فکرهایی که برای «روشنک عجمیان» وحشتناک است
روشنک عجمیان با انتشار این عکس نوشت: گاهی فکرکردن برای نوشتن رویدادی چنان سخت و وحشت زاست که ازفکر کردن به آن هراس داری!!
به گزارش پارس نیوز، روشنک عجمیان با انتشار این عکس نوشت: گاهی فکرکردن برای نوشتن رویدادی چنان سخت و وحشت زاست که ازفکر کردن به آن هراس داری!!
وحشت چنان فکرواندیشه ات رادرگیر می کند که چون گردابی درخودفرومی روی!!
انگاربه کما رفته ای وخودت رافراموش می کنی!!
انگارخواندنیهاوداشته هایت راسیل برده ویاگوشه ای آنهاراجا گذاشته ای!!
مجبورمی شوی برای چندمین باربنویسی وپاک کنی!!
تاشایدقلمت پابگیردوراه برود!!
مثل رویدادهای اخیر که دست طبیعت بر مردمان غیور،خداترس ودین باوراین مرز و بوم روا داشته !؟ ازپیرزنی ناتوان بنویسی که ازهراس سیل به بام خانه پناه برده بودوخدارا نظاره می کند!!
از غم پیرمردی که برجنازه گاوهای خفه شده اش برگل نشسته زارزارمی گرید!! ازناله زنی روستائی که ازفرط بی کسی بندگان خدارابه کمک می طلبید،آنهم زمانی که سیل پیش چشمانش هرآنچه راکه داردباخود می برد!! ازدخترجوان بی کس بنویسی که ازهول وهراس سیل به بام خانه پناه برده و شبی بی سرپناه تک وتنهازیرباران به روز رسانده!! ویاازآن پیرزن وپیرمردناتوانی بنویسی که ازهول وولای سیل تک وتنهادرگوشه حیاط «هل مِن ناصر یَنصُرُنی» می طلبد!
یاازشجاعت وبی باکی آن دلیر بانوئی را بنویسی که برای نجات گوسفندانش زیر آوار ماندو جانش راازدست داد!! یااز چشمان منتظرمردمانی بنویسی که ازهجوم سیل به بام خانه هاپناه برده بودندودرانتظارکمک،لحظه مردن راتجربه می کردند!
یا از زنان و کودکانی بنویسی که ارخشم بی امان سیل به دامن کوههاپناه می بردند!! نمی دانم اززنان ومردانی بنویسی که گمنام زیستندوگمنام سیل آنهارابا خود برد!!
ارسال نظر