به گزارش پارس نیوز، دهه شصتی هستند و مانند همه دهه شصتی‌هایی که به جایی رسیده‌اند پشت موفقیت‌ها و روز‌های خوش‌شان، تلاش شبانه‌روزی و عشق و سختی بوده. هردو آنقدر برای رسیدن به هدفشان دویده بودند که از وقتی به هم رسیدند و تصمیم گرفتند یک گروه تشکیل دهند تا همین الان نقطه‌نظراتشان درباره کار مشترک است و قدر هنر و دوستی هم را می‌دانند.

رسیدن به موفقیت را حق کسی می‌دانند که تلاش کرده و برای همین هم نه از رسیدن به آرزوهایشان ذوق‌زده می‌شوند و نه هیچ وقت دست از تلاش می‌کشند. قطعه‎های زیادی ساخته و منتشر کرده‌اند. با خوانندگان زیادی همکاری کرده‌اند و برایشان موسیقی تنظیم کرده‌اند و از سال ۹۰ در قالب «پازل‌بند» کار کرده‌اند تا به امروز که دیگر خودشان می‌گویند بندی در کار نیست و ما فقط «پازل» هستیم.

این روز‌ها هم به‌خاطر همدردی با آسیب‌دیدگان در سیل اعلام کرده‌اند بخشی از درآمد کنسرتشان را برای کمک به سیل زدگان به هلال‌احمر خواهند داد. با علی رهبری و آرین بهاری گفتگو کرده‌ایم. خواننده و آهنگساز و تنظیم‌کننده‌ای که این روز‌ها خوش می‌درخشند و خیلی‌ها را با موسیقی خودشان همراه کرده‌اند.

2020601_597

 

خودتان گروهتان را چطور تعریف می‌کنید؟

آرین بهاری: ما نمی‌توانیم از خودمان تعریف کنیم. شاید برداشت شود که خودشیفته هستیم. اما به جرأت می‌گویم ما خیلی حرفه‌ای هستیم.

علی رهبری: ما می‌خواهیم یک چیزی را بین مردم جا بیندازیم. اینکه گروه موسیقی‌ای هستیم که فقط یک خواننده دارد و یک نفر هم کار موسیقی و تنظیم و میکس را انجام می‌دهد. در حالی که تمام گروه‌های موسیقی که در ایران تشکیل شده‌اند صرفا یک خواننده نداشته‌اند. اغلب ۳- ۲ تا خواننده داشتند. ما آمدیم این موضوع را بسط دادیم. روی موسیقی و اهمیت تنظیم بیشتر تأکید کردیم. هنوز هم پای آن ایستاده‌ایم.

ما خواستیم بگوییم می‌تواند یک گروه موسیقی کاری انجام دهند که ارکستراسیون و میکس و مسترش رنگ و لعاب مخصوص آن‌ها را داشته باشد. من در تعریف خودمان دوست دارم به این‌ها اشاره کنم. دوست داشتیم موسیقی کار به تنهایی هم بتواند شناسنامه کار ما باشد نه اینکه همه نقش حتما برعهده صدای خواننده باشد. کار سختی است، ولی خواستیم نقش کسی که موسیقی را تولید می‌کند مشخص باشد. در تولید یک قطعه فقط خواننده نقش تعیین‌کننده ندارد. نشان دادن نقش پروداکشن برایمان مهم بود. اینکه یکی از مهم‌ترین عوامل تولید یک قطعه تنظیم‌کننده و میکس و مستر کار است. مانند فیلم‌ساختن که بازیگران بیشتر به چشم می‌آیند درحالی‌که در تولید یک فیلم خیلی‌ها نقش دارند.

ایده تشکیل بند اصلا از کجا شروع شد؟

علی رهبری: سال ۹۰ ایده تشکیل بندی را داشتیم که یک خواننده داشته باشد و یک تیم پروداکشن؛ که می‌تواند یک نفر باشد می‌تواند چند نفر باشند. در پازل ما دوتایی پروداکشن را پیش می‌بریم و خواننده هم یک نفر است. هرچند الان دیگر واژه بند را از اسم‌مان برداشته‌ایم و فقط پازل هستیم. اما آینده مشخص نیست و ممکن است ما یک هنرمند دیگر هم به تیم‌مان اضافه کنیم.

