باد از همان مجموعههای حمید لبخنده تا شیدا و حتی دختران انتظار (۱۳۷۸) (فیلم تقریباً مهجور ماندهای که در زمان نمایشش موفق بود اما از یادها رفته است) به تدریج شخصیتهایی در بازیها و نقشهای پیروزفر شکل گرفت: جوانی که دنیا سر سازش با او ندارد و البته او هم با هیچ چیز این دنیا نمیتواند کنار بیاید که در فیلم اعتراض (۱۳۷۸) به شکل شخصیت قاسم متجلی میشود. جوانی که رفیق رضا (محمدرضا فروتن) است اما کاری به دنیای معترض او و دوستانش ندارد و در کنار استخوانهای بازگشته از جبههی برادرش غم و غصهی او را میخورد و غمهایش را در سرنگی فرو کرده و در تن خودش دفن میکند.
اگر چه عروس خوشقدم (۱۳۸۱) از این شخصیت فاصله دارد اما پیروزفر بار دیگر و در مهمان مامان (۱۳۸۲) همراه با شخصیت یوسف به نوعی دیگر به آن باز میگردد. انگار قاسم فیلم کیمیایی این بار در جلد یوسف فرو رفته است و به جوانی معتاد بدل شده که از خانوادهی متمول خود فاصله گرفته و همراه همسرش در میان آدمهایی زندگی میکند که اگرچه نادارند اما دلهای بزرگی دارند. نقش رحیم در زن زیادی (۱۳۸۳) و نقاب (۱۳۸۶) وجه دیگری در کارنامهی بازیگری او رقم میزند که تا پیش از آن، کمتر مابهازایی در بازیهایش داشته است. در اولی شخصیتی جدی با اسلحهای در دست که در ابتدا قهرمان فیلم را تهدید میکند اما در ادامه گویی با او به تفاهم میرسد و در دومی شخصیتی که در ابتدا جوانی است خوشتیپ و مورد توجه زنان میانسال اما در باطن، هیولایی که آماده است این زنان را به دام بیندازد. سکانسی که در آن نیما (پارسا پیروزفر) در ظاهر با زنش همدلی میکند اما بعد از آن خندهای شیطانی سر میدهد همچنان در یاد میماند. در اینجا بدون من (۱۳۸۹) که بهرام توکلی بر اساس نمایش «باغوحش شیشهای» آن را ساخته، پیروزفر در نقش رضا دوست احسان (صابر ابر) وارد زندگی خانوادگی یک خانوادهی سه نفره میشود و دختر معلول خانواده، یلدا (نگار جواهریان) دلبستهی او شده است. رضا با بازی پیروزفر جوانی است که سودایی به جز عشق به یلدا دارد و این را از سرد بودن ذاتی رفتار و گفتارش درمییابیم. پیروزفر در فیلم توکلی شخصیتی را شکل میدهد که به نظر میرسد ادامهی منطقی آن را در فیلمی که برای کاهانی بازی کرده؛ میبینیم. آدمی سرد در رفتار اجتماعی که هر چه بیشتر سعی دارد از آدمهای جامعهاش فاصله بگیرد.
اینجا بدون من نقش برزو در اسب حیوان نجیبی است (۱۳۸۹) در واقع یکی از کاملترین نقشهایی است که پیروزفر در آنها ظاهر شده است. برزو دوست مسعود (حبیب رضایی) است اما نه میتواند به او کمک کند و نه از ترس زنش همان جرأت میکند طرف مسعود را بگیرد. سکانسی که مسعود برای گرفتن پول نزد برزو آمده و او از مسعود میخواهد به موسیقیاش گوش بدهد و مسعود چیزی نمیشنود و برزو توضیح میدهد که صدای ساز مورد نظر را باید از باند دیگری شنید، یکی از نقاط اوج بازی پیروزفر است. لاقیدی شخصیت برزو نسبت به دنیای اطراف شامل مأمور قلابی (رضا عطاران) نیز میشود که به کج بودن دستهی موتور او گیر میدهد. دوستش را در استودیوی ضبط صدا میرنجاند. نسبت به حکیمه (مهتاب کرامتی) بیتفاوت است و این بیتفاوتی را پنهان نمیکند. او رانندهی تاکسی (احمد مهرانفر) را با تعریف کردن داستان یک قتل خیالی سر کار میگذارد، با پیمان (کارن همایونفر) بر سر نسترن (باران کوثری) کلکل دارد. پیروزفر با ترکیب طبایع مختلف شخصیت برزو از وی یک پرسونای پذیرفتنی ارائه میکند.
پیروزفر از همان اوان حضورش در تلویزیون و سینما، هیچگاه زیر نورافکنهای فضاهای مجازی و واقعی نرفته و همانطور که اشاره شد، هیچ مصاحبهایی از او را به یاد نداریم. شاید بر همین قیاس، او بازیگری است که کشش بیشتری به نقشهای درونیتر دارد و چندان علاقهای به نقشها و حرکتهای «نمایشی» ندارد و کنشهای بیرونی، چندان مورد علاقهاش نیست. در بسیاری از بازیهایش کمتر شاهد کنشهای بیرونی از او هستیم که این مقارن شده با گزیدهتر کار کردنش یا به عبارت دقیقتر ترجیح او برای این که نقش اصلی هیچ فیلمی را بر عهده نداشته باشد. این موضوع در سالهای اخیر بیشتر در سینما رخ داده اما یادمان هست که او در نمایش ۸ اپیزودی «ماتریوشکا» در بیش از ۳۰ نقش ظاهر شد و پیش از آن نیز در نمایش «سنگها در جیبهایش»، این بار در ۱۰ نقش بازی کرده بود. حتی در بیحسی موضعی (۱۳۹۸) ساختهی حسین مهکام، تازهترین فیلم به نمایش درآمدهاش در جشنوارهی جهانی فیلم فجر؛ نقش وی کوتاه است، هرچند که همچنان میتوان مؤلفههایی را که در بازیهای اخیرش بر شمردیم، در شخصیتی که نقشش را بازی میکند؛ مشاهده کرد. این بار در کنار آرامش همیشگی که در بازی پیروزفر نمود دارد، اندکی هم رمز و راز وارد بازیاش شده است. او شخصیتی تودار، آرام و کمحرف اما همچنان بدبین به آدمهای اطراف را بازی میکند که حتی نسبت به همسرش نیز خوشبین نیست.
ارسال نظر