مردم خواننده را دوست دارند، اما آیا نقش پروداکشن را متوجه می‌شوند؟

علی رهبری: بله. به مرور زمان دارد جا می‌افتد و بهتر هم می‌شود. به هر حال ما توانستیم با همین ایده پازل‌بند را سال ۱۳۹۰ تشکیل بدهیم و امسال هم پازل‌بند را به پازل تبدیل کرده‌ایم.

قبل از سال ۹۰ چه کار می‌کردید؟

علی رهبری: من به‌عنوان یک تنظیم‌کننده و آهنگساز کار می‌کردم و چند قطعه را به نام خودم پخش کرده بودم.

آرین بهاری: من هم به‌عنوان یک تنظیم‌کننده در یک استودیو کار می‌کردم. ۴ سال در یک استودیوی دیگری بودم و کار حرفه‌ای می‌کردم، اما وقتی به هم رسیدیم همراه با مهران عباسی ۳ تایی یک بند راه انداختیم. با یک خواننده و ۲ تنظیم کننده.

از سال‌های قبل برایمان بگویید؟ کجا بودید و موسیقی چطور وارد زندگی‌تان شد؟

علی رهبری: من مهندسی طراحی جامدات دارم. از همان بچگی باتوجه به اینکه خانواده مذهبی دارم؛ هم قاری قرآن بودم و هم گاهی مداحی می‌کردم. گوشم به موسیقی خیلی علاقه داشت. وقتی می‌شنیدم دوست داشتم بدانم هر صدایی به چه صورت درست شده است. علاقه زیادی هم به پیانو و گیتار داشتم. پدرم هم دوست نداشت. من تمام تلاشم را کردم دانشگاه سراسری قبول شدم که دانشگاه برایم هزینه‌ای نداشته باشد.

با خودم گفتم کیبورد خیلی گران است و نمی‌توانم بخرم پس بهتر است گیتار بخرم. خیلی جا‌ها به‌اصطلاح رفتم کارگری کردم. رنگ‌کاری کردم، شاگرد برقکار بودم. چندماه کار کردم تا توانستم از دوستم گیتار دست دومی بخرم. بعد که به خانه آوردم، دیدم پدرم اصلا دوست ندارد. آن زمان هم تحت نظارت خانواده بودم و نظرشان مهم بود. بعد دیدم پدرم از ارگ بدش نمی‌آید.

گفت اگر می‌خواهی آن را بخر. به هر حال من تلاشم را بیشتر کردم و بیشتر کار کردم تا بتوانم پول بیشتری جمع کنم. بخشی هم پدرم کمک کرد و توانستم ارگ بخرم. بعد هم رفتم فرهنگسرای بهمن تئوری موسیقی و سلفژ را پیش استاد حقی یاد گرفتم و آنقدر دوست داشتم که زودتر یاد بگیرم که همیشه یک درس از کلاس جلوتر بودم. بعد کم کم خودم نت‌ها را درآوردم و از روی کتاب‌های معمولی تمرین کردم.

هزینه کلاس رفتن پیش اساتید بزرگ را نداشتم. هزینه کلاس در فرهنگسرا هم زیاد نبود. از امیرآباد شمالی باید ۳ تا اتوبوس سوار می‌شدم تا برسم به میدان بهمن. بالاخره با تلاش خودم توانستم یاد بگیرم تا جایی که بعد از ۶‌ماه شاگرد گرفتم. من از دانشگاه می‌آمدم فقط و فقط و فقط تمرین می‌کردم. اعتقاد داشتم به اینکه با تمرین زیاد همه چیز پیش می‌رود. هرچند هدفون می‌گذاشتم و تمرین می‌کردم، اما برای اینکه صدای کلاویه‌ها هم کسی را اذیت نکند وسایلم را بردم در انباری و همانجا تمرین می‌کردم. چون شب‌ها تا دیروقت تمرین می‌کردم.

2020602_771

 

آرین بهاری: ۱۴ ساله که بودم عاشق موسیقی رپ بودم. با یکی از دوستانم خودمان رپ می‌خواندیم و گوش می‌کردیم. یک روز گفت بیا خودمان همه کارهایش را بکنیم و تنظیم و موسیقی را هم خودمان یاد بگیریم. من اصلا دوست نداشتم. فقط دوست داشتم بخوانم. اما همه دوستانم با هم که تقریبا ۱۰ نفر می‌شدیم همه مشتاق یادگیری موسیقی بودند جز من و راهی استودیو شدیم.

ساعت ۸ صبح من را به زور بردند. همانجا کم‌کم خوشم آمد. آن جلسه فقط آشنایی بود، اما آنقدر برایم جذاب بود که از استودیو که رفتیم بیرون، همان نرم‌افزاری که در استودیو نشانمان داده بودند را گرفتیم و آمدیم پای کامپیوتر. با همان امکانات کم و اسپیکر‌هایی که صدای قابلمه می‌داد. آنقدر با این برنامه تمرین کردم و زیر و بمش را درآوردم که توانستم کار بسازم. کار‌ها را می‌ساختم و روی سی دی می‌ریختم و در دستگاه پخش ماشین گوش می‌دادم. بسته‌های صدتایی سی‌دی را پر می‌کردم و خراب می‌کردم تا بتوانم کاری که ساخته‌ام را بشنوم.

از ۱۴ سالگی مدل زندگی من عوض شد. جوانی کردن و فوتبال و گردش و بازی تمام شد. من فقط در خانه بودم و تمرین می‌کردم. بعد از مدتی به یک استودیو رفتم و گفتم من فقط می‌خواهم در این فضا باشم. تِی می‌زنم، جارو می‌کنم، چای می‌ریزم، اما می‌خواهم در این فضا باشم. رکورد‌ها را هم انجام می‌دهم. از ۱۲ ظهر تا ۱۲ شب رکورد می‌گرفتم. بعد گفتم از ۱۲ شب تا ۴ صبح یکی از اتاق‌ها را به من کرایه بدهید کار کنم. در عرض یک سال توانستم با تلاش خودم همه چیز را یاد بگیرم.

در کارهایتان چقدر سعی می‌کنید سلیقه و ذائقه مردم را تغییر دهید یا به اصطلاح بالا ببرید؟

علی رهبری: ما با این حرف موافق نیستیم. ما باید در حد سطح سلیقه مردم فکر کنیم. کسی که موسیقی را شروع می‌کند بدش نمی‌آید کار‌های خیلی فاخر انجام دهد، اما در ایران به‌شدت نشدنی است. بازار موسیقی ما خواهان موسیقی مصرفی است. خیلی‌ها ممکن است قدشان از حد هنر الان بلندتر باشد، اما هنر واقعی این است که بتوانیم سلیقه و هنرمان را با مردم بالانس کنیم. اینکه بخواهیم سطح سلیقه مردم را بالا ببریم ایده خوبی نیست. خیلی‌ها بودند که از زمانه خودشان جلوتر بودند، اما دیده و شنیده نشدند حمایت نشدند. مانند فرهاد. صدای جدید، سبک جدید، ذائقه جدید بود. همه چیز بود. اما بعد از فوتش تازه مد شد.

در ایران مد هر لحظه در حال تغییر است. سلیقه و ذائقه در حال تغییر است. هنر این است که هم بازار و خواست مردم را درنظر بگیرید هم کاری که دوست دارید و در آن توانمند هستید انجام دهید. اما اصل ماجرا این است که این ذائقه را مردم پیش می‌برند نه ما. یک‌بار یکی از دوستان به من گفت طوری زندگی نکن که بعد از مرگت تازه کارهایت شنیده شود. خیلی‌ها می‌گویند موسیقی ماندگار در ایران تولید نمی‌شود.

خب اگر کسی بلد است برود بسازد. چرا فقط حرف می‌زنند. بسازید ما هم کیف کنیم. کسی بخواهد موسیقی خوب گوش کند می‌رود کنسرت همایون شجریان اگر بخواهد با موسیقی خوش بگذراند می‌رود کنسرت پاپ. عامه مردم حال و حوصله ندارند.

اولین درآمدتان از موسیقی را کی به‌دست آوردید؟

علی رهبری: نخستین درآمدم از موسیقی، از شاگردانم بود. اما نخستین کار تولیدی‌ای که داشتم یک استودیو بود به اسم استودیو کاترین. آنجا آهنگی را تنظیم کردم و نخستین درآمدم از تولید بود. یک پراید قسطی خریده بودم آن را فروختم و استودیو زدم. مشکلی پیش آمد که آن را هم فروختم و دوباره صفرِ صفر شدم تا استودیوی بعدی.

آن زمان که تلاش می‌کردید و تازه اول راه بودید فکر می‌کردید به اینجا برسید یا به‌نظرتان ریسک کردید؟

علی رهبری: من کاملا اطمینان داشتم به اینکه تلاش‌هایم به نتیجه می‌ر‌سد. چون از دید من اگر کسی تلاش کند امکان ندارد کاری که می‌کند به نتیجه نرسد؛ و البته خیلی هم به حرکت آهسته و پیوسته معتقدم. ما کلا کاراکتر هر دویمان تلاش است. از یکی از اساتید این جمله را برای خودم نگه داشته‌ام که همیشه استمرار بهتر از استعداد است؛ و واقعا به این جمله اعتقاد دارم. الان هم ما شبانه‌روز در استودیو هستیم. کمتر پیش می‌آید به خانه برویم. در موسیقی وقتی به جایی می‌رسید تازه اول راه است. هرچقدر جلوتر می‌روید باید تلاشتان بیشتر شود. از آنجا که کارتان شنیده می‌شود تازه متوجه می‌شوید که چه خبر است.

چند قطعه منتشر کرده‌اید؟

علی رهبری: خیلی زیاد است. نمی‌دانم. اما فقط توانستیم یک آلبوم به نام «قایق کاغذی» منتشر کنیم. آلبومی که سال ۹۳ آماده بود، اما ۹۵ منتشر شد. چون گرفتن مجوز کمی طول کشید و مدتی هم ممنوع‌الکار بودیم.

2020603_561

 

اولین باری که روی استیج رفتید چه حس و حالی داشتید؟

آرین بهاری: در فضای باز برج میلاد بودیم. هم ما نخستین بارمان بود که روی استیج می‌رفتیم و هم در آن فضا برای نخستین بار کنسرت اجرا می‌شد. قبل از آن رونمایی به این سبک و سیاق تقریبا اتفاق نیفتاده بود. من کاملا استرس داشتم و جلوی کسانی بود که همه خودشان اساتید موسیقی بودند.

علی رهبری: اولین اجرای روی استیج یک رونمایی خصوصی بود با بیش از ۲۰۰ نفر مهمان از خوانندگان و تهیه‌کنندگان و اهالی موسیقی. خیلی هیجان داشتم. برای مردم اجرا کردن برایم خیلی راحت‌تر بود، اما آنجا و جلوی آن همه اساتید خیلی هیجان داشت. اما این حس را نداشتم که بالاخره به آرزویم رسیدم. نه! این حداقل حق من و آرین بود با توجه به تلاشی که کرده بودیم. امکان ندارد کسی تلاش کند و موفق نشود. تلاش درست و بی‌تعصب. من هیچ تعصبی روی کاری که تولید می‌کنیم ندارم. می‌گویم باید نظرسنجی شود؛ هم از متخصصان هم از مردم.

دوست دارید عکستان را با چه تیتری در روزنامه‌ها ببینید؟

علی رهبری: پازل جهانی شد.

آرین بهاری: خیلی سخت است. تا حالا فکرش را نکرده‌ام.

اسم پازل از کجا آمد؟

آرین بهاری: از اول قرار نبود بند باشیم. فقط قرار بود در یک استودیو با هم کار کنیم. اما بعد از مدتی به این نتیجه رسیدیم که یک گروه تشکیل دهیم. اما گروه اسم می‌خواهد. برای گروهمان خیلی دنبال اسم می‌گشتیم. خیلی اسم‌ها را بررسی کردیم و فکر کردیم. اما به چیزی که می‌خواستیم چیزی که راضی‌مان کند نمی‌رسیدیم تا اینکه یک روز یکی از دوستان ترانه‌سرای‌مان آمد استودیو دیدنمان. اسمش فریاد است.

ما هم ماجرا را به او گفتیم. به هر کسی می‌رسیدم نظرسنجی می‌کردیم تا از نظرات بقیه هم استفاده کنیم. گفتیم فریاد به‌نظرت چه اسمی برای گروهمان خوب است؟ به یک دقیقه نکشید نگاهی به دیوار انداخت و چشمش به تابلویی افتاد که روی دیوار داشتیم. تابلو از قطعات پازل تشکیل شده بود. بلافاصله گفت بگذارید پازل و ما هم خوشمان آمد و همین شد.